«مجلس ضربت زدن» به سبک بهرام بیضایی
موقعیت عجیبی است. نمی دانیم باید خوشحال باشیم یا ناراحت. نمایشنامه ای از یک نویسنده سرشناس بدون سانسور، در سالن اصلی تئاتر شهر روی صحنه رفت. نویسنده خودش نتوانسته آن را در کشورش اجرا کند و حالا در خارج از کشور روزگار می گذراند.
گروه نمایش و کارگردان تلاش می کنند به کلمات و تفکرات او وفادار باشند و البته در پایان هر اجرا مطمئن نیستند که فردا اجرای دیگری داشته باشند. به وجود آمدن این امکان هم می تواند خوشحال کننده باشد و هم تاسف بار. برای نزدیک شدن به حال و هوای عوامل این نمایش گفت و گوهایی داشتیم با محمد رحمانیان، کارگردان این نمایش و امیر جعفری، اشکان خطیبی، سینما رازانی و رضا مولایی بازیگران این نمایش که چکیده آن پیش روی شماست.
محمد رحمانیان خودش نویسنده است و سبک و سیاق خودش را در نمایشنامه دارد. با توجه به این که این نمایشنامه بیش از ۱۵ سال پیش نوشته شده است، اگر قرار نبود تا این حد به این متن وفادار باشید، چه قسمت هایی از متن را تعمیم می دادید؟
محمد رحمانیان: من اگر قرار بود تغییری ایجاد کنم، نه تنها چیزی را کم نمی کردم و نمی کنم، بلکه از بهرام بیضایی می خواستم صحنه ای به این متن اضافه کند. بیضایی حوصله تماشاگر را در نظر گرفته، وگرنه می شد خیلی بیشتر از این نوشته شود. من دوست داشتم از او بخواهم چیزی نزدیک به ۳۰ درصد به متن اضافه کند تا خیلی جذاب تر از این که هست، باشد.
در وضعیت فعلی این نمایشنامه هیچ بخش اضافه ای ندارد و بسیار کامل است. این متن باید به لحاظ اندازه نزدیک به «سیاوش خوانی» باشد. این نظر را نسبت به برخی از آثار دارم. مثلا وقتی فیلم «طعم گیلاس» را دیدم، به کیارستمی گفتم فکر می کنم این فیلم باید ۲۰ دقیقه بیشتر می بود. فکر می کنم کیارستمی هم حوصله تماشاگر را در نظر داشته است.
چقدر از لحاظ اجرایی خود را به بیضایی وفادار می دانید؟
من نمی دانم بهرام بیضایی می خواست این نمایش را چگونه اجرا کند. در ابتدای نمایشنامه این شیوه پیشنهادی کارگردان وجود داشت و من آن را به عنوان مانیفست کارگردانی خودم انتخاب کردم. قبلا در نمایش «افرا» این شیوه اجرایی را از بیضایی دیده بودم و با این که توضیحات شیوه اجرایی کوتاه است، اما خطوط اصلی اجرا را به کارگردان می دهد. حتی نحوه برخورد با متن را توضیح داده. توضیح صحنه ها کم است، اما همین توضیحات کم کامل و جامع است.
در اجرای این نمایش که ۱۵ سال قبل نوشته شده است، از المان هایی استفاده کرده اید که تداعی کننده همان دوران است. ترجیح نمی دادید از المان های امروزی استفاده کنید؟
اتفاقا دقیقا می خواستم همان المان ها باشد که نزدیک به زمان قتل های زنجیره ای بود؛ بخشی از تاریخ که نمی شود آن را از یاد برد، نادیده گرفت و عاملان و قاتلان آن حادثه را فراموش کرد. پس نظرم این بود که دقیقا تاریخ منطبق با سال ۷۹ باشد که هم زمان با محاکمه قاتلان زنجیره ای باشد.
نمایش در مدت اجرا مورد استقبال مخاطب قرار گرفته است. فکر می کنید دلیل این استقبال موضوع است یا متن بهرام بیضایی یا اسم محمد رحمانیان و گروه بازیگران؟
دلیل اصلی متن بهرام بیضایی است. فکر می کنم خیلی چیزها دست به دست هم داده است، اما این استقبال برای خود ما هم عجیب بود و وقتی فکر کردم، به این نتیجه رسیدم که متن درخشان بهرام بیضایی و زاویه نگاه او دلیل اصلی است. ما متن با موضوعات مذهبی کم ندرایم، همان طور که متن با موضوع قتل های زنجیره ای کم نداریم. پس این مسئله همراه با تلفیق هوشمندانه سه موضوع شهادت حضرت علی (ع)، قتل روشن فکران به دست قاتلان زنجیره ای و ممنوعیت تصویر کردن اولیا، نمایشنامه ای را آفریده که مردم با شوق زیادی برای تماشای این نمایش می آیند. هر کس دیگری جز من هم این متن را کارگردانی کرده بود، همین نتیجه حاصل می شد.
متن بهرام بیضایی بدون هیچ حذفیاتی روی صحنه رفته است. شما فکر می کنید چرا شرایط به شکلی فراهم نمی شود که خود ایشان متن هایش را داخل کشور روی صحنه ببرد؟
پاسخ خیلی روشن است. شرایط را به نوعی رقم زدند که او نتوانست در ایران فعالیت هایش را ادامه دهد. وارد زندگی خصوصی او شدند و اسم فرزندش را در هیچ مدرسه ای نمی نوشتند. اگر با بیضایی سخت گیری می شد، او از ایران نمی رفت. اما شرایط را به شکلی پیش بردند که خانواده اش اذیت می شدند.
او ۵۰ سال در این مملکت نوشت، تدریس کرد، فیلم ساخت، مهم ترین فیلم مذهبی «روز واقعه» است، البته فیلم خوبی نیست، اما متن بهرام بیضایی است. پس با یک نویسنده، روشن فکر و عاشق فرهنگ وقتی این گونه رفتار می شود، حداقل شرایط زندگی را از او گرفتند. فرزند او از نخبه های فیزیک بود و اسمش را در مدارس نخبگان نمی نوشتند و مژده شمسایی بالاخره بعد از مدت ها تلاش یک مدرسه در شوش پیدا کردند که باید بچه را پنج صبح بیدار می کردند تا به کلاسش برسد در حالی که در نزدیکی خودشان یک مدرسه بود و می توانست همان جا درس بخواند.
این همه سخت گیری و این همه کینه ورزی به یک نویسنده حیرت انگیز است. من باور نمی کردم مسئولان آموزش و پرورش این قدر نویسنده و فرزندش را اذیت کنند. حالا او در استنفورد تدریس می کند. کاری که دوست داشت و گوشه ای ایران را با خودش برده است و به عنوان یک هنرمند برای فرهنگ مملکت خودش بدون توجه به مرزها فعالیت می کند.
گفت و گو با امیر جعفری، اشکان خطیبی، سینا رازانی و رضا مولایی بازیگران نمایش «مجلس ضربت زدن»
وضعیت تاسف آور
نمایش «مجلس ضربت زدن» سعی می کند جدا از پرداخت به زندگی حضرت علی (ع) نقدی بر شرایط اجرای متن های این چنینی بیان کند. به عنوان بازیگر تا به حال با چنین موضوعاتی مواجه شده بودید که اجازه نشان دادن چهره شخصیت خاصی در یک فیلم یا نمایش وجود نداشته باشد؟
امیر جعفری: این مسئله ای که می گویید، چیزی است که علمای قم هم می گویند و نمی توان با آن جدل کرد. حتی اگر حرف شما منطق هم داشته باشد، ممکن است پذیرفته نشود.
سینارازانی: این مسئله برای همه ما مثل عادت شده بود و راه کارهایی که برای تداعی درست آن کاراکتر و باورهایش برای ما شکل گرفته بود و خلاقیتی که تیم اجرایی و کارگردانی به خرج می دادند، بیشتر ذهن ما را درگیر می کرد. درواقع تاحالا بیشتر سوال این بود که چطور این کار را انجام دهیم؟ ما همیشه به چگونگی بیشتر از چرایی فکر می کردیم.
رضا مولایی: من خودم تا به حال چنین تجربه ای نداشتم، ولی مشکلات بسیاری را در این باره دیده ام، مانند فیلم «رستاخیز» که پرونده آن هنوز باز است.
اشکان خطیبی: در نمایش «مانیفست چو» که به زبان انگلیسی اجرا می شد، توقع می رفت به این نمایش ایرادات کمتری گرفته شود. ضمن این که مگر یک نمایش انگلیسی زبان در سالن چهارسو چقدر تماشاچی خواهدداشت و چقدر از این تماشاچی ها همه دیالوگ های این نمایش را کاملا می فهمند؟ من در آن نمایش نقش سیاه پوستی را بازی می کردم که بی خدا بود و بعد از چند اجرا اصلاحیه ای آمد که این بازیگر که مسلمان است، فلان دیالوگ ها را نگوید و... من اول با صدای خیلی بلند خندیدم و نمی دانم شاید واکنش هیستریک من به این ماجرا بود. ولی وقتی دیدیم که خیلی پافشاری می کنند، مجبور شدیم یکی دو کلمه را حذف و جایگزین کنیم.
بنابراین می فهمم این مسائل به خصوص در سینما و تلویزیون خیلی آشکار است. مثلا بازیگرهای کمی را می شناسمدر ایران که جرئت می کنند نقش یک آدم دوجنسه را بازی کنند. اصلا مسئله شاید خطوط قرمز صدا و سیما، سازمان سینمایی یا مرکز هنرهای نمایشی هم نباشد. این خطوط قرمز اجتماعی است و بازیگر فکر می کند با بازی در چنین نقش هایی در جامعه به من انگ می زنند و... مجموعه ای از خطوط قرمز فردی و اجتماعی باعث می شود که ۶۰ تا ۷۰ درصد موضوعات به واسطه همین محدودیت ها سانسور شود.
امیر جعفری: وقتی یک سری چیزها در محدودیت قرار بگیرد، حساسیت بی دلیل ایجاد می شود. در متن هم به این موضوع اشاره شده است. همین حالا هم در تعزیه ها حضرت ابوالفضل و علی اصغر و... را نشان می دهند و اگر کسی دلیل منطقی بیاورد که چرا نباید در نمایش ها آن ها را نشان ندهیم، من ممنون می شوم.
سینا رازانی: کلا بازی در نقش کاراکترهای شناخته شده، چه مثبت چه منفی که مردم باور و شناختی نسبت به آن ها دارند، مشکل است، به خصوص که برای بازی این نوع نقش ها باید قرائت خودت را به شیوه ای وارد آن نقش ها کنی که مردم شما را پس نزنند. این مسئله به خصوص در مورد شخصیت های خیلی مثبت وجود دارد. نمی شود قرائت خود را داشت، چون بازیگر این نقش ها، قرائت خود را از کاراکتری نمایش می دهد که شناخته شده است و خصوصیات مشخصی دارد. باید حواست باشد به شخصیت خدشه ای وارد نشود.
مثلا در مورد کاراکتر حضرت علی (ع) و در خیبر، نبرد با عمرعبد، شب بیتوته و خوابیدن به جای حضرت محمد (ص) و... همه این مسائل را مردم می دانند و ما می خواهیم به شکلی این مسائل را نشان بدهیم که نه تکراری باشد و برخلاف باورها هم نباشد. این جاست که کار سخت می شود. گروه اجرایی باید به دو نکته به شدت توجه داشته باشد؛ به باورها لطمه زده نشود و تعریف تکمیل کننده ای از ماجرا برای اجرا در نظر داشت.
اشکان خطیبی: من چون کاملا تکنیکی با قضیه برخورد می کنم، مطلقا برایم فرقی ندارد که چه نقشی را بازی می کنم. هر نقشی مراحل مربوط به خود را دارد. باید از طریق حافظه حسی و فیزیکال به نقش رسید. متن هم چهارچوب های خودش را مشخص کرده است. به هر نقشی باید از راه و جنس خودش به آن نزدیک شد.
همان قدر که تماشاچی با نقشی که روی صحنه می بیند کاتارسیسم می شود، بازیگر هم باید به عنوان اجراکننده نقش با لایه هایی از آن هم ذات پنداری کند. این که هیچ بازیگری آن قدر معصوم نیست که بتواند تجسم یک معصوم باشد. در نوع کلان درست است و حق با آن هاست و اگر قرار است بازیگر هر نقشی تا حد زیادی با نقش هم ذات پنداری کند، می توانیم حرف این افراد را توجیه کنیم.
آن چه در متن قید شده است، اصلا مسئله تکنیکال نیست. من هم این متن را این گونه نمی بینم. این متن چندصدایی است و صداهای مختلفی از آن به گوش می رسد. شخصیت ها در متن چند دسته اند، کارگردان و بازیگرها و نویسنده هر کدام نظری دارند و مثل همه متن های بزرگ جهان قرار نیست حق را به کسی بدهیم و متن در نهایت فقط یک سوال طرح می کند!
این متن نوشته بهرام بیضایی است و بدون حذفیات روی صحنه رفته است. فکر نمی کنید با توجه به این که این متن بیش از ۱۵ سال پیش نوشته شده است و برخی اشارات آن به دهه های گذشته است، اگر برای این اجرا بازنویسی می شد، برای تماشاگر امروز مناسب تر می بود؟
امیر جعفری: مثل این است که بگوییم قضیه ملی شدن صنعت نفت قدیمی شده و دیگر راجع به آن حرف نزنیم! قضیه قتل های زنجیره ای ماجرایی نیست که تمام شود و با تاریخ ما گره خورده است و شاید ۱۰۰ سال بعد هم با همین موضوع نمایشی اجرا شود. به طور کلی هر موضوع تاریخی در هر قرنی اتفاق افتاده و مانده، ماندگار است و من حس نمی کنم متن مال زمان حال نیست و نیازی به تغییر ندارد
اشکان خطیبی: فکر نمی کنم کسانی مثل بیضایی، رحمانیان، امجد، چرمشیر، رضایی راد و... کسانی باشند که حس کنند اثرشان کامل نیست و آن را چاپ کنند. من فکر می کنم آن چه هست، آن قدر حرف واقعی و تازه ای هست که ۱۰۰ سال دیگر هم تازه باشد. البته همه این ها جای افسوس دارد که معضلات ما از همان زمان تاحالا همین چیزهاست و تغییری نکرده. واقعا تاسف آور است.
سینا رازانی: زمانی این امکان فراهم بود که هر دو نمونه وجودداشت و اجرایی از متن قدیمی و متن بازنویسی شده داشتیم. محمد رحمانیان به شکلی نمایش را طراحی کرده است که خیلی جدید نیست و همه چیز امروزه امروز نیست و حتی در بروشور گفته شده زمان نمایش زمان حال نیست. حتی موبایلی که روی صحنه می آوریم، قدیمی است و لباس ها هم مطابق مد روز نیست و ما شبیه به ۱۵ سال پیش روی صحنه حضور می یابیم و زمان به همین دلیل باورپذیرتر می شود. مثال ها هم مربوط به ۱۵ سال پیش است و اگر کسی فقط از ۲۴ سالگی گذشته باشد، تصوری از ۱۵ سال پیش خواهدداشت. این مسئله برای تماشاچی امروزی نمایش را باورپذیرتر می کند. یعنی اگر مثال روزی در نمایش زده می شود، مثال روز ۱۵ سال پیش است نه امروز.
فکر می کنید متن در نهایت می تواند از محدودیتی که خودش سعی در نقد آن دارد، فرار کند؟
امیر جعفری: فکر می کنم توانسته است. حداقل در فضای مجازی کسانی که کار را دیده اند، گفته اند که این قدر که این متن ما را به حضرت علی (ع) نزدیک کرده است تا بدانیم علی (ع) چه کسی بوده است، تلویزیون در این ۴۰ سال نتوانسته! پس تاثیرگذاری خود را داشته است. کشور ما چه بخواهیم چه نخواهیم، تحت تاثیر این مسائل است. فکر کنید اگر چهره حضرت را نشان می دادیم، چقدر مخاطب را تحت تاثیر قرار می داد.
رضا مولایی: نمایش در نهایت مجبور است باز هم ابن ملجم را نشان دهد. حتی دیالوگی هم در متن هست که می گوید تا وقتی شما این گونه رفتار می کنید، زینب در سایه و هند جگرخوار در نور است. همین نگاه است که باعث می شود نور روی ابن ملجم ها باشد.
اشکان خطیبی: اگر قرار بود فقط به یک صدا تکیه کنیم، مثل پوشیدن صورت ائمه و... طبیعتا نمی توانست این ثاثیرگذاری را داشته باشد. به نظرم قدرت کلام بهرام بیضایی بزرگ است که حتی با شنیدن یک صدا به خصوص در این متن که نویسنده یک زن است نه یک مرد، این میزان تاثیرگذاری دارد.
بیضایی با سه چهار پاراگراف ضربه عمیقی به تماشاگر می زند. در نهایت هر چند که ابن ملجم شخصیت خاکستری قابل باور است، اما حضرت علی (ع) هم در قالب چند کلمه تاثیرگذار خود را در قید و بند دیالوگ نویسی های ثابت برای اولیا رها می کند و خرق عادت شده و همین مسئله به شدت اتفاق مثبتی است. ما این حضرت را تا صحنه دهم نمی بینیم و در این صحنه حضورش را از طریق کلام حس می کنیم و بسیار هم موفق و تاثیرگذار است.
این نمایش ویژگی های خاصی دارد که کمی آن را با دیگر نمایش های روی صحنه متمایز می کند و مردم هم استقبال خوبی از این نمایش کرده اند. فکر می کنید دلیل این استقبال موضوع نمایش است یا متن بهرام بیضایی یا اسم محمد رحمانیان و گروه بازیگران؟
امیر جعفری: همه این عوامل دخیل است. یعنی همان قدر که بهرام بیضایی موثر بوده، محمد رحمانیان و گروه بازیگران و موضوع نمایش هم بی تاثیر نبوده است. در این نمایش چند موضوع مطرح می شود که جذابیت های خاص خودش را دارد و مورد استقبال قرار گرفته است. خدا نکنه بیش از این استقبال شود، چون اگر از یک اثر استقبال خوبی شود، آن کار را می خوابانند.
فکر می کنید اگر بهرام بیضایی خودش این متن را کارگردانی می کرد، چقدر با این اجرا تفاوت داشت؟
سینا رازانی: من با توجه به این که با بهرام بیضایی کار نکرده ام، نمی توانم به راحتی قضاوت کنم. من شاگرد محمد رحمانیان بودم و می دانم رحمانیان، خوب بیضایی را می شناسد و براساس همین اعتماد به دانش و شناخت رحمانیان نسبت به بیضایی این کار را پذیرفتم. رحمانیان نه فقط در مورد این اثر که به طور کلی با شناخت کافی آثار بیضایی را خیلی خوب به تصویر می کشد
می دانیم محمدرحمانیان در این اجرا تلاش کرده تا آن جا که می تواند، به بهرام بیضایی وفادار بماند. به عنوان کسی که تجربه اجرا با محمد رحمانیان را داشته، چقدر در کارگردانی او تفاوت احساس می کنید؟
اشکان خطیبی: در کارگردانی به هیچ وجه، در دراماتولوژی به شدت. در کارگردانی او به شدت به اصول میزانسنیک خودش وفادار است و در تجربه های دیگرش مثل «آرش زاد»، «مانیفست چو» همین طور بود. به لحاظ کارگردانی دراماتیک سعی کرده است هم ادای احترام به بیضایی کند و هم امضای رحمانیان در آن وجود دارد. سعی شده تا جایی که دست و پا را نمی بندد، به بیضایی وفادار بمانیم.
می دانیم این متن بدون سانسور روی صحنه رفته است. فکر می کنید چرا در زمان حضور خود بهرام بیضایی امکان اجرای متنی از او بدون سانسور فراهم نمی شود؟
اشکان خطیبی: چند مورد متفاوت وجود دارد. برای مدیران هنری امروز و گذشته در عرصه های مختلف هنری طبیعتا حضور افرادی مثل بیضایی برایشان اعتبار مدیریتی می آورد، پس فکر نمی کنم آن ها با این مسئله مشکلی داشته باشند.
سوال اصلی این است که آیا این مدیران هنری ارشد تنها تصمیم گیرندگان هستند؟ پاسخ قطعا منفی است که اگر منفی نبود، بهرام بیضایی ها هیچ گاه هجرت نمی کرد. اولین معضل این است که صرفا یک نهاد خاص تصمیم گیرنده نیست و برای همین چنین امری میسر نمی شود.
دومین مسئله این است که هنرمندان بزرگ ما همیشه خودشان درگیر همه چیز بوده اند. به دلیل این که اتفاقات در هنر ما سیستماتیک اتفاق نمی افتد، یعنی مثلا خود مولف را احضار می کنند که درباره کارش توضیح دهد و... همه چیز خیلی بومیو بدوی اتفاق می افتد. همه این ها باعث چنین مشکلاتی شده است.
اگر به شکلی که در تئاتر صورت نیم بند وجوددارد، حمایت هایی صورت می گرفت و قبل از قطعی شدن هر چیزی هنرمند را درگیرش نمی کردند، این جدایی و شکاف کمتر اتفاق می فتاد. من فکر می کنم برای حضور بیضایی ها رغبت وجود دارد تا او را به عنوان یک فیلم ساز، یک نویسنده و اصلا یک متفکر در کنارمان داشته باشیم. آن قدر سینه چاک هایی وجود دارند که برای آمدن بیضایی به ایران حاضرند هر کاری بکنند.
این نمایش درباره ابعاد مختلف زندگی حضرت علی (ع) است و رویکرد آن هم به گونه ای است که مخاطب را به تفکر وا می دارد. اما در ایامی که نمایش در آن اجرا می شود، روزهایی به بهانه شهادت حضرت علی (ع) اجرای نمایش تعطیل می شود. اگر شما جای مسئولین تصمیم گیرنده در این زمینه بودید، آیا این اجرا را تعطیل می کردید؟
امیر جعفری: واقعیت امر این است که من هیچ وقت نفهمیدم که این افراد از کجا دستور می گیرند و کی دستور می دهد. دادستانی می گوید خوشم می آید، دیگری می گوید خوشم نیامد و یک کار را می خوابانند؟! من یک مثال بی ربط می زنم، چرا ایوبی و جنتی در مورد فیلم «۵۰ کیلو آلبالو» کوتاه آمدند؟ پس آن ها چه کاره اند؟ برای من خیلی عجیب است که نمایشی که در مورد حضرت علی (ع) است، درست در شب هایی که می تواند بسیار تاثیرگذار باشد، تعطیل است. چرا؟ اگر شما دستتان می رسد، بپرسید و به ما هم خبر بدهید. من فکر می کنم در ارتش زندگی می کنم. می گویند ارتش چرا ندارد! ما هم همین وضعیت را داریم و مدام هرچه می شود، می گوییم چشم.
رضا مولایی: من قطعا فضا را برای اجرا رفتن چنین نمایشی فراهم می کردم. اصلا این نمایش برای همین شب هاست و باید دقیقا در همین ایام اجرا شود. بعد از چند سال من بخش هایی از حضرت علی (ع) را شناختم که واقعا لذت بخش است. سوال هایی که برای من به عنوان بازیگر ایجاد می شود و درگیری تماشاگر واقعا درست است و چرا باید چنین نمایشی در این شب ها اجرا نشود؟ ایجاد زاویه ای تازه در نگاه به حضرت علی (ع) واقعا اتفاق بسیار خوبی است.
سینا رازانی: من اگر بودم، اتفاقا از اجرای این کار در این شب ها خیلی هم حمایت می کردم. حضرت علی (ع) انسان بزرگی است و این نمایش هم از بزرگی او حرف می زند. چه چیزی بهتر از تئاتر می تواند برای مردم این اتفاق و این انسان را در این شب ها تداعی کند؟ این شب ها، شب های حضرت علی (ع) است و این کار هم کار اوست. پس چه بهتر که مردم بیشتر و بیشتر بشنوند. تئاتر هم رسانه ای برای همین هدف است.
ستاره اسکندری، بازیگر نمایش «شب هزار و یکم»، به کارگردانی بهرام بیضایی
لذت کارکردن با کارگردانی که شاعر است
کار کردن با کارگردانی که نویسنده و کارگردان است، سخت تر از کارگردانی است که نوشته فرد دیگری را استفاده می کند. بیضایی جزو کارگردانی هایی است که برای من تاثیر بسیاری در بخش نمایشنامه نویسی دارد. او با حساسیت بسیار بالا بر روی متن خود کار می کند و این فقط تجربه من نیست. درجه حساسیت ایشان بسیار بالاست و من هیچ وقت این جمله ایشان را فراموش نمی کنم که می گفت: «در درجه اول خوانش متن توسط چه کسی درست تر اتفاق می افتد؟»
من برای یک پلان دعوت شده ام به آزمون و مصاحبه که ایشان بخشی از متن را به من دادند تا بخوانم و گفتند خدا را شکر در خواندن متن، کم غلط داشتی که این جمله برای من باعث افتخار بود، زیرا متن تئاتر را با خواندن متن های آقای بیضایی شروع کردم و جذب تئاتر شدم و البته به نظر من متن های ایشان یک شعر است که خواندن این شعر بسیار سخت است. برای من افتخار بزرگی بود که در ابتدا خواننده متن های ایشان بودم و بعد بازیگر آثار ایشان شدم.
ارسال نظر