رامین نصیرنیا هم کتاب ترجمه می کند
در سال های اخیر بازیگران زیادی وارد حوزه کتاب شدند و برای تالیف یا ترجمه اقدام کردند. این آثار را می توان در چند دسته تقسیم بندی کرد.
دسته دوم مشتمل بود بر اشعار بازیگران که به ندرت آثار جدی در این گروه یافت می شود. جدی ترین شان آثار اندیشه فولادوند است که همچنان در این حوزه فعال است.
گروه سوم مرتبط بود با ترجمه یا تالیف آثار داستانی که در این حوزه آثاری با کیفیت بالاتر عرضه شد. از جمله داستان های «بعد از آن شب» و «یک جای امن» نوشته مرجان شیرمحمدی. مجموعه داستان «جایی به نام تاماسکو» و رمان «چرک» اثر فلامک جنیدی و همچنین «چهار چهارشنبه و یک کلاه گیس» نوشته بهاره رهنما.
در حوزه ترجمه هم می توان به ترجمه های قابل قبولی از جمله ترجمه های نیکی کریمی از آثار عدنن غریفی و ترجمه ترانه علیدوستی از آلیس مونرو اشاره کرد. اما یکی از جدی ترین چهره ها در این عرصه بدون شک رامین ناصیر نصیر است. او که نه تنها چندین کتاب در حوزه های مختلف فرهنگی ترجمه نکرده بلکه از معدود بازیگرانی به شمار می آید که آثار روز ادبیات ایران را هم دنبال می کند،
در زمانه ای که برخی از بازیگران تنها به فکر به روز کردن صفحه های اجتماعی، جمع آوری فالوئر یا انتشار بیانیه های متنوع در انواع و اقسام زمینه ها هستند، حضور چنین بازیگرانی مغتنم است. او بعد از انتشار کتاب هایی درباره آمریکای لاتین، ضرب المثل های کوبایی و شعر مکزیک، حالا سراغ ترجمه اثر از محمد الماغوط، شاعر و نمایشنامه شهیر سوری رفته. ماغوط از جمله چهره های برجسته شعر و نمایشنامه جهان عرب است که پیش از این در ایران کتابی از او ترجمه و منتشر نشده بود. در این گفتگو از او درباره اهمیت محمد الماغوط رسیدیم و علت مطالعه اندک ادبیات در بازیگران سینما و تلویزیون ایران.
- مطلقا نیست.
این را گفتم چون گاهی دوستانی از عرصه سینما و تلویزیون می آیند و با دیدن وضعیت اقتصادی این حوزه تعجب می کنند و کنار می کشند. منتها شما همچنان کتاب منتشر می کنید و از معدود فعالان عرصه هنر هستید که در این حوزه مانده اید.
- طبیعتا علاقه شخصی بوده چون هر کسی که در بازار کتاب ایران کار می کند می داند که این بازار سود اقتصادی ندارد. نه فقط برای پدید آورندگان آثاری از قبیل مترجم و نویسنده و شاعر و ... سودی به دنبال ندارد بلکه حتی برای کسانی که در مابقی حوزه های مرتبط با کتاب کار می کنند. بنابراین من فکر می کنم هر کسی در هر بخشی از صنعت چاپ و نشر در حال فعالیت است، قطعا گرایش های ذوقی هم داشته که به این عرصه آمده.
گستردگی فعالیت شما در این حوزه هم قابل بحث است. قریب به هشت اثر کار کرده اید که در مقولات مختلف ادبیات و فرهنگ است.
- بله. اگر کتاب هایی را که کار کرده ام کنار هم بگذارید، ارتباطی بین آنها پیدا نمی کنید. در واقع شاید بشود گفت ارتباط بین آنها خود من هستم چون سراغ موضوعاتی رفته ام که برای خودم جذابیت داشته و طبیعتا روی آنها کار کرده ام. ضمن اینکه توجه داشته باشید من به هر حال مترجم به معنای حرفه ای آن نیستم چون مترجمان حرفه ای برای انتخاب یک کتاب ممکن است مولفه های دیگری را در نظر بگیرند؛ مثلا اینکه نویسنده جایزه ای جهانی در کارنامه اش باشد یا اثر پرفروشی بوده باشد یا امثال اینها.
به خصوص برایم جالب بود در تازه ترین ترجمه تان سراغ حوزه ای رفتید که مخاطب آن در ایران به شدت کم شده. مقصودم دفتر شعری است که به تازگی ترجمه و منتشر کرده اید: «اشک های آبی، اشک های زرد». البته کتاب های شاعران سرشناس قدیمی و بعضی از معاصران همچنان بازار خوبی دارد اما شاعران دیگر به هیچ وجه.
- حالا جالب است بدانید محمد الماغوط یکی از شاعرانی است که آثارش به عنوان یکی از قله های شعر عرب، به تمام زبان های دنیا ترجمه شده. در حالی که در ایران در این سال ها فقط دو تک شعر از او قبلا در نشریات ترجمه و چاپ شده بود.
شما از طریق همین تک شعرها در نشریات با این شاعر آشنا شدید و سراغ ترجمه دفتر شعرش رفتید؟
- سال 2006، ماغوط درگذشت و در نشریات ایران یک پاراگراف کوتاه درباره خبر مرگ او خواندم. البته ماغوط غیر از اینکه شاعر بزرگی است، در جهان عرب جزو یکی از نمایشنامه نویسان مهم هم به شمار می آید. چند نمایشنامه درباره مسائل مهم جهان عرب هم دارد؛ تقابل اعراب و اسرائیل، جنبش های نوینی که در جوامع عربی به راه افتاد و موضوعات اینچنینی. بنابراین در کشورهای عربی همیشه مورد توجه بوده و نمایشنامه هایش بارها و بارها روی صنه رفته. الان آثار او دیگر جزو آثار مهم کلاسیک عرب است.
وقتی خبر چاپ همین کتاب ماغوط را روی صفحه ام گذاشتم، کامنت هایی داشتم با این مضمون که حالا چرا رفتی سراغ ترجمه آثار عربی؟ در حالی که اگر اثر ارزشمندی وجود داشته باشد، چه فرقی می کند متعلق به کدام کشور یا نژاد یا منطقه باشد؟ در هر حال هم زمان با اثری که من از ماغوط ترجمه کردم، مجموعه ای دیگر هم با ترجمه آقای بیدج از این شاعر و نمایشنامه نویس منتشر شد با عنوان «بدوی سرخ پوست» که شخصا عنوانش را دوست نداشتم.
- نه. تعدادی از شعرها مشترک است. مجموعه آقای بیدج، مجموعه حجیم تری است و طبعا اشعار آن هم بیشتر است که از بین اینها سی چهل درصدشان با کتاب من مشترک است. خوب هم هست که همزمان با من ترجمه و معرفی شده چون به هر حال ماغوط شاعر و نمایشنامه نویس بزرگی است که در ایران به آن توجه نشده بود و کمتر کسی او را می شناخت.
روی کتاب شما البته آمده مترجم؛ رامین ناصر نصیر، غسان حمدان. یعنی ترجمه مشترک انجام داده اید؟
- آقای حمدان مترجم عراقی است که در سوریه زندگی می کردند. البته بعد از اتفاقاتی که در سوریه افتاد به عراق آمدند و در حال حاضر آنجا سکونت دارند. کار ایشان عمدتا ترجمه آثار فارسی به عربی بوده و بسیاری از شاعران نوین ایران را ترجمه کرده اند و زمانی که در سوریه بودند به زبان عربی این آثار را در سوریه منتشر کردند. در نشریات عربی هم راجع به سینمای ایران به زبان عربی مقاله می نویسند.
- البته خیلی از همکارانم هستند که می خوانند و دنبال می کنند.
خیلی که نیستند آقای ناصر نصیر، عده کمی از اهالی سینما و تلویزیون، ادبیات روز ایران را دنبال می کنند. این را مطمئنم.
- به هر حال نمی خواهم درصد بدهم و بگویم مثلا 90 درصدشان این طور هستند ولی واقعیت این است که عده ای هم که دنبال می کنند کم نیستند. ضمن اینکه خب حرف شما را هم قبول دارم. عده ای از همکارانم آنقدر غرق کارهای روزمره یا کارشان می شوند که این جریان اهمیت خودش را برای شان از دست می دهد در حالی که به شدت مهم است. البته خود من برای این می خوانم و دنبال می کنم چون حوزه ادبیات برایم حوزه ای جدی به شمار می رود. حتی ممکن است با گفتن این جمله مغضوب عده ای بشوم اما اعتقاد دارم ادبیات حوزه جدی تر از سینماست.
سینما به هر حال در همه جای دنیا از جمله ایران با اقتصاد درگیر است و ناچار همیشه جنبه اقتصادی تولید و این مسائل در آن دخیل تر است. همین موضوع هم در هر حال روی خلوص کار تاثیر می گذارد. بگذریم از بعضی سینماگران خاص مثل مرحوم کیارستمی (که این روزها اسمش را بیشتر از هر وقت دیگر می شنویم و از ایشان یاد می کنیم). این گروه از معدود کسانی هستند که موفق می شوند از این مانع عبور کنند و آثاری را عرضه کنند که بازتاب نگاه خاص خودشان به جهان و انسان است. در حالی که اغلب اینطور نیست. اکثر آثار سینمایی با اقتصاد و موضوع برگشت سرمایه ارتباط تنگاتنگی دارند.
ادبیات خیلی کمتر گرفتار این مسئله است و به همین جهت هم آن را حوزه ای جدی تر می دانم اما صرف نظر از این قضیه، اعتقاد دارم هر کسی در هر زمینه ای از هنر که فعالیت می کند، باید به فکر تقویت فکری خودش باشد. یک بازیگر برای ورود به عرصه بازیگری باید مهارت و دانش خود را بالا ببرد اما بعد از اینکه وارد شد نباید کار را تمام شده بداند. برای اینکه بماند و از چرخه کنار نرود باید به روز باشد. ذهن بازیگر باید از این منبع دائما تغذیه کند. این تغذیه هم با دیدن، خواندن، سفر کردن و تجربه کردن تغذیه می شود.
خب بعضی از همکاران ما هم از این موضوع غفلت می کنند. فکر می کنند وقتی بازیگر شدند دیگر به انتهای مرحله رسیده اند و نیازی به تغذیه منابع تخیل شان ندارند. خب طبیعتا تاثیرش را هم می گذارد و باعث می شود اندوخته شان تمام شود و به تکرار بیفتند.
- ارتباط متقابل بین ادبیات و سینما گمرنگ است اما به همان نسبت سینما هم برای داستان نویسان ما آنقدرها جدی نبوده و نیست. البته بررسی آسیب شناسی این جریان نیاز به تحقیق و باریک بینی و مطالعه دارد اما به طور کلی به نظرم نباید این مقایسه را انجام بدهید. چون شما از کشوری صحبت می کنید که ادبیاتی غنی دارد.
ارسال نظر