اشکان خطیبی؛ مدیر، بازیگر و یا تهیه کننده؟
حالا ديگر اشکان خطیبی پس از سالها حضور درعرصه بازيگري و کار درعرصههای مختلف هنری آنقدر هنرمند معتبر و شناخته شدهاي است كه هر فعاليت تازه او و گروه اجرایی محمد رحمانیان كنجكاوي بسیاری در ميان هوادارانشان ايجاد میكند تا هرطور شده به تماشاي اثر جديد آنها بنشينند.
اشکان خطیبی اين روزها علاوه برمدیریت مجموعه هنری پردیس چارسو و شکل دادن برنامههای مختلفی در این مجموعه چون پخش فیلم تئاتر، نمایشنامهخوانی، شبهای ادبیات انگلیسی و... که با استقبال بسیار روبهرو شده است. همراه با محمد رحمانیان مشغول اجرای نمايشي ديگر است که در ایرانشهر به روی صحنه میرود، نمایشی با نام (....). نمايشنامه «مجلس ضربت زدن» نوشته استاد بهرام بیضایی و کارگردانی محمد رحمانیان هم اواخر خردادماه همزمان با ایام ماه مبارک رمضان با بازي او، امیر جعفری، سینا رازانی، رضا مولایی، رامین ناصرنصیر و مهتاب نصیرپور در سالن اصلی مجموعه تئاترشهر به صحنه رفت. به این بهانهها سری به دنیای پرمشغلهاش زدیم تا از نزدیک شاهد فعالیتهای او باشيم.
اشکان خطیبی بیشتر بهعنوان بازیگر شناخته میشود، به چه علت به سمت تهیهکنندگی آمدید؟
من به دلایل شخصی وارد این فضا شدم. نه اینکه از این فضا بدم بیاد و بگویم اتفاقی بود، نه، اما همیشه فکر میکردم کارهایی هست که میشود سیستماتیکتر اتفاق بیفتد تا گروهی بتواند فعالیت مستمر داشته باشد، به شکلی که اعضای آن گروه کار دیگری انجام ندهند. به نظرم امکان این وجود دارد که از طریق تئاتر کارکردن گذران زندگی کرد، مانند اتفاقی که همه جای دنیا میافتد و طولانیشدن عمر گروههای نمایشی هم به همین مسأله بازمیگردد.
دوست داشتم محمد رحمانیان بعد از چند سال غیبت که نگذاشتند کار کند، بازگردد. همه چیز شکل سیستماتیک و منظم پیدا کند و تمام اتفاقات مانند جمع کردن گروه، تبلیغات، اجرا و طراحی صحنه به شکل ایدهآل اتفاق بیفتد، چون مدتها بود کار نکرده بودیم. شور زیادی داشتیم. این مسأله وجه دیگری از من را نشان داد که اطرافیانم کمتر میشناختند، بعد از آن پیشنهاداتی را که بخشی از آن به مدیریت فرهنگی و اقتصادی منتهی میشد، برایم به همراه داشت. مدیریت پردیس چارسو هم از همین جا شروع شد. گرایشم در دانشگاه کارگردانی بود نه بازیگری؛ اما بازیگری غیر از مواردی معدود هیچگاه برایم راضیکننده نبود. موسیقی چرا، اما اجرا بهعنوان بازیگر برایم همه قضیه نبوده است.
تهیهکنندگی درتئاتر چگونه است، طبیعتا با سینما و تلویزیون تفاوت بسیاری دارد؟
اصولا تهیهکنندگی در تئاتر مفهومی ندارد؛ فاصله تمرین تا اجرای کارهایی که به صحنه میروند، خیلی به هم نزدیک است و بلیتفروشی سریع اتفاق میافتد، بنابراین سرمایه زیاد و خواب سرمایه وجود ندارد، بهگونهای که در سینما و تلویزیون با آن مواجهایم. بیشتر چیزی شبیه مجری طرح و تهیهکننده اجرایی است و این عنوان مناسبتری به نظر میرسد. در ١٠سال اخیر یک تغییر بزرگ رخ داد. گروهها گفتند ما پولی نمیخواهیم و پول گیشه را به ما برگردانید. حالا همه قرارداد گیشهاند و تلاش میکنند مخاطب جذب کنند تا بتوانند از طریق فروش بلیت به حیات هنریشان ادامه دهند. این مسأله فارغ از کارهای سفارشی است. برخی گروهها پولهای کلان میگیرند و به همین علت برای پرکردن سالن اجرایشان مشکل دارند، چون انگیزهای ندارند.
در تمام دنیا به تئاتر سوبسید تعلق میگیرد، درصورتی که در ایران اینگونه نیست، این عدم تعلق سوبسید در کیفیت کارها تاثیرگذار است؟
نه. ما همیشه از مدیریت فرهنگی ایراد میگیریم. از دیرباز همه چیز را وابسته به دولت میدانیم. به این سبب هنرمندان در حیطههای مختلف ناخودآگاه افرادی غیرمستقل بار آمدهاند. در اروپا ممکن است بابت پروژهای، دولت هزینه کند، مانند پروژهای که ما در شهر فرایبورگ داشتیم. این پروژهها تعریف خاص دارند. وزارت فرهنگ آن کشورها یا شهرداری، قطعا خواستههایی بابت آن پروژهها دارد.
میشود از بخش خصوصی کمک گرفت اما حتما آنها نیز خواستههایی دارند که گاه میتواند ضربهزننده باشد. اکنون ٨٠درصد سالنهای خوب اجرا، دولتی است. من روزهایی را به یاد دارم که مدیران پیشنهاد میدادند که چه بازیگری در کدام پروژه حضور داشته باشد. هنوز این گرایش در ما وجود دارد که احساس وابستگی کنیم. گروهها ترس دارند که سالنشان پر میشود یا نه؟ البته این مسأله تبعاتی را هم درپی دارد، چون گیشه دست گروههاست و تمایل عجیبی برای جذب چهرهها وجود دارد.
راهحل آن چیست؟
چارهای نیست مگر اینکه شروع به تربیت مخاطب کنیم؛ درکشورهای دیگر از ٣سالگی بچهها را به تئاتر و کنسرتهای موسیقی کلاسیک میبرند. ما نیز باید تربیت مخاطب را از سن کم شروع کنیم. مخاطب تئاتر باید با جامعه کلان تئاتر در ارتباط باشد. اگر بازیگر خوب تئاتر هم باشید و جایزه بهترین بازیگر سال را هم ببرید، اما کافیست دوسال کار نکنید تا دیگر کسی شما را نشناسد یا نمایش پرفروشی کار کنید و همان اثر را چهارسال بعد گروه دیگری کار کند، آنگاه میبینید ٦٠درصد تماشاگران کار قبلی را ندیدهاند.
چون مخاطب آثار هنری براساس مد سال انتخاب میکند که نمایش، پرفورمنس، گالری و... ببیند. هیچوقت نمیتوانید روی این مخاطب حساب کنید. مخاطب ثابت ما اکنون چیزی حدود ٥ - ٤هزارنفر باشد، البته پیش از این کمی بیشتر بود. شاید بین ٥ تا ١٠سال طول بکشد تا یک بازیگر خوب پرورش پیدا کند اما دوبرابر آن زمان میبرد تا مخاطب تئاتری تربیت کنیم، مخاطبی که تنها راه جذبش با پوستر تئاتر و انتخاب براساس نامها نباشد؛ باید فکری کنیم.
اکنون مخاطبان فرهنگسرای نیاوران، تماشاگرانی تربیت شده دارد. به خاطر دارم ٤-٣ سال قبل زمانی که نمایش «خدای کشتار» را در فرهنگسرای نیاوران اجرا رفتیم، اینگونه نبود. وقتی به مسئولان سالن میگفتیم تماشاگران اجازه ندارند با خوراکی داخل بیایند، میگفتند امکان آن نیست چون با ما دعوا میکنند! این یعنی مخاطب تربیت دیدن تئاتر را ندارد. این را نمیداند که در اثر صدای چیپس خوردن او امکان دارد بازیگران تمرکزشان از بین برود. این نگاه درطول ٥سال تغییر کرده است. ایجاد چنین روندی زمان و وقت میطلبد.
به نظر شما، چرا باید تئاتر دید؟
نمیتوان این را از خانوادهای که حقوق سرپرستش ماهیانه ٨٥٠هزارتومان است، انتظار داشت. نهادهایی مانند شهرداری، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید طرحی تعریف کنند و سوبسیدهایی را برای این مسأله اختصاص دهند؛ همانطور که برای بلیتهای سینما تخفیف ٥٠درصدی میگذارند، چنین روندی را برای تئاتر و کنسرت هم ایجاد کنند تا رفتن به کنسرت برای یک خانواده تبدیل به آرزو نشود. هر خانواده رو به متوسطی باید بتواند سبد فرهنگی ماهانهای را برای خود تعریف کند، بهطور مثال ماهیانه مبلغی را برای خرید کتاب، تماشای فیلمهای روز سینما و تئاترهایی که بر صحنهاند، مشخص کند. همانطور که جسم ما نیازمند غذا برای رفع گرسنگی است، طبیعتا روح ما نیز نیازهایی دارد که باید درجهت رفع آن گام برداشت.
این عصبانیتهای بیش از اندازه که در محیط پیرامونیمان وجود دارد و ما تنها نظارهگر آنها هستیم؛ نتیجه این مسأله است. به نظرم این واکنشها نشان میدهد که روح ما گرسنه است. ازجمله مواردی که میخواهم به آن اشاره کنم، حذف موسیقی از شهر است. بحث من کنسرت یا لغو آنها نیست. ما در شهری پرترافیک با ساختمان بلند زندگی میکنیم؛ تمام صداهای محیطی مانند صدای پرندگان، رودخانه، آبشار و... از زندگی ما رفته است. وقتی جایگزینی برای آن نداشته باشیم، همین میشود. موسیقی زندگی ما صدای بوق ممتد خودروها، موتورهای گازی، بوق آمبولانس و... است که مداوم میشنویم؛ طبیعتا این زندگی تبدیل به یک فیلم اکشن حادثهای خواهد شد.
در این میان تئاتر، چه نقشی میتواند ایفا کند؟
تئاتر سادهترین گونه ارتباط انسانی است که به دو شکل ایجاد میشود؛ نخست ارتباط بین افراد روی صحنه است که براساس درام شکل میگیرد و در مرحله بعد ارتباط تماشاگر با نمایش است. ارتباطی که بهای آن تنها پرداخت هزینه بلیت است و شما با چنین هزینهای میتوانید خودتان را ساعاتی در دنیای دیگری غرق کنید. شاید این اتفاق با انجام کارهای دیگری مانند کشاورزی هم شکل بگیرد اما آیا ما این شرایط را داریم؟ برای انسان شهری راحتترین نوع گرفتن ناخالصیها از زندگیاش آنست که خودش را وارد دنیای هنری کند.
همانطور که در صحبتهایتان گفتید، رشته تحصیلی شما کارگردانی بوده است، چرا در این حوزه بسیار کمکار هستید؟
بخشی از کارهایم کارگردانی را میطلبد. برای اجرای آخرین کارم ٨ماه تمرین کردم و اکنون چنین زمانی را دراختیار ندارم. دوست دارم کار کنم اما حداقل ٣ماه تمرین میخواهد و باید از همه چیز جدا شوم و تمرکزم را روی آن بگذارم. اکنون زمانش نیست.
با این وجود در نمایشهایی که حضور دارید تا چه اندازه از آن حس مدیریت و کارگردانیتان استفاده میکنید؟
در انتخاب بازیگر نظر میدهم به دلیل اینکه درطول سال بازیگرانی را روی صحنه میبینم که در ذهنم میمانند تا جایی از آنها استفاده کنم. وجه کارگردانی بیشتر مشورت است. البته آقای رحمانیان لطف دارد و خودش همیشه نظر میخواهد. حرفه و گرایش تحصیلیام کارگردانی بوده است، حواسم به کار بازیگران هست چون از بیرون آنها میبینم، راهنمایی یا پیشنهاد میدهم اما تا جایی که جنبه دخالت پیدا نکند.
تئاتر کارکردن برای شما راحت است؟
گاهی فیلمنامههایی که به من پیشنهاد میشود اما خواندن و جواب دادن به آنها آنقدر طولانی میشود که احتمالا آن فیلم ساخته و اکران میشود و من هنوز فرصت نکردم جواب آن پیشنهاد را بدهم.، اما بیشترین فشار برای خانواده من است چون زندگی شخصی ندارم؛ تمام فرصتم صرف کار میشود. امیدوارم بتوانم ظرف سال آینده از میزان آن کم کنم.
گاهی خستگی بسیاری به من وارد میشود، خستگی که هیچگونه بیرون نمیرود. در ایران تئاتر کارکردن راحت نیست. وقتی تئاتری شروع میکنیم، شب آخر میگویم: «آخی تمام شد». فرصت لذت بردن از آن را ندارم، هرقدر کاری بیشتر مورد توجه قرار بگیرد، حساسیتها روی آن بیشتر میشود. کار سختی است. خیلی از این مدل زندگی کردن راضی نیستم. این سالها دیگر برنمیگردد دوست دارم ٣سال باقیمانده به ٤٠سالگی را جور دیگری زندگی کنم.
درحیطههای مختلفی چون بازیگری، کارگردانی، ترجمه و موسیقی فعالیت میکنید، کدام یکی از آنها برای شما اولویت دارد؟
تمایل من به هرچیزی است که فرصت اجرایی نداشته باشد. نمایشنامه «جشن تولد» هارولد پینتر را دوسال طول کشید تا ترجمه کنم. کتاب را ترجمه کردم و کنار گذاشتم، اما ویرایش نهایی آن دوسال طول کشید.
آقای خطیبی، جزو معدود بازیگرانی هستید که در نمایشهای موزیکال به صحنه رفتهاید، این تجربه باز هم تکرار میشود؟
این تجربه درنمایش «عاشقیت» که درمجموعه ایرانشهر به صحنه میرود، تکرار میشود. ترانهها توسط چند ترانهسرا سروده شدهاند و علیرضا افکاری و رضا یزدانی روی آن کار کردهاند.
نسبت به این نوع نمایشها دیدگاههای مختلفی وجود دارد؟
من ملودی میسازم اما آهنگساز نیستم، نوازندگی میکنم اما نوازنده نیستم. حرفه نمایش تخصصیتر از این حرفهاست. سالها در روزنامه نوشتم اما من نویسنده نیستم. برخی حساسیت دارند و بنابراین حواشیهایی هم دارند. بعضی معترضاند و میگویند از موسیقی سوءاستفاده میشود. اینجوری «برادوی» سالهاست از نمایش سوءاستفاده میکند. ما ترجیح دادیم کمترین میزان خطا را داشته باشیم، حتی همزمان از دو متخصص برای «مجلس ضربت زدن» دعوت کردیم. یاسر خاسب و مهدی ساکی کنار هم هستند. این جمع اگر مدیریت شوند، بدون هیچ مشکلی میتوانند کار کنند.
اکنون بودن چند متخصص در نمایش «ضربت زدن» مشکلی به وجود نمیآورد؟
به هیچوجه، هومن خلعتبری آهنگساز است. مهدی ساکی یک نوع موسیقی بدوی کوبهای اجرا میکند. مهدی اهل جنوب ایران است و با گروهی کار میکند که آنها را به خوبی میشناسد. کار آنها در راستای هم است. دوران جنگ به دلیل اینکه سالهای بحرانی را پشتسر میگذاشتیم، هرکسی هرکاری از دستش برمیآمد، انجام میداد. این خصوصیت در ما ماند، همه به آدمهای همهکاره بیتخصص تبدیل شدیم. این تصور وجود دارد که عالم دهریم.
بسیاری معتقدند شما و آقای رحمانیان به دلیل فعالیت مستمرتان در تئاتر و اجراهای پرتماشاگر پول پارو میکنید.
بخشی از این نظرات به دلیل عدم آگاهی به این حرفه و بخشی هم به خاطر حسادت است. اگر قرار به پول درآوردن باشد، چرا باید سینما را رها کنم؟ میتوانم با حضور در یک برنامه تلویزیونی میلیونها تومان درخواست کنم. درحالی که در تئاتر برای این مبلغ باید دوماه وقت صرف کرد. اگر در یک سالن تئاتر ٢٠٠نفره بلیت ٣٠هزارتومانی بفروشید، ١٨٠میلیون میشود. با احتساب تعلق گرفتن ٢٠درصد سالن، کسر فروش بلیت نمایش، پرداخت دستمزدها، مخارج صحنه، تبلیغات و... بعد از یکماهونیم تمرین، برای هر عضو اصلی تنها ١٥میلیون میماند.
اگر پول پاروکردن به این معناست؛ من پول پارو میکنم. در تالار وحدت میشود درآمدزایی کرد، اگر بتوانید آن را پرکنید. دوستان کمی را میشناسم که در این کار موفقند. چرخه اقتصادی تئاتر محدود است. گروههایی را میشناسم بهویژه کسانی که تئاتر فیزیکی کار میکنند، دستمزدشان یکمیلیون تومان است. این چرخه کوچکی است.
ارسال نظر