مسعود مثل ترمیناتور است
جواد افشار که عنوان کارگردان طولانی ترین سریال ملودرام تلویزیون را به نام خود ثبت کرده، بعد از پایان ماراتن گونه «کیمیا»یش بلافاصله سریال مناسبتی برادر را برای پخش در رمضان امسال استارت زد.
تیم ما دقیقا از اواخر بهمن کارش را استارت زد و هنوز هم که در روزهای میانی ماه رمضان هستیم، فیلمبرداری ادامه دارد. من پیش بینی می کردم که تا عید فطر هم فیلمبرداری داشته باشیم و هنوز هم ممکن است تا نیمه دوم ماه رمضان کارمان طول بکشد.
یک مقدار طولانی نشده؟
نه، چرا فکر می کنید طول کشیده؟ من حتی معتقدم استارت ما به موقع نبود و دیر کار را شروع کردیم.
به این دلیل می گویم طولانی شده که معمولا سریال های مناسبتی را یکی دو ماه مانده به روزهای پخش می سازند، مثلا بهمن پارسال، همزمان با شما خیلی ها داشتند فیلم های عید را می ساختند!
خب این کار درستی نیست. ما ۳۰ بهمن یا یک اسفند کار را استارت زدیم، ۲۵ روز در اسفند کار کردیم، بعد از تعطیلات نوروز هم دو ماه و نیم است که مشغول کار هستیم. این خیلی زید نیست. متاسفانه این عادت بد در ما نهادینه شده که خودمان هم باور نداریم یک سریال سی قسمتی حداقل شش ماه شوتینگ لازم دارد. آن قدر این کارهای عجولانه ای که خودمان به آنها دامن زدیم، ساخته شد که همگی باور کردیم سریال های مناسبتی باید این طور ساخته شود.
فکر می کنم این مدل ساخت در طول این سال ها به سریال ها نیز خیلی آسیب رسانده، این طور نیست؟
بله، مثلا در حال حاضر بزرگ ترین مشکل من این است که فرصت نمی کنم به صداگذاری، مونتاژ و بقیه مسائل فنی رسیدگی کنم، این ضعف خیلی بزرگی است. الان باید فیلمبرداری ما تمام شده باشد و کار پرداخت های نهایی را انجام دهیم اما متاسفانه شبانه روز درگیریم و همچنان در حال فیلمبرداری هستیم.
یک مقدار نیز به خود سریال بپردازیم. فکر نمی کنید کاراکترهای برادر اکثرا سفید یا سیاه مطلق هستند و پیچیدگی خاصی ندارند؟
خیر، به هیچ وجه. شما الان نقش ناصر ما را نگاه کنید، کجای آن بد مطلق است یا مسعود کجا خوب و مثبت است؟
مسعود خوب است، قهرمان قصه که برگشته به پدرش کمک می دهد و پدر و مادرش دوستش دارند و... اینها ملاک یک آدم خوب نیست؟
نه، او وقتی می رود مثل زورگیرها یقه یک نفر را می گیرد و کار غیرقانونی می کند، شخصیتی مثبت است؟
مگر رابین هود شخصیت مثبت است؟ ببینید قهرمان بودن با سفیدبودن کاراکتر فرق می کند؛ مثلا کاراکتر ترمیناتور هم قهرمان است، آیا مثبت است؟ نه، مسعود نیز همین طور است؛ شخصیت مثبتی است ولی یک جاهایی فراقانونی عمل می کند و کارهایی انجام می دهد که مثبت و مورد تایید قانون نیست و اگر قانون به سراغ او بیاید، بازداشت می شود.
یعنی شما معتقدید که کاراکترها تک بعدی نیستند؟
بله، به هیچ وجه موافق نیستم که مطلقا سیاه یا سفید هستند. همه کاراکترها نقاط ضعف و قوتی دارند و انگیزه هایشان روشن است؛ مثلا شخصیت نازی یا پدرش بهرام، قطب های منفی قصه هستند که فراز و نشیب هایی دارند و خودشان عملکردهایشان را توجیه می کنند و بعضی اوقات مایل به خاکستری می شوند و این نشان می دهد حتی شخصیت های منفی ما نیز کاملا سیاه نیستند.
به جز کاراکترها، کلیشه هایی که در سریال وجود دارد که قبلا در کارهای قبلی تلویزیون آنها را به وفور دیده ایم؛ کلیشه هایی مثل روابط بین آدم ها و روند قصه و جاهایی که داستان در آنجا رخ می دهد و...، خیلی ها معتقدند این مسائل در کار شما خیلی توی ذوق می زند.
قصه ها در همه فیلم های دنیا همین طور هستند. ما تعدادی موضوع کلی داریم مثل عشق، حسد، تقابل بین خیر و شر و... که در قالب های داستانی دارای فضا، موقعیت و کاراکترهای متفاوتی می شوند. به نظرم عبارت «کلیشه ای» واژه درستی نیست. شاید موضوعات نزدیک و شبیه به هم باشند ولی شما در کدام کار اخیر تلویزیون دیده اید که به حمایت از تولید داخلی و مبارزه با قاچاق غیرقانونی در کنار آن ارج نهادن به کانون خانواده و پشت گرمی های برادرانه و روابط پدر و پسری پرداخته شود؟ کدام کار این طور بوده؟
این مسائلی که گفتید در بسیاری از سریال های ما بودند، فکر نمی کنید وقت آن رسیده که به سمت موضوعات جدیدتر و جذاب تر برویم؟
شاید فضا به نظر آشنا بیاید ولی در این سریال، نکات جدید و جذابی وجود دارد. این آشنایی هم چیز بدی نیست و برای بعضی ها نوستالژیک است. روابط صمیمانه بین افراد خانواده فضای دلچسبی است که مخاطب ایرانی دوستش دارد و ما هم به شدت علاقه مند بودیم که به آن دامن بزنیم.
در حال حاضر یکی از بزرگ ترین دغدغه های کشور بحث قاچاق و واردات غیرقانونی است. هر روز شما می بینید که چه آسیب هایی از این زمینه بیرون می زند. ما سعی کردیم این قالب را در کارمان بگنجانیم؛ البته باید قبول کنیم که تولید داخلی ما کمتر از ۴۰ درصد ظرفیت بازار را تامین می کند و ۶۰ درصد باید وارد شود و این واردات کاملا غیرقانونی نیست و عده زیادی شرافتمندانه کار واردات انجام می دهند و نباید با یک چوب همه را زد. ما به مباحث قاچاق و حمایت از تولیدات داخلی خیلی ریز اشاره کردیم و این بخش ها جزء قسمت های ویژه کار ماست.
در بخش هایی که به همین ماجرای تولیدات داخلی و قاچاق و... مربوط می شد تعدادی دیالوگ شعاری و تعاریف خاص هم بین کاراکترها رد و بدل می شد که ندان مرسوم نیست.
مثل چی؟
مثلا یکی در بازار همکارش را می بیند و می گوید که فلانی بیا چای لاهیجان بخور! خب چرا باید اسم شهر بیاورد؟
ما که تبلیغ نکردیم، برندی تحت عنوان لاهیجان را نخواستیم برجسته کنیم، قطب چای کشور ما لاهیجان است و اسمش را آوردیم.
نه بحث برند و تبلیغات نیست، صحبت ما این است که از این مدل تعارف ها در بین مردم نداریم.
چرا در کسبه چای فروش این طور می گویند، شما وقتی در میان کاسبانی که تخصصی کار برنج و چای انجام می دهند، باشید می بینید که نمی گویند بیا برنج ایرانی بخور، آنجا اسم می برند، دم سیاه، طارم، دودی و... آن وقت می روند روی جزییات. این ادبیات بین آن قشر است.
پس مختص کاسب هاست.
بله، ما سعی کردیم دیالوگ ها را براساس قشری که کاراکتر به آن تعلق دارد، بنویسیم. یک مثال هم بزنم، دیالوگ بین دو آدم ماشین باز با دو نفر که کارمند هستند و به طور فنی چیزی از ماشین نمی دانند، خیلی متفاوت است، در مورد خصوصیات دو ماشین حرف می زنند، راجع به موتور صحبت می کنند ولی کارمندها می گویند این ماشین بهتر است، خوش دست است.
راستش اینها همه را با یک چشم دیدن است. من اعتقاددارم کاراکتری که کارش ادبیات و خبرنگاری و گفت و گو در زمینه ای خاص است، باید بیانی متفاوت با مادر، برادر و افراد دیگر خانواده اش داشته باشد. میان کسی که دائم گفتمان ژورنالیستی انجام می دهد، با گفتمان یک فرد معمولی متفاوت است؛ یعنی لازمه شغلش می داند که در ادبیاتش هم ژورنالیستی برخورد کند. از حرف هایی استفاده کند که ممکن است از بقیه اقشار متفاوت باشد. به هر حال این هم جزء رنگ آمیزی شخصیت هاست تا آدم ها مثل هم حرف نزنند.
راستش ما هم روزنامه نگاریم و سال هاست با مسائل مختلف درگیریم ولی در خانه این مدلی صحبت نمی کنیم!
شاید ما یک مقدار اغراق کرده ایم، شما ببخشید!
راستی سکانس های مربوط به روزنامه را کجا گرفتید؟ چون آنجا هم مقدار زیادی از فضای یک تحریریه روزنامه (آن هم روزنامه ای در حد اندازه های جام جم) به دور است.
آن صحنه ها را در یک ساختمان سرای محله در یکی از مناطق شهرداری گرفتیم، البته شاید مردم متوجه این موضوع نشوند و شمایی که درگیر این کار هستید، فضا را بشناسید اما ما به هر حال احتیاج به یک لوکیشن داشتیم و هیچ کدام از روزنامه ها نمی توانستند دفترشان را در اختیار ما قرار دهند. به هر حال روز فعال هستند و خیلی شلوغ است، نه ما می توانستیم آنجا کار کنیم نه آنها، پس مجبور شدیم جایی را در یک اشل کوچک تر طراحی کنیم که نیاز مخاطب را برآورده کند.
از بحث سریال دور نشویم، شما در قسمت های ابتدایی سریال، در بعضی سکانس ها با چرخش دوربین کادر را تغییر می دادید، هدفتان از این حرکت چه بود و چرا این ماجرا در قسمت های اخیر دیگر تکرار نشد؟
چون از نظر من فرایند این ماجرا تمام شد. قصه این ماجرا وارونگی، بی ثباتی و متزلزل بودن کسب و کار بازار سنتی حاج کاظم بود که هیچ پایداری در آن وجود نداشت. هر وقت حاج کاظم در حجره اش با پسرش ناصر رو به رو می شد، شاهد این چرخش ها بودیم؛ چرخش هایی که از نشانه هایی مثل سرگیجه های دائمی حاج کاظم گرفته بودیم و به القائات ذهنی مورد نظر ما کمک می کرد.
اینها سرگیجه هایی است که به خاطر القائات گذشته در حاج کاظم وجود داشته و به زمان حال رسیده و الان احساس می کند این دنیای عجیب بازار اقتصادی اش در حال فروریختن است. ما با چنین تحلیلی جلو رفتیم و فکر می کنم درست هم بود، حتی اگر مخاطب با این چرخش دوربین ها احساس می کرد یک مقدار ناپایداری در کاراکتر وجود دارد، ما به آن چیزی که می خواستیم رسیده بودیم.
نقد دیگری که به سریال شما وجود دارد این است که عده ای معتقدند سریال برادر رودست نمی زند و کل قصه آن خیلی رو است، این را قبول دارید؟
به هیچ وجه. حالا ان شاءالله در آینده نظر کسانی که این نقد را دارند، عوض می شود و اتفاقات مهمی برخلاف جریان فعلی رخ می دهد.
اتفاقاتی مثل متنبه شدن کاراکتر ناصر (پورسرخ) و بازگشتش به آغوش گرم خانواده؟!
نه، شما زود قضاوت کردید و حتما باید منتظر یک رودست خوردن باشید چون به زودی به پیچیدگی های خوبی خواهیم رسید. موتور قصه ها چند قسمت است که روشن شده و در ادامه با پیچیدگی های زیادی مواجه می شویم و با توجه به اینکه کاراکترها رنگ آمیزی زیادی دارند، موضوعات مختلف در هم گره می خورد؛ گره هایی که کم کم در حال کورشدن است و بازکردنش برای خودمان هم سخت شده!
راستی ماجرای آن مسابقه پیامکی که در انتهای هر قسمت زیرنویس می شود، چیست؟ شما در جریان این سوال عجیب و غریب هستید؟
متاسفانه اصلا چیز قشنگی نیست و ما اصلا در جریانش نیستیم و باعث خنده خود ما هم هست. امیدواریم یک مقدار حرفه ای تر و درست تر این کارها را انجام دهند، نمی دانم اینها را چه کسی طراحی می کند ولی امیدوارم در این بخش ریزبینی، دقت و سلیقه بیشتری به خرج بدهند.
و در آخر شما برادر را بعد از کیمیا ساختید، می دانیم که این دو کار تفاوت های عمده زیادی با هم داشتند ولی فکر می کنید برادر در حد و اندازه های کیمیا بود؟
فضای این دو کار بسیار با هم متفاوت است. برادر یک کار اجتماعی به روز است که مسائل دغدغه مند جامعه امروزی را در لحظه بررسی می کند اما کیمیا چنین حال و هوایی نداشت و در سه برهه زمانی به تصویر کشیده شد ولی نکته حائز اهمیت اینجاست که سال های سال آثار پخش شده از شبکه دو مهجور می ماند و هیچ کدام دیده نمی شد اما از کیمیا به این سمت، کارهای این شبکه با دقت نظر بیشتری از جانب مردم دیده شد و این نشان دهنده موفقیت این دو سریال است و من این مسئله را به فال نیک می گیرم.
نظر کاربران
تبریک به آقای افشار برای کاندید شدن کیمیا در جشن حافظ