کارآگاه حقیقیای که فرمانده شورشیان شد
«کشور آزاد جونز» درام تازهای با بازی متیو مککاناهی که بهزودی اکران میشود، میتواند این ادعا را داشته باشد که اولین فیلم هالیوود پس از چندین دهه است که به دوران «بازسازی» یا همان دوران بحثبرانگیز پس از جنگهای داخلی میپردازد که در آن تلاش شد تا جنوب که همچنان درگیر مسائل برابریطلبی نژادی بود، از نو ساخته شود.
فیلم داستان واقعی نیوتن نایت (مککاناهی) را بازگو میکند، سربازی که جبهه کنفدراسیون را ترک کرد و فرماندهی ارتشی از عوام شورشی را در باتلاقهای جونز کانتی میسیسیپی بر عهده گرفت و بعد از پایان جنگ داخلی نیز به مبارزه برای حقوق آمریکاییهای آفریقاییتبار ادامه داد. راس که آثاری مانند «سیبیسکوییت» و اولین فیلم مجموعه «عطش مبارزه» را در کارنامه دارد، پیش از اکران فیلم که تاریخ ٢٤ ژوئن (چهارم تیر) برای آن انتخاب شده، وبسایت زیبایی برای فیلم خود ساخته که در آن حدود سه هزار سرفصل و صحنههایی از فیلم گنجانده شده است و بازدیدکنندگان آن میتوانند با کلیککردن در مباحث آن، دانش تاریخی خود را نیز در مقایسه با منابع آن که شامل اسناد متعددی از آن دوران است، محک بزنند.
راس بهتازگی در جریان گفتوگویی با ما در دفترش در منهتن نیویورک گفت: «من حتی پیش از آنکه نوشتن فیلمنامه را شروع کنم، دو سال جریان زندگیام را متوقف کردم (تا این اسناد و مدارک را جمعآوری کنم). اگر مردم به این تاریخ انتقاد دارند، نظرشان محترم است؛ اما باید بدانند که این کار سرهمبندیشده یک فیلمنامهنویس نیست و او با تحقیق کار کرده است». «کشور آزاد جونز» تقریبا یک سال پس از کشتار در کلیسای شهر چارلتن در کارولینای جنوبی به پرده سینما میرسد؛ ماجرایی که بار دیگر پرچم کنفدراسیون را که نایت با آن میجنگید، به صدر اخبار آورد؛ اما این فیلم همچنین در گرماگرم بحث و جدلهای داغ دراینباره به اکران رسیده که چرا درباره فیلمهایی مانند «لینکلن» یا «سلما» به سفیدپوستان بیشازحد پرداخته میشود یا به سیاهپوستان بسیار کم بها داده میشود.
راس تأکید دارد که اگرچه نایت یک قهرمان است، یک سفیدپوست ناجی آمریکاییهای آفریقاییتبار نیست؛ بلکه همپیمان سفیدپوست آنهاست. وی گفته است: «فکر میکنم لازم است که برای اتحاد ارج و ارزش قائل شویم و میتوان ثابت کرد که نایت در تمام دوران بازسازیای که خیلی از سفیدپوستان در جنوب به زندان افتادند، با آمریکایهای آفریقاییتبار همپیمان بود».راس با بازگوکردن داستان نیوتن نایت در جریان خشونتهای پیش از دوران بازسازی، به تصویری منفی که با فیلمهایی مانند «بربادرفته» و «تولد یک ملت» (ساخته د. و. گریفیث) در اعماق ذهنیت آمریکاییان ریشه دوانده و همچنین باورهای نژادپرستانه نوستالژیک کنفدراسیون سفیدپوستان جنوب که از آن زمان در بسیاری از فیلمها تصویر شده، پرداخته است.
دیوید بلایت، تاریخنگار از دانشگاه ییل و یکی از ١١ مشاور تاریخی که نامش در عنوانبندی انتهای فیلم آمده است، میگوید: «این از آن فیلمهای جنگ داخلی که پدربزرگهایتان دوست داشتند، نیست. بههیچوجه به احساساتگرایی درباره هیچیک از انگیزههای کنفدراسیون نمیپردازد و دقیقا عکس آن عمل میکند». اولینبار راس در سال ٢٠٠٦ و هنگام ساختن فیلم «سیبیسکوییت» با داستان نایت برخورد کرد. در آن زمان یکی از همکارانش تکه فیلمی دراینباره به او نشان داد. «بههیچوجه نمیدانستم که درون نیروهای کنفدراسیون نافرمانی وجود داشته است و بلافاصله شیفته ماجرا شدم». او کتاب «کشور آزاد جونز» نوشته ویکتوریا اِی باینوم (منتشرشده در سال ٢٠٠١) را خواند که اولین کتابی بود که شواهد پراکنده درباره داستان نایت را کنار هم گذاشته بود. برای آنکه به تصویر بزرگتری دست یابد، به استادان برجسته تاریخ که درباره دوران بازسازی تحقیق کرده بودند، مراجعه کرد و با اریک فونر، استاد دانشگاه کلمبیا کار را شروع کرد.
فونر که هنوز فیلم را ندیده، در ایمیلی نوشته است: «من معمولا به فیلمهای تاریخی هالیوود مشکوکم؛ بنابراین فهرستی از کتابها و مقالات برای راس فرستادم تا بخواند. او سختکوشانه کتابها را خواند و برگشت. من خوشحالم از اینکه به او مشاوره میدهم». سرانجام راس با جان استوفر، استاد دانشگاه هاروارد که مقالات متعددی درباره تاریخ لغو بردگی نوشته است، ملاقات کرد. او کارگردان را با بسیاری از تاریخدانان برجسته این حوزه آشنا کرد و آنچه خود «سرفصلهای درسی بسیار محکم» خوانده است، در اختیار او گذاشت.
استوفر میگوید: «مثل کار روی پایاننامه تحصیلی دانشجویانی بود که از آنها خیلی خوشت بیاید». وبسایت راس سرفصلهایی از پژوهشهای او را در بر دارد، از جزئیاتی مانند قلاده خارداری که به گردن یک برده فراری انداخته بودند تا مباحث گستردهای درباره ترکیب نژادی ارتش همراهان نایت و اینکه نایت چگونه رسما استقلال کشور آزاد جونز را که از کنفدراسیون جدا شده بود، اعلام کرد. با آنکه آقای راس شخصیتها یا اپیزودهایی را خود ابداع کرده یا درباره بعضی از انگیزهها به حدس و گمان متوسل شده است، برای آنها با توجه به شواهد تاریخی توجیهی دارد؛ مثلا در فیلم به چند دهه ارتباط نایت با ریچل (با بازی گوگو مباتها رائو) برده سابق که متعلق به پدر بزرگ او بوده و از نایت چند بچه داشته، اشاره شده است. در سایت، سندی از سال ١٨٧٦ وجود دارد که در آن نایت (که همچنان همسر سفیدپوست خود را داشت) ١٦٠ جریب از زمینهای خود را به نام او کرده است. راس نوشته که این نشانهای است از اینکه رابطه آنها «رابطهای عاشقانه بوده که به مرور زمان رشد کرده و برخلاف رابطه قدرت تامس جفرسن/ سلی همینگز بوده است». نایت برده نداشت.
اینکه همراهان نایت تا چه حد از جدایی و نابرابری نژادی فراتر رفتهاند، همواره محل بحث و جدل میان پژوهشگران و ازجمله آنهایی بوده است که در تیم مشاوران راس قرار داشتند. در سال ٢٠٠٩ پس از آنکه آقای استوفر و سلی جنکینز کتاب «کشور جونز» را منتشر کردند، خانم باینوم در وبلاگ خود یادداشتی تند در سه بخش درباره آن نوشت و آنچه را به نظر او «ادعاهای بسیار اغراقشده» بود- مانند اینکه نایت قبل و بعد از جنگ برای برابری نژادی جنگید- به چالش کشید. خانم باینوم که خود نیز از مشاوران فیلم بوده، در مصاحبهای گفت که نمیخواهد دوباره به بحث دامن بزند؛ اما درعینحال اشاره کرد که بعد از نوشتن آن یادداشت، مدارک تازهای افشا شده است که تفسیر فیلم را تقویت میکند.
وی گفت: «من نایت را مشخصا یک فعال حقوق شهروندی نمیدانم؛ اما اسناد موجود در این زمینه محکم است و جای تفسیری فراتر از آن را باقی نمیگذارد». راس گفته است که با دقت در نظر داشته که چگونه روابط نایت با آمریکاییهای آفریقاییتبار را تصویر کند. او خاطرنشان میکند در صحنهای که نشست یونیونلیگ (گروهی در جنوب که بهعنوان جامعه مخفی سیاهپوستان برای حزب جمهوریخواه و آزادی حق رأی تبلیغ میکرد) را نمایش میدهد، مؤسس واشنگتن که یک شخصیت تخیلی آمریکایی- آفریقاییتبار است، ریاست جلسه را برعهده دارد؛ درحالیکه نایت کنار دست او مینشیند. کارگردان فیلم در سایت خود نوشته است یونیونلیگ «اینکوباتور (دستگاه نگهدارنده نوزادان نارس) سازمان سیاسی سیاهان بود».
صحنه خیالی دیگری که نایت در آن رهبری گروهی از آفریقاییتباران را بر عهده میگیرد که وارد شهر میشوند تا در انتخابات ایالتی پر از تقلب سال ١٨٧٥ رأی بدهند، شاید بهنظر عدهای شائبه القای ایده نجاتبخشی سفیدپوستان برای سیاهان را داشته باشد؛ اما راس در توجیه آن میگوید که در مدرک مستندی مربوط به سال ١٨٧٥ آدلبرتو آمستو، فرماندار جمهوریخواه تندرو وقت میسیسیپی، بر «تعهد نایت بر عدالت نژادی» صحه گذاشته است. باید صبر کرد و دید فیلم آقای راس بر دل تماشاگران چگونه مینشیند.
خانم کِلی کارتر جکسن، استادیار و نویسنده کتاب «نیرو و آزادی: الغای بردگی سیاهان و سیاست خشونت»، میگوید لازم بود که تصویر درستتری از دوران بازسازی ارائه شود؛ اما خاطرنشان کرده است که هالیوود «برای آنکه مردان سفید را از مرکزیت جهان بزداید، هنوز راه طولانی و کار دشواری در پیش دارد». او میافزاید: «اگر نایت فقط یک همپیمان بوده است، چرا نباید مککاناهی بازیگر نقش مکمل و نه نقش اصلی میبود؟». به گفته راس داستان نایت فقط یکی از داستانها است و او از فیلمهایی مانند «تولد یک ملت» به کارگردانی نِیت پارکر درباره شورش نَت ترنر که در پاییز امسال اکران میشود، استقبال میکند. او با نامبردن از چند قهرمان سیاه یا سفید جنبش آمریکاییهای آفریقاییتبار قرن نوزدهم، میگوید: «امیدوارم یک نفر پیدا شود و فیلمی درباره دنمارک واسی، تونیس کمبل، رابرت اسمالز و آلبیون تورگی بسازد. داستانهای بسیاری وجود دارد که لازم است بازگو شود تا دیدگاهی عینی از تاریخ پیدا کنیم».
نگاهی به زندگی حرفهای مککاناهی
متیو مککاناهی در سال ١٩٦٩ در اوالده تگزاس متولد شد. این بازیگر آمریکایی خون اسکاتلندی، ایرلندی، انگلیسی، آلمانی و سوئدی در رگهایش دارد. پدرش در میسیسیپی مالک پمپ بنزین و مادرش معلم مدرسهای از نیوجرسی بود. متیو در لانگویو تگزاس بزرگ شد و در سال ١٩٨٨ از دبیرستان محلی فارغالتحصیل شد. بعد از یک سال که در استرالیا به کارهایی مانند ظرفشویی و دامداری مشغول شد، به تگزاس برگشت و در دانشگاه آستین به تحصیل در رشته حقوق پرداخت، اما در میانه تحصیل ناگهان تغییر رشته داد و در رشته فیلمسازی ادامه تحصیل داد. در سال ١٩٩١ وارد حرفه بازیگری شد و در فیلمهای دانشجویی و تبلیغات تلویزیونی مشغول شد و فیلم کوتاهی به نام Chicano Chariots کارگردانی کرد.
در سال ١٩٩٣ در هتلی در شهر آستین با مسئول انتخاب بازیگر پروژه فیلم کمدی/درام «گیج و سردرگم»، به کارگردانی ریچارد لینکلیتر ملاقات کرد. لینکلیتر در ابتدا تصور میکرد که او خوشقیافهتر از آن است که در نقش شخصیت این فیلم درباره گذر از نوجوانی به بزرگسالی جا بیفتد، اما بالاخره او را با سبیل و موی بلند برای بازی در نقشی پذیرفت که اول قرار بود سه صحنه باشد، اما بعد به ٣٠٠ خط دیالوگ و بازیهای بداهه ختم شد و مککاناهی اولین بار با این فیلم توجهها را به خود جلب کرد. با فیلمهایی نظیر «کشتار با اره برقی تگزاسی: نسل بعد» محصول ١٩٩٤ و دو سال بعد در نقش کلانتر فیلم «تکستاره» و همراه با ساندرا بولاک و کوین اسپیسی در درام دلهرهآور دادگاهی «زمانی برای کشتن» به کارگردانی جوئل شوماخر و سپس در درام تاریخی استیون اسپیلبرگ در سال ١٩٩٧ به نام «آمیستاد»، کمدی «اد تیوی» در سال ١٩٩٩ و درام جنگی «U-٥٧١» در سال ٢٠٠٠ به فعالیت در عرصه بازیگری ادامه داد.
در دهه اول قرن بیستویکم بیش از همه برای بازی در کمدیهای رمانتیک شهرت کسب کرد؛ از جمله فیلمهای «برنامهریز عروسی» (٢٠٠١)، «چگونه میتوان یک مرد را در ١٠ روز از دست داد» (٢٠٠٣) و «طلای احمقها» (٢٠٠٨). از ابتدای دهه ٢٠١٠ تغییر مسیر داد و در فیلمهای معتبرتر و جدیتری مانند «وکیل لینکلنسوار» (٢٠١١)، «برنی» (٢٠١١)، «جو قاتل» (٢٠١١)، «پسرک روزنامهفروش» (٢٠١٢)، «ماد» (٢٠١٢)، «مایک جادویی» (٢٠١٢)، «گرگ وال استریت» (٢٠١٣)، «باشگاه خریداران دالاس» (٢٠١٣)، «بینستارهای» (٢٠١٤) و «کشور آزاد جونز» (٢٠١٦) حضور پیدا کرد.
بزرگترین موفقیت حرفهای برای مککاناهی در سال ٢٠١٣ با تصویرکردن شخصیت واقعی یک گاوچران در فیلم «باشگاه خریداران دالاس» که بعد از ابتلا به ایدز دیدگاههای تازهای در زندگی پیدا میکند، رقم خورد. او برای این فیلم برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد نقش اصلی و نامزد و برنده جوایز متعدد دیگری شد. او همچنین در سال ٢٠١٤ برای بازی در نقش کارآگاه کوهل در سریال «کارآگاه واقعی» شبکه HBO برنده جایزه منتخب مننتقدان آمریکایی شد.
ارسال نظر