«زرد یواش»، پله پله از خیابان تا استیج
«پیام ملکوتی» اسم مستعار نیست. اسم واقعی آدمی است که از قضا هیچ پیامی هم برای ما نیاورده اما با هنر و صدا و موسیقیاش کف خیابانهای شهر، گاهی حسوحالی به ما میبخشد که میتوانیم پیامها را بیشتر و بهتر درک کنیم.
گروه «زرد یواش» شاید همینروزها بهدنبال انتشار اولین آلبوم رسمیاش، کمکم از سطح خیابانها روی استیجهای بزرگ شهر نقلمکان کند؛ چراکه موسیقی «زرد یواش» اساسا جزء سبکهای پروپاگاندا یا اعتراضی نیست که ضرورتی برای اجرا در خیابانها داشته باشد. آنها تا امروز در خیابانها درآمدزایی میکردند و بهزودی قرار است با ارتقای سطح کار خودشان همین کار را روی استیجها ادامه دهند. با پیام و پدرام ملکوتی در غروب یک روز بهاری همکلام شدیم؛ کمی قبل از انتشار اولین آلبوم رسمی «زرد یواش» و چنددقیقه بعد از اجرای خیابانی و پرشوری که در آن میخواندند: «تو که نیستی... مَنو وِیلووون... تو خیابون... ببینی».
خیابانیها؛ از فریدون فروغی تا امروز
بنا به روایتی میگویند موسیقی خیابانی در ایران نزدیک به هزارسال قدمت دارد، اما وقتی چیزی جایی ثبت نشده، نمیتوان این ادعا را تأیید یا رد کرد. آنچه بهصورت مستند وجود دارد حاکی از قدمت ١٦٥ساله موسیقی خیابانی است که در ایران تا پیش از انقلاب خیلی جدیتر و وسیعتر اجرا میشد. یکی از معروفترین موزیسینهای خیابانی در آخرین سالهای آن دوران، فریدون فروغی بود که در خیابان گیتار میزد و میخواند. کلا چون موسیقی خیابانی تشکیلات منسجمی ندارد و فعالیت گروههای خیابانی در جایی ثبت نمیشود، از این لحاظ با مشکل روبهرو است. مثلا خود ما، چندینسال است در خیابان میزنیم و چندینسال دیگر هم که ادامه بدهیم باز چیزی از فعالیتمان در جایی ثبت نمیشود و در حافظه تاریخ نمیماند. مگر با همین گزارشها و گفتوگوها که بعدها میتوانند نشان بدهند ما که بودیم و چهها کردیم.
شاید من اولین بودم
در خیابانهای ایران، آکاردئون و سنتور و تمبک را از همان سالهای اول انقلاب میزدند، اما کسی گیتار نمیزد. من (پیام ملکوتی) اولین کسی بودم که از سال٨١ در خیابانها گیتار زدم و بعید میدانم کسی قبل از من این کار را کرده باشد. البته منظورم بعد از انقلاب است وگرنه قبل از انقلاب که خیلیها در خیابان گیتار میزدند و معروفتر از همهشان فریدون فروغی عزیز بود. اوایل خودم تنها میزدم و بعدها برادرم، پدرام، هم اضافه شد و دونفری میزدیم. کمکم بیشتر شدیم و گروهمان تشکیل شد و اسمش را هم گذاشتیم: زرد یواش.
خیابانها را میبندیم
ما اولین و قدیمیترین و پرطرفدارترین گروه موسیقی خیابانی در ایران را داریم. صفحه ما در اینستاگرام ٢٤هزار فالوئر دارد و شبکههای ماهوارهای دائما اجراها و کلیپهای ما را پخش میکنند. نهاینکه ما برایشان کار بفرستیم، خودشان از روی صفحهمان برمیدارند و پخش میکنند. همین موارد باعث شده گروه «زرد یواش» معروفتر از قبل شود و حالا دیگر در خیلی از اجراهای ما خیابان کیپ میشود و مشکل عبورومرور پیش میآید. اینها همه را مدیون لطف خداوند و محبت مردم هستیم که تا امروز همهجوره ما را تشویق کردهاند. با این روند، وقتی آلبوم ما منتشر شود، دیگر بعید است که بتوانیم در خیابان اجرا کنیم.
نمایش خیابانی داریم، موسیقی خیابانی نداریم
بهجز ما، گروههای دیگری هم در تهران هستند که موسیقی خیابانی کار میکنند. با بعضی از آنها تعامل داریم و حتی آنها را در صفحه اینستاگرام خودمان معرفی میکنیم. چون ما بیشتر از بقیه شناختهشدهایم و دنبالکننده داریم، سعی میکنیم به آنها هم کمک کنیم تا شناخته شوند. اما مشکل همه ما این است که موسیقی خیابانی هیچ تشکیلات و کمیته و اتحادیهای ندارد. من شخصا رفتم مرکز موسیقی خدمت رئیس سابق آن، آقای پیروز ارجمند. گفتم چطور است که در ایران «کانون نمایش خیابانی» داریم ولی «کانون موسیقی خیابانی» نداریم؟ اگر چنین کانونی داشته باشیم آنوقت مأموران شهرداری و نیروی انتظامی و... ما را به رسمیت میشناسند و دیگر اینقدر مشکل نداریم. الان ما، هم قانونی هستیم، هم قانونی نیستیم. برخورد مأموران انتظامی با ما سلیقهای است؛ بعضیها گیر میدهند، بعضیها نه! بعضیها جمعمان میکنند، بعضیها کمکمان هم میکنند!
کارمان گدایی نیست، فرهنگی است
متأسفانه بعضی از گروههای خیابانی شیوه کارشان بیشتر شبیه تکدیگری است. یعنی فقط جمع میشوند، ساز میزنند و پولی جمع میکنند و میروند. اما ما سعی میکنیم در کنار جذب درآمد که بههرحال لازمه ادامه کارمان است، یکسری فعالیتهای فرهنگی هم بکنیم. وقتی شما میتوانید بهواسطه هنرتان جمعیتی را دور خودتان جمع کنید، خب این یک فرصت و امکانی است که از این جمعیت استفاده کنید برای اطلاعرسانی، فرهنگسازی و کارهای خیریه. ما در حین اجرای موسیقی، برای مراکز خیریه تبلیغ میکنیم؛ جاهایی مثل بیمارستان شریعتی و بانک خون که نیاز مبرم به همکاری مردم دارند را معرفی و شهروندان را تشویق به همکاری میکنیم. در فاصله میان آهنگهایی که میخوانیم، پیامهای زیستمحیطی میدهیم. درباره نظافت شهر و فرهنگ اجتماعی صحبت میکنیم. اتفاقا مخاطبان خیلی هم از این پیامها استقبال میکنند چون هم به زبان طنز و خودمانی بیان میشوند و هم حالت نصیحت ندارند.
ما را با سگهای زرد اشتباه گرفتند!
وقتی رفتیم وزارت ارشاد که با اسم «زرد یواش» مجوز بگیریم، اول مجوز نمیدادند چون ما را با گروه «سگهای زرد» اشتباه گرفته بودند! همان گروه راک زیرزمینی که اعضایش طی تیراندازی در نیویورک کشته شدند. بعدا فهمیدند ما سگهای زرد نیستیم بلکه زردهای یواشتری هستیم! بعدها وقتی اجراهای زیادی کردیم و کارهای فرهنگیمان در حین اجراها دیده شد، مسئولان بیشتر و بهتر قبولمان کردند. وقتی دیدند درباره جمعآوری زباله فرهنگسازی میکنیم و حتی یک روزهای خاصی برنامه جمعآوری زباله از خیابانها را داریم، بعضی از مسئولان شهرداری با ما مهربانتر شدند. برای انجمنها و خیریههای زیادی مثل جمعیت امام علی(ع)، کودکان کار، بچههای سندرم داون، مراکز ترک اعتیاد و... هم اجراهای رایگان و خیریه داشتهایم.
جشنواره موسیقی خیابانی، مثلا
در همهجای دنیا موزیسینهای خیابانی جا و مکان خاص خودشان را برای اجرا دارند. ولی متأسفانه ما اینجا خیلی آوارهایم. در کشورهای اروپایی مثل فرانسه و... موسیقی خیابانی خیلی رونق دارد و گروهها مکان و امکانات خاصی برای این کار دارند. هم حمایت میشوند، هم مالیات میدهند. اصلا اروپا هیچی، کنار دست خودمان در همین ترکیه یک خیابان به نام استقلال هست که مخصوص موزیسینهای خیابانی است. خود من (پیام) دو ماه آنجا ساز میزدم. از ١٠صبح تا ١٢شب مرتب ساز میزنند و از ١٢ بهبعد قدغن میشود تا صبح. اما اینجا ما هیچ مکان بهدردبخوری نداریم. شهرداریها باید لااقل یکی، دوتا استیج کوچک در پارکها بگذارند برای موسیقی. حتی میتوان سالی یکبار جشنواره موسیقی خیابانی برگزار کرد. اما کسی حواسش به این حرفها نیست. فقط در شیراز، شهرداری این شهر استیج به ما داد. بردند روی سن اجرا کردیم و اجرای ما را هم از تلویزیون پخش کردند؛ آنهم تلویزیونی که نشاندادن ساز در آن ممنوع است.
شمالم تا جنوبم عشق
به شکل منظم سفرهای دور ایران داریم و تقریبا در تمام شهرهای کشور اجرای خیابانی داشتهایم. از یزد و کرمان گرفته تا رشت و اصفهان، همهجا موزیک زدیم. در تلهکابین رامسر اجرای خاطرهانگیزی داشتیم اما اگر بخواهیم از بهترین سفرمان یاد کنیم، انصافا باید از رشت نام ببریم. در رشت یک اجرای پرشور و بینظیر با هزارو ٢٠٠ تماشاچی داشتیم که بهنظرم باشکوهترین اجرای خیابانی در کل ایران بود؛ هزارو ٢٠٠ نفر که تکتکشان خوب و پرهیجان و دوستداشتنی بودند. دمشان گرم.
تکچرخ در کنسرت؟! مگه داریم؟
در تهران، از شمال شهر تا جنوب شهر همهجا برای اجرا میرویم. از شمال تا میرداماد و تجریش و از جنوب تا نازیآباد و... اجرای خیابانی داشتیم. در نازیآباد داشتیم اجرا میکردیم که یهو دوتا موتورسوار آمدند وسط اجرا - توی همان فاصله کوچکی که بین ما و مردم بود- با موتور چندبار تکچرخ زدند! خیلی جالب بودند. لابد گفتند حالا که تماشاچی جمع شده، ما هم حرکات نمایشی خودمان را اجرا کنیم!! طبیعتا، هم برخورد مخاطبان در بالا و پایین شهر متفاوت است و هم میزان پولی که پرداخت میکنند. بیشترین پولی که تابهحال از کسی گرفتیم، از یک آقایی بود که به هرکداممان یک تراول ٥٠هزارتومانی داد. یکی هم اسکناس ٥٠دلاری داد که یادگاری نگه داشتیم. اما در پایین شهر بیشتر، اسکناسهای ٥٠٠تومانی میدهند. البته چون همه از ته دل و به خواست خودشان پول میدهند، فرقی نمیکند چقدر بدهند. هرچقدر باشد، شیرینی خودش را دارد.
مخاطب خوب چه شکلی است؟
اینکه میگوییم مخاطب خوب و مخاطب بد، شاید برای خیلی از مردم هنوز مأنوس نیست و نمیدانند وقتی گروهی را در خیابان مشغولِ ساز زدن میبینند باید چه رفتاری داشته باشند. مخاطب خوب مخاطبی است که اگر توقف میکند تا از موسیقی لذت ببرد، تمرکز موزیسینها را بههم نریزد. در یکقدمی آنها با موبایل یا با بغلدستیاش حرف نزند. تماشای اجرای خیابانی که اجباری نیست، شما میتوانید عبور کنید و بروید. اما اگر ایستادید، باید قبول کنید که شرایط یک کنسرت خیابانی را رعایت کنید. پولدادن اجباری نیست، اما توجهداشتن و همکاریکردن لازم است. حالا این همکاری گاهی با سکوت است، گاهی با دستزدن و گاهی با جوابدادن. خوب است که اگر میایستیم و از اجرا لذت میبریم، همراهی کنیم تا همه بتوانند در این لذت شریک شوند.
کلا حق با مشتری است
درمجموع به نظر من (پدرام) کار موسیقی خیابانی یک تقدس و ارزش خاصی دارد. چون شما روی هنری که اجرا میکنید و روی کالایی که عرضه میکنید، هیچ قیمتی نمیگذارید. همهچیز به اختیار مشتری است. میتواند بگیرد یا نگیرد. میتواند پول بدهد یا ندهد. تازه اگر هم خواست پول بدهد، از صفر تا هرچقدر که دلش خواست، تعیین قیمت با خود اوست. کدام صنفی تا این حد مشتریمدار و دموکراتیک است؟ (میخندد) شما وسط شلوغی خیابان و دودودم و بوق ماشینها، به هزار مشقت تمرکز میکنی و لذت میآفرینی؛ بعد میگویی حالا این لذت را هرچقدر که دلت میخواهد بخر، یا نخر!
ارسال نظر