۳۴۲۳۴
۱۹ نظر
۷۲۷۱
۱۹ نظر
۷۲۷۱
پ

داستانک؛ مولانا و شمس ...!

داستانک؛ مولانا و شمس ...!
روزگار نو:

مي گويند: روزي مولانا ،شمس تبريزي را به خانه اش دعوت کرد.


شمس به خانه ي جلال الدين رومي رفت و پس از اين که وسائل پذيرايي ميزبانش را مشاهده کرد از او پرسيد: آيا براي من شراب فراهم نموده اي؟

مولانا حيرت زده پرسيد: مگر تو شراب خوارهستي؟!

شمس پاسخ داد: بلي.

مولانا: ولي من از اين موضوع اطلاع نداشتم!!

ـ حال که فهميدي براي من شراب مهيا کن.

ـ در اين موقع شب، شراب از کجا گير بياورم؟!

ـ به يکي از خدمتکارانت بگو برود و تهيه کند.

- با اين کار آبرو و حيثيتم بين خدام از بين خواهد رفت.

- پس خودت برو و شراب خريداري کن.

- در اين شهر همه مرا ميشناسند، چگونه به محله نصاري نشين بروم و شراب بخرم؟!

ـ اگر به من ارادت داري بايد وسيله راحتي مرا هم فراهم کني چون من شب ها بدون شراب نه ميتوانم غذا بخورم، نه صحبت کنم و نه بخوابم.

مولوي به دليل ارادتي که به شمس دارد خرقه اي به دوش مي اندازد، شيشه اي بزرگ زير آن پنهان ميکند و به سمت محله نصاري نشين راه مي افتد.

تا قبل از ورود او به محله مذکور کسي نسبت به مولوي کنجکاوي نميکرد اما همين که وارد آنجا شد مردم حيرت کردند و به تعقيب وي پرداختند.

داستانک؛ مولانا و شمس ...!

آنها ديدند که مولوي داخل ميکده اي شد و شيشه اي شراب خريداري کرد و پس از پنهان نمودن آن از ميکده خارج شد.

هنوز از محله مسيحيان خارج نشده بود که گروهي از مسلمانان ساکن آنجا، در قفايش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا اين که مولوي به جلوي مسجدي که خود امام جماعت آن بود و مردم همه روزه در آن به او اقتدا مي کردند رسيد.

در اين حال يکي از رقيبان مولوي که در جمعيت حضور داشت فرياد زد: "اي مردم! شيخ جلاالدين که هر روز هنگام نماز به او اقتدا ميکنيد به محله نصاري نشين رفته و شراب خريداري نموده است."

آن مرد اين را گفت و خرقه را از دوش مولوي کشيد. چشم مردم به شيشه افتاد

. مرد ادامه داد: "اين منافق که ادعاي زهد ميکند و به او اقتدا ميکنيد، اکنون شراب خريداري نموده و با خود به خانه ميبرد!"

سپس بر صورت جلاالدين رومي آب دهان انداخت و طوري بر سرش زد که دستار از سرش باز شد و بر گردنش افتاد.

زماني که مردم اين صحنه را ديدند و به ويژه زماني که مولوي را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند يقين پيدا کردند که مولوي يک عمر آنها را با لباس زهد و تقواي دروغين فريب داده و درنتيجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند.

در اين هنگام شمس از راه رسيد و فرياد زد: "اي مردم بي حيا! شرم نميکنيد که به مردي متدين و فقيه تهمت شرابخواري ميزنيد، اين شيشه که ميبينيد حاوي سرکه است زيرا که هرروز با غذاي خود تناول ميکند "

رقيب مولوي فرياد زد: "اين سرکه نيست بلکه شراب است"

شمس در شيشه را باز کرد و در کف دست همه ي مردم از جمله آن رقيب قدري از محتويات شيشه ريخت و بر همگان ثابت شد که درون شيشه چيزي جز سرکه نيست.

رقيب مولوي بر سر خود کوبيد و خود را به پاي مولوي انداخت، ديگران هم دست هاي او را بوسيدند و متفرق شدند.

آنگاه مولوي از شمس پرسيد: براي چه امشب مرا دچار اين فاجعه نمودي و مجبورم کردي تا به آبرو و حيثيتم چوب حراج بزنم؟

شمس گفت: براي اين که بداني آنچه که به آن مينازي جز يک سراب نيست، تو فکر ميکردي که احترام يک مشت عوام براي تو سرمايه ايست ابدي، در حالي که خود ديدي، با تصور يک شيشه شراب همه ي آن از بين رفت و آب دهان به صورتت انداختند و بر فرقت کوبيدند و چه بسا تو را به قتل ميرساندند.

اين سرمايه ي تو همين بود که امشب ديدي و در يک لحظه بر باد رفت. پس به چيزي متکي باش که با مرور زمان و تغيير اوضاع از بين نرود.

کتاب ملاصدرا.تاليف هانري کوربن.ترجمه و اقتباس ذبيح الله منصوري - با اندکي دخل و تصرف
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • زی زی

    خیلی قشنگ بود.ممنون

  • مريم سراواني

    چه رومانتيك بود من يه بار رفتم قبر شمس رو تو نيويورك زيارت كردم خيلي ادم خوبي به نظر ميرسيد

    پاسخ ها

    • نگين

      ارامگاه شمس تو تركيست مجيد جان

    • مینا72

      مریم جان از سنگ قبرش فهمیدی که آدم خوبیه

    • yashar

      دانشمندان محترم مقبره شمس تبریزی تو شهر خوی آذربایجان غربیه نه ترکیه

    • استار

      عزيزان آرامگاه استاد توي قونيه قرارا داره.

    • بدون نام

      اونی که توی قونیه است مولاناست استار جان. الان صحبت از شمس است

    • استار

      با تشكر اصلاح شد‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍
      ‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍!!!!!!!!!!!!!!!

  • laya

    عالی بود+++

  • MOHSEN

    70سال عبادت.......يك شب به باد ميره....

    پاسخ ها

    • استار

      اثري ماندگار از احسان خواجه اميري!

  • هيراد

    مگه مولانا شراب طلب نکرد از محله نصرانیا چطور این شراب تبدیل به سرکه شده؟؟؟؟

    پاسخ ها

    • استار

      اتفاقاً اين سواليه كه براي منم پيش اومد، بچه ها هر كي فهميد به ما هم بگه!

    • بدون نام

      شمس قبلا هماهنگ کرده بوده...

    • استار

      اين شمسم خدا بياورز عجب موز ماري بوده ها!

  • مریم

    جالب بود
    ممنون مجله

  • بدون نام

    در اين هنگام شمس از راه رسيد و فرياد زد: " اين شيشه که ميبينيد حاوي سرکه است زيرا که هرروز با غذاي خود تناول ميکند "

    مگه مولوی با غذاش سرکه می خورده؟ چرا شمس یه همچین دروغی رو گفته، می تونست فقط بگه داخل شیشه سرکه ست بعد بریزه تو دستشون تا همه ببینن. به نظر کل قضیه یه خالی بندی هیچی، خواستن شمس رو دروغگو هم بکنن

  • بدون نام

    اینو برای بچه های چند ساله نوشتی داستان تخیلی قشنگی بود

  • قلندر

    چرا شمس یه همچین دروغی رو گفته؟ شمس هم مثل همه اینها که دارند از صبح تا شامگاه دروغ میگند و اسم انرا تقیه می گذارند رو گفته پس به قولی دروغ نگفته تقیه کرده یا به نوعی خدعه کرده

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج