این گروه واقعی و واقعا خشن
روایت جنایتها یا زندگی جنایتکاران واقعی در دنیای سینما و حتی تلویزیون همیشه محبوب کارگردانان و مخاطبان بوده است.
گاهی این فیلمها و سریالها بر مبنای داستان کاملا واقعی زندگی آنها روایت شده و کاراکترها با همان نام و نشان به تصویر کشیده شدهاند و گاهی فیلم یا سریال الهامی از زندگی آنها بوده و داستان لزوما بر مبنای واقعیت صرف روایت نشده است. اما نکته هیجان انگیز فیلمهایی از این دست برای مخاطب احساس نزدیکی کردن با کاراکترهای مثبت و منفی فیلم است، به هر حال وقتی داخل سینما میروید یا پای تلویزیون مینشینید اگر بدانید ماجرایی که خواهید دید گوشهای از این دنیا اتفاق افتاده و شما روایت غیر مستند و داستان گونه آن را میبینید قطعا حس و حال متفاوتی را تجربه خواهید کرد.
حس و حالی که کاملا متفاوت با چیزی است که زمان مواجه شدن با محصول فکر و تخیل یک نویسنده با آن مواجه میشوید. سال گذشته دو اثر مهم در سینما و تلویزیون با محوریت جنایتکاران واقعی ساخته و پخش شدند. در سینما «Black Mass» به کارگردانی اسکات کوپر ساخته شد، فیلمی با بازی جانی دپ در نقش جیمز بالجر یکی از خطرناکترین تبهکاران تاریخ معاصر آمریکا و دیگری سریال «Narcos» که کریس برانکیتو خالق آن بود و در آن واگنر مورا بازیگر مطرح برزیلی در نقش پابلو اسکوبار ظاهر شد، اسکوبار یکی از بزرگترین قاچاقچیان مواد مخدر در طول تاریخ است.

جنایتکاری که به تازگی دستگیر شده و مصاحبه شان پن بازیگر مطرح هالیوود با او برایش حسابی دردسر ساز شد. همه اینها بهانه خوبی بود تا سراغ مرور برخی از مهمترین فیلمهایی برویم که در این سالها با محوریت جنایتکاران و قاتلان واقعی ساخته شدهاند. برخی از مهمترین فیلمها در این زمینه مثل «اگه میتونی منو بگیر»، «تسخیر ناپذیران»، «گنگسترهای آمریکایی» یا «رفقای خوب» را در هفتههای گذشته به بهانههای دیگری معرفی کردهایم و این بار سراغ نمونههای دیگری رفتیم.
THE BLACK DALIHA
كوكب سیاه
پرونده «کوکب سیاه» یکی از مخوفترین و معماییترین پروندههای جنایی تاریخ است. در سال ۱۹۴۷ یک هنرپیشه جوان هالیوودی به نام الیزابت شارت در ۲۲ سالگی به طرز فجیعی به قتل رسید و جسدش در پارکی رها شد. نوع قتل شارت به قدری فجیع بود که بلافاصله رسانهها را به واکنش شدیدی واداشت و از آنجا که او در زمان کشته شدن دامنی سیاه و پیراهنی ابریشمی به تن داشت پروندهاش به «کوکب سیاه» معروف شد. الیزابت زندگی بسیار پر فراز و نشیبی داشت.
با اینکه در خانواده مرفهی بزرگ شده بود اما از کمبودهای عاطفی متعددی رنج میبرد. پرونده «کوکب سیاه» به لحاظ داستانی آنقدر جذابیت داشت که در سال ۱۹۸۷، جیمز الروی رمانی درباره زندگی او نوشت که به یکی از پرطرفدارترین و مشهورترین داستانها در آمریکا تبدیل شد. در سال ۱۹۷۵ هم فیلمی تلویزیونی به نام «کوکب سیاه که بود؟» ساخته شد، یکی از قسمتهای سریال «اسرار حل نشده» که در سال ۱۹۸۹ روی آنتن میرفت هم به پرونده او اختصاص داشت.
اما مهمترین اثری که در خصوص زندگی او ساخته شده فیلم «کوکب سیاه» به کارگردانی برایان دیپالما و محصول سال ۲۰۰۶ است. دیپالما داستان فیلم را پس از قتل الیزابت روایت میکند، جایی که دوایت بلیکرت و لی بلنچرد به عنوان دو کارآگاه پلیس مامور تحقیق درباره این پرونده میشوند.

چارلز برانسون با نام کامل مایکل گوردن پترسن یکی از مخوفترین زندانیان انگلیسی است که چهار دهه میشود در زندانهای انگلستان به سر میبرد. برانسون حدود سه دهه از چهار دههای را که در زندان بوده را در سلول انفرادی گذرانده و در این مدت دهها بار اقدام به فرار کرده که در نتیجه همه این فرارها او توانسته 100 روز را خارج از زندان سپری کند.
جالب است بدانید که برانسون تنها به جرم سرقت مسلحانه در سال 1974 دستگیر شده و هیچ قتل و جنایت دیگری در زندگی او دیده نمیشود. او ابتدا به هفت سال زندان محکوم شد اما محیط زندان و نحوه اداره آن به قدری برای او آزار دهنده بود که مدام با نگهبانان درگیر شد و مدت زندان او از هفت سال به 14 سال رسید. او با اینکه پس از 14 سال از زندان آغاز شد ولی دو ماه بعد باز به دلیل خشونت دستگیر شد. او در زندان آدم خشنی است و تقریبا هیچ زندانی توانایی نگهداری از او رابیشتر از چند ماه نداشته به همین دلیل هم برانسون تا به حال بیش از 100 بار به زندانهای مختلف انگلستان فرستاده شده است.
برانسون در زندان مدام با نگهبانان و زندانبانها درگیر میشود، حتی یک بار یک معلم هنر زندانی را فقط به جرم اینکه از طراحیهای او انتقاد کرده بود به مدت 44 ساعت با چاقو گروگان گرفته بود؛ کاری که تاکنون با بیش از 10 زندانی دیگرهم انجام داده است. برانسون دهها بار رهبر اعتصابات مختلف زندانیان هم بوده. زندگی این زندانی خطرناک و رفتارهای خشونت آمیز او در زندان مورد مطالعه بسیاری از روانشناسان امور جنایی قرار گرفته است. اما نکته جالب اینجاست که او در تمام این سالها چندین کتاب نوشته، به یادگیری طراحی و نقاشی روی آورده و حتی در سلول انفرادی خود پرورش اندام هم کار کرده است.
داستان زندگی این زندانی 64 ساله به قدری جذاب بود که در سال 2008 نیکلاس ویندینگ رفن کارگردان مطرح دانمارکی بر اساس زندگی او فیلمی به نام «برانسون» ساخته که تام هاردی به زیبایی نقش اصلی آن را بازی میکند. فیلمی که به شدت تکان دهنده و قابل تامل است. یکی از دلایل جذابیت فیلم هم این است که ویندینگ رفن در تمام مدتی که فیلمنامه این فیلم را مینوشته با برانسون به شکل تلفنی در ارتباط بوده و توانسته تصویر درست و دقیقی از این خلافکار عجیب انگلیسی به تصویر بکشد.

هیولا
پتی جنکینز در سال 2003 بر مبنای زندگی آیلین وورنوس یکی از مخوفترین قاتلین زنجیرهای تاریخ آمریکا فیلم سینمایی «هیولا» را جلوی دوربین برد. آیلین یکی از مهمترین قربانیان خشونت و دخترآزاری در تاریخ معاصر آمریکا بود. او که دوران کودکی بسیار سختی را از سر گذرانده بود به دلیل شرایط خانوادگی و جایگاه اجتماعیاش هیچگاه نتوانست مثل یک انسان عادی زندگی کند.
آیلین که از دوران کودکی همیشه در معرض آسیبها و خشونتهای مردان جامعه خود قرار گرفته بود مابین سالهای 1989 تا 1990 هفت مرد را به قتل رساند و اموال آنها را به سرقت برد. خونسردی او در زمان برگزاری دادگاههایش و چهره مخوف و سنگی او در قامت یک قاتل زنجیرهای او را تبدیل به یکی از ترسناکترین زنان جنایتکار چند دهه اخیر کرده بود. آیلین سرانجام در سال 2002 و درست یک سال پیش از ساخته شدن فیلم «هیولا» توسط تزریق مرگبار اعدام شد.
نکته جالب توجه فیلم هیولا که خیلیها آن را جزو بهترین فیلمهای دهه نخست قرن 21 میدانند، بازی حیرتانگیز چارلیز ترون در نقش آیلین وورنوس است. ترون که چهره زیبایی دارد برای بازی در این فیلم زیر گریم بسیار سنگینی رفت و با چهرهای تکان دهنده، خشن و کریه المنظر که هیچ شباهتی به چهره واقعیاش نداشت یکی از بهترین بازیهای کارنامه سینماییاش را به نمایش گذاشت. ترون به واسطه بازی بینظیر خود در این فیلم بیشتر جوایز معتبر بازیگری در سال 2003 از جمله اسکار و گلدن گلوب را به دست آورد.

دهه 30 همزمان است با یکی از بزرگترین رکودهای اقتصادی تاریخ آمریکا، در این ایام فعالیت گروههای گانگستری در ایالات مختلف آمریکا به اوج خودش میرسد و هر روز گروهی جدید به سرکردگی یک جنایتکار قسیالقلب و مخوف پا به خیابانهای شهرهای بزرگ میگذارد و جرم و جنایتهای سازمان یافته جدیدی را خلق میکند.
یکی از این جنایتکاران مخوف جان دیلینجر است. دیلینجر در دهه 30 و در شیکاگو تعدادی از خشنترین و بزرگترین سرقتهای بانکی را انجام داد، او در فاصله میان سالهای ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۴ از دهها بانک سرقت کرد و نزدیک به ۳۰۰ هزار دلار ربود که معادل پنج میلیون دلار امروز است.
دیلینجر در حالی که چند باری هم از زندان فرار کرده بود سرانجام به دست یک افسر پلیس کشته شد. در زمان جنایتهای او اف.بی.آی به ریاست ادگار هوور، ملوین پرویس را مامور تیم ویژهای میکند که به تبهکاری این جنایتکار خطرناک پایان دهد. مایکل مان در سال 2009 این فیلم را با فیلمنامهای از خودش جلوی دوربین برد.
جانی دپ در یکی از بهترین نقشآفرینیهای دوران کاریاش نقش جان دیلینجر را بازی کرد و نقش ملوین پرویس هم به کریستین بیل رسید. جالب است که ابتدا قرار بود لئوناردو دیکاپریو نقش دیلینجر را در این فیلم بازی کند اما در نهایت و به دلیل وقفههای طولانی ایجاد شده در زمان فیلمبرداری دی کاپریو از پروژه کناررفت و دپ جایگزین او شد. مهمترین نکته فیلم مان ایجاد تعادل بین خشونت ذاتی موجود در یک دزد و تبهکار خطرناک با رویدادهای دراماتیک زندگی اوست.

برنی
داستان «برنی تراید» یکی از عجیبترین پروندههای جنایی آمریکاست. این پرونده از آن جهت بسیار عجیب و جالب توجه است که مردم شهر کوچک کارتاژ که برنی تراید جنایت خود را آنجا انجام داده پس از اینکه میفهمند او بیوه پیری به نام مارجری نجنت را به قتل رسانده به هیچ عنوان دوست ندارند او مجازات شود.
داستان از این قرار است که برنی یک مامور زبده در امور کفن و دفن است که پس از توافق با اداره تشییع جنازه شهر کارتاژ در تگزاس به استخدام این اداره درمیآید. رفتار برنی با مردم شهر خصوصا در مراسم کفن و دفن و بعد از آن با بازماندگان اموات، به قدری محبت آمیز و دوستانه است که بعد از مدت کوتاهی به محبوبترین شهروند شهر تبدیل میشود. اما با مرگ آقای نجنت زندگی برنی عوض میشود.
او در مراسم تدفین آقای نجنت سعی میکند به همسر مسن او مارجری دلداری دهد. برخورد برنی با مارجری کم کم تبدیل به رابطهای دوستانه میشود. اما مدتی پس از آغاز این دوستی مارجری روی خبیث و سنگدل خود را نشان داده و با برنی مثل یک برده رفتار میکند. برنی در نهایت از شدت عصبانیت مارجری را به قتل میرساند اما تا مدتها همه چیز را به گونهای پیش میبرد که هیچ کس متوجه قتل مارجری نمیشود.
داستان برنی تراید آنقدر جذاب بود که ریچارد لینکلیتر در سال 2011 تصمیم گرفت فیلم «برنی» را براساس زندگی او جلوی دوربین ببرد. فیلمی جذاب و تماشایی که در آن جک بلک نقش برنی تراید را بازی کرده و شرلی مکلین ستاره سالهای دور سینمای جهان بازیگر نقش مارجری است. مهمترین ویژگی فیلم استفاده از تصاویر مستندی است که لینکلیتر در آنها از مردم کارتاژ در خصوص برنی پرسیده و سعی کرده داستان زندگی او را بر پایه مستندات ارائه دهد و همین موضوع جذابیت فیلم را چند برابر کرده است.

داستان واقعی
مایکل فینکل یکی از نویسندگان مشهور نیویورک تایمز است. او مقالهای در خصوص بردهداری در این نشریه مینویسد که با واکنشهای منفی زیادی مواجه میشود، با افزایش شدید این واکنشها و تردید در خصوص صحت این گزارش بهرغم تجربه زیاد و جایگاه بسیار خوبی که فینکل در نیویورک تایمز دارد از کار معلق میشود.
در همین حین در مکزیکو مردی به نام کریستین لانگو به جرم قتل همسر و سه فرزندش دستگیر میشود، لانگو در زمان دستگیری ادعا میکند نامش مایکل فینکل خبرنگار نیویورک تایمز است، این خبر به گوش فینکل واقعی میرسد و او بسیار مشتاق میشود که لانگو را ببیند. در اولین ملاقات فینکل میفهمد که لانگو یکی از طرفداران اوست و همیشه مقالات او در مجله را دنبال میکرده، از اینجا به بعد ارتباط این دو نفر بیشتر میشود و لانگو چیزهای عجیبی از زندگی خود برای فینکل تعریف میکند، حرفهایی که باعث میشود فینکل تصور کند او واقعا در مورد قتلها بیگناه است.
لانگو در نهایت محاکمه شده و در خصوص همه قتلها مقصر شناخته میشود اما آنچه حیرتآور است این است که او در تمام این مدت سر فینکل را که گمان میکرده خبرنگار بسیار باهوش و زبدهای است را کلاه گذاشته و از او سوءاستفاده میکند. این داستان بخشی از خاطرات واقعی روزنامهنگاری به همین نام است که انتشار این خاطرات حیرت بسیاری را در مورد لانگو برانگیخت. کتاب «داستان واقعی» آنقدر جذابیت داشت که روپرت گولد در سال 2015 تصمیم میگیرد فیلمی بر اساس خاطرات فینکل بسازد.
فیلمی که در آن جیمز فرانکو در نقش کریستین لانگو ظاهر میشود و جوانا هیل در نقش مایکل فینکل. مهمترین ویژگی فیلم که درامی جنایی و بسیار پیچیده است ارتباط عجیب لانگو و فینکل است. ارتباطی که نشان میدهد لانگوی واقعی تا چه اندازه باهوش بوده و با چه روشهای روانشناسانهای توانسته به راحتی یکی از بهترین خبرنگاران آمریکایی را بازیچه دست خود کند.

زودیاك
درست است که قاتلین زنجیرهای همیشه ترسناک و رعبانگیز هستند اما زمانی که آنها بالاخره در دام پلیس میافتند آن ترس عمومی ایجاد شده تا حدود زیادی از بین میرود و پس از چند سال هم فراموش میشود. حالا حساب کنید قاتلی زنجیرهای وجود دارد که با وجود گذشت بیش از 40 سال از ارتکاب قتلهایش در منطقه سانفرانسیسکو هنوز پلیس موفق به دستگیری او نشده است و جامعه آمریکا هنوز هم از قاتلی که هیچ گاه نام و چهره و هویت او مشخص نشد، میترسد. خصوصا که خیلیها هنوز هم اعتقاد دارند او جایی در آمریکا زنده مانده و به زندگی ادامه میدهد. این قاتل که بین سالهای 1960 تا 1970 قربانیان خود را به کام مرگ میکشاند، از طریق نوشتن نامه با پلیس و رسانهها در ارتباط بود و به دلیل نامهنگاریهای عجیباش که پر از نمادها و علائم قرون وسطایی بود به «زودیاک» معروف شد. زودیاک در نامهنگاریهایش مدعی بود که 37 نفر را کشته است اما تنها قتل هفت نفر توسط او برای پلیس محرز شد.
در سال 2007 دیوید فینچر کارگردان سرشناس آمریکایی بر اساس کتاب «زودیاک» نوشته رابرت گری اسمیت فیلم «زودیاک» را ساخته، در این فیلم جیک جیلنهال ایفاگر نقش کاریکاتوریستی جوان به نام رابرت گری اسمیت را بازی میکند، رابرت پس از قتل دو جوان به شکل کارآگاهی آماتور عمل میکند و با خواندن نامههای زودیاک به سرنخهایی میرسد که تصمیم میگیرد آن سرنخها را دنبال کند. مارک رافالو و رابرت داونی جونیور دیگر بازیگران این فیلم هستند. فینچر که استاد در آوردن فضای تعلیق و اضطراب است، در این فیلم هم به خوبی هنرش را به نمایش گذاشته و موسیقی رعب انگیز دیوید شایر هم در به تصویر کشیدن فضایی پراسترس که سالها به طول میانجامد، سهم عمدهای دارد.

ارسال نظر