اهمیت اصغر فرهادی بودن...
موفقیت فرهادی در جشنواره کن ۶۹ با فیلم«فروشنده» علاوه بر اینکه موفقیت بسیار مهمی در یکی از معتبرترین رویدادهای سینمایی جهان به حساب میآید، نشانهای از یک روند موفقیتآمیز است که بیش از هرچیز نیاز به تحلیل دارد. چرا که این روند تنها به واسطه خلاقیت و استعداد اصغر فرهادی پیشمیرود.

به گزارش خبرگزاری صبا،این که اصغر فرهادی را پدیده و یک استثنای سینمایی به حساب بیاوریم چندان نمیتواند اهمیت کار و وجوه هنری آثار او را روشن کند. ما باید از تجربیات فرهادی به عنوان یک نمونه موفق در عرصه داخلی و خارجی برای سینمای خودمان بهره ببریم. چه میشود که سینمای او علاوه بر این که بومی و ملی است در عین حال جهانی و انسانی نیز هست؟ و موفقیتهای او پشت سرهم تکرار میشود؟ به عنوان مثال کمال تبریزی، کیومرث پوراحمد، رضا میرکریمی و... نیز سینمای داستانگو، جذاب و روانی را دنبال میکنند، اما چه میشود که به موفقیتهای فرهادی دست نمییابند؟ چرا فیلمسازانی که به داستانهای بومی توجه دارند، توجه جهانیان را جلب نمیکنند؟ یا از سوی دیگر کسانی فیلمساز جشنوارهای به حساب میآیند و فیلمهایشان را سردست میگیرند و به امید جایزه از این جشنواره به آن جشنواره میبرند، اما تماشاگر داخلی را چندان جذب نمیکنند.
تجربیات فرهادی مورد روشنی است که از طریق او باید در زمینههایی چون شیوههای پرداختن به موضوع، تبدیل فیلنامه خوب به اثر سینمایی قابل قبول و طرح موضوعات بومی اما فراگیر به روند فیلمسازی کشور جهت بدهیم تا اصغر فرهادی تنها نمونهای نباشد که علاوه بر کسب افتخارات بینالمللی جریان سینمای کشور را به دنیا معرفی کند. فرهادی نمونه موفق فیلمسازی است که سینمای ایران را به دنیا معرفی میکند و وظایفی بیش از فیلمسازی را برای خود تعریف کرده است.
فرهادی و معرفی سینمای روشنفکری
برخورد فرهادی با جشنوارهها بیش از حضور و معرفی یک فیلم و تشویق و تایید منتقدان است. موضوع مهم این است که فرهادی از تریبون کن برای معرفی و ارائه خودش یا فیلمش استفاده چندانی نمیکند. او نگاهی ورای این مساله دارد و به بهانه حضور «فروشنده» در جشنواره کن، تاریخ سینمای ایران و چهرههای تاثیرگذار سینمای ما را به دنیا میشناساند و موفقیتهای سینماییاش را در خدمت معرفی سینمای ایران به کار میاندازد. شاید ارزش این معرفی و توجهدادن مخاطبان جهانی به سینمایایران کمتر از جایزه بهترین فیلمنامه جشنواره کن نباشد و حتی بیش از پوستر جشنواره جهانی فجر توجهات را به سینمای مهرجویی و سینمای مستقل و موج نوی سینمای ایران جلب و جذب میکند.
اصغر فرهادی در جشنواره کن به شیوههای مختلف به سینمای ایران از جمله داریوش مهرجویی، عباس کیارستمی و شخصیتهای فرهنگی و ادبی کشور توجه نشان داد. به عنوان مثال فرهادی در کنفرانس مطبوعاتی فیلم «فروشنده» درباره سینمای روشنفکری به صراحت اظهارنظر کرد و در پاسخ خبرنگار یکی از شبکههای ماهوارهای که پایانبندی فیلم «درباره الی» را نشانه به گل نشستن سینمای روشنفکری میدانست گفت: در انتهای فیلم «درباره الی» روشنفکران نیستند که به گل نشستهاند. اگر در ایران و از سمت یک جناح تندرو این حرف زده میشد تعجب نمیکردم ولی از شما تعجبکردم که این را پرسیدید. به قدری این روزها به روشنفکران بد گفتهاند و یک اصطلاح و انگ شده که من ناراحت میشوم. ما باید به آقای شاملو و کیارستمی افتخار کنیم. به هیچوجه، جریان روشنفکری در ایران به گل نشسته نیست و این تبلیغ غلطی است. انتهای «درباره الی»این است که یک تعدادی به سفر رفتهاند و میتوان این تصور را کرد که آنها گرفتار موقعیتی هستند که توانایی بیرونآمدن از آن را ندارند. ضمن اینکه، شخصیتهای «درباره الی» آدمهای روشنی هستند ولی روشنفکرهای جامعه نیستند.
علاوه بر این، در هر فرصتی فرهادی مخاطبان خارجی را به شناخت سینمای ایران و چهرههای شاخصی چون داریوش مهرجویی ارجاع میداد. از جمله درپاسخ به خبرنگار فرانسه که از او پرسید: «بردن دو جایزه از جشنواره کن در یک شب برای سینمای ایران بیانگر چیست؟» که فرهادی پاسخ داد: «فکر میکنم این کار احترامی است به سینمای ایران. در فیلمی که من ساختم اشاره به یک فیلم دیگری میشود که آن فیلم چند دهه پیش در ایران ساخته شده است. فیلمی به اسم «گاو» که یکی از شاهکارهای سینمای دنیاست ولی شاید هنوز آن تعدادی که باید ببینندش آن را ندیدهاند. من فکر میکنم این دو جایزه احترامی است به این همه سال فیلمسازانی که زحمت کشیدهاند. چه فیلمسازانی که پیش از انقلاب زحمت کشیدند که متاسفانه بخش زیادشان نتوانستند کارشان را ادامه دهند و چه فیلمسازانی که بعد از انقلاب کار کردند در ایران. امشب احساس میکنم یک احترامی است به آن سینما و آدمهایی که من در کودکی با دیدن فیلمهایشان عاشق سینما شدم و بیشتر من فکر میکنم این جایزه ادای احترام به آن آدمها است.»
فرهادی و کیاررستمی؛ دو سینماگر بینالمللی
پیش از دریافت جایزه بهترین بازیگری و بهترین فیلمنامه جشنواره کن در روزهای اخیر، مهمترین جایزهای که سینمای ما در بخش اصلی کن گرفته مربوط به ۱۷ سال پیش بود، در سال ۱۹۹۷ (۱۳۷۸) نخل طلای بهترین فیلم جشنواره به فیلم «طعمگیلاس» ساخته عباس کیارستمی اختصاص پیدا کرد.
در سال ۱۹۶۹ هنگامی که موج نوی سینمای ایران با فیلم «گاو» ساخته داریوش مهرجویی آغاز شد، کیارستمی کمک کرد تا بخشی برای فیلمسازی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تهران ایجاد شود. فیلم دوازده دقیقهای« نان و کوچه» به کارگردانی کیارستمی، آغازگر همکاری کانون در ساخت فیلم بود. در دهههای بعد کیارستمی توانست جهان سینمای خودش را به دنیا معرفی کند و کارگردانهایی را در این مسیر یاری کند. اما به مرور زمان کارگردانان دیگر از او تقلیدهای مکرری کردند و این کار باعث کاهش توجه مخاطبان جهانی به این دست فیلمها شد و سینمای ایران نتوانست دوباره موفقیتهای دهه شصت و هفتاد خود را تکرار کند. اما خود کیارستمی به عنوان فیلمساز مولف توانست جهان ذهنی خود را گسترش داده و در عرصههای بینالمللی خوش بدرخشد و به عنوان نمونه شاخص این گروه از فیلمسازان همچنان در صدر باقی بماند.

کیارستمی و فیلم «کلوزآپ» از ساختههای او، در جریان بیستمین جشنواره بینالمللی فیلم پوسان ۲۰۱۵ در ردهبندی برترین هنرمندان و فیلمهای قاره آسیا، در میان ۱۰ هنرمند و اثر شاخص قاره قرار گرفتند. عباس کیارستمی در فهرست ۱۰ کارگردان برتر سینمای آسیا، پس از یاسوجیرو اوزو و هو شیائو-شین در رده سوم برترینها قرار گرفته است.روزنامه گاردین در سال ۲۰۱۱ در گزارشی فهرست ۴۰ کارگردان بزرگ معاصر سینمای دنیا را منتشر کرد. عباس کیارستمی در مکان ششم این لیست و بالاتر از بسیاری از چهرههای نامدار سینما همچون دیوید کراننبرگ، دیوید فینچر، استیون سودربرگ، پدرو آلمودوار و گاس ون سنت قرار گرفت.
اما چرا با وجود این همه افتخارات بینالمللی سینمای کیاررستمی بیشتر به خود او محدود میماند؟ چه میشود که به واسطه کیارستمی تماشاگران خارجی کمتر توانستهاند به سینمای ایران نقب بزنند؟ بخشی از این ناکامیها به دلیل فضای مخصوص به خود و جهان شخصی کیارستمی است و برخی هم به دلیل اکراننشدن فیلمهای کیارستمی در سینماهای داخل کشور است. اما به نظر میرسد باورهای کیارستمی مانع مهمی است که اجازه نداده از طریق او سینمای ایران به دنیا معرفی شود. جهانیان نتوانستند پیوند کیارستمی را با مهرجویی، کیمیایی و موج نوی سینمای ایران ردیابی کنند. کیارستمی این موضوع را در مصاحبهای با گاردین تصریح کرده و گفته: «در تمام فیلمها خواستهام این است که تصویری مهربانتر و صمیمیتر از انسانیت و کشورم را به نمایش بگذارم. من مثل یک درخت هستم؛ درخت بهخاطر اینکه از زمین رشد کرده و بیرون آمده، نسبت به آن احساس مسوولیت ندارد، بلکه باید میوه، برگ و شکوفه بیاورد. من هیچ وظیفهای برای تصحیح شناخت اشتباه از کشور و فرهنگم ندارم. من چهکسی هستم که چنین وظیفهای داشته باشم. ازسوی دیگر، تعداد کسانی که فیلمهای مرا میبینند را با کسانی که تحت تأثیر رسانههای جمعی غرب هستند مقایسه کنید! من چه کاری میخواهم انجام دهم؟.»
در این که کیارستمی یکی از کارگردانهای پرافتخار سینمای ما است هیچ تردیدی نیست. اما این که فیلمساز راهی را برای معرفی فضاهای بومی و جریانات کشور داشته وظیفهای است که کیارستمی در برابر آن احساس مسوولیت نکرده و نسبت به معرفی زمین و زمینه رشد و تکامل هنریاش کماعتنا بوده است. مورد اصغر فرهادی نشان میدهد که این کارگردان برخلاف کیارستمی به دنبال معرفی ایران و سینمای آن به دنیا است و از همین زاویه میتوان فرهادی را سینماگری ملی در عین بینالمللیبودن دانست و کیارستمی را نه و به همین دلیل است که فرهادی از خوشحالکردن مردم ایران خوشحالمیشود و نه صرفا از موفقیتهای فردیش.
فرهادی،پوراحمد و سینمای داستانگو
کیومرث پوراحمد در جایی خاطرهای را از ایام جوانی خود تعریف میکند و میگوید: من در جوانی آرزو داشتم یکی از بهترین کارگردانهای ایران شوم و این اتفاق افتاد، اما متاسفانه یادم رفت دعا کنم که کارگردانی بینالمللی شوم!
این خاطره به نوعی نشان میدهد که چرا سینمای داستانگو، جذاب و با فضاهای پرکشش ما نمیتواند در مورد کارگردان خوشذوقی مانند کیومرث پوراحمد مصداق داشته باشد. چه موانعی وجود دارد که کیومرث پوراحمد جهانی نمیشود؟ تا کجا باید به موضوعات داخلی و بومی در فیلمها توجه داشت؟
بهروز افخمی هم در برنامه «هفت» خاطرهای از ساخت فیلم «یه حبه قند» رضا میرکریمی را با همین مضمون تعریف میکند: وقتی سیدرضا میرکریمی این فیلم را ساخت، من همان موقع به او گفتم مطمئن باش این فیلم تو در هیچ جشنواره خارجی توجه نمیشود، با وجود آنکه بهترین فیلمی است که تاکنون ساختهای و ارزشهای سینمایی آن غیرقابل انکار است.تا اینکه بعد از گذشت این مدت همین نیز اثبات شد. «یه حبه قند» به همه جشنوارههای خارجی رفته است، اما در همه آنها نادیده گرفته شده است. این به این دلیل است که یا ما فیلمساز مردمی هستیم و یا فیلمساز جشنوارهای. نمیشود هر دو را داشت. در جشنواره، شما باید ارزشهای انسانی و قهرمان را انکار کنید. نمیتوان حداقل در جشنوارههای اروپایی فیلمی جایزه بگیرد که مردم هم بپسندند.

درسی که میتوان از فرهادی گرفت
کسب جایزه بهترین فیلمنامه برای «فروشنده» اصغر فرهادی یکی از آن شگفتیهای قابل توجه برای سینمای ایران است. در سینمایی که مدام کارگردانها و منتقدان از «معضل فیلمنامهنویسی» یاد میکنند این جایزه معانی بسیار زیادی دارد. این جایزه در حالی به اصغر فرهادی تعلق گرفت که فیلمنامههای موفق بسیاری در جشنواره حضور داشتهاند. اما به نظر میرسد که کسب جایزه فیلنامه از جشنواره کن باید نگاهها را به این مساله جلب کند که فرهادی چه مولفههای فیلمنامهای را در کارش لحاظ کرده که به چنین جایزهای دست یافته است؟ درسی که میتوان از فرهادی گرفت این است که میتوان از این جایزه به نفع سنت فیلمنامهنویسی و رفع این معضل دائمی سینمایی بهره برد. لزومی ندارد که برای موفقیت به داستانهای دور از واقع یا لودگیهای کمارزش روی آورد. فرهادی نشان داده است که داستانهای عامه مردم به اندازهای کشش و جاذبه دارد که مخاطب را به دنبال خود بکشد.
اهمیت اصغر فرهادی بودن این است که در کنار فیلمنامه خوب و دقیق، بازیهای خوبی از بازیگرانش میگیرد و در عین حال که موفقیتها و افتخارات سینماییاش را به همگان تثبیت میکند راه سینمای ایران و معرفی آن به تماشاگران خارجی را مد نظر دارد. این همه فراست و آگاهی را در کمتر کسی سراغ داریم.
نظر کاربران
مقاله خوبی بود. ممنون.
عالى بود
من خودم فیلمای فرهادی رو دوست دارم ولی به جز جدایی که تو دو قطبی سال 89 افتاد کدوم اثر آقای فرهادی پر مخاطب بوده؟؟
چیزی هم که هست اینه که هر کی جدایی رو میدید می گف این رفته اسکار؟؟ در مورد این فیلمم اگه پرفروش بشه قاطبه مردمی که میرن باز همینو میگن
طبق معمول تعریف های اغراق آمیز الکی