«اژدها»، اتفاق غریب سینمای ایران
فرود آمدن از هیجان تماشای «اژدها وارد می شود» و قطره قطره تعریف و باز تعریف کردن آن برای من کار ساده ای نبود. وقتی بعد از چند روز شنیدن تعریف و تمجید از فیلم در میان اطرافیان، فرصت تماشا به دست آمد.
شاید هم از حجم پیچیدگی ماجرا، من در دالان های ذهنم گم شده بودم و راه روشن را نمی یافتم. فیلم را تا جایی که در یادم مانده بود، آنقدر برای خودم تکرار کردم که وقتی بار دوم به تماشای آن می نشینم، یادم باشد دنبال جواب سوال هایم بگردم و این بار دوم بود که فهمیدم.
بعد از دو بار تماشای فیلم و فاصله گرفتن از تمامی احساسات حاصل از دیدن آن، آنچه به عنوان پرسش درباره فیلم در ذهنم باقی مانده بود با مانی حقیقی، کارگردان فیلم مطرح کردم. کارگردانی که «اژدها...» را از میان سوژه های بسیار خود انتخاب و کارگردانی کرد؛ فیلمی با موضوع سه جوان که درگیر ماجرایی در جزیره قشم می شوند.
«اژدها وارد می شود» در نسبت با کارگردانش، مخاطبان و روال کلی سینمای ایران یک اتفاق تازه محسوب می شود. در مورد بخشی که مربوط به نسبت فیلم با خود شما می شود، این سوال به وجود می آید که چه چیزی موجب می شود کارگردانی که سال ها فیلم هایی با هزینه کم ساخته و سادگی ویژگی فیلم هایش است، به سمت فیلمی با مختصات «اژدها...» برود؛ منظور از رفتن سمت «اژدها...»، ساختن فیلمی با روایتی از جنس این فیلم و نماها و تصاویر چشم نواز، موسیقی پر رنگ و صحنه پردازی هاست. پسش این جاست که آیا دلزدگی از شیوه قبلی پای این شیوه فیلمسازی را به ذهن شما باز کرد یا تجربه گرا بودن و تمایل رفتن سراغ دنیای جدید؟
- این قصه است که تعیین می کند فیلم باید چه ویژگی هایی داشته باشد. در «اژدها...» می خواستم تنش با کنتراستی بین وجه مستند و وجه قصه گوی فیلم ایجاد کنم. بخش های مستند را با یک دوربین کوچک، روی دست، با نورپردازی عادی و ناتورالیستی گرفتیم و بخش اصلی و داستان گوی فیلم را با این جنس باشکوه و چشم نوازی که شما به آن اشاره می کنید. برعکس، در فیلمی مثل «کارگران مشغول کارند» این دوربین معمولی و روی دست با قاب های دینامیک و پرتحرک به نظرم بهترین شکل برای پیش بردن داستان آمد. قصه همه چیز است و همه چیز را تعیین می کند.
وقتی یک ایده و طرح (مثل ایده اولیه «اژدها...») چنین دلفریب جلوه می کند، خطر غافل شدن از جزییات در قصه پردازی و ساختار بیش از هر زمانی نزدیک است. چطور از خطر شعف زده شدن نسبت به سوژه وغفلت از جزیی پردازی ها جستید؟
- قصه های من معمولا زمان طولانی را روی کاغذ سپری می کنند. برخلاف خیلی ها، من باید حداقل یک یا دو سال با قصه ام زندگی کنم و بعد آن را در قالب فیلم بسازم. این زمان طولانی موجب می شود که هنگام فیلمبرداری کمتر چیزی شگفت زده ام کند. اکثر عناصر فیلم، وقت فیلمبرداری از پیش تعیین شده و آماده اند. به همین دلیل زمان فیلمبرداری اغلب اوقات برای من کسل کننده ترین بخش فیلمسازی است چون عمدتا کار گل است. چیزی که می تواند من را در زمان فیلمبرداری شگفت زده کند، کار همکارانم است به خصوص بازیگرها، طراح ها و فیلمبردار. آنها هستند که می توانند در لحظه فیلمبرداری، چیزی پیش بینی نشده، ناگهانی و جالب را به فیلم اضافه کنند.
- نه، این طور نیست. من بخش عمده ای از دیالوگ های دو فیلم اولم را سر صحنه می نوشتم ولی از «کنعان» به بعد همیشه با فیلمنامه کامل سر صحنه رفته ام. اتفاقی که سر «اژدها...» افتاد، این بود که بخش مهمی از دیالوگ ها را صبح روز فیلمبرداری به دلایل مختلف بازنویسی می کردم ولی متن اولیه همیشه در کنارم بود.
برای نوشتن فیلمنامه ابتدا داستان را یک بار سرراست برای خودتان تعریف کردید و بعد آن را به هم ریختید تا تماشاگر تکه ها را کنار هم بچیند؟ یا اصلا کل فیلم از ابتدا چنین پایه ریزی شد؟
- نه، فیلم از لحظه ای که به ذهنم رسید، همین ساختار را داشت. به نظر من این ساختار برای این فیلم ضروری بود و جور دیگری نمی شد این قصه را تعریف کرد و به همین تاثیر رسید.
همین ویژگی فیلم یعنی نیاز به چسباندن تکه های روایی موجب می شود تماشاگر اغلب در همان یک بار دیدن فیلم چندان تمام و کمال ماجرا را دریافت نکند، این تمایل به دوباره دیدن فیلم، خواسته ای بود که شما طراحی کرده بودید؟
- آن را «طراحی» نکرده بودم ولی حدس می زدم این از آن دسته فیلم هایی شود که بعد از دو یا سه بار دیدن، سروشکل واقعی خودش را برای تماشاگر نمایان کند. اغلب تماشاگران از تماشای دوباره و سه باره فیلم بیشتر لذت بربده اند و بار اول صرفا کف کرده اند و حتی شاید گیج شده اند.
اگر نگاهی به کارنامه کاری شما صورت بگیرد، این موضوع روشن می شود که در عین خودداری از نمایش توجه به شخصیت های زن در فیلم، زنان منحصر به فردی در فیلم های شما هستند. شخصیت آنان کامل و تاثیرگذار می نماید. (به عنوان مثال در «اژدها...» حلیمه به خوبی می تواند جان خود (تا زمان زایمان) و فرزندش را نجات دهد. مادر حلیمه می تواند جان نوه خود را نجات دهد، شخصیتی که کیانا تجمل بازی می کند، کاملا کنش گر و زنده است) این شکل شخصیت پردازی برای زنان بسیار کم در فیلم های ایرانی دیده می شود و این سوال به وجود می آید که چنین شخصیت پردازی ها به چه ترتیب در فیلم های شما اتفاق می افتد؟
- من در خانواده ای بزرگ شده ام که سه زن قدرتمند و مستقل بر آن فرمانروایی می کنند؛ فخری گلستان، مادر بزرگم که چند سال پیش از دنیا رفت، لیلی گلستان، مادرم و صنم حقیقی خواهرم. من ارتباط مهم و قابل بحثی با پدر و پدربزرگم نداشتم. آنها عمدتا عناصری غایب در زندگی من بودند. به نظرم همه زن هایی که در فیلم هایم می بینید، طبیعتا از این سه زن الهام گرفته اند. شخصیت های زن ضعیف، منفعل و توسری خور، مثل زن هایی که شبانه روز در سریال های سطحی صدا و سیما و تعداد زیادی از فیلم های ایرانی می بینیم برای من هیچ جذابیتی ندارند.
- فهمیده نشده بزرگ ترین ترس من است ولی راه حلش این نیست که فیلم را به کوچک ترین مخرج مشترک هوش مخاطب تقلیل بدهم. (این حکم طبیعتا در مورد فیلم «پنجاه کیلو آلبالو» صدق نمی کند. آن فیلم جوری ساخته شده که کم هوش ترین افراد هم همه زوایایش را درک کند.) برای من فیلم، مثل رمان یا حتی رساله های فلسفی است، چیزی است که باید آن را کاوید و تحلیل کرد. باید از چند زاویه و چند بار به آن نگاه کرد. مخاطب ایده آل من کسی است که حاضر باشد این زحمت را به خودش بدهد. کسانی که فکر می کنند «اژدها...» قابل فهم نیست، صرفا این زحمت را تحمل نکرده اند. آنها کسانی هستند که ترجیح می دهند با یک بار دیدن فیلم، حکمی قطعی درباره اش صادر کنند و بروند پی کارشان.
نوعی از شوخی در فیلم دیده می شود که در عین جدی بودن، جان می گیرد و شنیده می شود، مثل صدای سکوت ضبط شده از رستوران و ... در مواجهه ای که با مخاطب داشتید، احساس می کنید این شوخی ها قابل درک بوده است؟
- واقعا بستگی دارد به سلیقه تماشاگر. برای بعضی ها این شوخی ها بامزه است و بعضی ها اصلا متوجه نیستند که شوخی در کار است. حسن سینمایی که به آن اسم «مخاطب خاص» می دهیم، این است که قرار نیست همه مخاطبانش را به شکل راضی کند.
وقتی در صحبت های خود در فیلم، این طور می گویید صدابردار فیلم پدربزرگم و بعد اسم «خشت و آینه» می آید، می توان این برداشت را داشت که شما تصور می کنید همه مخاطبان فیلم شما می دانند فرزند و نوه چه کسی هستید؟ یا اصلا این که مخاطب این را بداند یا بعد از بیرون آمدن از سینما به دنبال این سوال برود، مسئله شما چه بوده است؟
- تماشاگر کافی است بفهمد که پدربزرگ من فیلمی ساخته که صدابرداران فیلم یکی از شخصیت های اصلی فیلم من است. همین نکته کافی است تا باقی ماجرا را بفهمد تعداد کسانی که می دانند ابراهیم گلستان که هست بسیار کمتر از آنی است که شما تصور می کنید. کسانی که می دانند او پدر بزرگ من است، حتی کمتر است و فراموش نکنید این فیلم قرار است در سراسر دنیا نمایش داده شود و اکرانش به ایران محدود نیست. طبیعتا من حسابی روی شناخت خارج از متن فیلم باز نکرده ام و اصولا هر چه اطلاعات تماشاگر درباره جزییات به اصطلاح واقعی فیلم کمتر باشد، از فیلم لذت بیشتری خواهد برد. نیازی نیست تماشاگر «خشت و آینه» را دیده باشد یا «ملکوت» را خوانده باشد یا بداند «آربی وانسیان» چه کسی است. همه این نکات در حد کافی برای درک قصه من در خود فیلم توضیح داده می شوند.
- با مقایسه کپشن نام کارگردان این فیلم ها با یکدیگر، من سازنده همه این فیلم ها هستم. دقت کنید که تشابه و تکرار لزوما به کار یک هنرمند هویت نمی دهد. گاهی اوقات تفاوت و پرهیز از تکرار، این هویت را به وجود می آورد. من دوست دارم همه نوع سبک را تجربه کنم و از تکرار کردن خودم پرهیز می کنم.
شکل پایان دادن به ماجرای اژدها در فیلم با آن که کاملا مستقیم درباره آن صحبت می شود اما به نوعی برای برخی از مخاطبان قانع کننده نیست، گویا هنوز رازی در میان هست که عیان نشده است. این انتقاد که در پایان سرنوشت اژدها به وضوح روشن نمی شود را یک خواسته ناشی از کج فهمی یا برداشت نادرست مخاطب می دانید؟
- همان طور که گفتم، تمام اطلاعات کافی برای درک پایان قصه در فیلم هست. بخش هایی از آن شکل مسترتری در تار و پود قصه دارد و با دقت بیشتری به جزییات کشف می شود. تماشاگری که عادت دارد همیشه همه چیز را به عیان ترین شکل از فیلم تحویل بگیرد، ممکن است با پایان فیلم ارتباط دشوارتری برقرار کند. چنان تماشاگری حق دارد از من دلخور بشود. در عوض، تماشاگری که برای فیلم وقت بگذارد و در مقابل آن منفعل نباشد، احتمالا لذت بیشتری از فیلم می برد.
یکی از جذابیت ها برای من این بود که بعد از تماشای «اژدها...» از مخاطبانش بپرسم به نظرشان قصه واقعی بوده است؟ به نوعی می توان فیلم را محکی برای زودباوری تصور کرد. با این نگاه موافقید؟
- صددرصد.
گفتگو با کیانا تجمل، بازیگر «اژدها وارد می شود»
کیانا تجمل برای نخستین بار در فیلم سینمایی «اژدها وارد می شود» مقابل دوربین رفت. او زمانی وارد دنیای بازیگری شد که تحصیلات خود را در رشته تکنولوژی جدید هنر در دانشگاه هنر در میلان به پایان رسانده بود و تجربه برگزاری نمایشگاه هایی از ویدئوآرت هایش را در ایتالیا در کارنامه داشت. او در فیلم حقیقی در نقش یک هنرمند مقابل دوربین رفت. او در این فیلم نقش یک بازیگر تئاتر را بازی می کند که حلقه وصل سه شخصیت داستان است. او از چیدن پازل های فیلم در کنار هم لذت برده و این حس و حال را چنین بیان می کند: «مواجهه هم زمان با گذشته و زمان حال یک داستان و چیدن این پازل در کنار هم برای من بسیار جالب و هیجان انگیز بود.»
یکی از نخستین ویژگی هایی که در مورد نقش شما در فیلم جلب توجه می کرد، تفاوت جدی آن با اغلب شخصیت های زنی است که در سینمای ایران می بینیم؛ زنی متکی به خود، تاثیرگذار و کنشگر. خودتان این نقش را چطور دیدید؟
- شهرزاد بشارت نقش نه چندان بلند اما پر رنگ و شخصیت جذاب و پیچیده ای دارد. جذابیت شخصیت شهرزاد به سبب نوع کار و مسیری است که در زندگی انتخاب کرده است. تاثیرگذاری او از جایی سرچشمه می گیرد که ناخواسته مسیر زندگی دیگر شخصیت های فیلم را عوض می کند. فیلم هنوز روی پرده هست و توضیح بیشتری نمی توانم بدهم.
جزییاتی چون شکل طراحی لباس و گریم، همگی تبدیل به ابزاری مهم برای شما در فیلم شده بودند. چقدر خودتان با آنها احساس همراهی و راحتی داشتید؟
- مسلما طراحی لباس بر اساس شخصیت های فیلم انجام می شود و در جایگاه بازیگر، زمانی که نقشی را بپذیرم، ملاک اهمیت را نزدیکی لباس به شخصیت فیلم می دانم، نه راحتی و نزدیکی به سلیقه خودم و خب در این فیلم، مانی حقیقی، تیم حرفه ای و یک دستی را دور هم جمع کرده بود و این باعث می شد که زیاد از سلایق هم دور نباشیم. گریم و لباس همه بازیگران به گونه ای طراحی شده بود که همگی توانستند با آن ارتباط برقرار کنند و در آن راحت باشند و این راحتی در بازی همه به چشم می آید.
- مگر چنین چیزی هم امکان دارد؟ مگر می شود فیلمی را بدون خواندن فیلمنامه انتخاب کرد؟ به نظر من بازیگری که فیلمنامه را کامل نخواند، نمی تواند تصویر کاملی از شخصیتی که در فیلم ایفا می کند، بسازد. زمانی که من برای نقش شهرزاد انتخاب شدم، خارج از ایران زندگی می کردم و از راه دور با مانی حقیقی راجع به این فیلم مکاتبه می کردم. من فیلمنامه را بارها و بارها خواندم. تصور کردم و فیلم را در ذهنم به تصویر کشیدم. به ایران برگشتم و مستقیما سوار هواپیما شدم و در قشم جلوی دوربین حقیقی رفتم.
نگاه خودتان به شکل روایی داستان و پیچیدگی هایش چه بود؟ چقدر اصلا این مسئله شما را به عنوان بازیگر فیلم درگیر می کرد؟
- مواجهه هم زمان با گذشته و زمان حال یک داستان و چیدن این پازل در کنار هم برای من بسیار جالب و هیجان انگیز بود در حالی که ممکن است برای بعضی از بیننده ها در برخورد اول پیچیده به نظر برسد.اولین اولویت انتخاب فیلم برای من، درگیر شدن با فیلمنامه است و اولویت دوم کارگردانی مانی حقیقی و اژدهایش دلایل محکم و جذابی بودند برای درگیر شدن.
همراهی با بازیگران مقابل چطور بود؟ این بازیگران اغلب از تئاتر آمده بودند و ویژگی های خاص کار خود را داشتند. بازی مقابل آنان چطور بود؟
- زمانی که فیلمنامه درست نوشته شده باشد و بازیگر هم کارش را بلد باشد، فرقی نمی کند بازیگر از سینماست یا تئاتر. «اژدها وارد می شود» تیمی حرفه ای و در عین حال دوستانه و صمیمی داشت و این فضای دوستانه، همکاری را آسان می ساخت.
در صحنه ای که بازیگر نقش صدابردار (احسان گودرزی) مقابل شما نشسته و با هم صحبت می کنید، یکی از بخش های به یادماندنی فیلم رقم می خورد. از ورود شما تا خلق تمامی آن احساسات توأم با علاقه و لزوم جدایی، این لحظات چطور گذشت؟
- شاید دلیل این که کلمه به یادماندنی را استفاده می کنید این باشد که تنها در آن لحظه هست که به همراه موسیقی بی نظیر کریستف رضاعی احساسات بیننده کمی قلقلک داده می شود چون در باقی فیلم بیننده کاملا در فیلم غرق شده است؛ غرق در داستان تصاویر و صداها.
- «اژدها وارد می شود» اتفاق غریبی است در سینمای ما. استقبال خیلی خوبی از فیلم شد اما برخی از منتقدان فیلم را کاملا اشتباه فهمیدند. تلفیق ژانرها، به چالش کشیدن مفهوم باور و حقیقت و در کنار اینها، بازی با صدا و تصویر، حاکی از اتفاق جدیدی است. من به شخصه «اژدها وارد می شود» را دری می بینم که روی فیلمسازان نسل جدید باز شده است و رویش نوشته: کمی تخیل کنید! تخیل هم بخشی از سینماست!
آیا مایل هستید کار در سینمای ایران را ادامه دهید؟
- من در حال حاضر بیشتر وقتم را یا می نویسم یا می خوانم تا زمانی که آمادگی کامل برای کارگردانی فیلم خودم را پیدا کنم. در این فاصله مسلما اگر پیشنهاد فیلمنامه ای مناسب از کارگردانی خوب داشته باشم، حتما قبول خواهم کرد. پیشنهادهای کاری که در این مدت داشتم، نظرم را را جلب نکردند. با این که سخت می پسندم اما به هر حال بازیگری را به اندازه کارگردانی دوست دارم.
نظر کاربران
سر وشکل تیزر خوبه فیلم رو ندیدم اما ... گفت واقعی نیست اما شبه مستندش چیه چند بار کلمه جسد توی تیزر گفتنش چیه آخه مثلا توجه منو جلب میکنه برم ببینم
چرا هنر واقعی دیگه نیست فیلمسازی برای امرار معاش خوب نیست میشه مثل حقیقی افخمی حاتمی کیا و. کمدی سطحی اما میلیاردی ..
فیلم اول چند روشنفکر دنبال جابجایی سنگ کنار جاده بعد پذیرایی ساده یهو 50 کیلو آلبالو بله ...
هنگ کردم ... چیه متن سایت خودتونو نمیخونی انگار مصاحبه با حجاریان گذاشتین گفت درباره فیلم خودم اینجا دیدیم ممنوع اسمه حالا!
يكي از بينظير ترين ها بود! در مقايسه با ٥٠ كيلو آلبالو.... باور نميكنم كارگردان هردوتاشون يكي باشه... اما الان تبريبا حس ميكنم ماني حقيقي ميخواسته ايتراحت كنه ٥٠ كيلو آلبالورو ساخته
يكي از بينظير ترين ها بود! در مقايسه با ٥٠ كيلو آلبالو.... باور نميكنم كارگردان هردوتاشون يكي باشه... اما الان تبريبا حس ميكنم ماني حقيقي ميخواسته ايتراحت كنه ٥٠ كيلو آلبالورو ساخته
دیشب رفتیم این فیلم را دیدم واقعا شاهکار بود ارزش چند بار دیدن را دارد