آرزوهای طرفداران سریال «بازی تاج و تخت» (۲)
در شمارش گزینههایی دیوانهوار از کتاب «دنیای یخ و آتش» که میتوانند با به تصویر کشیده شدن در «بازی تاج و تخت»، لذت تماشای سریال را چندین و چند برابر کنند، به شمارهی دوازدهم لیست رسیده بودیم که قسمت اول مقاله به پایان رسید. با ما و قسمت دوم این مقاله همراه باشید تا به شرح و توصیف ۱۲ مورد باقیماندهی لیست بپردازیم و رویاپردازیهایمان را به اوج خود برسانیم!
۱۴- «دارِن»، ملقب به خشم خدایان
اما در زمانی که «دارِن»، شکست و مرگ را پذیرفته بود و هر روز ویرانی قلعههایش را تماشا میکرد، معماری زبردست و جوان به یاریاش آمد و برایش کاخی ساخت که هیچکدام از آن باد و بورانها، نمیتوانستند آن را از بین ببرند. از آن روز به بعد، خدایان هر آنگونه که توانستند سرزمین «دارِن» را پر از طوفانهای مرگبار نمودند و چندین و چند بار اقدام به نابودیاش کردند. اما قلعهی «دارِن» به قدری مقاوم بود که با هیچ یک از این حملهها آسیبی ندید و اینگونه که بود که وی اولین طوفانشاه(لقب فرمانروایان استورملندز) نامیده شد و سرزمینهایش برای همیشه «سرزمینهای طوفانی»(استورملندز) نام گرفت. این قصهی دوستداشتنی و متفاوت، بدون هیچ شک و شبههای یکی از بهترین موارد این لیست، برای به تصویر کشیده شدن در «بازی تاج و تخت» است. حال به هر روشی که باشد!
۱۵- جدایی وستروس و اسوس
همانگونه که همگان میدانند، «بازوی شکسته» در روزگاری دور و در زمانی که هنوز از بین نرفته بود و «بازوی دورن» نامیده میشد، حکم پلی مابین دو قارهی وستروس و اسوس را داشت. این که چنین مکان بزرگ و پراهمیتی که روزگاری سبب ورود «نخستین انسانها» به سرزمین هفتپادشاهی شده، چگونه و به چه شکل نابود گشت، یکی از سوالات بزرگی است که هیچکس پاسخ قطعی آنها را نمیداند. اما به مانند هر رخداد دیگری که در گذشتهی دور به وقوع پیوسته، داستانهای زیادی هستند که به شرح و توصیف این رویداد میپردازند و همانطور که همگان انتظار دارند، سادهترین و بیمعنیترینشان چیزی نیست جز آنچه که استادن روایت میکنند. بر اساس باور آنها، هیچ چیز عجیب و ناشناختهای در پس این ماجرا وجود ندارد و فقط تلاطم غیرقابل انتظار آب دریا است که سبب نابودی «بازوی دورن» شده است.
همان طور که مشخص است، این مورد نیز به مانند موارد بالا میتواند به بهترین شکل ممکن در یکی از بینشهای خارقالعادهی برن در همراهی با «کلاغ سهچشم» به تصویر کشیده شود اما راستاش را بخواهید، شانساش از هر دوی آنها نیز بیشتر است! چرا؟ چون عوامل اصلی حاضر در این ماجرا همنوعان استادِ برن، یعنی «کلاغ سهچشم» هستند و او به عنوان آخرین سبزبین باقیمانده در دنیا، دلایل زیادی برای معرفی کردن آنها و قدرتهایشان به برندون استارک دارد.
۱۶- سِر آرتور دِین و شمشیر افسانهای او
«سِر آرتور دِین»، یکی از اعضای گارد پادشاهیِ آخرین شاه تارگرین، یعنی «پادشاه دیوانه» بود. مبارزی شگفتانگیز که اگر نصف چیزهایی که در رابطه با او میگویند حقیقت داشته باشد، برترین شمشیرزنان حاضر در وستروس در برابرش حکم مبارزانی پیش پا افتاده را دارند. وی، شوالیهای متعهد بود که تمام جنگاوران بزرگ و شرافتمند سرزمین، آرزوی دیدناش را داشتند و آوازهخوانها در سرتاسر هفت پادشاهی، قصهی او و شمشیر افسانهایش که «طلوع» نامیده میشد را برای مسافران روایت میکردند. شمشیرزن شگفتانگیز و خاصی که «شمشیر صبح» نامیده میشد و جیمی لنیسترِ شاهکش را شوالیه کرد و به گارد پادشاهی وارد نمود.
سِر آرتور دِین در نگاه همگان شخصی بسیار بزرگ بود و هرکس که وصفاش را میشنید، مجذوب او میشد. اما بدون هیچ شک و شبههای، آنچه که وی را تا به این اندازه برای تمام طرفداران و خوانندگان پراهمیت کرده، حضورش در ماجرای «برج لذت» و رویاروییاش با ادارد استارک در آن مکان است. ما نمیدانیم دقیقا در آن زمان بر ند و او چه گذشته، اما اطمینان داریم حضور او در آن مکان یکی از موارد جدی و غیرقابل انکاری است که بر حقیقی بودن تئوری R+L=J تاکید دارد. پس با این اوصاف، اگر حدسهایمان درست از آب دربیاید و اینگونه که از برخی اطلاعات برمیآید، در فصل ششم فلشبکی از لحظهی رویارویی ند با لیانا وجود داشته باشد، دلیل دیگری هم برای شگفتزده شدن داریم. آن هم چیزی نیست جز این که در این فلشبک احتمالی میتوانیم سِر آرتور دِین و شمشیر خارقالعادهاش که در استارفال (قلعهای در دورن) ساخته شده را ببینیم و مهمتر از آن، به نقش اصلیاش در میان تمام این ماجراها پی ببریم.
۱۷- فتح دورن
به هر حال، «دورن» تا سالهای سال، سرزمینی منزوی و جدا از هفتپادشاهی باقی ماند. اما این وضعیت فقط تا زمان به تخت نشستن شاه لایق و جوان، «دیرون اول» ادامه داشت. شخصی توانمند که با برنامهریزی دقیق و هدفمند خود، توانست شورای سختگیرش را راضی کند که دیگر وقت افزودن «دورن» به سرزمینهای تحت سلطهی تارگرینها فرا رسیده و او میخواهد با یک حملهی همهجانبه و قطعی، کاری که پدراناش در انجام آن شکست خوردهاند را به پایان برساند. این وسط، قاضی واقعی زمان بود که به جد نشان داد این شاه چهارده ساله، به همان اندازهای که ادعا میکرد، علم جنگ داشت. شرح نبردهایی که در راه تکمیل فتوحات خاندان تارگرین رخ داد، همانگونه که خود استاد یاندل میگوید، به قدری مفصل است که نیاز به یک جلد کتاب جداگانه دارد. اما همینقدر بدانید که «دورن»، همانگونه که «دیرون اول» میخواست فتح شد.
۱۸- هزارتو سازان
۱۹- کُهور
۲۰- جزایر تابستان
این وسط، شاید یکی از بزرگترین سوالاتی که مغز مخاطبان را به خود مشغول کرده، علت حقیقی وجود چنین مکانی در دنیای تاریک و پر از ترس مارتین باشد. مکانهایی که فقط به سرسبزی و زیبایی از آنها یاد میشود و گرمایی همیشگی دارند. گرمایی که در هنگامهی رسیدن زمستان، تبدیل به آرزو و رویای ساکنان وستروس میشود. با تمام اینها، هرچهقدر هم که این جزایر در زیبایی و معماری متفاوت و جذاب باشند، بعید است که سازندگان «بازی تاج و تخت» در این بحبوحهی جنگ و قتل و ترس از فرا رسیدن شب بیپایان، دوربینشان را به سمت و سوی چنین مکان شاد و خوشحالی ببرند!
۲۱- «بِلِجر آدِریس»، ملقب به مروارید سیاه براووس
آیا ممکن است او همان بِلِجر آدریس باشد؟ یا همانطور که دیگران میگویند یک کشیش سرخ دیگر مانند ملیساندر است؟
بدون هیچ توضیح اضافه، همین که ما تارگرینی را داریم که در گوشهای از دنیا ساکن است و هیچکس از وجودش خبر ندارد، خودش به اندازهی کافی بِلِجر را خاص و متفاوت میکند اما راستاش را بخواهید، تاکید عجیب مارتین بر او با حاضر کردناش در یکی از اندک فصلهایی که از کتاب ششم منتشر شده، ماجرا را سوالبرانگیزتر هم کرده است. به هر حال، بِلِجر پتانسیل حاضر شدن در متن داستان اصلی دنیای مارتین را هم دارد و ممکن است سریال در فصل ششم، برای اولین بار او را معرفی کند. شاید هم او به سبب داشتن خون تارگرینها، تبدیل به یکی از اژدهاسواران دنریس شود. اصلا بیایید از این هم جلوتر برویم! شاید بِلِجر همان دختری است که تیریون و واریس در تازهترین تریلر فصل ششم او را ملاقات کردند و قرار است به زودی سوار بر یکی از دو اژدهای به بند کشیدهشدهی دنی شود!
۲۲- سوی دیگر دنیا
بر اساس اطلاعات اولیهای که داریم، یک سری جزایر پراکنده و شهرکهای سادهای همچون «ایب» در همان طرف ناشناختهی دنیا واقع شدهاند. اما آنها، در برابر چیزهای به مراتب عجیبتر دیگری که بر طبق افسانهها در آنجا دیده میشوند، حکم هیچ را دارند. فارغ از تمام اینها، اگر بخواهیم اطلاعات موجود در دستنوشتههای غیرحتمی و افسانههای بی دلیل و مدرک را باور کنیم (نه این که مثلا چارهی دیگری داریم!)، حجم زیادی از آن محیط را اقیانوسهای بزرگ و بیپایان فرا گرفته و اگر کسی از دنیای شناخته شده توسط ما قصد سفر به آنجا را داشته باشد، تا مایلها و مایلها، چیزی جز حجم بیپایانی از آب را مشاهده نمیکند. اما اگر باز هم به پیشروی خود ادامه دهد، آرامآرام با دنیایی عجیب و شاید دهشتناک مواجه میشود. مکانی که در آن شکارچیان شیاطین که توانایی تغییر شکل دارند را میبیند و بعد از آن، همانگونه که افسانهها میگویند «به سرزمین طوفان و آشوب میرسد. جایی که در آن، دریا و آسمان یکی میشوند». و همانگونه که واضح و مشخص است، تمام اینها تصاویر دیوانهواری هستند که هر بینندهای آرزوی تماشایش را دارد.
صندلی سنگ دریا
اما برخلاف انتظارهایتان، این تمام گمانهزنیهایی نیست که به دست ما رسیده و هنوز موارد پیچیدهتر و خاصتری نیز در رابطه با آن سوی دنیای مارتین وجود دارد. در میان آهنزادگان، داستانی رایج است که اگر حقیقت داشته باشد، در بردارندهی اطلاعاتی بسیار خاص از تمدنی در آن سوی دنیای مارتین است. بر اساس این قصه، در زمانی که «نخستین انسانها» برای اولینبار پایشان را به جزایر آهن گذاشتند، صندلی معروف سنگ دریا را در آنجا مشاهده کردند. اما همانگونه که همگان میدانند، آن جزایر تا آن لحظه همواره خالی از سکنه بودهاند و به همین سبب، هویت سازندگان این صندلی خاص، تبدیل به موضوعی رازآلود شده است. استاد کرث در کتاباش که با نام «آوازهایی که مردان مغروق میخوانند» شناخته میشود و حاوی تمام افسانههایی است که مابین آهنزادگان رواج دارد، حدس زده که این صندلی توسط بازدیدکنندگانی از آن سوی دریای غروب به جای مانده و این یعنی، تمدنی شگفتانگیز و بسیار قدیمیتر از وستروس، در سوی دیگر دنیا قرار گرفته است.
۲۳- آشای
۲۴- سرزمینهای سایه
اما در آشای، قصههایی به مراتب متفاوتتر و عجیبتر نیز وجود دارند؛ قصههایی که اغلبا به شدت گیجکننده و نامفهوم هستند. اما برخی از آنها که برآمده از نسخههایی بینهایت باستانی به نطر میرسند، ادعا میکنند که اژدهایان اولین بار از سرزمینهای سایه آمدهاند. بر اساس این داستانها، مردمانی بی نام و نشان به دلیلی خاص ابتدا اژدهایان را در سایه و تاریکی تربیت کردند و سپس به والریا بردند و پیش از آن که برای همیشه از تمام قصهها و افسانهها محو شوند، هنرهای جادویی خود را نیز به مردم والیریا آموختند. حال این که چرا چنین کاری کردند یا این که خودشان چه موجوداتی هستند را هیچکس نمیداند. هرچه که باشد، هنوز هم باید پذیرفت که سرزمین سایه مکانی است که دانستههایمان در رابطه با آن به معنی حقیقی کلمه هیچ است! و این دقیقا همان چیزی است که ارزش آن در این لیست را به اوج خود میرساند.
ارسال نظر