حاتمی کیا با هیچ کس تعارف ندارد!
«ابراهیم حاتمی کیا» هنوز به سینمای داستان گو اعتقاد دارد؛ سینمایی که «پیرنگ» کاملی داشته باشد. وارد سینمای «خرده پیرنگ» نشده است.
«محسن مخملباف» و «ابراهیم حاتمی کیا» نخستین فیلمسازانی بودند که به سینمای مشخص «جمهوری اسلامی» هویت بخشیدند. بعد از اتمام جنگ و شکل گیری روشنفکری مسلمان در فضای سیاسی، روشنفکری که کم کم مجله و روزنامه منتشر کرد و جریان فکری شد داخل تشکل های سیاسی. مخملباف و ابراهیم حاتمی کیا هم شدند نمایندگان روشنفکری مسلمان داخل سینما، البته با دو دیدگاه مختلف. «حاتمی کیا» از داخل جبهه جنگ به داخل سینما آمد؛ جبهه ای که شکل متفاوتی با جبهه های متعارف جنگ داشت. او دلبسته ارزش های داخل این جبهه ها شد که مبتنی بود بر گفتمان اسلامی عدالت اجتماعی؛ گفتمانی که انقلاب را جلو برده بود.
وقتی جنگ تمام شد، شهر رفت به سمت رفاه مبتنی بر نظام اقتصادی سرمایه داری و بالطبع فرهنگی که از داخل رشد و توسعه اقتصادی بیرون آمد. «حاتمی کیا» که خسته از جبهه های جنگ آمده بود نمی توانست دلبستگی اش به ارزش های داخل آن جبهه ها را کنار بگذارد. او با شهر جدید کنار نیامد. حتی زمانی که دوره توسعه سیاسی شروع شد که می خواست از آزادی های سیاسی و اجتماعی دفاع کند، آن هم بر مبنای گفتمانی جدید که دیگر گفتمان عدالت اجتماعی نبود، «حاتمی کیا» مثل کیمیایی نتوانست گفتمان جدید را هضم کند.
او هم عین کیمیایی نمی توانست گفتمان جدید را بدون قهرمانش بپذیرد. اگر کیمیایی قهرمانش را در این دوره کشت، آن هم قهرمانی که دلبسته ارزش هایی بود که مردانگی و غیرت در آن حرف اصلی را می زد تا با زمانه کنار بیاید، که در واقع کنار نیامد، چون نمی توانست قهرمان های جدید داخل کافی شاپ ها را درک کند.
«حاتمی کیا» هم مجبور شد قهرمانش را مقابل مردمی قرار بدهد که در نظم جدید حل شده بودند و این عمل که قهرمانی مقابل «مردم» قرار بگیرد، آن هم قهرمانی که مرامش دفاع از مظلومیت و بی پناهی طبقات فرودست بود، عملی بود کاملا ریسک پذیر و خطرناک؛ اما حاتمی کیا که نمی توانست از اعتقادات قبلی اش دست بردارد و «عباس»ها را تنها می دید، دست به این ریسک زد و از این ریسک پیروز بیرون آمد.
آژانس شیشه ای مورد تایید روشنفکر عرفی هم قرار گرفت که در واقع باید از نظمی دفاع می کرد که حاج کاظم مقابل آن قرار گرفته بود، اما «سوز» فیلم آنقدر زیاد بود که روشنفکر عرفی هم تحت تاثیر سوز فیلم قرار گرفت.
در پایان دوره توسعه سیاسی، حاتمی کیا با ساختن «به رنگ ارغوان» رفت به سمتی که با زمانه جدید قهرمان خودش را پیدا کند که پیدا کرد. قهرمانی که به درک جدیدی می رسید. فیلمی که همچون فیلم آلمانی درخشان «زندگی دیگران» تاثیرگذار بود. فیلمی که قبل از «زندگی دیگران» ساخته شده بود. به رنگ ارغوان که به نظر نگارنده بهترین فیلم حاتمی کیاست در آخر دوره توسعه سیاسی به نمایش عمومی درنیامد. دولت توسعه سیاسی جلوی نمایش اش را گرفت؛ بنابراین حاتمی کیا نتوانست تاثیر فیلمش را در زمان خودش ببیند. گرچه بعد از دولت توسعه سیاسی دولتی آمد که یک جور شعارش عدالت اجتماعی بو اما «حاتمی کیا» خیلی زود فهمید که شعار دولت جدید گرچه دارد به خواست طبقات فرودست جامعه پاسخ می دهد اما ریشه فکری ندارد؛ بنابراین سینمایش در دور جدید با «دعوت» شکلی دیگر شد.
قهرمانش را گذاشت کنار و رفت داخل شهر تا داخل زندگی جدید شهری حرفش را بزند. گرچه «دعوت» تغییر فکری حاتمی کیا را از تفکر دینی به سمت تفکر عرفی نشان داد اما حاتمی کیا مرد شهر جدید و تفکر جدید و سینمای بدون قهرمان نبود.
وقایع ۸۸ حاتمی کیا را متاثر و گیج کرد که «گزارش یک جشن» از داخل این گیجی بیرون آمد. وقتی دولت تدبیر و امید با شعار اعتدال روی کار آمد، «حاتمی کیا» فیلم «چ» را ساخته بود؛ فیلمی که قهرمانش اصغر وصالی بود نه چمران. اصغر وصالی به شخصیت های عملگرای حاتمی کیا نزدیک بود تا شخصیت چمرانی که بیشتر فکر می کرد.
با فیلم «بادیگارد» در دومین سال دولت تدبیر و امید، حاتمی کیا دوباره رفت سراغ قهرمانش؛ حاج کاظمی که اعتقاداتش را به شخصیت های نظام از دست داده بود قهرمانی که با دهه جدید هم نمی توانست کنار بیاید و هنوز در دهه ۶۰ زندگی می کرد. قهرمانی که به خاطر دفاع از شخصیت نظام جانش را از دست داد. «بادیگارد» نگاه تلخ فیلمسازی را نشان می دهد که هیچ وقت نه اصلاح طلب بوده است و نه اصولگرا و به قول خودش هم اصلاح طلب بوده است هم اصولگرا.
من چند سال پیش در مصاحبه ای گفتم دوره «حاتمی کیا» تمام شده است اما الان حرفم را پس می گیرم و می گویم دوره فیلمسازانی مثل «مسعود کیمیایی» و «حاتمی کیا» که هنوز نه قهرمان عدالت پرور می اندیشند و مدافع مردانگی و غیرت اند و این ارزش ها برای آنها کهنه شدنی نیست، تمام نمی شود که گفتمان عدالت اجتماعی «حذف شدنی» نیست. مصاحبه من با ابراهیم حاتمی کیا در فضایی بسیار صمیمی انجام شد و «حاتمی کیا» سعی کرد راحت به همه سوالات پاسخ بدهد.
علت استقبال مردم از سینما را چگونه ارزیابی می کنی؟
- چیزهایی شنیده و خوانده ام مبنی بر این که تلویزیون امسال ضعیف کار کرده و مردم به سینماها پناه آورده اند یا انتخابات باعث شادابی مردم شده است. اینها را رد نمی کنم، گرچه به اعتقادم این قدر نیست. نمی دانم چه اتفاقی در سینما افتاده است. هر بار هر چه می گویند، نقیضش هست. پارامترهای مختلفی را نام می برند برای فروش فیلم که اگر آنها را به کامپیوتر بدهیم، جوابی به ما نمی دهد که قانون و قاعده مشخص چیست. نمی دانم چه احساسی در مردم ایجاد شده است.
جمعیتی بیرون آمده که تا به حال سینما نمی رفتند؛ نوعی خوشحالی در مردم هست. آیا به برجام ربط پیدا می کند؟
- اینها زنجیره ای متصل به هم است. در انتخابات مردم کنار هم قرار می گیرند و دیده می شوند؛ سینما هم چنین مشارکت جمعی می خواهد. می توانیم در سینما همدیگر را ببینیم و احساس مشترکی بین ما ایجاد شود. چنین پارامترهایی در جامعه شکل گرفته اما این تنهای کی از پارامترهایی است که می شود گفت.
فیلم ها هم کیفیت بهتری نسبت به سال های قبل داشت.
- من به عنوان فیلمساز یکی از همین فیلم ها وقتی می بینم تحلیل ها به انتخابات، فرجام و تلویزیون اشاره می کند، عصبانی ام می کند. ببخشید! انگار ما هم فیلمساز بودیم که فیلمی ساختیم و مردم می بینند و راضی برمی گردند. این مسئله مهمی است. چند فیلم داریم که این حالت را ندارند و نتوانستند ارتباط ایجاد کنند. من معتقدم فیلم ها هم موثر هستند.
در فاصله «به رنگ ارغوان» تا «بادیگارد»، حاتمی کیا نتوانسته خودش را پیدا کند و خط عوض می کند. این فاصله به خاطر تاثیر شرایط سیاسی است یا از درگیری درون خودت است؟
- این تحلیل جدیدی است. بیشتر روی «آژانس شیشه ای» این بحث هست تا «به رنگ ارغوان». نوع نگاهی که در «به رنگ ارغوان» هست و یک صراحت سیاسی در خود دارد و وارد حوزه پررنگ قرمزی می شود، در «بادیگارد» هم هست. از این جهت شاید این دو فیلم به هم متصل باشند اما من نمی توانم «به نام پدر» را از سینمای خودم حذف کنم. نمی توانم «گزارش یک جشن» را حذف کنم. به این خاطر که یک فیلم در فروش توفیق نداشته، نمی شود این تعبیر را آورد اما از این منظر که سازنده همه این فیلم ها من هستم و من متاثر می شوم از فضای حاکم در جامعه ام، اگر آنها الکن می شوند، به این دلیل است که آینه ای است از فضا و من دارم آن را منتقل می کنم.اگر صریح می شوم باز فضا این را به من می دهد.
فیلم های من اتصالی این گونه با جامعه دارند. «به نام پدر» حرفی که می زند، مسئله من و مسئله جدی آن دوران بود. چیزی که من را با دوستان حوزه نقد گرفتار می کند، این است که فیلم را برای فیلم می بینند. «هنر برای هنر» که خیلی ازش حرف زده اند. چرا این اتفاق رخ می دهد و چرا این حرف زده می شود؟ بعضی فیلم ها این حالت را ندارند و فیلمساز خواسته چیزی بگوید که وقتی نسبت آن با اجتماعش را می بینی، چیزی گیرت نمی آید ولی متاسفانه نقاد ما وقتی فیلم را نقد می کند، اصلا نگاه نمی کند به آن حوزه اجتماعی؛ چه اتفاقی در جامعه افتاده که این فیلمساز این واکنش را نشان می دهد. برای منتقد ما مسئله نیست که این نسبت را ایجاد کند و دلایل آمدن این فیلم ها را به مخاطب بگوید. من به عنوان فیلمساز قواعد فیلمسازی و فیلمنامه نویسی را می فهمم اما همه حرف که این نیست.
تو جایگاهی داری به عنوان نماینده شاخص جریان روشنفکری دینی در سینمای ایران اما چیزی که باعث شناخت تو در محافل شده، ناقدان عرفی بوده اند نه منتقدان مذهبی، تو مورد تایید تمام منتقدان عرفی بوده ای اما ناقدان تو بیشتر طیف های سیاسی را نمایندگی می کنند تا جریان «سینما برای سینما».
- مجله فیلم را مثال بزنیم. مجله فیلم آن زمان خیلی تاثیرگذار بود، آیا الان آن تاثیر را دارد؟ آیا افرادی مثل خسرو دهقان، تاثیر و موقعیتی که آن زمان داشتند را الان دارند؟ خودشان به خودشان نگاه نمی کنند. فکر می کنند امر ثابتی اند و ما امر متغیر شده ایم! در حالی که ما هم مثل خودشان تغییر کرده ایم. در سینمایی که من حاملش هستم، فیلم من باید دو حرکت کند؛ اول اتهام را از خودش بردارد.
اتهام به معنی فیلم تبلیغاتی برای نظام تا به شکل طبیعی مخاطب با آن ارتباط برقرار کند. من سال هاست با این زندگی می کنم. اخیرا فیلم «بادیگارد» را در ونکوور اکران کردند، شخصی آمد به من گفت، آنجا زمزمه ای افتاده بود که می گفتند این فیلم را برای پاسدارها ساخته اند و نروید ببینید اما فیلم که تمام شد، همان ها با چشم اشک آلود از فیلم تعریف می کردند. اگر اسم این را پروپاگاندا می گذارید، این پروپاگاندا یک نسبت ذاتی با فیلمساز دارد، نه این که از بیرون به او چسبیده باشد.
تو حرف هایی زدی که کسانی که به تو علاقه مند بودند، نگران شدند و جبهه بندی ایجاد شد.
- حرف های من هیچ تناقضی با فیلم هایم ندارد. دو جور فیلمساز در کشور داریم؛ آدم هایی که در بخش اجتماعی یک پوزیشن دارند و در بخش سینما پوزیشن دیگری. فیلمسازهایی هستند که نمی خواهم اسم بیاورم اما در فعالیت اجتماعی پوزیشن به نظر رادیکالی دارند اما در سینما به شدت محافظه کار حرف می زنند. آنچه می سازند و می گویند خیلی با هم فاصله دارد ولی فیلم هایی که من ساختم اتفاقا نسبت خیلی مشخصی با خودم داشته اند.
فیلم هایی که ساخته ام، می توانستند ساخته نشوند چون شرایط جامعه می گفت از این کارها انجام نده. در همین فضا من ملودرامی مثل «از کرخه تا راین» می سازم و در آن حرف هایی می زنم که برای آن دو برگ A۴ حذفیات به ما می دهند. اکثر فیلم های من این گونه شکل می گرفت. راه باز می کردم که کار آسانی نیست.
حوزه ای که من در آن عمل می کنم به شدت سخت است. از آرمان گفتن و حرف هایی که نوعی از آن را سیستم تبلیغات رسمی دست مالی و خراب کرده و باید از درون آن عبور کنی و حرفت را بزنی. نمی آیم تبری بجویم. همان کاری که بعضی رفقای ما کردند؛ فرمانده گردان بودند اما آمدند به سینما و یادشان رفت چرا آمده اند. وقتی مسیر این قدر سخت است، منتقدی که تحلیل می کند، این را به عنوان یک ویژگی ببیند نسبت حرف های من کجا با فیلم هایم اشکال دارد؟
از یک نقطه و برهه سیاسی وقتی مقابل روشنفکری عرفی موضع سخت می گیری، آدم دچار سوءتفاهم می شود.
- همه اینها از فیلم «شیار ۱۴۳» شروع شد. روزی که من به نگاه هیئت انتخاب - که این فیلم را رد کردند - معترض شدم. بحث از اینجا شروع شد که اگر مخاطب صدق من را بفهمد، اشکالی نمی گیرد اما می گویند بهتر است سکوت کنی و از کنارش بگذری. فیلم «بادیگارد» را سال ها می خواستم بسازم، اصلا هم بحثم سینما نبود؛ با عشق آرتیستیک، عشق به سینما و تصویر حس کردم چیزی در من رخ داده و نسبت به سیستم و ساختار الیت جامعه مشکل پیدا کرده ام.
چرا مشکل پیدا کردی؟ منظورت از الیت جامعه مسئولان نظامند؟
- بخشی هم می شود آنها.
اما تو با بخش دیگری از الیت جامعه هم معضل پیدا کردی؛ ظاهرا روشنفکری عرفی را دیگر نمی توانی بپذیری و در مقابلش موضع گیری می کنی.
- سه دهه است که فیلم سینمایی می سازم. اگر بگردیم و چندتا نقطه را به هم اتصال بدهیم، انصاف نیست.
من که حاتمی کیا را دوست دارم، می گویم لزومی ندارد این بحث را بکند؛ من حاتمی کیا را در فیلمش می بینم. لزومی ندارد در مصاحبه بگوید فلان کارگردان چرا این کار را کرده است.
- تعداد کلماتی را که من مصاحبه کردم، جمع بزنید به ۱۰ هزار کلمه هم نمی رسد. همیشه واژه های کوتاه به کار برده ام. معترض شدم به این که چرا چنین اتفاقی در سینما می افتد. من به آقای ایوبی می گویم آقای ایوبی که شدی معاونت سینمایی، چرا متوجه نیستی چه اتفاقی می افتد؟ حرف آنجایی شروع شده که می بینم کسی که مسئول شده چشمش به دهان کسانی است که حرف هایی می زنند و او مسیر را عوض می کند. من با این عوض کردن مشکل پیدا می کنم. من قبلا بودم «ابراهیم حاتمی کیا، فیلمساز» و از جایی برای نسلی شدم «عمو ابراهیم».
دروغ هم نیست. از جایی جایگاهی پیدا می کنم که احساس می کنم باید از چیزهایی دفاع کنم. وقتی دفاع می کنم، از شامپو دفاع نمی کنم، از سینما دفاع می کنم. وقتی فیلمی مثل «شیار ۱۴۳» از نظر کسانی که مسئول کشور به عنوان هیئت انتخاب برگزیده به عنوان فیلمی مسخره کنار گذاشته می شود، اینجا باید حرف بزنم و درست زمانی حرف می زنم که خودم در جشنواره فیلم دارم و می تواند علیه من تمام شود. وقتی فیلم «گزارش یک جشن» را ساختم، می خواستم حرفی را درباره اجتماع بزنم، اجتماعی که بعد از سال ۸۸ اتفاقاتی در آن رخ داده بود. کدام از این فیلمسازها این کار را می کنند؟
همه فکر می کنند من کارت بلانش (اختیارات نامحدود) دارم. در «گزارش یک جشن» و «به رنگ ارغوان» همه گروه، سر صحنه فکر می کردند من با وزارت اطلاعات هماهنگی کرده ام! من فکر می کردم وقتی فیلمنامه را به وزارت ارشاد می دهم، حتما می خوانند و وقتی چیزی نگفتند لابد ایرادی نگرفتند. بعد که فیلم آماده شد، وزارت اطلاعات برافروخته شد. از خود شخص وزیر تا زیرمجموعه های شان گفتند این چه کاری بود با ما کردی؟! آقای یونسی گفت: «آتش افکندی بر لانه ما» بعد نتیجه اش شد این که فیلم پنج سال رفت توی گنجه.
اگر رصد کنید، من غیر از نوع فیلمساز و دلمشغولی هایم در رابطه با چه چیز حرف زده ام؟ دوم خرداد از کسانی بودم که اعلام کردم به خاتمی رأی می دهم و تبلیغش را کردم، از جایی به بعد احساس کردم جریان سینما جریان ضعیفی است که اگر به سیاست وصل شود، بیشترین ضربه را می خورد. آنجا کشیدم کنار و گفتم اگر با این ابزار این واکنش را نشان دهیم، صلاح نیست.
وقتی تو به ایوبی می گویی راه را اشتباه می رود و در جایی دیگر از کیارستمی و اصغر فرهادی انتقاد می کنی، سوءتعبیر به وجود می آید که مخالف تفکرهای مختلفی و از جریان فکری خاصی حمایت می کنی.
- من از جنگ به سینما آمدم. وعده بر این بود که برنگردم اما ترکش ها و تیرها به بغلی های مان خورد و من سلامت برگشتم و شدم فیلمساز. بعضی ها نگاه شان به جنوب ایران بود که ۱۲۰۰ کیلومتر از مرز ایران جنگ بود و عده ای پشت کردند و رو به شمال ایستادند. این انتقاد به تشکیلات وارد بود. آن موقع حاتمی کیا ۲۵ ساله بود و وارد این بحث نمی شد اما الان در ۵۰ سالگی می تواند.
من دست بیضایی را می بوسم با فیلم «باشو غریبه کوچک»ش که وارد این بحث می شود. او هم به شمال می رود ولی از جنوب به شمال می رسد که معنی دارد. به او می گویم روشنفکر.
چه لزومی دارد که حاتمی کیا واکنش نشان دهد؟ حاتمی کیا با فیلم هایش واکنش نشان می دهد، چه لزومی به صحبت هست؟ آن هم در فضای بعد از ۸۸ که جناح بندی ها وسیع شده و هر چیزی باعث سوءتفاهم می شود؟
- احساسم این است که جریان روشنفکری بچه مسلمان حوزه سینما و قلم به شدت در اقلیت است. در شرایطی که چیزی را باید نقد کرد و حرف زد ولی حرفی زده نمی شود. من مجبورم حرفم را بزنم. جریانی ۲۰۰ هزار کشته داده در مملکت که بابت این کشته ها و اتفاقات حساسیتی دارم. - خدا حفظش کند - اگر یکی برگردد و بگوید «جنگ بی معنی» من توفان می کنم. چرا این حق را از من می گیرید که در حوزه ای که مربوط به بچه های جنگ است، من حرف بزنم.
اما تو حرفت را با فیلمت می زنی.
- فیلم ام سر جای خودش. احساس می کنم حرفی گفته نمی شود. اخیرا سینما رفتم و اسم فیلم را نمی آورم؛ می بینم وای وای! چه فیلم فارسی متعفنی! بعد می بینم هیچ کس حرف نمی زند و همه لال شده اند! انگار کسی نمی خواهد بگوید آقا این متعفن چیست این وسط افتاده؟! مگر می شود بخندیم به اصولی که داشتیم؟ من حرفم را می گویم.
ولی اگر رفتم در حوزه ای غیر از جهاد هشت ساله ایران حرف زدم، بکوبید توی دهان من. من هر چه گفتم در این حوزه بوده چون به خودم این حق را می دهم برای این گربه ای که عمر و جوانی ام را برایش گذاشتم، حرف بزنم وگرنه در مقابل فیلمسازی کیارستمی و فرهادی واقعا خضوع دارم. با فرهادی رفیقم و مدت ها با او ارتباط عمیقی داشتم که حاصلش شد فیلم «ارتفاع پست» اما این بحث تعارف بردار نیست. من و فرهادی نان و نمک هم را خورده ایم و ساعت ها و روزها حرف زده ایم ولی آن حوزه، حوزه ای است که من اصلا پدر و مادر هم نمی شناسم.
آقای جیرانی پای من هنوز به جبهه بند است. هنوز پایم را گرفته اند؛ آن لحظه که داشتم در می رفتم از خط مقدم - زیر آتش سنگین عملیات بدر - و آن مجروحی که می دانستم حتما دو، سه دقیقه دیگر شهید می شود، پایم را گرفته بود و ول نمی کرد، هنوز حس می کنم مچم را گرفته است، حالا با آرویم بازی می شود، بگذار بشود.
وقتی که از حرف های تو گروهی مصادره به مطلوب می کنند، باعث سوءتفاهم می شود.
- فرق ما در منش های ماست. تو می گویی چون اینطور می شود، مسئله را کلا مسکوت می کنم و حرف نزنم. من می گویم به من چه؟! من حرفم را می زنم و هر کسی دوست دارد بردارد و بولدش کند. من نه چپم نه راستم؛ هم چپم، هم راستم. من قلبا راستم، در منش چپم. روحیه ای دارم که نقد می کنم و نقد سیستم و نظام را حق خودم می دانم.
واقعیت جامعه امروز، آقای ظریف است و آرمان آن، سردار سلیمانی. تو می خواهی در فیلمت آرمان و واقعیت را به هم نزدیک کنی؟
- سعی من همیشه همین بوده که نسبتی بین این دو برقرار کنم اما همین قدر بلدم ولی این که بگویند گل و بلبل شده و برویم گفتگو کنیم، این را شوخی می دانم؛ آنچه الان رخ می دهد، من از سمت قاسم سلیمانی به سمت دیگر که ظریف ایستاده؛ خب تعادلش سخت است.
در فیلم «دعوت»، «به رنگ ارغوان» و «گزارش یک جشن» قهرمانت عوض می شود و احساس می شود حاتمی کیا چرخشی می کند و تفکر دیگری را دنبال می کند.
- به قول خسرو دهقان حرکت من مثل گردش زمین است؛ بعضی جاها نزدیک می شوم و بعضی جاها دور و جاهایی به دوایر ملتهب نزدیک می شوم. کسانی می گویند این از دست رفت! اما همیشه این حرکت سینوسی بوده است. وقتی «از کرخه تا راین» را ساختم، طرفداران فیلم «مهاجر» شدیدا علیه من بلند شدند.
تو در رابطه با فیلمسازی حرف می زنی که واکنش جامعه برایش مسئله است. ادعا می کنم من واکنشی ترین فیلمساز جمهوری اسلامی نسبت به آنچه رخ می دهد، هستم. در محیط چیزی رخ داده که من واکنش نشان می دهم. این که جایی احساس ناامیدی می کنم و جایی تندی می کنم را از فضای بیرون می گیرم. برای همین حتی یکی از فیلم هایم را سفارشی نساختم و چیزی از بیرون به من وارد نشده است.
اگر مرتضی آوینی بود، الان تغییر نکرده بود؟
- قطعا. من جزو دردانه های تشکیلات فارابی بودم - این را آقای داودنژاد می گفت - همه کارهایم را با آقای بهشتی چک می کردم. «آژانس شیشه ای» را بردم و گفتم می خواهم استاد می خواهم این کار را انجام دهم. گفت می خواهی خودکشی کنی؟ این چیه می خواهی بسازی؟ این انتحار سیاسی است. گفتم من این طور نگاه نمی کنم و بعد از آن بین ما فاصله شکل گرفت.
آقای بهشتی جنگ که تمام شد، من، درویش، ملاقلی پور و راعی و چند نفر دیگر را دعوت کرد و گفت جنگ تمام شده ام کار شما تازه شروع شده. ما را با این ماموریت فرستاد. اما از جایی دیدم انگار خودش یادش رفته ماموریتی به ما داده است. قطعا اگر آقا مرتضی هم بود، ممکن بود تغییر کند. من در تشکیلات روایت فتح به عنوان فیملسازی که فیلم داستانی ساخته بود، شماتت می شدم! می گفتم حقیقت فقط در مستند است اما همان آقا مرتضی بعدها از «دیده بان» و آن مسیر حرف زد، تغییرات داشت رخ می داد، حتی تا این اواخر.
«بادیگارد» از نظر تکنیکی فیلمی پخته و تاثیرگذار است.
- اگر مباحث ایدئولوژیکی سینما نباشد، عشقم این حرف هاست اما انگار کسی نمی خواهد از ما این حرف ها را بشنود. به ما که می رسد، همه سوال سیاسی می پرسند. کسی نمی پرسد چطور این صحنه ها را ساختی. این کارها در سینمای ما خیلی سخت است.
مسئله پول هم نیست، هوش و دقت می خواهد.
- بعضی وقت ها موضوع را ساده می کنند و می گویند این قدر ریخته اند زیر دست و بالش ... زیر دست و بال خیلی ها ریختند که نتوانستند کاری کنند. نه آقا این طور نیست! زحمت دارد، وقت و حوصله می خواهد. مثلا می گویند این فیلم با فلان ارگان کار شده. تو می دانی، من هم می دانم که شوخی می کنیم همه مان. همه این ها دست شان توی جیب هم است. اصلا در جمهوری اسلامی شوخی می کنند که من با بخش خصوصی با این مختصات کار کردم!
در شرایطی که آقای ایوبی می گوید نداریم نداریم و اوضاع همین است، وقتی کسی می گوید من پول می دهم تو بساز، چرا نباید آنچه با دغدغه ام همخوان است، بسازم؟ خیلی خوشحال شدم که وزارت اطلاعات آمده وسط و می گوید چندتا فیلم را پول می دهم که بسازید؛ چقدر خوب! من چرا باید سرافکنده باشم که با این پول فیلمی ساختم که موجب رونق سینما شده؟
داوری جشنواره عصبانی ات نکرد؟
- دلخورم. باورم نمی شد این طور برخورد کنند. یک عده هم حرف زدند و بیشتر غصه خوردم. مثلا آقای فخیم زاده آمد در تلویزیون حرف زد. جنس برخوردها با فیلم هم که می گفتند حرف تازه ندارد و چیزی نیست و اینها، نشان می دهد کتک این را به من می زنند که این خیلی رشد کرده و باید یک ذره بزنیم توی سرش! این نباید این طوری رشد کند! یعنی فیلم من این قدر پرت بود؟ بعد یک فیلم دیگر را نامزد ۹ جایزه کردند و هیچ چیز هم ندادند؛ بیچاره را سکه یک پول کردند! خدا را شکر من را از اول شهید کردند و مقدس ماندم!
چگونه می شود از تعادل بین موضوع «عدالت اجتماعی» و «گفتگو» حرف زد؟ البته نه لزوما در سینما!
- اتفاقا در سینما قشنگ می شود اگر در این باره حرف بزنیم. مثلا در عالم سیاست اتفاقی به اسم برجام رخ داده و آقای رییس جمهوری می گوید برجام ۲ هم می خواهیم داشته باشیم؛ یک عده هم می گویند صبر کن! هنوز سر آن یکی با تو حرف داریم! اگر اینها را تبدیل به شخصیت کنی، خیلی فیلم قشنگی است! این می شود سینما. باید نهضت فکری را با زمانه جدید آدابته کرد و ازش حرف کشید. می گویند همه رستگاری ما در این است که دیالوگ کنیم؛ آیا این جواب می دهد یا نه؟ من می گویم این می شود سینما و باید در سینما از این موضوع استفاده کرد.
نظر کاربران
بگه به چی معترضه همیشه وقتی تو هفت تبلیغشو میکنن تیزر داره هر چی میسازه جشنواره اس جایزه رانتی هم زیاد بهش دادن تهیه کننده میلیاردی دولتی هم داره حتا نفروشه چرا ادای غمگین همیشه طلبکار مظلوم در میاره
فیلم سازی که هرگاه با مخالفانش درگیر شود دیگران را احمق می نامد ارزش توجه ندارد.
حاتمی کیا هیچ وقت فیلمساز محبوب مهمی نبود فقط معروفه بخاطر حمایت ها فیلم های سفارش ساخت
جند دهه کذشته تغییرات زیادی صورت گرفته پشتوانه مردمی رو دیگه نمیبینه عصبانیش کرده جالبه نظرات رو میخونم طرفداراش میگن اشتباه میکردیم تو و فیلماتو دوست داشتیم الکی معترض بودن و استفاده از رانت و امکانات و دوری از حرف اصلی مردم و توهین به اونا میشه همین
ما هم با حاتمی کیا اصلا تعارف نداریم نظرات گویا هست
ناراحت بود گریه میکرد ثبت نام کرد برای رفتن
فیلماش ابکی شده,دیگه کسی جدیش نمیگیره ناراحته خودش خودش رو جدی میگیره!!خیلی مونده تا به کیارستمی وفرهادی برسه,اونها طلبکار مردم نیستن.
جالبه من توی پیجهای سینمایی که میرم خیلی ها حاتمی کیا رو به خاطر هنرش تحسین می کنند ولی اینجا همه باهاش بدن معلومه آدمای تخصصی نیستن و بغض ایدیولوژیکی دارن اون کسیکه از کیارستمی تعریف می کنه مطمینا یه دونه از فیلماشو ندیده اصلا کیارستمی برای مردم فیلم نمیسازه چون سبکش خاصه همین فیلم آخرش کپی برابر اصل. که تو هنرو تجربه اکران شد خیلی ریتمش کنده من که حوصلم خوبه حوصلم سر رفته بود. یا فیلم شیرینش که من اصلا هدفشو نمیفهمم ی سری اسم شنیدین هی مثه طوطی تکرار می کنید فرقی هم نداره از اختلاس و فساد و دزدی و ده نمکی گرفته تا ویارستنی و فرهادی و فلان وبیصار