پریناز ایزدیار: «ابد و یک روز» واقعنمایی محض است
پریناز ایزدیار به دلیل بازی تحسینشدهاش در فیلم «ابد و یک روز» این روزها مورد توجه قرار گرفته است. هرچند همزمانی نمایش این فیلم با سریال «شهرزاد» باعث شد علاقهمندان زیادی پیدا کند. با او درباره فیلم تازهاکرانشدهاش که به خاطر آن جایزه بهترین بازیگر سیوچهارمین جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد، گفتوگو کردیم.
آیا فکر میکردید که جایزه بهترین بازیگر نقش اول سیوچهارمین جشنواره فیلم فجر را دریافت کنید؟
اصلا، واقعیت این است که نخواستم ذهنم را درگیر این ماجرا کنم. هرچند برخی از دوستان هنگام کار میگفتند، بعید نیست که من امسال جایزه بازیگری را بگیرم. ولی با وجود همه احتمالات علاقهای نداشتم به آن فکر کنم. چون اگر ذهنم را درگیر چنین مسئلهای میکردم، هم وقتم گرفته میشد و هم اینکه اگر درنهایت جایزه نمیگرفتم، ناراحت میشدم و اگر هم میگرفتم طبعا خوشحال. بههمیندلیل این موضوع را رها کردم و سپردم که هرچه پیش آید، خوش آید. فقط روی کارم متمرکز شدم و تمام تلاشم این بود که وظیفهام را درست انجام دهم.
واکنش شما هم هنگام دریافت جایزه جالب بود. صدا و دستهایتان میلرزید. بهطوریکه نتوانستید سیمرغ را در دست بگیرید! انگار اصلا منتظر آن اتفاق نبودید.
(میخندد) چون فکر نمیکردم جایزه بگیرم. بههمیندلیل لرزش بدنم واکنشی بود ناخودآگاه. آنقدر هیجانزده شده بودم که نمیتوانستم خودم را کنترل کنم. حتی تا ثانیههای قبل از خواندهشدن اسمم، احتمال میدادم شخص دیگری برنده شود. وقتی فراخوانده شدم، کلا احساساتم از کنترل خارج شد! ولی خیلی خوشحال شدم.
به نظرم کارگردانی فیلم « ابد و یک روز» از فیلمنامه آن یک گام جلوتر است. بااینحال وقتی فیلمنامه را خواندید و همینطور روی نقش سمیه که قرار شد بازی کنید، تحلیلتان چه بود؟
من عکس نظر شما را دارم. به نظرم فیلمنامه و کارگردانی«ابد و یک روز»، هر دو همگام و عالی بودند. از همان ابتدا هم وقتی فیلمنامه را خواندم، نسبت به قصه کشش زیادی پیدا کردم و آن را دوست داشتم. بهطوریکه هنگامی که میخواستم نقش «سمیه» را بازی کنم، حالم خیلی خوب بود. چون قرار بود در کاری سهیم باشم که قوی و دلچسب است و مهمتر اینکه حرف حسابی میزند. دیگر اینکه سعید روستایی، هم در لحظات نوشتن فیلمنامه و هم در زمان کارگردانی فیلم، بهقدری وسواس و دقت به خرج میداد که دیگر جای اماواگری نگذاشت.
فیلم، شخصیتهای زیادی دارد و خانه خانواده «طولیخانلو» هم یکی دیگر از شخصیتها بود که به اندازه بازیگران اهمیت داشت. همین مسئله روایت درام و پرداخت داستان را پیچیده میکرد. چون درعین اینکه مؤلف- فیلمساز با وجود زمان محدود فیلم، باید هرچه بیشتر به شخصیتها نزدیکتر میشد، در کمترین زمان ممکن هم میبایست بیشترین اطلاعات را به تماشاگر منتقل میکرد. اما میبینیم سکانسی مثل خانه شهناز (ریما رامینفر) که خارج از تهران در فیلم به تصویر کشیده شد و اتفاقاتی همچون تحقیرشدن و کتکخوردن مرتضی (پیمان معادی) توسط خواهرزاده و موارد دیگری در آن خانه رخ داد، ربطی به موضوع اصلی فیلم نداشت. درحالیکه فیلمنامه میتوانست روی جزئیات شخصیتها متمرکز شود که مثلا اصلا سنوسال مادر با سن کوچکترین پسرش چه نسبتی دارد یا چگونه در متن واقعگرایی، مغازهزدن زود بازدهی دارد و... . بههمیندلیل میگویم که فیلمنامه عقبتر از کارگردانی است؟
البته من ترجیح میدهم به مسائلی که به شخص من و نقشم مربوط نیست، پاسخ ندهم. جواب این سؤالات را آقای روستایی بهعنوان نویسنده و کارگردان بدهند... .
جدا از این نکته، وقتی کسی در فیلمی بازی میکند، طبعا دنیای فیلم را پذیرفته و به رسمیت شناخته. اصلا تحلیلتان از پیکره فیلمنامه چه بود؟
متوجه منظورتان شدم. تحلیل من از اتفاقات خانه شهناز این بود که یکسری اتفاقات کلیدی در خانه شهناز دارد دوباره تکرار میشود. یعنی همان اتفاقاتی که در خانه این خانواده رخ داده، گریبانگیر خانواده شهناز هم شده! انگار شاهد جامعهای هستیم که مشکلات در محدودهای، خواه ناخواه به محدوده دیگر سرایت پیدا میکند. گویی حلقههای متصل زنجیری هستند که خرابی هرکدام روی دیگر حلقهها تأثیر میگذارد. به نظرم چنین معضلی در جامعه فعلیمان هم وجود دارد. هر دو خانواده گرفتاریهای مشترک دارند و اصلا هر مسئلهای مسلسلوار روی سرنوشت دیگری تأثیر میگذارد، با وجود اینکه مکان زندگیشان دور از یکدیگر است. این نکته، تلخی شرایط را منتقل میکند. بههمیندلیل میگویم که از نظر من فیلم هیچ پلان و سکانس اضافیای ندارد. چون شخصا واکنش تماشاگران را دیدم که فیلم را تا انتها دنبال میکنند، بدون اینکه آزرده شوند یا سالن سینما را ترک کنند.
حفظ یکنواختی (راکورد) حسها در طول فیلم از سوی کارگردان کاملا کنترل میشد. آقای روستایی روی این جزئیات دقت نظر داشت. البته یکی از خوبیهای کارکردن در این فیلم، این بود که به دلیل تکلوکیشنبودن، بسیاری از پلانها پشتسرهم گرفته میشد و بهاصطلاح رج نزدیم. این نکته به تداوم حسی بازیگران کمک کرد و ازجمله به من. دیگر اینکه عوامل فیلم حرفهای بودند و از این نظر کمک میکردند.
مثلا چگونه؟
مثلا منشی صحنه حرفهای و دقیقی داشتیم که وقتی بازی میکردم، بعد از او میپرسیدم حس این پلانم با پلان قبلی همخوانی داشت یا نه. البته من همیشه در این مورد دچار هراس میشوم. چون خیلی مهم است که تداوم بازی حفظ شود. چون در غیر این صورت بازی جلو دوربین لو میرود. ضمن اینکه آقای روستایی خیلی تأکید میکردند که بازیها رئال باشد. همچنین به دلیل نقشم، من حضور دائم در فیلم داشتم. در تمام مدت فیلمبرداری از حسوحال فضای فیلم منفک نشدم. حتی اگر شبها به منزل خودم میرفتم، باز هنوز سمیه بودم و با احوالات ِ سمیه شب را به صبح میرساندم. همین نکته تأثیر زیادی روی کارم گذاشت. نکته مهم دیگر تمرینات زیادی بود که قبل از فیلمبرداری انجام دادیم. جلسات دورخوانی خیلی به ما کمک کرد. هنگام قرارگرفتن در لوکیشن فیلم آنقدر همگی با هم دوستانه کار میکردیم که در جاهایی براساس بازیها حسوحالها جابهجا میشد یا حتی تأکید روی برخی دیالوگها شکل میگرفت و به عبارت دقیق ایدههای جدیدی در همان لحظه خلق و اجرا میشدند. واقعا «ابد و یک روز» نمونه موفقی از همکاری منسجم گروهی خلاق است.
گفته میشد، پلان پایانی فیلم، همراهشدن سمیه با خانواده تایبادی در اتومبیل بود که بعد از کوتاهشدن موهای سر نوید، برادر کوچکتر، در سلمانی، سمیه از پشت شیشه عقب ماشین، نگاه حسرتباری به او میکند و بعد تیتراژ فیلم میآید. آیا واقعا چنین بود؟
ببینید آنقدر فیلمنامه بارهاوبارها نوشته و بازنویسی شد که من واقعا نمیدانم کدام آخرین سکانس بود یا قبل از پیوستن من به گروه، چندین سکانس پایانی نوشته شده بود. چون سعید روستایی پایانهای متفاوتی را برای فیلم مدنظر داشت. بنابراین واقعا نمیتوانم در این مورد پاسخ سرراستی به شما بدهم.
منتقدان فیلم، فضای فیلم را «سیاهنمایی» توصیف میکنند. آیا از نظر شما قصه فیلم، شکل سیاهشده واقعیات جامعه امروزی ماست؟
بههیچوجه. به نظرم « ابد و یک روز» واقعیتنمایی محض است. البته شاید واقعیت تلخ باشد ولی بههرحال واقعیت است و غیرقابلانکار. ضمنا من واقعا نمیدانم چرا برخیها با هر فیلمی که مخالف میشوند، علیه آن از واژه سیاهنمایی استفاده میکنند!! آنقدر این واژه در جایگاه نادرست خود استفاده شده که به نظرم کارکرد واقعیاش را از دست داده است. شما اگر با آقای روستایی صحبت کنید، مفصل درباره تجربیات خود توضیح میدهد که چقدر بعینه نظارهگر این نوع وقایع در پیرامون زندگی خود بوده است. اما با وجود همه تلخیها میبیند که چنین خانوادههایی با قدرت به زندگیکردن ادامه میدهند. بهطوریکه اصلا نمیتوان منکرشان شد؛ مثل خانواده فیلم «ابد و یک روز».
نه متأسفانه. ولی تعریف آنها را زیاد شنیده بودم.
جملهای کلیدی در فیلم وجود دارد که محسن (نوید محمدزاده) خطاب به سمیه و دیگران میگوید که هرکسی از این خانه بیرون برود سگ است و اگر دوباره به آن برگردد از سگ پستتر است. ظاهرا این جمله به پاشنه آشیل فیلم تبدیل و تعابیر فرامتنی از آن شد که مخالفان فیلم آن را به کل کشور ایران تعمیم دادند. آیا واقعا چنین هدفی در بیان آن جمله دنبال میشد؟
باور کنید بدون اغراق به ذهن هیچکدام از ما چنین تعبیری خطور نکرد. حتی بعدا کسانی گفتند شاید چنین تعبیری شود و میخواستند این جمله را حذف کنند. اما درنهایت ما قلبا معتقد بودیم و هستیم که چنین هدفی نداشتیم، پس چرا باید حذف شود؟ بههرحال هرکسی از هر فیلمی برداشتی میکند. اما برداشت ما مطلقا چنین نبود.
وقتی فیلم را با مردم نگاه کردید، واکنشها را چگونه دیدید؟
من در ایام نوروز فرصت نکردم با مردم فیلم را ببینم. اما در زمان جشنواره فیلم فجر در کنار مردم فیلم را دیدم. آنها همراه با شخصیتهای فیلم، هم گریه میکردند و هم میخندیدند. حتی شنیدم برخی از خانمها میگفتند که خود سمیه هستیم. در هر صورت از این بابت خیلی خوشحال شدم که مردم شخصیتها را درک کردند و توانستند با آن ارتباط برقرار کنند. بههرحال فیلمی که جایزه سیمرغ بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را بگیرد، از نظر من فیلم کمی نیست.
شنیدم که به دلیل کمسنوسالبودن کارگردان فیلم، در مواجهه با برخی از بازیگران، چالش به وجود آمد و آقای معادی در پشت صحنه نقش تعدیلکننده روابط میان کارگردان و بازیگران را ایفا کرد. آیا اینگونه بود؟
من نمیدانم منظورتان چالش کارگردان با کدام بازیگر است. اما طبیعی است که در کار دلخوری هم به وجود میآید. بههرحال قصه فیلم پرتنش بود و گاهی اصطکاک هم به وجود میآمد. اما بهوضوح به چنین مسئلهای برنخوردم. حتما موضوعی است که میان خودشان حلوفصل شده و من خبر ندارم.
نوید محمدزاده که بازی درجهیک ارائه کرد و همه شاهد بودیم که چقدر درخشان بازی میکرد. همینطور آقای پیمان معادی. خودم اصلا باورم نشد که آقای معادی که در جلسات دورخوانی شخصیت مبادیآداب و جنتلمنی داشتند، وقتی در قالب شخصیت مرتضی رفتند اینگونه شدند. همین تغییر قالب برایم حیرتانگیز بود. ایشان واقعا بازیگر خوبی هستند.
اخیرا طناز طباطبایی طی اظهارنظری عنوان کرد همه بازیگران فیلم «ابد و یک روز» در یک سطح بودند و خانم ایزدیار کار ویژهای انجام نداد تا برای آن، مستوجب گرفتن جایزه بهترین بازیگر فیلم شود. نظرتان در اینباره چیست؟
من فقط نظر ایشان را شنیدم و مستقیم هم با خانم طباطبایی صحبت نکردم. اما بههرحال ایشان عقیده خود را بیان کردند. به نظرم هرکسی نظری دارد و نظر ایشان هم برای من محترم است.
کارکردن با یک کارگردان جوان چگونه است؟
آقای روستایی کارش را بلد بود و سختگیریهای خاص خود را داشت. من هم اصولا دوست دارم با کارگردانهای سختگیر کار کنم. چون حس خوبی به من میدهند و من ترغیب میشوم بیشتر روی کارم دقت و نقشم را بهتر بازی کنم.
به نظر شما پریناز ایزدیار بعد از «ابد و یک روز»، چه فیلمی باید بازی کند؟
دوست دارم نقش متفاوتی بازی کنم. البته الان دو پیشنهاد بازی دارم. دستکم دو ماه صبر میکنم تا انتخاب کنم.
ارسال نظر