مصطفی زمانی: من مسئول باورهای شما نیستم
او که در ابتدا بهخاطر چهرهاش توجه مخاطب را به خود جلب میکرد، اکنون فراتر از اینها حرکت کرده و میتوان به بازی و توانایی او در این حرفه تاکید و رشد هنریاش را تحسین کرد.
اولین بار با بازی در نقش یوسف پیامبر به مخاطب معرفی شد و هنوز که هنوز است خیلی از مردم او را با همان نقش به یاد میآورند. بازیگری که در این سالها پیشرفت را به خوبی میشود در کارنامه کاریاش دید. او که در ابتدا بهخاطر چهرهاش توجه مخاطب را به خود جلب میکرد، اکنون فراتر از اینها حرکت کرده و میتوان به بازی و توانایی او در این حرفه تاکید و رشد هنریاش را تحسین کرد.
پس از سریال «یوسف پیامبر» دیگر در سریالی حاضر نشدید تا اینکه نوبت به حضور در نقش فرهادِ «شهرزاد» رسید. چه ویژگیهایی در این مجموعه شما را ترغیب به بازی کرد؟
اولین انگیزه برای حضورم در این مجموعه حسن فتحی بود. چرا که ایشان در سریالسازی صاحب سبک هستند. بخش دیگر مربوط به قصه خوب سریال «شهرزاد» میشد، داستان بر اساس یک درام عاشقانه شکل میگرفت و ویژگیهای خاص خود را داشت. فتحی پیش از این هم تبحر خود را در ساخت این نوع سریالها نشان داده بود.
از طرفی فضای فیلمنامهای سینمای ایران در این چند سال فضای خوبی نبود، اکثر کارها یا کمدی بود و یا اگر جدی بود فضای بسیار سفارشیای داشت. از این رو من جزو اولین کسانی بودم که به مجموعه «شهرزاد» پیوستم. شهاب حسینی، ترانه علیدوستی، استاد علی نصیریان، مهدی سلطانی، محمود پاک نیت، جمشید هاشمپور و همه عزیزانی که به این کار اضافه شدند همه چیز را برای رسیدن به یک کار خوب مهیا میکرد.
از همان ابتدا هم ما مطمئن بودیم که نتیجه خوبی از این کار بهدست خواهد آمد و این شجاعت را داشتیم که حتی قبل از توزیع سریال در مصاحبههایمان بگوییم قرار است یک کار درست و شایسته وارد شبکه خانگی شود. آنقدر همه چیز درست داشت پیش میرفت که اگر قرار بود با چنین استقبالی روبهرو نشویم باید به همه چیز شک میکردیم.
من مسئول باورهای شما نیستم
کاراکتری که قرار است در یک سریال به مخاطب معرفی شود زمان بیشتری برای شناساندن خودش به مخاطب دارد تا کاراکتری که در فیلم سینمایی به تماشاگر معرفی میشود. با این حساب شما به عنوان یک بازیگر، بازی در کدام یک را سادهتر و یا چالشبرانگیزتر میدانید، سریال یا سینمایی؟
هر مقدار که فرصت داشته باشید کاراکترتان را بیشتر به مخاطب معرفی کنید، به همان اندازه هم فرصت دارید آن کاراکتر را خراب کنید، این یک نسبیت است. هر فرصتی به همان اندازه که میتواند به بازیگر کمک کند میتواند نقشآفرینی او را تهدید کند. در مورد سینما کمی مساله فرق میکند اما مدیوم سریال به گونهای است که همه نوع آدم در سطح کل جامعه ایران به آن نگاه میکنند.
ما به عنوان بازیگر سعی میکنیم شخصیتپردازی ای را که در طول 8 الی 9 ماهه انجام میدهیم، حفظ کنیم. البته این زمانی که گفتم در مورد این کار صدق میکند و ممکن است در یک مجموعه سریال که برای تلویزیون ساخته میشود زمان بیشتری هم برای این شخصیتپردازی در اختیار داشته باشیم و با وجود بودجه مناسبتر و زمان بهتر بتوانیم با جزییات بیشتری به نقش پرداخته و کاراکتر را به مخاطب معرفی کنیم.
وقتی یک فیلم روی پرده آنقدر کشش نداشته باشد که مخاطب به سینما بیاید و آن را تماشا کند، به این فکر میکند که این را بعدا در خانهام هم میتوانم ببینم. ما معضل قصهپردازی داریم و این به آن معنی نیست که فیلمنامهنویسهای ما کارشان را خوب بلد نیستند، بلکه ما نسبت به اتفاقاتی که در جامعه رخ میدهد محدودیتهای فیلمنامهنویسی بسیار زیادی داریم.
من مسئول باورهای شما نیستم
برای اولین بار بود که این حد از استقبال از یک مجموعه شبکه خانگی اتفاق میافتاد. دور از حقیقت نیست اگر بگوییم استقبال از «شهرزاد» در ایران تاریخساز شد، مجموعهای که مردم با آن ارتباط برقرار کرده و هم اهالی هنر و هم مخاطبان عام آن را دنبال کردند. با این حساب فکر میکنید به غیر از فیلمنامه خوب که به آن اشاره کردید چه عوامل دیگری در این امر تاثیرگذار بوده است؟
تیم کاملا حرفهای «شهرزاد» را در این امر مؤثر میدانم. بچههای «شهرزاد» از بیجایی سراغ این کار نیامدند، هم محمد امامی در مقام تهیهکننده، هم حسن فتحی کارگردان و هم بازیگران. در این سالها با شرایطی در سینما مواجه شدیم که باید انتخاب میکردیم آیا در فیلمها یا سریالهای نازل بازی کنیم یا خیر، ما حرفهمان همین است و درآمدمان هم از همین راه است. یا باید وارد جریانهایی میشدیم که پولهای بهتری میدادند و راحتتر میتوانستیم کارمان را ارائه دهیم و یا باید از این کارها خودداری میکردیم.
مثلا ترانه علیدوستی سالها این خودداری را انجام داده بود و اولین بار بود که در سریالی بازی میکرد، شهاب حسینی هم همینطور، شهاب در اوج پختگی بازیگریاش در «شهرزاد» بازی کرده است. تقریبا همه ما اولین بار بود که در مجموعه تلویزیونی بازی میکردیم، من هم بعد از «یوسف پیامبر» که ده سال زمان فیلمبرداری آن طول کشید، دیگر در مجموعه سریالی حاضر نشدم. «یوسف پیامبر» سال ۸۷ تمام شد و در طول این سالها خیلی فیلمها و سریالهای دیگری هم به من پیشنهاد شده بود، ولی آنها هیچوقت اعلام نمیشود.
ما میدانستیم داریم چه کار میکنیم و کاملا آگاه بودیم، اینطور نبود که یک دفعه متوجه شویم که بهبه چه سریال خوبی کار کردهایم. ما منتظر بودیم! منتظر بودیم چیزهایی که نتوانستهایم این همه سال بروز دهیم را از طریق این فرصت رو کنیم. بنابراین وقتی چنین فرصتی پیش آمد، آن انرژی و تفکرهایی که در ذهن داشتیم تا برای خلق یک کاراکتر ارائه داده و آن را باورپذیر کنیم، گسترش دادیم و از فرصتی که فیلمنامه خوبِ «شهرزاد» در اختیارمان گذاشته بود، استفاده کردیم و سر صحنه فرصت را هدر ندادیم.
یادم نمیآید حتی یک هنرور از زیر چشم گروه کارگردانی دور مانده باشد، ممکن است یک سری ایرادات صحنهای داشته باشیم ولی این در بخش خصوصی خیلی طبیعی است. تا پیش از این اگر به سوپر مارکت میرفتید، متوجه میشدید مردم هیچ استقبالی از مجموعههای شبکه خانگی نمیکنند، حتی دستشان هم به سمت خریدن این دیویدیها نمیرفت، ولی «شهرزاد» شبکه خانگی را زنده کرد. فقط امیدوارم از این قضیه سوء استفاده نشود.
اگر قرار باشد به صرف اینکه مردم از «شهرزاد۱» استقبال کردند «شهرزاد ۲» ساخته شود و از هیجان مردم سوء استفاده شود این یک شکست است. به همین خاطر میگویم تیم «شهرزاد» با درک درستی نسبت به هیجانی که ممکن است ایجاد شود عمل میکند، «شهرزاد»یها میدانند چه کار دارند میکنند و وارد آن نوع بازیهای رسانهای پوپولیستی نمیشوند تا بتوانند خواص را هم به عنوان مخاطب برای خودشان داشته باشند.
در سریال هایی که قرار است فصلبندی داشته باشد بسیار با این موضوع روبهرو هستیم که پایانبندی فصل اول را خیلی خوب جمع نمیکنند تا بتوانند در سری دوم آن را ادامه دهند. در مورد «شهرزاد» چطور؟ آیا پایان «شهرزاد» نصفه و نیمه میماند یا مخاطبانی که قصد ندارند سری دوم را دنبال کنند در همین سری پروندهای که در ذهنشان باز شده برایشان بسته میشود؟
از همان اول به این فکر شده بود که این مجموعه فصل دوم داشته باشد، بنابراین این روند به درستی تعریف شده است، مگر اینکه بخواهیم زیادهخواهی کنیم و بگوییم در مجموعه دوم باید همه قصهها از اول و متفاوت با مجموعه «شهرزاد ۱» ساخته شود، طبیعتا این شدنی نیست. اگر قرار باشد قصهای ادامه داشته باشد باید دلیل و نیازی برای ادامه دادن آن وجود داشته باشد. ولی اینطور نیست که ما فصل اول را ناقص رها کنیم. البته این نیاز به ادامهدار شدن قصه در «شهرزاد۲» طبیعتا در پایانبندی «شهرزاد۱» لحاظ میشود.
مطمئنا چیزی که فصل اول «شهرزاد» مطرح کرده و نقاط عطفی که در چند قسمت اول آکسان گذاری کرده است، پروندهاش در پایان این فصل بسته خواهد شد. ولی در پایان این بخش نیازی ایجاد میشود تا در مجموعه «شهرزاد۲» پرونده تازهای باز شود. با توجه به حرفهای بودن حسن فتحی در مجموعهسازی، مطمئنا خودشان به خوبی از پس این امر بر خواهند آمد.
«شهرزاد» با دو دوربین گرفته شده است. این دو دوربین بودن از یک سری لحاظها ممکن است برای بازیگر خوب باشد و از یک سری لحاظها ممکن است او را محدود کند، برای شما این تجربه به چه صورتی بود؟
اولین بارم بود در کاری بازی میکردم که دو دوربینه گرفته میشد. چون سریال «یوسف» نگاتیو گرفته شده بود، پروژههای سینمایی هم که در آنها بازی کردم همه با یک دوربین گرفته شده اند. بنابراین در ابتدا یک مقدار این فضا برایم غریب بود.
بازی من در سریال «شهرزاد» از پلانهای مربوط به کافه نادری شروع شد. اکثر بازیهایم در کافه نادری را در همان روزهای اول انجام دادم. بنابراین صحنهای که مثلا در قسمت ۱۴ در کافه میبینید را من در ۵ روز اول کارم بازی کردم، آن موقع حتی نمیدانستم قرار است جلوتر چه اتفاقی بیفتد، ولی خودِ حسن فتحی تسلط داشت و من را هدایت میکرد.
دو دوربینه بودن از این لحاظ که حسهای دو طرفه کاراکترها را خوب منتقل میکند خیلی خوب است، ولی از طرفی این موضوع برای فیلمبردارها بسیار خطرناک است، چون به لحاظ حرفهای در چنین شرایطی بحث نورپردازی فیلمبردار را آزار خواهد داد. برای همین معمولا فیلمبرداران از این موضوع استقبال نمیکنند، مگر اینکه واقعا فیلمبردار شجاعی باشند. البته در مدیوم تلویزیون این اتفاق بیشتر میافتد و گاهی حتی چند دوربینه هم میگیرند.
به نظرم افشین احمدی (مدیر تصویربرداری) زحمتش را خیلی خوب کشیده است. اشتباهات جزیی هم که در این کار بوجود آمده کاملا طبیعی است، چون دو دوربینه گرفتن مطمئنا این معضلات را به همراه خواهد داشت، برای همین هم خیلی از فیلمبردارانِ بسیار خوبِ ما حاضر نمیشوند این اتفاق برای آنها بیفتد و ریسک نمیکنند.
بگذارید کمی درباره فرهاد صحبت کنیم؛ فرهادی که از قشر روشنفکر جامعه است، او مدام با اتفاقاتی که برایش رخ میدهد دست و پنجه نرم میکند و خیلی بد میآورد، دست روی هر چیزی که میگذارد نمیشود، فرهاد نه تنها در احساساتش بلکه در تحصیل، کار، تفکر و حرکات سیاسی که پیش میگیرد شکست میخورد. با این تفاسیر به نظر میرسد با وجود اینکه فرهاد کاراکتر بسیار دوستداشتنیای است ولی خیلی ضعیف دارد به مخاطب نشانداده میشود. شما هم این ضعف را در وجود فرهاد احساس میکنید؟
بستگی دارد شما ضعف را در چه بدانید. به نظرم باید به دورهای که فرهاد در آن زندگی میکند نیز دقت کنیم. اگر فرهاد را در دوره امروز در نظر بگیریم من حرف شما را میپذیرم. ولی او در دورهای زندگی میکرده که هنوز وقتی اسم شهرزاد را در خانه میبرد، پدرش به او چپ نگاه میکند، چون باید بگوید شهرزاد خانم. بنابراین فرهاد باید به خانوادهاش احترام بگذارد و به آینده و آبروی خانوادهاش هم توجه کند. قسمت اول سریال «شهرزاد» قسمت بسیار مهمی برای شخصیتپردازی فرهاد است، در قسمت اول قرار است فرهاد را به جرم کاری که نکرده اعدامش کنند.
فرهاد سیاسی نویس بوده و مینوشته است، به او میگویند چند اسم را لو بده و به خانهات برگرد، فرهاد بغض میکند، نگاه میکند و میگوید من نمیتوانم. فرهاد و یا افرادی امثال او از مرگ نمیترسند. بنابراین کسی که از مرگ نمیترسد لزومی ندارد که به جنگ چیزهای دیگر نرود.
در قسمت یک نشان داده میشود که فرهاد جوخه را انتخاب کرده و حاضر نشده از کسی نام ببرد، بنابراین بقیه مواردی که برای فرهاد پیش میآید بخاطر ضعف او نیست بلکه اقتضای شرایط است. مادری که دلش میخواهد پسرش داماد شود، پدری که دوست دارد فرزندش به کسب و کار بپردازد، بنابراین اینگونه میشودکه فرهاد برای بقیه زندگی میکند. مثل خیلی از ما که وقتی در ته خلوت ذهنمان میرویم متوجه میشویم که برای بقیه داریم زندگی میکنیم.
اگر بخواهم در مورد بد آوردن فرهاد صحبت کنم بد نیست به جملهای که حسن فتحی یک بار به من گفت اشاره کنم، یکبار با ایشان گپ میزدیم که به من گفت «هر موقع خیلی دنیا به کامت بود بدان که داری چپ میروی، چون دنیا هیچوقت به کام کسی نیست که بخواهد کاری برایش بکند». به نظرم این جمله کاملا درست است، اساسا قوانین اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بر اساس یک خرد جمعی گذاشته شده که منافع ملی را تامین میکند ولی انسان فیالذاته شامل منافع ملی نمیشود و هر انسانی نیازهای شخصی خودش را دارد.
وقتی این تقابل به وجود بیاید شما ممکن است روی خیلی چیزها پا بگذاری، ممکن است از نظر جمع خلاف جهت حرکت کنی و کسی تو را نپذیرد ولی این فقط خودت هستی که میدانی به چه دلیل داری این کار را انجام میدهی. به این آدمها میگویند آزادیخواه و فرهاد هم میخواهد همینطور باشد. بنابراین در حرکت بر خلاف جهت آب با مشکلات کوچک و بزرگی رو بهرو میشود، من این مشکلات را بد آوردن نمیبینم، بلکه این شاخصه مسیری است که فرهاد پیش گرفته است.
یکی از مواردی که در شخصیتپردازی فرهاد به خوبی نشسته و حس خوبی به مخاطب انتقال میدهد، نوع بازیای است که فرهاد با عینکش دارد. عینکی که کمی هم برای صورتتان بزرگ است و مدام با آن بازی دارید. البته این بازی با عینک را در «خط ویژه» هم داشتید. آیا این ایده از همان فیلم آمده است؟
این عینک تک سایز بود و کاری هم نمیشد با بزرگیاش کرد، هیچکس هم مقصر این موضوع نبود و این گشاد بودن عینک ربطی به کمکاری گروه گریم نداشت، ما این عینک را از روی چشم امیرحسین شجاعی که عکاس «شهرزاد» بود برداشتیم و بچهها برای او یک عینک دیگر خریدند، چون کار طولانی بود و روزی چند ساعت عینک روی صورت من بود، در یک جاهایی گشاد بودن عینک برای خودِ من هم اذیت کننده میشد، البته یک جاهایی مشخص بود که بازی است، ولی مثلا در وسط پلانهای دعوا، عینک بدون اینکه من تکان بخورم روی صورتم حرکت میکرد. ممکن است این گشاد بودن عینک در بعضی صحنهها مخاطب را اذیت کند.
برای فصل دوم «شهرزاد» به فکر عینک جدیدی برای شما نیستند؟
عینک فرهاد پیش خودم است. (با خنده) دیدم عینک برای خودش یک کاراکتر شده است گفتم خوب است که برای خودم نگهش دارم.
در «شهرزاد» چند بار میبینیم که شعری را دکلمه میکنید و در شرایطی که احساسات صحنه را در چهرهتان هم حفظ کردهاید، آن را میخوانید. از طرفی با توجه به ثقیل بودن بعضی از دیالوگهای شخصیتها که مربوط به دوره زمانی گذشته میشود اینکه بخواهید راکورد حسیتان را رعایت کرده و دیالوگها را به درستی ادا کنید کار سختی به نظر میرسد. آیا این برای خود شما هم میتوانست یک چالش در بازیگریتان باشد؟
در هر کار سختی که یک بازیگر در آن بازی میکند، ممکن است این نوع چالشها در یک ماه اول بازیاش وجود داشته باشد، ولی رفتهرفته با این نوع دیالوگهای ثقیل ارتباط برقرار میکند. بله طبیعتا سخت است که شما بتوانید حستان را حفظ کنید و دیالوگهای سخت را بهگونهای که چیدمانشان رعایت شود بگویید. ولی بعد از مدتی ناخودآگاهِ شما به این نوع دیالوگ گفتن عادت میکند، عادت میکند که دیالوگ را به این شیوه بشنود و بگوید، از یک جایی به بعد دیگر به این مساله فکر نمیکنید، بنابراین آنقدرها هم که شما فکر میکنید برای ما سخت نیست.
اولش سخت است ولی بعدش نه. در مورد مساله شعرخوانی هم در مورد من اینگونه بود که همیشه به این کار علاقهمند بودم و از بچگیام شعر میخواندم، بنابراین زحمتی برایش نکشیدم که بخواهم بگویم با تمرین یا تکرار توانستم از عهدهاش بربیایم، نه؛ همیشه عاشق ادبیات بودم و شعر خواندن همیشه برایم شیرین بوده است، اتفاقا این بخشهای مربوط به بازی من که شعر میخوانم را در کمترین زمان ممکن میگرفتیم، برای من خیلی کار عادی ای بود و جزو کار هنریام محسوب نمیشد، چون این کارِ معمولی در زندگی من بود که حتی اگر بازیگر هم نمیشدم بلد بودم آن را انجام دهم.
عوض شدن دنیا و دوره تاریخی در این محیط هم ترس دارد و هم خوشحالی. خوشحالی از اینکه شما دست تان باز است جهان و دوره تازه ای را کشف کنید و در آن زندگی کنید، آقای نصیریان اتفاقات تاریخی مربوط به سریال «شهرزاد» از جمله کودتا را دیده بود، وقتی دور هم جمع میشدیم خاطرات آن زمان را برای ما تعریف میکرد و این اتفاق خیلی برای ما شیرین بود، وقتی این خاطرات را میشنیدیم احساس میکردیم ما هم جزئی از آن هستیم.
اگر به عنوان بازیگر بتوانید نقشتان را باورپذیر بازی کنید رفته رفته جزئی از آن قسمت میشوید، نه فقط در ذهن خودتان بلکه برای کسانی که شما را میبینند. اگر نتوانید باورپذیر بازی کنید هم فقط یک شلنگ و تخته در طول تاریخ انداختهاید.
در «شهرزاد» سکانسی وجود دارد که خودتان از بازی خودتان کیف کرده باشید؟
نمیدانم خانم، اینجوری که نمیتوانم درباره خودم نظر بدهم(با خنده).
آدم خودش زودتر از هر کسی میفهمد که چه کار کرده است.
من بیشتر این مدلی هستم که وقتی از بازیام رد میشوم با خودم میگویم «اِاِاِ من اینجا میتوانستم این کار را هم بکنم ولی نکردم» ولی هیچوقت اینطور نبودم که بخواهم با بازی خودم به قول معروف حال بکنم. شاید روحیه من در این مورد متفاوت با دیگران باشد، چون من معمولا خیلی با خودم حال نمیکنم(میخندد).
نکند از آن دسته بازیگرانی هستید که میگویند دوست ندارم بعد از بازی کردن فیلم، کارِ خودم را نگاه کنم؟
نه اصلا. البته ممکن است در فیلمی رفته باشم و در طول کار خیلی چیزها اذیتم کرده باشد، در چنین شرایطی مطمئنا آن اثر را نگاه نمیکنم و اصلا برایم مهم نیست که اطرافیان بخواهند چه چیزی درباره آن به من بگویند. چون در دوره ای که سر آن کار به خصوص بودم به من خوش نگذشته است و دوست هم ندارم دوباره آن خاطرات برایم مرور شود. فرقی هم برایم نمیکند آن فیلم جایزه بیاورد یا نیاورد، به من بگویند عالی بودی یا بد بودی.
بازیگری جزئی از زندگی من است، من این حرفه را انتخاب کردم تا بهتر زندگی کنم، وقتی قرار باشد آزار ببینم لزومی ندارد که آن کارها را دوباره نگاه کنم. چند فیلم در کارنامه کاری من وجود دارد که در آنها بازی کردم ولی هنوز که هنوز است آنها را ندیده ام، به کسی هم توصیه نکردم که برود فیلمم را ببیند، البته نگفتم نروید ببینید، ولی نگفتم هم بروید ببینید.
در مورد سخت ترین سکانس هایی که در «شهرزاد» تجربه کردید بگویید.
هفته اول کارم در «شهرزاد» بسیار سخت بود. وقتی برای نخستین بار مقابل بازیگری بازی میکنی که از قبل با او کار مشترکی نداشتی کارت سخت میشود، زمان نیاز است تا بتوانی با آن بازیگر آشنا شده و به زبانی مشترک برسی، من هم در «شهرزاد» اولین بار بود که با ترانه علیدوستی همبازی میشدم.
از طرفی در همان شروع کارم باید صحنههای مربوط به کافه نادری را بازی میکردم. به دلیل طولانی شدن پروژه «ماهی سیاه کوچولو» یک هفته به تهران آمدم تا در «شهرزاد» بازی کنم و دوباره برگردم. پروژه داشت دو دوربینه کلید میخورد و من باید مقابل بازیگری بازی میکردم که تا پیش از این با او کار نکرده بودم. لوکیشن کافه نادری را هم که خودتان میدانید! تمام دیالوگهای سخت فرهاد و تمام لحظات عاشقانه و احساسی بازیام در این لوکیشن شکل میگرفت. تمام سکانسهای کافه نادری در طول هفت روز گرفته شد.
تا قبل از این فقط برای شبهای امتحان بیدار مانده بودم ولی هفته اول فیلمبرداری «شهرزاد» برایم سختتر از شبهای امتحان بود و من شبانه روز تمرین میکردم و گاهی وقتها فقط سه یا چهار ساعت میخوابیدم. وقتی کسی تلاش میکند دیگر نگران موفقیتش نیست. من هم همه تلاشم را کردم.
شروع کار شما با نقش یوسف پیامبر بوده است. انگار این ذهنیت تا ابد برای مخاطبان باقی خواهد ماند و خیلیها هنوز که هنوز است وقتی شما را میبینند نمیگویند این مصطفی زمانی است، بلکه میگویند ای یوزارسیف است. با این حساب مخاطب همیشه توقع دارد شما را در نقشهایی ببیند که در یک چهارچوب خاص قرار دارد. این شرایط تا چه موقع باید در مورد شما ادامه داشته باشد؟
ولی از کجا معلوم که بعدا این اتفاق نیفتد و من در نقش یک bad man بازی نکنم؟ اعتقاد شخصیام این است که اگر شما کارتان را خوب انجام داده و حتی نقشِ یک bad man را باورپذیر بازی کنید اتفاق درستی را در اذهان رقم میزنید، حتی اگر به قیمت شکستن تمثالی باشد که از شما ساخته شده است. اگر نقش خوبی به من پیشنهاد شود که کاملا در نقطه مقابل نقش یوسف پیامبر بوده و شخصیتی باورپذیر نیز داشته باشد، بدون شک آن را بازی خواهم کرد. البته به شرط اینکه من هم بتوانم آن را باورپذیر بازی کنم، حتی اگر به قیمت این باشد که آن ذهنیت از من شکسته شود.
این اصلا بد نیست و درستترین کاری است که باید انجام داد. ما بازیگران بسیار خوبی داشتیم که نقشهای خیلی بزرگی را ایفا کردند و همیشه ترس از این داشتند که بازی در نقشهای متفاوت تر، باور مخاطب را نسبت به آنها از بین نبرد، همین طرز فکر باعث شده است که با گذر سالها اتفاقی که باید برای آنها میافتاد، نیفتاد. چند وقت پیش یک خانم هنرور من را دید و به من گفت: «من یوسف را دیده بودم و فکر میکردم خودت هم مثل آن هستی ولی مثل او نیستی».
به او گفتم: «مادر: من خوب بازی کردم که شما اینطور فکر کردی». گفت: «آره، ولی من اصلا از تو یک چیز دیگری در ذهنم ساخته بودم». گفتم: «من باید چه کار کنم، من مسئول باورهای شما نیستم(باخنده)». او خیلی صادقانه حرفش را به من گفت ولی من که نمیتوانم درِ خانه همه را بزنم. به نظرم وقتی کارت را درست انجام دهی مخاطب تو را پذیرفته و باور میکند.
یعنی شما هیچ وقت این حس را نداشتید که بهخاطر بر هم نخوردن تصور مخاطب از خودتان، در نقشهای منفی ظاهر نشوید؟
در سالهای قبل و حدود ۴ الی ۵ سال پیش که تازه سریال «یوسف پیامبر» پخش شده بود کمی اینطور بودم. در یکی دو سریال که مثلا نقش یک آدم معتاد را به من پیشنهاد داده بودند به راحتی نرفتم و این پیشنهاد را رد کردم، البته تصورم از آن سریالها هم این بود که صرفا برای اینکه یک باکس را پر کرده باشند، دارند آن را میسازند. نه اینکه بیکیفیت باشد ولی به نظرم اثر هنری محسوب نمیشد و فقط میخواست باکس روزمرگی را پر کند.
برای همین خیلی راحت آن را رد کردم و گفتم نه، دلیلش هم این بود که لزومی نداشت با آن کار تصور مخاطب راجع به آن شخصیت را به هم بریزم. باورم این است که اگر شرایطی وجود ندارد که بتوانی یک چیز جدید خلق کنی همان بهتر که بگذاری تصور قبلی در ذهن مخاطب باقی بماند.
ارسال نظر