سیروان خسروی: الکترونیک اولویت من نیست
هدف من این بوده كه آهنگساز و موزیسین شوم و بعد خوانندگی به صورت اتفاقی پیش آمد.
ماهنامه ترانه ماه:
هنوز خیلی جوان هستی اما همه مراحل را برای آهنگساز شدن طی كردی. اتفاقی شد یا اینكه برای این كار برنامهریزی كرده بودی؟
هدف من این بوده كه آهنگساز و موزیسین شوم و بعد خوانندگی به صورت اتفاقی پیش آمد.
اینكه میگویی خوانندگی اتفاقی پیش آمد، كمی شعاری نیست؟
نه واقعا. من در سال ۸۰-۷۹ برای اولین بار شروع به خواندن كردم. آن هم برای آلبومی كه داشتم كار میكردم. من برای آقای فرید مرسی كار میكردم و برای او خیلی Back vocal تنظیم كرده بودم و صدای زیر زیاد داشت و برای این فقط خواندم كه اجرا شود. آن موقع روابطم آن قدر نبود كه با خوانندگان دیگر در ارتباط باشم و خوانندگان كر را بشناسم. آنجا خواندم و یواشیواش به سمت خواندگی هم رفتم.
اینجور كه میگویی انگار چند ساله بودی! تازه آن موقع نوزده سال داشتی.
همان موقع كه خواندم هم احساس نكردم صدایم خوب است. در نوزده سالگی برای اولین بار در زندگیم خواندم و برای اولین بار خواندن این سن دیر است.
در واقع از این سن برای آواز دهن باز كردی.
بله. از آنجا جرقه خوانندگی من خورد.
اما اینكه قبل از آن اصلاً نخوانده بودید عجیب است. به هر حال برای یك جوان عاشق موسیقی، خوانندگی و شهرت آن خیلی جذاب است.
بله اما نكته جالب این است كه من اصلاً فكر نمیكردم كه میتوانم بخوانم. از خوانندگی بدم نمیآمد، فكر میكردم نمیتوانم بخوانم. سال ۸۲ كه شروع كردم به ضبط آلبوم، خواندم و ضبط كردم و نتیجه بد به نظرم نیامد.
همان آلبوم «تو خیال كردی بری»؟
بله. هشتاد دو تا هشتاد و سه من ترانههای این آلبوم را خواندم و در سال ۸۴ هم منتشر شد.
برای بعضی از آهنگسازان، آهنگسازی جایگاه بالاتری دارد و برای همین خوانندگی نمیكنند. مثلاً مرحوم بابك بیات، وقتی جوان بود گروه داشت و آواز میخواند اما بعداً حاضر نبود آلبوم بدهد. ایشان معتقد بود كه جایگاه یك آهنگساز جایگاه بالاتری دارد.
به نظرم نمیشود این را گفت. این بستگی به جایگاه آن خواننده با آهنگساز دارد ممكن است جایگاه یك خواننده از جایگاه یك آهنگساز خیلی بالاتر باشد و برعكس. همه چیز بستگی به كیفیت كارشان دارد. اینكه یك آهنگساز با خواننده چقدر مؤلف است و چقدر توانایی دارد.
خیلی از كارگردانها هم هستند كه میتوانند بازی كنند اما این كار را نكردند.
خیلیها هم این كار را كردند. خیلی از آهنگسازان و تنظیمكنندگان هم هستند كه خواننده میشوند اما كمتر اتفاق میافتد كه یك خواننده تنظیم كننده یا آهنگساز شود.
گفتی كه آلبوم اولت را جمع كردی و با وجود آنكه فكر میكردی استعداد خوانندگی نداری آن را خواندی. چرا خواندی؟
من در همان سالها این آلبوم را با سه چهار نفت تست كردم. البته منظورم خواننده معروف نیست.
یكی هم كه دوستت امید اطهری نژاد بود.
بله. یكیشان امید اطهرینژاد بود كه در نهایت شعرهای آلبوم اول را گفت. در نهایت به هیچ كدام از آن دوستان نتوانستم بگویم كه چه چیزی میخواهم چون فقط در ذهن خودم بود. هر كدام از آنها چیزی را كه خودشان تمرین كرده بودند میخواندند و بنابراین گفتم بگذار خودم آنها را بخوانم تا ببینم چه میشود. میخواستم بخوانم تا اقلاً كار را به سرانجام برسانم.
مگر چه چیزی در ذهنت بود كه آنها نمیتوانستند بفهمند؟
تا آن موقع موسیقی كه من در آلبوم اولم كار كردم، كار نشده بود چون فضا، هارمونیها كاملاً غربی بود و فواصل آن، فواصلی بود كه در موسیقی غربی خیلی مرسوم است اما در موسیقی ایرانی مرسوم نبود. آنچه كه من میدانستنم و میخواستم نتیجه سالها موزیك گوش دادن و تحلیل موسیقی من بود. من نمیتوانستم به یك خواننده بگویم كه تمام آنچه داری را فراموش كن و بیا اینها را بخوان و دوست داشته باش.
این مسألهای است كه در موسیقی سنتی و اصیل ما هم گفته میشود و حتی عارف قزوینی معتقد بود كه خواننده باید آهنگ كارش را بسازد. و حتی شعرش را هم بگوید.
همینطور است. در بین خوانندگان بینالمللی، آنهایی كه جایگاه ویژه دارند، اكثراً كسانی هستند كه مؤلف هستند و خواننده حداقل آهنگساز آلبوم خودش است و اصولاً یك ساز هم میزند مثل التون جان، جرج مایكل، كریس مارتین ، برایان آدامز ، اریك كلاپتون. در نهایت همینها هستند كه میمانند و اكثراً بالای بیست تا سی سال در صنعت موسیقی ماندگارند.
اما آنها كه مؤلف نیستند، معمولاً در كوتاه مدت خیلی موفقتر هم میشوند ولی دوامی ندارند. آنها اوایل با Producerها و آهنگسازان و تنظیمكنندههای خوب كار میكنند و كار موفق میشود و اما كافی است یك جایی به سراشیبی موفقیت بیافتند، آن وقت تنظیمكننده و آهنگساز خوب نمیآید بهترین كارش را به او بدهد، او كارش را میدهد به كسی كه الان روی بورس است و خود به خود این آدمها فید میشوند.
الان همه دوست دارند بهترین كارشان را بدهند به ریحانا، انریكه، بیانسه اما كافی است آنها یك ذره پایینتر بیایند و یك خواننده دیگر سوپراستار آن لحظه باشد. همه كارهای بهتر را میدهند به او اینها افت میكنند چون خودشان نمیتوانند خودشان را بالا نگه دارند.
تو كه آن موقع به این چیزها فكر نمیكردی؟
نه. من دوست داشتم از لحاظ فرم، آهنگسازی و فرم تنظیم یک کاری در موسیقی ایرانی انجام بدهم که تا حالا انجام نشده بود و به هر کس هم که میگفتم میگفت امکان ندارد. سبک غربی هیچ روزی در ایران جواب نخواهد داد. هیچ وقت یادم نمیرود یکی از تهیهکنندگان موفق آن موقع به من گفت: «مردم کرشمه ویولن دوست دارند و همیشه هم همین بوده.
باید ایرانی بخوانی و هیچ وقت هم نمیتوانی ذائقه مردم را عوض کنی.» و این برای من یک چالش بود و من دوست داشتم به همه اینها ثابت کنم که اصلاً چنین چیزی نیست. چون نوع خوبش نبوده، مردم تا حالا گوش ندادهاند. من هیچ وقت ندیده بودم که موسیقی جدی غربی تا آن موقع کار شده و مورد استقبال قرار گرفته باشد. برای من خیلی عجیب بود که چرا تا حالا کسی این کار را نکرده.
کاری که کسانی مثل کورش یغمایی کردهاند چطور؟ آیا این هم در آن مقوله که میگویی نمیگنجد؟
بله اما تفاوت کورش یغمایی این بود که ایشان ملودیهای را خیلی غربی نکرده بود. هارمونی مدل، تنظیمها و آکوردهای کارهایش خیلی نزدیک بود به استانداردهای روز آن موقع دنیا مثل کارهای رولینگ استون و بیتلز. ایدههای از همه آنها گرفته بودند و معلوم بود که موسیقی روز دنیا را میشناسند و میدانند که دارد چه اتفاقی میافتد ولی ملودیهایی که کورش یغمایی اجرا کرده بود، هنوز حس شرقی هم داشت و موفق هم بود. کاری که من دوست داشتم این بوده که دوست داشتم کل قضیه غربی باشد حتی ملودیها.
البته به این سبک نمیشود غربی گفت و شاید بهتر است بگوییم بینالمللی. این موسیقی پاپ، موسیقیای است که همه جای دنیا آن را درک میکنند. ژاپنیها دارند، کرهایها دارند، هندیها دارند، ترکها دارند، ایتالیاییها دارند و ... همه دارند و مربوط به همه جا هست.
و هویت آن به جایی وصل نیست.
بله. هویت آن به جایی وصل نیست و فقط کلام است که نشاندهنده هویت این قضیه است. نمیشود گفت که این خوب است یا بد اما من دوست داشتم این کار را بکنم چون احساس میکردم نوع موسیقی پاپ ایرانی را داریم و به شخصه علاقه ای به انجام نداشتم. دوست داشتم سبکی را که دوست داشتم همهگیر کنم.
پس بگذار یک نکته در همین مورد بگویم. من وقتی اولین بار کارت را شنیدم، سر آلبوم «ساعت ۹» بود. گفتم اینکه اصلش آن طرف هست. چه چیز این آلبوم ایرانی است؟ فقط کلامش فارسی است و آن هم چندان خوب نیست. البته از آن بدم نیامد .
خیلی تمیز و ژوست بود اما هیچ چیز ایرانی نداشت. میدانی قضیه چیست؟ این که میگویی اصلش هست درست نیست چون این موسیقی الان اصل ندارد. همین کار را که من خواندم ممکن است اروس رامازوتی خوانده باشد یا یک خواننده فرانسوی یا یک اسپانیایی یا یک آمریکایی. اصلش وجود ندارد. من اگر بلوز خوانده بودم باز هم نمیشد ایراد گرفت اما میشد بگویی که اصلش توی آمریکا هست و آن وقت این مثل این بود که یک آمریکایی بیاید موسیقی سنتی ایرانی بخواند. یا اینکه من بخواهم کانتری بخوانم که مال آمریکا و تا حدودی کاناداست. چیزی که من خواندم اینقدر مربوط به یک جغرافیای مشخص نبود.
ژانری که کار کردم در واقع موسیقی بینالمللی روز است ، چه جایی که به سمت راک رفته و چه جایی که به سمت پاپ رفته، هیچ مشخصهای از هیچ کشور خاص ندارد. ایمیلهایی داشتم که ایرانیهای خارج کشور میگفتند دوستان خارجیمان وقتی کار تو را گوش دادند باورشان نمیشد که این یک ایرانی است. آنها میگفتند که مگر در ایران اصلاً چنین موسیقیای را شنیدهاید که بخواهند درستش کنند؟ به نظر من این اتفاق خوبی است.
من در خیلی جاها گفتم که بر فرض مثال موسیقی من هویت ندارد، به نظر شما اینکه ایران خودرو بیاید کل قطعات سمند را تولید کند باارزشتر است یا مخلوطی از بنز ، فراری ، تویوتا و ... را با همان استاندارد بسازد ؟ در کشوری که صنعتش در حد آلمان نیست این اتفاق خوب است اما اگر BMW بیاید کپی لامبورگینی بزند برایش زشت است.
وقتی تفاوت سطح موسیقی ایرانی و دنیا اینقدر فاحش است، این کاری که من کردم، حتی اگر بگویند هویت ندارد ، با ارزش است . چون یک خارجی اگر آن را بدون کلامش بشنود، نمیتواند حدس بزند که در ایران تولید شده است یا کانادا و این یعنی رعایت استاندارد روز دنیا.
موسیقی پاپ درمارکت جهانی
من منکر مؤلفههایی که کمک میکند موسیقی تولید شده در ایران بینالمللی شود نیستم ولی اینکه میگویی آن موسیقی هیچ هویت خاصی ندارد را هم قبول ندارم. آن موسیقی مربوط به اروپا و غرب است.
ولی الان در کره هم به خوبی جا افتاده است.
در کره هم غریب است.
نه. غریب نیست. الان K-POP ممکن است دنیا را بگیرد مثل صنعت اتومبیلسازیشان. آنچه آنها میخوانند درست مثل آن چیزی است که در کشورهای غربی اجرا میشود و فقط کلامش فرق میکند، یا در ژاپن و چین. کسی که میخواهد وارد مارکت موسیقی دنیا شود باید خودش را وارد آن ژانر کند. شما نمیتوانید صرفاً موسیقی کشور خودتان را انجام بدهید و وارد مارکت موسیقی بینالمللی شوید. من دیدم دوست ندارم موسیقی پاپ ایرانی بخوانم و همین که انجام دادم را دوست دارم. در ضمن همه انگلیسیشان خوب نیست. کلام خیلی مهم است.
میتوانی همانهایی که اجرا کردند را اینجا با کلام فارسی دوباره اجرا کنی.
آنکه دیگر ارزش هنری ندارد. آن وقت نقش من چیست؟ سارق هنری؟
آیا این را یک مؤلفه مثبت میدانی؟
من نه این را مثبت میدانم و نه منفی، میگویم همین است. این خصوصیت من و هزاران خوانندهای است که در دنیا دارند کار انجام میهند.
آیا التون جان هم اینطوری است و میتواند اهل هرجا باشد؟
در مورد انگلیس و آمریکا نمیتوانید این حرف را بزنید چون آنها دارند زبان خودشان را میخوانند و این جریانات از کشورهای آنها شروع شده است. من در مورد کشورهای دیگری مثل ایتالیا، اسپانیا و فرانسه میگویم. موزیسینهای موفق آنها دارند همین کار را میکنند.
در واقع این همان دهکده جهانی است.
بله. الان مگر لباس پوشیدن ما با غربیها چقدر فرق میکند؟ مگر ما الان در شهرها لباسهای سنتی میپوشیم؟ نمیگویم این خوب است یا بد. دارم میگویم این اتفاق، اتفاقی است که در همه حوزهها افتاده است و نمیشود به آن ایراد گرفت. موسیقی هم یکی از آنهاست.
تو از «کرشمه ویولن» لذت نمیبری؟
خیلی کم پیش میآید و اکثراً نه. مگر اینکه واقعا عالی باشد. هر موسیقی ایرانی الزاما با ارزش نیست. بستگی به درجه هنری آن دارد. موسیقی ایرانی برایم نوستالژی ایجاد نمیکند. من از دوران دبیرستان که به صورت جدی شروع به گوش کردن به موسیقی کردم، به صورت اتفاقی موسیقیهای غربی را گوش دادم.
میتوانست اتفاق دیگری بیافتد و من وارد مسیر دیگری شوم اما به صورت اتفاقی وارد این مسیر شدم و خوشم آمد و این باعث شد که من تا روزی که وارد مارکت موسیقی شدم، اصلاً موسیقی ایرانی گوش نداده بودم. شنیده بودم اما نشده بود که بنشینم در خانه و فلان خواننده ایرانی را گوش بدهم به جز کورش یغمایی.. ممکن است یکی گذاشته بود و من شنیدم اما ننشستم که تحلیلش کنم برای همین سلیقه من اینجوری شکل گرفت.
خانوادهتان اهل این طور موسیقی بودند؟
خانواده من یک خانواده معمولی است که زیاد هم اهل موسیقی نبودند.
کی باعث شد بروی سراغ موسیقی؟ ماجرای این اِوی جونیور چیست؟
ایشان یک ایتالیایی بود و اینها همه شانسی بود. من پنجم ابتدایی بودم و ما رفتیم جمهوری ساز خریدیم. گفتیم معلم سراغ دارید؟ گفتند بله. یک آقای ایتالیایی هست و شمارهاش هم این است و ما خیلی اتفاقی با ایشان آشنا شدیم. شاید اگر معلم من کسی بود که سلیقهاش ایرانی بود مسیر زندگی من عوض میشد. بعد از آن هم به صورت اتفاقی توانستم کاوه یغمایی را پیدا کنم.
کاوه یغمایی که اتفاقی نبود و در واقع گشتی و پیدایش کردی.
بله. گشتم اما فکر نمیکردم پیدایش کنم. آلبوم «سیب نقرهای» کورش یغمایی را شنیده بودم پشت آن نوشته بود کیبورد کاوه یغمایی و من گوش میکردم و میگفتم چقدر فرق میکند و با چیزهایی که شنیده بودم، برایم خیلی عجیب و جذاب بود و بنابراین خیلی دوست داشتم کاوه یغمایی را ببینم و از او بپرسم جریان چیست. این هم اتفاق بود که توانستم او را پیدا کنم.
این مربوط به موسیقی بود که آن معلم ایتالیایی است رفته بود؟
بله. سه، چهار سال پیش او بودم و بعد از عید یک سال دیگر ما نتوانستیم پیدایش کنیم.
کورش یغمایی را از نزدیک دیده بودی؟
بله. یکی دو بار در استودیویی که کلاس میرفتم دیده بودم. وقتی به کلاس میرفتم از پنج روز قبلش هیجان داشتم تا لحظهای که به کلاس میرسیدم. کاوه یغمایی دست به ساز میزد من کیف میکردم چون چیزهایی میزد که یک دنیای جدیدی را رو به من باز میکرد.
مگر این آهنگها را در موسیقیها نمیشنیدی؟
در موسیقیها میشنیدم اما هیچ وقت فکر نمیکردم او جلوی خودم نشسته باشد و همان چیزهایی که گوش دادی را اجرا کند.
مثل اینکه لیونل مسی جلوی خودت روپایی بزند (خنده)
دقیقاً. مثل اینکه فوتبالیست باشی و مسی جلویت فوتبال بازی کند.
کاوه یغمایی استاد من است و کوروش یغمایی الگویم
پیش کاوه دو سال کار کردی؟
من سه سال پاره وقت پیش کاوه بودم. یعنی در طول این مدت فکر میکنم ده، یازده جلسه پیش او رفتم چون همیشه کلاسهایش کنسل میشد. سرش شلوغ بود.
تو کیبورد میزدی و در آن سالها اغلب آنهایی که کیبورد میزدند در عروسیها و مراسم ساز میزدند ممکن بود که کلاً بیافتی در آن کار.
دقیقاً. کیبوردساز خطرناکی بود و خیلی راحت میشد به سمت موسیقی چیپ رفت. شانس آوردم (خنده)
اینهایی که میگویی همهاش اتفاق بود؟
من همیشه گفتم زندگی انسانها نود درصد اتفاق است و ده درصد به تصمیمگیریها و عملکرد شما بستگی دارد. حداقل در مورد من اینطور بوده. در نود درصد راه شما هیچ نقشی ندارید.
کجایش بود که خودت تصمیم گرفتی؟
در مدت سه سال، وقتی کاوه غیب میشد، من میگشتم و پیدایش میکردم و میدانم در زندگیش هیچ شاگردی به سماجت من نداشت. میرفتم کلاسش و هیچ کس در استودیو نبود و من برمیگشتم خانه. او یادش رفته بود اما یک درصد هم دلسرد نمیشدم. اگر میگفتند الان فلان شهرستان است من حتما میرفتم. تنها نقش من همین بوده.
کی برای اولین بار یک قطعه را ساختی؟
از همان دوران دبیرستان قطعات بدون کلام میساختم و اینها در قالب همان درسها بود. کاوه مثلا یک گام یا مد را درس میداد و میگفت روی این کار کن و من در همان قالب کار ضبط میکردم و میآوردم. یک چیزی در مایه های بداههنوازی بود. این کارها را با نرمافزار ضبط میکردم.
نرمافزار را از کجا آورده بودی؟
این نرمافزار را همه داشتند. یک نرمافزار بود به نام «کیک واک». کاوه جزو معدود کسانی بود که با نرمافزار کار میکرد. اینکه میگویم مال سال ۷۷ است و آن موقع کامپیوتر دیسکت میخورد. آن موقع هنوز مرسوم بود که یا زنده ضبط میکردند تا روی سیکوئنسر کیبوردها. کامپیوتر نقشی در این موضوع نداشت.
نرمافزار را از کاوه گرفتی و روی کامپیوترت ریختی؟
یادم نیست اما میدانم که نرمافزارش بود و میتوانستی از بازار تهیه کنی اما هیچ اطلاعاتی از این قضیه نداشتی. یادم هست کابل MIDI پیدا نمیکردم. با کابل میدی شما سازتان را به کامپیوتر وصل میکنید. الان همه جا هست اما آن موقع ما نمیدانم از کجا نقشه داخلاش را پیدا کردیم و وسایل آن را خریدیم و در دبیرستان، در کارگاه الکترونیکمان با یکی از دوستانم آن را ساختیم. پیدا نمیشد این کابل. من همه چیز را تجربی کشف کردم و آن موقع اینترنت هم اینطور نبود.
این خیلی خوب است که شما پایهای همه چیز را یاد بگیری.
بله. خیلی خوب است. من کارم را به زحمت یاد گرفتم و به صورت خودآموز سعی میکردم هر مشکلی پیش میآید را حل کنم. خیلی سخت بود اما باعث شد که هیچ وقت گیر نکنم و هر مشکلی پیش میآید را حل کنم چون از اول عادت نکردم که همه چیز حاضر و آماده باشد.
اینکه میخواستی آهنگی که میسازی را با نرمافزار اجرا کنی همه علاقهات بود یا اینکه چون امکانات و استودیو نداشتی این کار را کردی؟
علاقهام بود چون میدانستم «سیب نقرهای»، «کابوس» و «ماه و پلنگ» کورش یغمایی با این سیستم ضبط شده و من دوست داشتم به جایی برسم که این کار را انجام بدهم چون میدانستم یک ایرانی این کار را کرده است. ایدهآل زندگیم این بود. میخواستم یک روز موزیکی بسازم که این موزیک در حدی باشد که مثلا التون جان اجرایش کرده باشد.
هیچ وقت خودت را تجسم نمیکردی که رهبر یک ارکستر هستی که بیست نفر نوازنده دارد؟
هیچ وقت... یک بار شده بود که خودم را جای سازنده آهنگی از ژان میشل ژار تجسم میکردم و تصویرسازی میکردم اما این خیالپردازیهای دوران نوجوانی بود. از سال ۷۸ به یك سری از دوستانم پیوستم كه كارهای راك را كاور میكردیم. من در آن گروه كیبورد میزدم.
چه كسانی بودید؟
یحیی الخنسا درامر بود كه در سالهای اخیر در خیلی از گروههای حرفه ای ساز میزد و الان در آمریكاست و در دانشگاه درامز میخواند. گیتار بیس ما پیتر آكوب بود كه روس بود و بعدها در خیلی از اركسترها ساز میزد و الان نمیدانم چكار میكند. برادرش پوری هم بود كه گیتار میزد. خواننده و گیتاریست گروه هم بهزاد خیاوچی بود كه برادرش بهزاد گیتاریست همدوره كاوه یغمایی بود.
فقط كاور میكردید؟
بچهها یكی، دوتا آهنگ هم ساخته بودند. یادم هست ركوردی كه كردیم روی tape بود یادم هست كه روی كاست میتوانستیم شش، هفت ترك را روی هم بگیریم. البته درست یادم نیست فقط یادم هست كه آن موقع فكر میكردیم این امكانات چقدر امكانات خوبی است. الان خیلی راحت شده است اما من این مسیر كه طی كردم را خیلی دوست دارم و خیلی خوشحالم كه این چیزها را دیدم و حس كردم. كسانی كه یك كار را عمیقا و در همه سطوح كار كرده باشند دید عمیقتری دارند.
آن گروه تا كی ادامه داشت؟
آنها یك گروه بودند و من به آنها اضافه شده بودم. قرار بود یك اجرا داشته باشیم اما دو، سه هفته مانده به اجرا از آنها جدا شدم. سلیقههایمان به هم نمیخورد و از آن گروه جدا شدم اما بعدا این تجربه خیلی به درد من خورد. بعد هم به صورت اتفاقی در گروه كاوه ساز زدم. كاوه گفت میخواهی در گروه ساز بزنی؟ من هم كه از خدا خواسته قبول كردم و آنجا یك تجربه جدید پیدا كردم چون از نزدیك تنظیم واقعی یك اركستر راك را میدیدم.
چه كسانی در آن اركستر بودند؟
در دو اجرایی كه داشتیم كاوه یغمایی، كامیل یغمایی، كسری سبكتكین، بیس هومن غفاری درامر، نیلوفر فرزندشاد خانم كاوه كیبورد و پیانو و ساتگین یغمایی هم Back vocal بود. در اجرای بعدی بیس را بابك ریاحیپور زد. سال ۷۹ بود.
و تو هجده ساله بودی.
بله. اصلاً تصورش را نمیكردم. دو سال قبل از آن من در كنسرت كاوه رفته بودم و روی زمین نشسته بودم امادر وافع روی فضا بودم. بعداً وقتی خودم با كاوه اجرا میكردم باور نمیكردم كه روی صحنه تالار حركت در گروه کاوه یغمایی هستم.
این هم تجربهای در گروه بود. چرا دیگر در گروهی دیگر نرفتی؟
یك بار دیگر در سال ۸۳ با یك گروه دیگر كه Progresive metal میزدند كار كردم. آنجا هم كارهای جالبی را میزدم اما با كلیت كار گروه ارتباط برقرار نمیکردم بنابراین دو سه هفته قبل از اجرا گفتم نمیتوانم و بیرون آمدم.
هر كس به من میرسد تنظیم ریتمیك میخواهد
چرا ساز دیگری نزدی؟
نمیدانم. دوست داشتم ولی هیچ وقت كار نكردم.
شاید به این خاطر كه بیشتر از همه سازها به موسیقی الكترونیك نزدیك است.
من اصلا موسیقی الكترونیك را دوست نداشتم و الان هم اولویت اول من نیست. نود درصد موسیقیهایی كه گوش میدهم الكترونیك نیستند.
یعنی كاری كه الان داری انجام میدهی را موسیقی الكترونیك نمیدانی؟
چرا. خیلیهایش الكترونیك است اما ذهنیت من موسیقی الكترونیك نیست. تا بیست و بیست و دوسالگی خیلی التون جان، متالیكا، جوساتریانی، پینك فلوید و كلاً راك گوش میدادم و از موسیقی الكترونیك، فقط ژان میشل ژار و آلن پارسون را شنیده بودم. از اواخر دبیرستان تازه شروع كردم به گوش كردن موسیقی پاپ جدید. یعنی تا آن موقع بك استریت بویز را گوش نمیدادم.
چون اینها را گروههای خوبی نمیدانستم. اسطورههایم گروههای دهه هفتاد، هشتاد بودند و موسیقی روز را دوست نداشتم چون تصورم این بود موسیقی روز موسیقی سطح پایینی است و قابل مقایسه با گروههای دهه هفتاد و هشتاد و گروههای خوب دهه نود نیست. وقتی سعی كردم آلبوم بدهم، به واسطه فشار زانیار به این گروهها گوش دادم. زانیار فرق میكرد. موقعی كه من جدی موسیقی كار میكردم، زانیار عشق فوتبال بود و موسیقیهای روز را گوش میداد.
موقعی كه او این موسیقیها را گوش میكرد من میگفتم این چرت و پرتها چیست؟ بعد او مرا وادار كرد كه انعطاف به خرج بدهم و ذهنم را بازتر كنم از تعصب دست بردارم و از این موسیقیها هم ایده بگیرم.سعی كردم موسیقیهای دهه هفتاد و هشتاد را در قالب جدیدتری ارائه بدهم.
در لحظهای كه آهنگ میسازم اگر از تمام چیزهایی كه از التون جان و پینك فلوید شنیدم، یك درصد در ذهن من خطور كند خوب است. من اینها را گوش داده بودم و در ناخودآگاهم بود. اما در آهنگهایم از آكوردهای پیچیدهتری نسبت به موسیقی پاپ روزاستفاده میكردم و اینجوری خودم را راضی میكردم، میگفتم پایه كارم قوی است و در ظاهر چیزی را كه مد است پیاده میكنم.
چیزی كه از موسیقی الكترونیك در ذهن من است چیزی است كه با سازهای الكترونیك ضبط میشد. آیا تعریف تو از این موسیقی هم همین است؟
تعریف موسیقی الكترونیك گسترده است اما مهمترین خصیصهاش این است كه در آن از سازهای الكترونیك استفاده شود. یعنی سینتی سایزر در آن حرف اول را میزند و بدون آن معنی ندارد. نباید سازهای آكوستیك زیاد باشد و تا حدی مجاز است. سازهای اصلی مثل درامز، بیس بهتر است الكترونیك باشد. چیزی كه در ایران مرسوم است این است كه در موسیقی الكترونیك نیازی نیست كه شما زیاد موسیقی بدانید و بزرگترین نقطه ضعف موسیقی پاپ حال حاضر ایران این است كه بچههایی كه كار میكنند اکثرا اطلاعاتی از موسیقی ندارند. یعنی اگر كامپیوتر را از آنها بگیری هیچ كاری نمیتوانند بكنند.
اگر بگویند همین آهنگ را كه الكترونیك تنظیم كردی، آكوستیك و یك فرم دیگر تنظیم كن. اكثرا نمیتوانند چون دیدگاه درست ندارند و از لحاظ تئوری سطح اطلاعاتشان پایین است. من هر كدام از آهنگهایی كه تنظیم كردهام را میتوانم ده جور دیگر آكوستیك تنظیم كنم. برای من این یك قالب است كه میتوانم خودم را در آن قرار بدهم.
چرا اولویتات در تنظیم الكترونیك است؟
اولویت من الكترونیك نیست، اولویت آنهایی كه به من مراجعه میكنند الكترونیك است و اینكه متأسفانه یا خوشبختانه، در تمام دنیا، موسیقیای كه جدیدتر بوده، بیشتر شنیده شده. الان در موسیقی الكترونیك اتفاقات بیشتر و جدیتری میافتد و شانس موفقیتاش بیشتر از موسیقی غیرالكترونیك است. در كارهای خودم، سی درصد الكترونیك است. در آلبوم ساعت ۹ ترك اول كاملاً الكترونیك است، آهنگ دوم كاملا آكوستیك است، آهنگ سه الكترونیك است، آهنگ چهار كاملا آكوستیك است. البته شاید درام آن قطعه سمبل بوده اما یك درامر میتواند عین آن را بزند. یعنی با دیدگاه یك نوازنده واقعی درام نوشته شده است.
چه چیزی برایت تعیین میكند كه یك قطعه را الكترونیك تنظیم كنی یا آكوستیك ؟
چیزی كه الان به آن رسیدهام را به شما میگویم و حتی در آلبوم ساعت ۹ هم نمیدانستم دارم چكار كنم. از یك طرف به شدت موسیقی راك و آكوستیك را دوست دارم و از طرفی موسیقی الكترونیك را دوست دارم و میدانم كه مردم هم موسیقی الكترونیك را بیشتر دوست دارند. نمیدانستم دقیقا چكار باید بكنم و آخر سر هم آلبوم دوپاره شد و نصف آهنگها الكترونیك است و نصف دیگر فرم غیرالكترونیك دارند. در آلبوم جدیدم كه هنوز منتشر نشده، در تمام تنظیمها، در تكتك آهنگها، ۶۰ درصد الكترونیك است و سی، چهل درصد آكوستیك برای همین همه آهنگهایم یك رنگ شدهاند و فكر میكنم این درستتر است.
گفتی اولویت آنهایی كه به تو مراجعه میكنند الكترونیك است. آیا به خاطر اینكه هزینه كمتر شود این توقع را دارند؟
نه. هر كس به من میرسد تنظیم ریتمیك میخواهد. یعنی امكان ندارد یك نفر بیاید بگوید كه من میخواهم یك آهنگ با تو كار كنم و آن یك آهنگ آرام باشد. شاید میخواهند بتركانند و تركاندن را در آهنگ ریتمیك میدانند كه دیدگاهی نسبتاً منطقی است و ربطی به توانایی من ندارد. هیچ وقت یك خواننده نمیرود پیش یك تنظیمكننده تا بگوید یك آهنگ آروم تنظیم كن.
ای ن را میدهند به كسی كه ارزانتر كار میكند.
شاید چون ممكن است پیش خودش بگوید آهنگ آرام كه در نهایت قرار نیست بگیرد. چرا بدهم به این؟ میدهم به یكی دیگر که ارزان تر تمام شود. البته این تلقی اشتباهی است.
فيلم بازی نكردم
تا حالا ملودیای بوده كه قرار بوده تنظیم كنی و حسودیات شده باشد كه كاش خودت آن را میخواندی؟
آهنگ «دوسست داشتم» را برای عماد طالبزاده و رامین خادمی تنظیم كرده بودم كه آهنگ آرامی بود و بعدا حسودیام شد كه چرا خودم آن را نخواندم. من آن را مدل خودم ساخته بودم چون جزو معدود تك آهنگهایی بود كه كسی آورد و گفت هر كاری دوست داری بكن. آنها البته آن را خوب خواندند اما من با صدای خودم هم بارها آن را تصور كردم.
از نسل جدیدی كه دارند كار میكنند كار چه كسی را دوست داری؟
در ژانری كه من دوست دارم خیلی كم كار میشود و اكثرا در فضای ایرانی كار میكنند که در این فضا، مهدی یراحی خوب است، شهاب رمضان خوب است، بابك جهانبخش خوب است، میلاد باران خوب است...
بعضیها میگویند الان دوران تنظیمكننده سالاری است. نظر خودت چیست؟
همیشه در همه جای دنیا همین بوده اما نه فقط تنظیمكننده، تنظیمكننده و Producer سالاری. تنظیم مثل لباسی است كه شما میپوشید. هرچقدر هم كه قیافهتان خوب باشد و خوش هیكل باشید، اگر لباس بد بپوشید اصلا نشان میدهد اما ممكن است یك آدم معمولی باشید اما با یك لباس شیك آدم معتبرتری به نظر برسید.
یعنی همین لباس زیباست نشان آدمیت؟
(خنده) بله. باید این شعر را اینگونه اصلاح كنیم كه: «نه! همین لباس زیباست نشان آدمیت» در موسیقی واقعا تا حدود زیادی اینطور است.
یعنی تو واروژان را یك Producer میدانی؟
بله. واروژان تنظیمكننده و Producer بود و تنها كسی هم بود كه اینطوری بود. تنظیم كارهایش مطابق با استانداردهای روز آن موقع و در حد كارهایی است كه برای مثال آن موقع دمیس روسوس انجام میداد. همه چیز آن آهنگها درست بود و به همین خاطر است كه ماندگار شدهاند. ملودی، ترانه و صدای خواننده اهمیت دارد اما تنظیم است كه به كار وجهه میدهد و Producer است كه این كار را میكند.
چرا كُردی نمیخوانی ؟
دوست دارم برای شروع، یكی دو آهنگ كُردی مدرن هم بخوانم چون نكته جذابی كه موسیقی كردی دارد این است كه خیلی پرانرژی است. شاید چند كار خوب را با قالب جدید كاور بكنم.
آیا فیلم بازی كردن را میخواهی ادامه بدهی یا «سوت پایان» زدهای بر فیلم بازی كردن؟
من فیلم بازی كردن اصلا فكر نكردم و در این فیلم هم خودم بودم.
جاده رویاها
دیدم اخیراً با ترانهسرایان خوبی كار میكنی. خیلی ایراد كارهایت را شعرهایش میدانستند كه اینطوری رفع میشود.
ایراد هر دو آلبوم، مخصوصا آلبوم دومم این بود كه كارها یكدست نبود. یعنی سلیقه کلامی صاحب اثر كه من هستم مشخص نبود. یك جا آهنگ ساعت ۹ را خواندم كه شعرش عالی است و هر وقت كه آن را گوش میدادم گفتم فوقالعاده است، شعر آهنگ «زندگی همین امروزه عالی است، از آن طرف آهنگهای «آره» و «تو مریضی» چون ژانرش فرق میكرده، مجبور بودم ژانر شعرش را هم تغییر بدهم. شما نمیتوانید در یك آهنگ ریتمیك شعر عمیق كار كنید كه پیام آنچنانی داشته باشد. یعنی در آن آلبوم هم شعر عالی داشتم هم شعر خوب و هم متوسط نه شعر بد.
مصرفی است.
مصرفی هست اما حداقل تمیز است. یك وقت است كه شما مصرفی كار میكنید و ترانه مصرفیتان مبتذل و چرک است اما یك وقت هم هست كه ترانهتان مصرفی است اما شما حداقل سعی میكند تر و تمیز باشد.
به نظر اغلب ترانههای آن آلبوم به آن موسیقی شیك نمیآمد.
این عیب شاعر نبود و آن موزیك آن ترانهها را میطلبید. مشكل دو آلبوم اولم این بود كه ترانههایم رویه خاصی را دنبال نمیكردند و در جاهایی به خاطر نوع موزیك سبكتر میشوند و این باعث شده بود كه احساس كنند سیروان شعر نمیفهمد یا شعر برایش مهم نیست. چون من اولویتم موزیك بود و آهنگهایم هر كدام یك فرم میشد اما از دو سال پیش تا حالا این روال را عوض كردم.
از آن موقع تا حالا، من آهنگ «باران پاییزی» را دادم، «نه نرو» بوده، «من عاشقت شدم» بود و حتی آهنگ «ساختمان پزشكان» و آهنگ «بهار نزدیكه » كه برای عید خواندم. همه اینها خوب هستند و معلوم است كه كارم یكدستتر شده است و اقلاً خودم این حس را دارم.
البته آن موقع كه آن كارها را ساختی سنی هم نداشتی و طبیعی بود كه خیلی درك كاملی از ترانه نداشته باشی و بعد كه بازخوردها را شنیدی، متوجه شدی كه چه بازخوردهایی دارد و بنابراین این نقیصهات را رفع كردی.
نكتهای كه من فهمیدم این است كه من حتی سعی كردم ژانر موسیقیام را هم عوض كنم و دیگر آهنگ مصرفی منتشر نكنم. منظورم از آهنگ مصرفی، آهنگی است كه دو ماه جالب است و به واسطه اینكه صرفاریتم یا فرم ملودیش مداست.
این را بیشتر شعر یقین میكنند
نه. هم شعر و هم موسیقی. در حال حاضر ترجیح میدهم كاری كنم كه ماندگارتر باشد و كارهایی كه در یك سال گذشته انجام دادهام همهشان در این ژانر قرار بگیرند چون هیچ كدام سبك مد روز نبودند. به نظرم اگر این هفت ترك را كه هر كدام جداجدا هستند تبدیل به یك آلبوم كنیم، مجموعهاش از دو آلبوم قبلیام بهتر است.
«جاده رویاها» چطور؟
بهترین كاری كه تا حالا كردهام این آلبوم است. راحت میتوانم از آهنگ اول تا آخرش را گوش بدهم و اذیت نشوم. در دو سال گذشته نتوانستم آهنگهای ساعت ۹ را پشت سرهم گوش بدهم چون از ناهمگونی آن خوشم نمیآید. آن موقع به این درك كلی نرسیده بودم اما الان نگاهم نگاه یك Producer شده است.
اینجا Producerها همانهایی هستند كه باید كرشمه ویولن زیاد باشد. البته در ژانری كه كار میكنند، درست میگویند اما در ژانر شما Producer نداریم .
بله. درست میگویی. من خودم تازه فهمیدم كه این موضوع چقدر مهم است و حتی در آلبومهای موفق خارجی، آنهایی موفق بودند كه كلیت كار درست تعیین شده بود.
ترانههای جاده رویاها كار چه كسانی است؟
زانیار، امیر ارجینی ، امیر یگانه، و امید جامع.
ملودیها چطور؟ همه كار خودت است؟
نه. من، زانیار، شهاب رمضان، نیما رمضان، امید جامع، این آلبوم خیلی گروهی شده است.
شاید به خاطر گروهی شدن است كه اینقدر آن را میپسندی.
بله. همه بچهها ایده دادهاند و من فهمیدم باید تعصب بیجا را كنار بگذارم. البته قبلاً فكر نمیكردم كه دارم تعصب به خرج میدهم. سلیقه و دیدگاهم کمی تغییر کرده.
یعنی جاده رویاها را كار گروهی میدانی؟
چهل درصد آن كارگروهی است. از نظرات بچهها استفاده كردم كه مهمترین آنها زانیار بود و بعد نیما رمضان. ملودیها را آدمهای مختلف ساختند. مثلاً شهاب یا مهدی یراحی ملودی را ساختند و من چهل درصد آن را تغییر دادم. یعنی تأثیر خودم را هم در ملودی بچهها گذاشتهام.
از زانیار تا برایان آدامز
یك تعداد از افراد هستند كه دلم میخواهد در موردشان یك جمله بگویی. مثلا زانیار.
برادر من و كسی كه نقش او در تنظیمها و كارهایم خیلی پررنگ است. در بعضی از تنظیمهایم هفتاد درصد نقش با زانیار است.
ناراحت نمیشود كه با وجود این هفتاد درصد، تو مشهورتر از او هستی؟
نه. یك دورهای هم زانیار از من مشهورتر بود. شاید به زودی دوباره شرایط عوض شود.
رابطهتان رابطه دوستی است یا رابطه برادری؟
مخلوطی از هر دو. كم پیش میآید كه دو برادر با هم همكار هم باشند.
چند سال بزرگتر از زانیار هستی؟
سه سال.
آیا اساسا برادر بزرگتر هستی؟
بعضی وقتها بله.
شده دعوایش كنی؟
كم. از این لحاظ زیاد برادر بزرگتر نیستم.
او چطور؟ آیا برادر كوچكتر هست؟
نه آنچنان اما به هر حال برادر كوچكتر به برادر بزرگتر طور دیگری نگاه میكند.
شهاب رمضان.
دوست خیلی خوب و با معرفت من.
رضا صادقی.
نمیدانم از پنج سال پیش تا حالا چرا مسیرش اینقدر عوض شده. بعضی وقتها آدم به كارهای اولیهاش شك میكند كه آنها را چگونه انجام داده و چرا الان دارد اینجوری كار میكند. به نظر من از راهی كه برایش باز شده و هنوز هم باز است، بهتر از اینها میتواند استفاده كند و از پتانسیل خودش به بدترین شكل ممكن در این سالها استفاده كرده است.
مهدی یراحی.
دوست خیلی با معرفت و خواننده خیلی خوب.
آهنگسازیش را بیشتر قبول داری یا خوانندگیاش را؟
بیشتر از هر چیز، به عنوان آدمی كه خیلی میشود رویش حساب كرد قبول دارم.
علیرضا قمیشی.
دوست داشتنی.
مغرور نشدی كه پدرش از تو تعریف كرد؟
نه ولی خیلی خوشحال شدم از اینكه خیلیها متوجه خیلی چیزها شدند.
بعد از این تعریف قیمتت بالاتر رفت؟
نه بابا. مگر من نفت هستم!؟ (خنده)
بهنام صفوی.
منطقی و تا حدودی با سیاست.
امید حاجیلی
دوست خیلی صمیمی.
مهدی اسدی
شهاب. بعضی وقتها شرایط آنطوری كه باشد رقم نمیخورد. در هر جای دنیا از این پتانسیل میشد خیلی استفاده كرد اما شرایط موسیقی ایران باعث میشود كه اتفاق به آن بزرگی تمام شود و البته همه تقصیر را هم نمیشود گردن خواننده انداخت.
كاوه یغمایی.
دوست خیلی خوب و استاد.
كوروش یغمایی.
الگو
محسن یگانه.
پسر دوست داشتنی.
از كی دلخوری؟
از دفتر موسیقی.
به خاطر آلبومت؟
نه. به این خاطر كه من برای موسیقی ایران خیلی زحمت كشیدهام. یكی از دلایلی كه باعث شد خیلیها دنبال تنظیم كردن بروند و صدابرداری در ایران پیشرفت كرد این بود كه همه دیدند یك ایرانی با كمترین امكانات دارد این كار را در حد موسیقی روز دنیاانجام دهد.
فكر میكنی كی از تو دلخور است؟
خیلیها ممكن است دلخور باشند.
به آنها حق میدهی؟
نمیتوانم كلی بگویم ولی شاید به بعضیهایشان حق بدهم.
دوست داری با كی كار كنی؟
دوست دارم با برایان آدامز كار كنم
به جایزه گرمی فكر میكنی؟
دور از دسترس نیست.
برای این ماجرا نمیخواهی انگلیسی بخوانی؟
قطعا تا دو سه سال آینده این اتفاق میافتد.
شاعرت كیست؟ آیا فكری كردی كه به عنوان یك ایرانی، مثلاً ترجمه انگلیسی شعرهای خیام یا مولانا را بخوانی؟
چه فكر خوبی! چرا تا به حال به این فكر نكرده بودم؟!
از «وايسا دنيا» و آهنگهای ديگر
از آهنگهایی كه خودت خواندی، سه تا از بهترینها را بگو.
این بستگی به مود هر لحظه آدم دارد. اگر بخواهم الان انتخاب كنم، یكی از آنها «خداحافظی» است در حالی كه هیچ آهنگی در چند سال گذشته ندادهام كه اینقدر از آن انتقاد شده باشد مخصوصا درباره شعرش با این حال، با اینكه شعرش ضعف هم دارد، نمیدانم چرا آن را اینقدر دوست دارم. «بهار نزدیكه» را دوست دارم، «ساعت ۹» را دوست دارم. «نه نرو» را دوست دارم.
«كنار مهتاب» را چطور؟
آن را من فقط تنظیم كردم و زانیار خوانده.
از آهنگهایی كه برای دیگران تنظیم كردی چطور؟
همین آهنگ «كنار مهتاب»، «ریسك»، «طفره نرو» زانیار، «وایسا دنیا» رضا صادقی، و «دوستت داشتم» عماد طالبزاده چند تا از آهنگهای آلبوم شهاب رمضان، كارهایی كه برای بهنام صفوی تنظیم كردم.
در ملودی «وایسا دنیا» تو هم دست داشتی؟
در آنجا كه میگوید «این همه چرخیدی و چرخوندی آخرش چی شد» تا آخر این قسمت، ملودی این نبود و من و زانیار این قسمت ار ساختیم اما بقیه ملودی كار رضا صادقی بود. این اصلاً ربطی به تعریف از خود ندارد اما این تنظیم خیلی روی شخصیت كلی آن آهنگ تأثیر دارد و از همان شروعش آهنگ را جدی میگیرید و شما را به فكر وا میدارد. اگر من همان آهنگ را با یك ریتم اسپانیش شروع میكردم شاید این تأثیرگذاری را نداشت. خوبی آن آهنگ این بود كه همه چیزش به هم میآمد و بهترین حالتش بود. ملودی ، اجرای خواننده و این شاید اتفاقی پیش میآید.
گفتی كه موسیقی ایرانی را دوست نداری، آیا این آهنگ در فضای ایرانی نبود؟
ملودی شرقی بود. اتفاقاً من اجرای موسیقی ایرانی در این فضا را دوست دارم و البته هنوز این كار را نكردم چون خودم توانایی خواندن در این سبك را ندارم. اما خیلی دوست دارم این كار را بكنم. یعنی از تمهای موسیقی ایرانی در قالب موسیقی بینالمللی استفاده كنی كه اگر درست استفاده شود خوب است.
چرا این كار را با خوانندهای كه بتواند این كار را بخواند انجام نمیدهی؟
كار سختی است چون من باید تجربیات ده پانزده سالهام را خرج كنم بنابراین باید احساس كنم كه میارزد و آن آدم هم ارزش این كار را داشته باشد. این خواننده باید خودش مولف باشد و من یك چیزی را بیاورم وسط و او هم یك چیز دیگر را وسط بیاورد. این خواننده باید یك خواننده خوب موسیقی سنتی باشد. دلم میخواهد مدل خواندن سنتی باشد و فقط تنظیم غربی باشد
. در این كار میخواهم از سازهای ایرانی هم استفاده كنم. میخواهم روی این كار دقت كنم و نمیخواهم باری به هر جهت باشد. برای خوانندهای كه این كار را بكند هم ریسك است اما حتما نتیجه خوبی هم خواهد داشت.
هنوز خیلی جوان هستی اما همه مراحل را برای آهنگساز شدن طی كردی. اتفاقی شد یا اینكه برای این كار برنامهریزی كرده بودی؟
هدف من این بوده كه آهنگساز و موزیسین شوم و بعد خوانندگی به صورت اتفاقی پیش آمد.
اینكه میگویی خوانندگی اتفاقی پیش آمد، كمی شعاری نیست؟
نه واقعا. من در سال ۸۰-۷۹ برای اولین بار شروع به خواندن كردم. آن هم برای آلبومی كه داشتم كار میكردم. من برای آقای فرید مرسی كار میكردم و برای او خیلی Back vocal تنظیم كرده بودم و صدای زیر زیاد داشت و برای این فقط خواندم كه اجرا شود. آن موقع روابطم آن قدر نبود كه با خوانندگان دیگر در ارتباط باشم و خوانندگان كر را بشناسم. آنجا خواندم و یواشیواش به سمت خواندگی هم رفتم.
اینجور كه میگویی انگار چند ساله بودی! تازه آن موقع نوزده سال داشتی.
همان موقع كه خواندم هم احساس نكردم صدایم خوب است. در نوزده سالگی برای اولین بار در زندگیم خواندم و برای اولین بار خواندن این سن دیر است.
در واقع از این سن برای آواز دهن باز كردی.
بله. از آنجا جرقه خوانندگی من خورد.
اما اینكه قبل از آن اصلاً نخوانده بودید عجیب است. به هر حال برای یك جوان عاشق موسیقی، خوانندگی و شهرت آن خیلی جذاب است.
بله اما نكته جالب این است كه من اصلاً فكر نمیكردم كه میتوانم بخوانم. از خوانندگی بدم نمیآمد، فكر میكردم نمیتوانم بخوانم. سال ۸۲ كه شروع كردم به ضبط آلبوم، خواندم و ضبط كردم و نتیجه بد به نظرم نیامد.
همان آلبوم «تو خیال كردی بری»؟
بله. هشتاد دو تا هشتاد و سه من ترانههای این آلبوم را خواندم و در سال ۸۴ هم منتشر شد.
برای بعضی از آهنگسازان، آهنگسازی جایگاه بالاتری دارد و برای همین خوانندگی نمیكنند. مثلاً مرحوم بابك بیات، وقتی جوان بود گروه داشت و آواز میخواند اما بعداً حاضر نبود آلبوم بدهد. ایشان معتقد بود كه جایگاه یك آهنگساز جایگاه بالاتری دارد.
به نظرم نمیشود این را گفت. این بستگی به جایگاه آن خواننده با آهنگساز دارد ممكن است جایگاه یك خواننده از جایگاه یك آهنگساز خیلی بالاتر باشد و برعكس. همه چیز بستگی به كیفیت كارشان دارد. اینكه یك آهنگساز با خواننده چقدر مؤلف است و چقدر توانایی دارد.
خیلی از كارگردانها هم هستند كه میتوانند بازی كنند اما این كار را نكردند.
خیلیها هم این كار را كردند. خیلی از آهنگسازان و تنظیمكنندگان هم هستند كه خواننده میشوند اما كمتر اتفاق میافتد كه یك خواننده تنظیم كننده یا آهنگساز شود.
گفتی كه آلبوم اولت را جمع كردی و با وجود آنكه فكر میكردی استعداد خوانندگی نداری آن را خواندی. چرا خواندی؟
من در همان سالها این آلبوم را با سه چهار نفت تست كردم. البته منظورم خواننده معروف نیست.
یكی هم كه دوستت امید اطهری نژاد بود.
بله. یكیشان امید اطهرینژاد بود كه در نهایت شعرهای آلبوم اول را گفت. در نهایت به هیچ كدام از آن دوستان نتوانستم بگویم كه چه چیزی میخواهم چون فقط در ذهن خودم بود. هر كدام از آنها چیزی را كه خودشان تمرین كرده بودند میخواندند و بنابراین گفتم بگذار خودم آنها را بخوانم تا ببینم چه میشود. میخواستم بخوانم تا اقلاً كار را به سرانجام برسانم.
مگر چه چیزی در ذهنت بود كه آنها نمیتوانستند بفهمند؟
تا آن موقع موسیقی كه من در آلبوم اولم كار كردم، كار نشده بود چون فضا، هارمونیها كاملاً غربی بود و فواصل آن، فواصلی بود كه در موسیقی غربی خیلی مرسوم است اما در موسیقی ایرانی مرسوم نبود. آنچه كه من میدانستنم و میخواستم نتیجه سالها موزیك گوش دادن و تحلیل موسیقی من بود. من نمیتوانستم به یك خواننده بگویم كه تمام آنچه داری را فراموش كن و بیا اینها را بخوان و دوست داشته باش.
این مسألهای است كه در موسیقی سنتی و اصیل ما هم گفته میشود و حتی عارف قزوینی معتقد بود كه خواننده باید آهنگ كارش را بسازد. و حتی شعرش را هم بگوید.
همینطور است. در بین خوانندگان بینالمللی، آنهایی كه جایگاه ویژه دارند، اكثراً كسانی هستند كه مؤلف هستند و خواننده حداقل آهنگساز آلبوم خودش است و اصولاً یك ساز هم میزند مثل التون جان، جرج مایكل، كریس مارتین ، برایان آدامز ، اریك كلاپتون. در نهایت همینها هستند كه میمانند و اكثراً بالای بیست تا سی سال در صنعت موسیقی ماندگارند.
اما آنها كه مؤلف نیستند، معمولاً در كوتاه مدت خیلی موفقتر هم میشوند ولی دوامی ندارند. آنها اوایل با Producerها و آهنگسازان و تنظیمكنندههای خوب كار میكنند و كار موفق میشود و اما كافی است یك جایی به سراشیبی موفقیت بیافتند، آن وقت تنظیمكننده و آهنگساز خوب نمیآید بهترین كارش را به او بدهد، او كارش را میدهد به كسی كه الان روی بورس است و خود به خود این آدمها فید میشوند.
الان همه دوست دارند بهترین كارشان را بدهند به ریحانا، انریكه، بیانسه اما كافی است آنها یك ذره پایینتر بیایند و یك خواننده دیگر سوپراستار آن لحظه باشد. همه كارهای بهتر را میدهند به او اینها افت میكنند چون خودشان نمیتوانند خودشان را بالا نگه دارند.
تو كه آن موقع به این چیزها فكر نمیكردی؟
نه. من دوست داشتم از لحاظ فرم، آهنگسازی و فرم تنظیم یک کاری در موسیقی ایرانی انجام بدهم که تا حالا انجام نشده بود و به هر کس هم که میگفتم میگفت امکان ندارد. سبک غربی هیچ روزی در ایران جواب نخواهد داد. هیچ وقت یادم نمیرود یکی از تهیهکنندگان موفق آن موقع به من گفت: «مردم کرشمه ویولن دوست دارند و همیشه هم همین بوده.
باید ایرانی بخوانی و هیچ وقت هم نمیتوانی ذائقه مردم را عوض کنی.» و این برای من یک چالش بود و من دوست داشتم به همه اینها ثابت کنم که اصلاً چنین چیزی نیست. چون نوع خوبش نبوده، مردم تا حالا گوش ندادهاند. من هیچ وقت ندیده بودم که موسیقی جدی غربی تا آن موقع کار شده و مورد استقبال قرار گرفته باشد. برای من خیلی عجیب بود که چرا تا حالا کسی این کار را نکرده.
کاری که کسانی مثل کورش یغمایی کردهاند چطور؟ آیا این هم در آن مقوله که میگویی نمیگنجد؟
بله اما تفاوت کورش یغمایی این بود که ایشان ملودیهای را خیلی غربی نکرده بود. هارمونی مدل، تنظیمها و آکوردهای کارهایش خیلی نزدیک بود به استانداردهای روز آن موقع دنیا مثل کارهای رولینگ استون و بیتلز. ایدههای از همه آنها گرفته بودند و معلوم بود که موسیقی روز دنیا را میشناسند و میدانند که دارد چه اتفاقی میافتد ولی ملودیهایی که کورش یغمایی اجرا کرده بود، هنوز حس شرقی هم داشت و موفق هم بود. کاری که من دوست داشتم این بوده که دوست داشتم کل قضیه غربی باشد حتی ملودیها.
البته به این سبک نمیشود غربی گفت و شاید بهتر است بگوییم بینالمللی. این موسیقی پاپ، موسیقیای است که همه جای دنیا آن را درک میکنند. ژاپنیها دارند، کرهایها دارند، هندیها دارند، ترکها دارند، ایتالیاییها دارند و ... همه دارند و مربوط به همه جا هست.
و هویت آن به جایی وصل نیست.
بله. هویت آن به جایی وصل نیست و فقط کلام است که نشاندهنده هویت این قضیه است. نمیشود گفت که این خوب است یا بد اما من دوست داشتم این کار را بکنم چون احساس میکردم نوع موسیقی پاپ ایرانی را داریم و به شخصه علاقه ای به انجام نداشتم. دوست داشتم سبکی را که دوست داشتم همهگیر کنم.
پس بگذار یک نکته در همین مورد بگویم. من وقتی اولین بار کارت را شنیدم، سر آلبوم «ساعت ۹» بود. گفتم اینکه اصلش آن طرف هست. چه چیز این آلبوم ایرانی است؟ فقط کلامش فارسی است و آن هم چندان خوب نیست. البته از آن بدم نیامد .
خیلی تمیز و ژوست بود اما هیچ چیز ایرانی نداشت. میدانی قضیه چیست؟ این که میگویی اصلش هست درست نیست چون این موسیقی الان اصل ندارد. همین کار را که من خواندم ممکن است اروس رامازوتی خوانده باشد یا یک خواننده فرانسوی یا یک اسپانیایی یا یک آمریکایی. اصلش وجود ندارد. من اگر بلوز خوانده بودم باز هم نمیشد ایراد گرفت اما میشد بگویی که اصلش توی آمریکا هست و آن وقت این مثل این بود که یک آمریکایی بیاید موسیقی سنتی ایرانی بخواند. یا اینکه من بخواهم کانتری بخوانم که مال آمریکا و تا حدودی کاناداست. چیزی که من خواندم اینقدر مربوط به یک جغرافیای مشخص نبود.
ژانری که کار کردم در واقع موسیقی بینالمللی روز است ، چه جایی که به سمت راک رفته و چه جایی که به سمت پاپ رفته، هیچ مشخصهای از هیچ کشور خاص ندارد. ایمیلهایی داشتم که ایرانیهای خارج کشور میگفتند دوستان خارجیمان وقتی کار تو را گوش دادند باورشان نمیشد که این یک ایرانی است. آنها میگفتند که مگر در ایران اصلاً چنین موسیقیای را شنیدهاید که بخواهند درستش کنند؟ به نظر من این اتفاق خوبی است.
من در خیلی جاها گفتم که بر فرض مثال موسیقی من هویت ندارد، به نظر شما اینکه ایران خودرو بیاید کل قطعات سمند را تولید کند باارزشتر است یا مخلوطی از بنز ، فراری ، تویوتا و ... را با همان استاندارد بسازد ؟ در کشوری که صنعتش در حد آلمان نیست این اتفاق خوب است اما اگر BMW بیاید کپی لامبورگینی بزند برایش زشت است.
وقتی تفاوت سطح موسیقی ایرانی و دنیا اینقدر فاحش است، این کاری که من کردم، حتی اگر بگویند هویت ندارد ، با ارزش است . چون یک خارجی اگر آن را بدون کلامش بشنود، نمیتواند حدس بزند که در ایران تولید شده است یا کانادا و این یعنی رعایت استاندارد روز دنیا.
موسیقی پاپ درمارکت جهانی
من منکر مؤلفههایی که کمک میکند موسیقی تولید شده در ایران بینالمللی شود نیستم ولی اینکه میگویی آن موسیقی هیچ هویت خاصی ندارد را هم قبول ندارم. آن موسیقی مربوط به اروپا و غرب است.
ولی الان در کره هم به خوبی جا افتاده است.
در کره هم غریب است.
نه. غریب نیست. الان K-POP ممکن است دنیا را بگیرد مثل صنعت اتومبیلسازیشان. آنچه آنها میخوانند درست مثل آن چیزی است که در کشورهای غربی اجرا میشود و فقط کلامش فرق میکند، یا در ژاپن و چین. کسی که میخواهد وارد مارکت موسیقی دنیا شود باید خودش را وارد آن ژانر کند. شما نمیتوانید صرفاً موسیقی کشور خودتان را انجام بدهید و وارد مارکت موسیقی بینالمللی شوید. من دیدم دوست ندارم موسیقی پاپ ایرانی بخوانم و همین که انجام دادم را دوست دارم. در ضمن همه انگلیسیشان خوب نیست. کلام خیلی مهم است.
میتوانی همانهایی که اجرا کردند را اینجا با کلام فارسی دوباره اجرا کنی.
آنکه دیگر ارزش هنری ندارد. آن وقت نقش من چیست؟ سارق هنری؟
آیا این را یک مؤلفه مثبت میدانی؟
من نه این را مثبت میدانم و نه منفی، میگویم همین است. این خصوصیت من و هزاران خوانندهای است که در دنیا دارند کار انجام میهند.
آیا التون جان هم اینطوری است و میتواند اهل هرجا باشد؟
در مورد انگلیس و آمریکا نمیتوانید این حرف را بزنید چون آنها دارند زبان خودشان را میخوانند و این جریانات از کشورهای آنها شروع شده است. من در مورد کشورهای دیگری مثل ایتالیا، اسپانیا و فرانسه میگویم. موزیسینهای موفق آنها دارند همین کار را میکنند.
در واقع این همان دهکده جهانی است.
بله. الان مگر لباس پوشیدن ما با غربیها چقدر فرق میکند؟ مگر ما الان در شهرها لباسهای سنتی میپوشیم؟ نمیگویم این خوب است یا بد. دارم میگویم این اتفاق، اتفاقی است که در همه حوزهها افتاده است و نمیشود به آن ایراد گرفت. موسیقی هم یکی از آنهاست.
تو از «کرشمه ویولن» لذت نمیبری؟
خیلی کم پیش میآید و اکثراً نه. مگر اینکه واقعا عالی باشد. هر موسیقی ایرانی الزاما با ارزش نیست. بستگی به درجه هنری آن دارد. موسیقی ایرانی برایم نوستالژی ایجاد نمیکند. من از دوران دبیرستان که به صورت جدی شروع به گوش کردن به موسیقی کردم، به صورت اتفاقی موسیقیهای غربی را گوش دادم.
میتوانست اتفاق دیگری بیافتد و من وارد مسیر دیگری شوم اما به صورت اتفاقی وارد این مسیر شدم و خوشم آمد و این باعث شد که من تا روزی که وارد مارکت موسیقی شدم، اصلاً موسیقی ایرانی گوش نداده بودم. شنیده بودم اما نشده بود که بنشینم در خانه و فلان خواننده ایرانی را گوش بدهم به جز کورش یغمایی.. ممکن است یکی گذاشته بود و من شنیدم اما ننشستم که تحلیلش کنم برای همین سلیقه من اینجوری شکل گرفت.
خانوادهتان اهل این طور موسیقی بودند؟
خانواده من یک خانواده معمولی است که زیاد هم اهل موسیقی نبودند.
کی باعث شد بروی سراغ موسیقی؟ ماجرای این اِوی جونیور چیست؟
ایشان یک ایتالیایی بود و اینها همه شانسی بود. من پنجم ابتدایی بودم و ما رفتیم جمهوری ساز خریدیم. گفتیم معلم سراغ دارید؟ گفتند بله. یک آقای ایتالیایی هست و شمارهاش هم این است و ما خیلی اتفاقی با ایشان آشنا شدیم. شاید اگر معلم من کسی بود که سلیقهاش ایرانی بود مسیر زندگی من عوض میشد. بعد از آن هم به صورت اتفاقی توانستم کاوه یغمایی را پیدا کنم.
کاوه یغمایی که اتفاقی نبود و در واقع گشتی و پیدایش کردی.
بله. گشتم اما فکر نمیکردم پیدایش کنم. آلبوم «سیب نقرهای» کورش یغمایی را شنیده بودم پشت آن نوشته بود کیبورد کاوه یغمایی و من گوش میکردم و میگفتم چقدر فرق میکند و با چیزهایی که شنیده بودم، برایم خیلی عجیب و جذاب بود و بنابراین خیلی دوست داشتم کاوه یغمایی را ببینم و از او بپرسم جریان چیست. این هم اتفاق بود که توانستم او را پیدا کنم.
این مربوط به موسیقی بود که آن معلم ایتالیایی است رفته بود؟
بله. سه، چهار سال پیش او بودم و بعد از عید یک سال دیگر ما نتوانستیم پیدایش کنیم.
کورش یغمایی را از نزدیک دیده بودی؟
بله. یکی دو بار در استودیویی که کلاس میرفتم دیده بودم. وقتی به کلاس میرفتم از پنج روز قبلش هیجان داشتم تا لحظهای که به کلاس میرسیدم. کاوه یغمایی دست به ساز میزد من کیف میکردم چون چیزهایی میزد که یک دنیای جدیدی را رو به من باز میکرد.
مگر این آهنگها را در موسیقیها نمیشنیدی؟
در موسیقیها میشنیدم اما هیچ وقت فکر نمیکردم او جلوی خودم نشسته باشد و همان چیزهایی که گوش دادی را اجرا کند.
مثل اینکه لیونل مسی جلوی خودت روپایی بزند (خنده)
دقیقاً. مثل اینکه فوتبالیست باشی و مسی جلویت فوتبال بازی کند.
کاوه یغمایی استاد من است و کوروش یغمایی الگویم
پیش کاوه دو سال کار کردی؟
من سه سال پاره وقت پیش کاوه بودم. یعنی در طول این مدت فکر میکنم ده، یازده جلسه پیش او رفتم چون همیشه کلاسهایش کنسل میشد. سرش شلوغ بود.
تو کیبورد میزدی و در آن سالها اغلب آنهایی که کیبورد میزدند در عروسیها و مراسم ساز میزدند ممکن بود که کلاً بیافتی در آن کار.
دقیقاً. کیبوردساز خطرناکی بود و خیلی راحت میشد به سمت موسیقی چیپ رفت. شانس آوردم (خنده)
اینهایی که میگویی همهاش اتفاق بود؟
من همیشه گفتم زندگی انسانها نود درصد اتفاق است و ده درصد به تصمیمگیریها و عملکرد شما بستگی دارد. حداقل در مورد من اینطور بوده. در نود درصد راه شما هیچ نقشی ندارید.
کجایش بود که خودت تصمیم گرفتی؟
در مدت سه سال، وقتی کاوه غیب میشد، من میگشتم و پیدایش میکردم و میدانم در زندگیش هیچ شاگردی به سماجت من نداشت. میرفتم کلاسش و هیچ کس در استودیو نبود و من برمیگشتم خانه. او یادش رفته بود اما یک درصد هم دلسرد نمیشدم. اگر میگفتند الان فلان شهرستان است من حتما میرفتم. تنها نقش من همین بوده.
کی برای اولین بار یک قطعه را ساختی؟
از همان دوران دبیرستان قطعات بدون کلام میساختم و اینها در قالب همان درسها بود. کاوه مثلا یک گام یا مد را درس میداد و میگفت روی این کار کن و من در همان قالب کار ضبط میکردم و میآوردم. یک چیزی در مایه های بداههنوازی بود. این کارها را با نرمافزار ضبط میکردم.
نرمافزار را از کجا آورده بودی؟
این نرمافزار را همه داشتند. یک نرمافزار بود به نام «کیک واک». کاوه جزو معدود کسانی بود که با نرمافزار کار میکرد. اینکه میگویم مال سال ۷۷ است و آن موقع کامپیوتر دیسکت میخورد. آن موقع هنوز مرسوم بود که یا زنده ضبط میکردند تا روی سیکوئنسر کیبوردها. کامپیوتر نقشی در این موضوع نداشت.
نرمافزار را از کاوه گرفتی و روی کامپیوترت ریختی؟
یادم نیست اما میدانم که نرمافزارش بود و میتوانستی از بازار تهیه کنی اما هیچ اطلاعاتی از این قضیه نداشتی. یادم هست کابل MIDI پیدا نمیکردم. با کابل میدی شما سازتان را به کامپیوتر وصل میکنید. الان همه جا هست اما آن موقع ما نمیدانم از کجا نقشه داخلاش را پیدا کردیم و وسایل آن را خریدیم و در دبیرستان، در کارگاه الکترونیکمان با یکی از دوستانم آن را ساختیم. پیدا نمیشد این کابل. من همه چیز را تجربی کشف کردم و آن موقع اینترنت هم اینطور نبود.
این خیلی خوب است که شما پایهای همه چیز را یاد بگیری.
بله. خیلی خوب است. من کارم را به زحمت یاد گرفتم و به صورت خودآموز سعی میکردم هر مشکلی پیش میآید را حل کنم. خیلی سخت بود اما باعث شد که هیچ وقت گیر نکنم و هر مشکلی پیش میآید را حل کنم چون از اول عادت نکردم که همه چیز حاضر و آماده باشد.
اینکه میخواستی آهنگی که میسازی را با نرمافزار اجرا کنی همه علاقهات بود یا اینکه چون امکانات و استودیو نداشتی این کار را کردی؟
علاقهام بود چون میدانستم «سیب نقرهای»، «کابوس» و «ماه و پلنگ» کورش یغمایی با این سیستم ضبط شده و من دوست داشتم به جایی برسم که این کار را انجام بدهم چون میدانستم یک ایرانی این کار را کرده است. ایدهآل زندگیم این بود. میخواستم یک روز موزیکی بسازم که این موزیک در حدی باشد که مثلا التون جان اجرایش کرده باشد.
هیچ وقت خودت را تجسم نمیکردی که رهبر یک ارکستر هستی که بیست نفر نوازنده دارد؟
هیچ وقت... یک بار شده بود که خودم را جای سازنده آهنگی از ژان میشل ژار تجسم میکردم و تصویرسازی میکردم اما این خیالپردازیهای دوران نوجوانی بود. از سال ۷۸ به یك سری از دوستانم پیوستم كه كارهای راك را كاور میكردیم. من در آن گروه كیبورد میزدم.
چه كسانی بودید؟
یحیی الخنسا درامر بود كه در سالهای اخیر در خیلی از گروههای حرفه ای ساز میزد و الان در آمریكاست و در دانشگاه درامز میخواند. گیتار بیس ما پیتر آكوب بود كه روس بود و بعدها در خیلی از اركسترها ساز میزد و الان نمیدانم چكار میكند. برادرش پوری هم بود كه گیتار میزد. خواننده و گیتاریست گروه هم بهزاد خیاوچی بود كه برادرش بهزاد گیتاریست همدوره كاوه یغمایی بود.
فقط كاور میكردید؟
بچهها یكی، دوتا آهنگ هم ساخته بودند. یادم هست ركوردی كه كردیم روی tape بود یادم هست كه روی كاست میتوانستیم شش، هفت ترك را روی هم بگیریم. البته درست یادم نیست فقط یادم هست كه آن موقع فكر میكردیم این امكانات چقدر امكانات خوبی است. الان خیلی راحت شده است اما من این مسیر كه طی كردم را خیلی دوست دارم و خیلی خوشحالم كه این چیزها را دیدم و حس كردم. كسانی كه یك كار را عمیقا و در همه سطوح كار كرده باشند دید عمیقتری دارند.
آن گروه تا كی ادامه داشت؟
آنها یك گروه بودند و من به آنها اضافه شده بودم. قرار بود یك اجرا داشته باشیم اما دو، سه هفته مانده به اجرا از آنها جدا شدم. سلیقههایمان به هم نمیخورد و از آن گروه جدا شدم اما بعدا این تجربه خیلی به درد من خورد. بعد هم به صورت اتفاقی در گروه كاوه ساز زدم. كاوه گفت میخواهی در گروه ساز بزنی؟ من هم كه از خدا خواسته قبول كردم و آنجا یك تجربه جدید پیدا كردم چون از نزدیك تنظیم واقعی یك اركستر راك را میدیدم.
چه كسانی در آن اركستر بودند؟
در دو اجرایی كه داشتیم كاوه یغمایی، كامیل یغمایی، كسری سبكتكین، بیس هومن غفاری درامر، نیلوفر فرزندشاد خانم كاوه كیبورد و پیانو و ساتگین یغمایی هم Back vocal بود. در اجرای بعدی بیس را بابك ریاحیپور زد. سال ۷۹ بود.
و تو هجده ساله بودی.
بله. اصلاً تصورش را نمیكردم. دو سال قبل از آن من در كنسرت كاوه رفته بودم و روی زمین نشسته بودم امادر وافع روی فضا بودم. بعداً وقتی خودم با كاوه اجرا میكردم باور نمیكردم كه روی صحنه تالار حركت در گروه کاوه یغمایی هستم.
این هم تجربهای در گروه بود. چرا دیگر در گروهی دیگر نرفتی؟
یك بار دیگر در سال ۸۳ با یك گروه دیگر كه Progresive metal میزدند كار كردم. آنجا هم كارهای جالبی را میزدم اما با كلیت كار گروه ارتباط برقرار نمیکردم بنابراین دو سه هفته قبل از اجرا گفتم نمیتوانم و بیرون آمدم.
هر كس به من میرسد تنظیم ریتمیك میخواهد
چرا ساز دیگری نزدی؟
نمیدانم. دوست داشتم ولی هیچ وقت كار نكردم.
شاید به این خاطر كه بیشتر از همه سازها به موسیقی الكترونیك نزدیك است.
من اصلا موسیقی الكترونیك را دوست نداشتم و الان هم اولویت اول من نیست. نود درصد موسیقیهایی كه گوش میدهم الكترونیك نیستند.
یعنی كاری كه الان داری انجام میدهی را موسیقی الكترونیك نمیدانی؟
چرا. خیلیهایش الكترونیك است اما ذهنیت من موسیقی الكترونیك نیست. تا بیست و بیست و دوسالگی خیلی التون جان، متالیكا، جوساتریانی، پینك فلوید و كلاً راك گوش میدادم و از موسیقی الكترونیك، فقط ژان میشل ژار و آلن پارسون را شنیده بودم. از اواخر دبیرستان تازه شروع كردم به گوش كردن موسیقی پاپ جدید. یعنی تا آن موقع بك استریت بویز را گوش نمیدادم.
چون اینها را گروههای خوبی نمیدانستم. اسطورههایم گروههای دهه هفتاد، هشتاد بودند و موسیقی روز را دوست نداشتم چون تصورم این بود موسیقی روز موسیقی سطح پایینی است و قابل مقایسه با گروههای دهه هفتاد و هشتاد و گروههای خوب دهه نود نیست. وقتی سعی كردم آلبوم بدهم، به واسطه فشار زانیار به این گروهها گوش دادم. زانیار فرق میكرد. موقعی كه من جدی موسیقی كار میكردم، زانیار عشق فوتبال بود و موسیقیهای روز را گوش میداد.
موقعی كه او این موسیقیها را گوش میكرد من میگفتم این چرت و پرتها چیست؟ بعد او مرا وادار كرد كه انعطاف به خرج بدهم و ذهنم را بازتر كنم از تعصب دست بردارم و از این موسیقیها هم ایده بگیرم.سعی كردم موسیقیهای دهه هفتاد و هشتاد را در قالب جدیدتری ارائه بدهم.
در لحظهای كه آهنگ میسازم اگر از تمام چیزهایی كه از التون جان و پینك فلوید شنیدم، یك درصد در ذهن من خطور كند خوب است. من اینها را گوش داده بودم و در ناخودآگاهم بود. اما در آهنگهایم از آكوردهای پیچیدهتری نسبت به موسیقی پاپ روزاستفاده میكردم و اینجوری خودم را راضی میكردم، میگفتم پایه كارم قوی است و در ظاهر چیزی را كه مد است پیاده میكنم.
چیزی كه از موسیقی الكترونیك در ذهن من است چیزی است كه با سازهای الكترونیك ضبط میشد. آیا تعریف تو از این موسیقی هم همین است؟
تعریف موسیقی الكترونیك گسترده است اما مهمترین خصیصهاش این است كه در آن از سازهای الكترونیك استفاده شود. یعنی سینتی سایزر در آن حرف اول را میزند و بدون آن معنی ندارد. نباید سازهای آكوستیك زیاد باشد و تا حدی مجاز است. سازهای اصلی مثل درامز، بیس بهتر است الكترونیك باشد. چیزی كه در ایران مرسوم است این است كه در موسیقی الكترونیك نیازی نیست كه شما زیاد موسیقی بدانید و بزرگترین نقطه ضعف موسیقی پاپ حال حاضر ایران این است كه بچههایی كه كار میكنند اکثرا اطلاعاتی از موسیقی ندارند. یعنی اگر كامپیوتر را از آنها بگیری هیچ كاری نمیتوانند بكنند.
اگر بگویند همین آهنگ را كه الكترونیك تنظیم كردی، آكوستیك و یك فرم دیگر تنظیم كن. اكثرا نمیتوانند چون دیدگاه درست ندارند و از لحاظ تئوری سطح اطلاعاتشان پایین است. من هر كدام از آهنگهایی كه تنظیم كردهام را میتوانم ده جور دیگر آكوستیك تنظیم كنم. برای من این یك قالب است كه میتوانم خودم را در آن قرار بدهم.
چرا اولویتات در تنظیم الكترونیك است؟
اولویت من الكترونیك نیست، اولویت آنهایی كه به من مراجعه میكنند الكترونیك است و اینكه متأسفانه یا خوشبختانه، در تمام دنیا، موسیقیای كه جدیدتر بوده، بیشتر شنیده شده. الان در موسیقی الكترونیك اتفاقات بیشتر و جدیتری میافتد و شانس موفقیتاش بیشتر از موسیقی غیرالكترونیك است. در كارهای خودم، سی درصد الكترونیك است. در آلبوم ساعت ۹ ترك اول كاملاً الكترونیك است، آهنگ دوم كاملا آكوستیك است، آهنگ سه الكترونیك است، آهنگ چهار كاملا آكوستیك است. البته شاید درام آن قطعه سمبل بوده اما یك درامر میتواند عین آن را بزند. یعنی با دیدگاه یك نوازنده واقعی درام نوشته شده است.
چه چیزی برایت تعیین میكند كه یك قطعه را الكترونیك تنظیم كنی یا آكوستیك ؟
چیزی كه الان به آن رسیدهام را به شما میگویم و حتی در آلبوم ساعت ۹ هم نمیدانستم دارم چكار كنم. از یك طرف به شدت موسیقی راك و آكوستیك را دوست دارم و از طرفی موسیقی الكترونیك را دوست دارم و میدانم كه مردم هم موسیقی الكترونیك را بیشتر دوست دارند. نمیدانستم دقیقا چكار باید بكنم و آخر سر هم آلبوم دوپاره شد و نصف آهنگها الكترونیك است و نصف دیگر فرم غیرالكترونیك دارند. در آلبوم جدیدم كه هنوز منتشر نشده، در تمام تنظیمها، در تكتك آهنگها، ۶۰ درصد الكترونیك است و سی، چهل درصد آكوستیك برای همین همه آهنگهایم یك رنگ شدهاند و فكر میكنم این درستتر است.
گفتی اولویت آنهایی كه به تو مراجعه میكنند الكترونیك است. آیا به خاطر اینكه هزینه كمتر شود این توقع را دارند؟
نه. هر كس به من میرسد تنظیم ریتمیك میخواهد. یعنی امكان ندارد یك نفر بیاید بگوید كه من میخواهم یك آهنگ با تو كار كنم و آن یك آهنگ آرام باشد. شاید میخواهند بتركانند و تركاندن را در آهنگ ریتمیك میدانند كه دیدگاهی نسبتاً منطقی است و ربطی به توانایی من ندارد. هیچ وقت یك خواننده نمیرود پیش یك تنظیمكننده تا بگوید یك آهنگ آروم تنظیم كن.
ای ن را میدهند به كسی كه ارزانتر كار میكند.
شاید چون ممكن است پیش خودش بگوید آهنگ آرام كه در نهایت قرار نیست بگیرد. چرا بدهم به این؟ میدهم به یكی دیگر که ارزان تر تمام شود. البته این تلقی اشتباهی است.
فيلم بازی نكردم
تا حالا ملودیای بوده كه قرار بوده تنظیم كنی و حسودیات شده باشد كه كاش خودت آن را میخواندی؟
آهنگ «دوسست داشتم» را برای عماد طالبزاده و رامین خادمی تنظیم كرده بودم كه آهنگ آرامی بود و بعدا حسودیام شد كه چرا خودم آن را نخواندم. من آن را مدل خودم ساخته بودم چون جزو معدود تك آهنگهایی بود كه كسی آورد و گفت هر كاری دوست داری بكن. آنها البته آن را خوب خواندند اما من با صدای خودم هم بارها آن را تصور كردم.
از نسل جدیدی كه دارند كار میكنند كار چه كسی را دوست داری؟
در ژانری كه من دوست دارم خیلی كم كار میشود و اكثرا در فضای ایرانی كار میكنند که در این فضا، مهدی یراحی خوب است، شهاب رمضان خوب است، بابك جهانبخش خوب است، میلاد باران خوب است...
بعضیها میگویند الان دوران تنظیمكننده سالاری است. نظر خودت چیست؟
همیشه در همه جای دنیا همین بوده اما نه فقط تنظیمكننده، تنظیمكننده و Producer سالاری. تنظیم مثل لباسی است كه شما میپوشید. هرچقدر هم كه قیافهتان خوب باشد و خوش هیكل باشید، اگر لباس بد بپوشید اصلا نشان میدهد اما ممكن است یك آدم معمولی باشید اما با یك لباس شیك آدم معتبرتری به نظر برسید.
یعنی همین لباس زیباست نشان آدمیت؟
(خنده) بله. باید این شعر را اینگونه اصلاح كنیم كه: «نه! همین لباس زیباست نشان آدمیت» در موسیقی واقعا تا حدود زیادی اینطور است.
یعنی تو واروژان را یك Producer میدانی؟
بله. واروژان تنظیمكننده و Producer بود و تنها كسی هم بود كه اینطوری بود. تنظیم كارهایش مطابق با استانداردهای روز آن موقع و در حد كارهایی است كه برای مثال آن موقع دمیس روسوس انجام میداد. همه چیز آن آهنگها درست بود و به همین خاطر است كه ماندگار شدهاند. ملودی، ترانه و صدای خواننده اهمیت دارد اما تنظیم است كه به كار وجهه میدهد و Producer است كه این كار را میكند.
چرا كُردی نمیخوانی ؟
دوست دارم برای شروع، یكی دو آهنگ كُردی مدرن هم بخوانم چون نكته جذابی كه موسیقی كردی دارد این است كه خیلی پرانرژی است. شاید چند كار خوب را با قالب جدید كاور بكنم.
آیا فیلم بازی كردن را میخواهی ادامه بدهی یا «سوت پایان» زدهای بر فیلم بازی كردن؟
من فیلم بازی كردن اصلا فكر نكردم و در این فیلم هم خودم بودم.
جاده رویاها
دیدم اخیراً با ترانهسرایان خوبی كار میكنی. خیلی ایراد كارهایت را شعرهایش میدانستند كه اینطوری رفع میشود.
ایراد هر دو آلبوم، مخصوصا آلبوم دومم این بود كه كارها یكدست نبود. یعنی سلیقه کلامی صاحب اثر كه من هستم مشخص نبود. یك جا آهنگ ساعت ۹ را خواندم كه شعرش عالی است و هر وقت كه آن را گوش میدادم گفتم فوقالعاده است، شعر آهنگ «زندگی همین امروزه عالی است، از آن طرف آهنگهای «آره» و «تو مریضی» چون ژانرش فرق میكرده، مجبور بودم ژانر شعرش را هم تغییر بدهم. شما نمیتوانید در یك آهنگ ریتمیك شعر عمیق كار كنید كه پیام آنچنانی داشته باشد. یعنی در آن آلبوم هم شعر عالی داشتم هم شعر خوب و هم متوسط نه شعر بد.
مصرفی است.
مصرفی هست اما حداقل تمیز است. یك وقت است كه شما مصرفی كار میكنید و ترانه مصرفیتان مبتذل و چرک است اما یك وقت هم هست كه ترانهتان مصرفی است اما شما حداقل سعی میكند تر و تمیز باشد.
به نظر اغلب ترانههای آن آلبوم به آن موسیقی شیك نمیآمد.
این عیب شاعر نبود و آن موزیك آن ترانهها را میطلبید. مشكل دو آلبوم اولم این بود كه ترانههایم رویه خاصی را دنبال نمیكردند و در جاهایی به خاطر نوع موزیك سبكتر میشوند و این باعث شده بود كه احساس كنند سیروان شعر نمیفهمد یا شعر برایش مهم نیست. چون من اولویتم موزیك بود و آهنگهایم هر كدام یك فرم میشد اما از دو سال پیش تا حالا این روال را عوض كردم.
از آن موقع تا حالا، من آهنگ «باران پاییزی» را دادم، «نه نرو» بوده، «من عاشقت شدم» بود و حتی آهنگ «ساختمان پزشكان» و آهنگ «بهار نزدیكه » كه برای عید خواندم. همه اینها خوب هستند و معلوم است كه كارم یكدستتر شده است و اقلاً خودم این حس را دارم.
البته آن موقع كه آن كارها را ساختی سنی هم نداشتی و طبیعی بود كه خیلی درك كاملی از ترانه نداشته باشی و بعد كه بازخوردها را شنیدی، متوجه شدی كه چه بازخوردهایی دارد و بنابراین این نقیصهات را رفع كردی.
نكتهای كه من فهمیدم این است كه من حتی سعی كردم ژانر موسیقیام را هم عوض كنم و دیگر آهنگ مصرفی منتشر نكنم. منظورم از آهنگ مصرفی، آهنگی است كه دو ماه جالب است و به واسطه اینكه صرفاریتم یا فرم ملودیش مداست.
این را بیشتر شعر یقین میكنند
نه. هم شعر و هم موسیقی. در حال حاضر ترجیح میدهم كاری كنم كه ماندگارتر باشد و كارهایی كه در یك سال گذشته انجام دادهام همهشان در این ژانر قرار بگیرند چون هیچ كدام سبك مد روز نبودند. به نظرم اگر این هفت ترك را كه هر كدام جداجدا هستند تبدیل به یك آلبوم كنیم، مجموعهاش از دو آلبوم قبلیام بهتر است.
«جاده رویاها» چطور؟
بهترین كاری كه تا حالا كردهام این آلبوم است. راحت میتوانم از آهنگ اول تا آخرش را گوش بدهم و اذیت نشوم. در دو سال گذشته نتوانستم آهنگهای ساعت ۹ را پشت سرهم گوش بدهم چون از ناهمگونی آن خوشم نمیآید. آن موقع به این درك كلی نرسیده بودم اما الان نگاهم نگاه یك Producer شده است.
اینجا Producerها همانهایی هستند كه باید كرشمه ویولن زیاد باشد. البته در ژانری كه كار میكنند، درست میگویند اما در ژانر شما Producer نداریم .
بله. درست میگویی. من خودم تازه فهمیدم كه این موضوع چقدر مهم است و حتی در آلبومهای موفق خارجی، آنهایی موفق بودند كه كلیت كار درست تعیین شده بود.
ترانههای جاده رویاها كار چه كسانی است؟
زانیار، امیر ارجینی ، امیر یگانه، و امید جامع.
ملودیها چطور؟ همه كار خودت است؟
نه. من، زانیار، شهاب رمضان، نیما رمضان، امید جامع، این آلبوم خیلی گروهی شده است.
شاید به خاطر گروهی شدن است كه اینقدر آن را میپسندی.
بله. همه بچهها ایده دادهاند و من فهمیدم باید تعصب بیجا را كنار بگذارم. البته قبلاً فكر نمیكردم كه دارم تعصب به خرج میدهم. سلیقه و دیدگاهم کمی تغییر کرده.
یعنی جاده رویاها را كار گروهی میدانی؟
چهل درصد آن كارگروهی است. از نظرات بچهها استفاده كردم كه مهمترین آنها زانیار بود و بعد نیما رمضان. ملودیها را آدمهای مختلف ساختند. مثلاً شهاب یا مهدی یراحی ملودی را ساختند و من چهل درصد آن را تغییر دادم. یعنی تأثیر خودم را هم در ملودی بچهها گذاشتهام.
از زانیار تا برایان آدامز
یك تعداد از افراد هستند كه دلم میخواهد در موردشان یك جمله بگویی. مثلا زانیار.
برادر من و كسی كه نقش او در تنظیمها و كارهایم خیلی پررنگ است. در بعضی از تنظیمهایم هفتاد درصد نقش با زانیار است.
ناراحت نمیشود كه با وجود این هفتاد درصد، تو مشهورتر از او هستی؟
نه. یك دورهای هم زانیار از من مشهورتر بود. شاید به زودی دوباره شرایط عوض شود.
رابطهتان رابطه دوستی است یا رابطه برادری؟
مخلوطی از هر دو. كم پیش میآید كه دو برادر با هم همكار هم باشند.
چند سال بزرگتر از زانیار هستی؟
سه سال.
آیا اساسا برادر بزرگتر هستی؟
بعضی وقتها بله.
شده دعوایش كنی؟
كم. از این لحاظ زیاد برادر بزرگتر نیستم.
او چطور؟ آیا برادر كوچكتر هست؟
نه آنچنان اما به هر حال برادر كوچكتر به برادر بزرگتر طور دیگری نگاه میكند.
شهاب رمضان.
دوست خیلی خوب و با معرفت من.
رضا صادقی.
نمیدانم از پنج سال پیش تا حالا چرا مسیرش اینقدر عوض شده. بعضی وقتها آدم به كارهای اولیهاش شك میكند كه آنها را چگونه انجام داده و چرا الان دارد اینجوری كار میكند. به نظر من از راهی كه برایش باز شده و هنوز هم باز است، بهتر از اینها میتواند استفاده كند و از پتانسیل خودش به بدترین شكل ممكن در این سالها استفاده كرده است.
مهدی یراحی.
دوست خیلی با معرفت و خواننده خیلی خوب.
آهنگسازیش را بیشتر قبول داری یا خوانندگیاش را؟
بیشتر از هر چیز، به عنوان آدمی كه خیلی میشود رویش حساب كرد قبول دارم.
علیرضا قمیشی.
دوست داشتنی.
مغرور نشدی كه پدرش از تو تعریف كرد؟
نه ولی خیلی خوشحال شدم از اینكه خیلیها متوجه خیلی چیزها شدند.
بعد از این تعریف قیمتت بالاتر رفت؟
نه بابا. مگر من نفت هستم!؟ (خنده)
بهنام صفوی.
منطقی و تا حدودی با سیاست.
امید حاجیلی
دوست خیلی صمیمی.
مهدی اسدی
شهاب. بعضی وقتها شرایط آنطوری كه باشد رقم نمیخورد. در هر جای دنیا از این پتانسیل میشد خیلی استفاده كرد اما شرایط موسیقی ایران باعث میشود كه اتفاق به آن بزرگی تمام شود و البته همه تقصیر را هم نمیشود گردن خواننده انداخت.
كاوه یغمایی.
دوست خیلی خوب و استاد.
كوروش یغمایی.
الگو
محسن یگانه.
پسر دوست داشتنی.
از كی دلخوری؟
از دفتر موسیقی.
به خاطر آلبومت؟
نه. به این خاطر كه من برای موسیقی ایران خیلی زحمت كشیدهام. یكی از دلایلی كه باعث شد خیلیها دنبال تنظیم كردن بروند و صدابرداری در ایران پیشرفت كرد این بود كه همه دیدند یك ایرانی با كمترین امكانات دارد این كار را در حد موسیقی روز دنیاانجام دهد.
فكر میكنی كی از تو دلخور است؟
خیلیها ممكن است دلخور باشند.
به آنها حق میدهی؟
نمیتوانم كلی بگویم ولی شاید به بعضیهایشان حق بدهم.
دوست داری با كی كار كنی؟
دوست دارم با برایان آدامز كار كنم
به جایزه گرمی فكر میكنی؟
دور از دسترس نیست.
برای این ماجرا نمیخواهی انگلیسی بخوانی؟
قطعا تا دو سه سال آینده این اتفاق میافتد.
شاعرت كیست؟ آیا فكری كردی كه به عنوان یك ایرانی، مثلاً ترجمه انگلیسی شعرهای خیام یا مولانا را بخوانی؟
چه فكر خوبی! چرا تا به حال به این فكر نكرده بودم؟!
از «وايسا دنيا» و آهنگهای ديگر
از آهنگهایی كه خودت خواندی، سه تا از بهترینها را بگو.
این بستگی به مود هر لحظه آدم دارد. اگر بخواهم الان انتخاب كنم، یكی از آنها «خداحافظی» است در حالی كه هیچ آهنگی در چند سال گذشته ندادهام كه اینقدر از آن انتقاد شده باشد مخصوصا درباره شعرش با این حال، با اینكه شعرش ضعف هم دارد، نمیدانم چرا آن را اینقدر دوست دارم. «بهار نزدیكه» را دوست دارم، «ساعت ۹» را دوست دارم. «نه نرو» را دوست دارم.
«كنار مهتاب» را چطور؟
آن را من فقط تنظیم كردم و زانیار خوانده.
از آهنگهایی كه برای دیگران تنظیم كردی چطور؟
همین آهنگ «كنار مهتاب»، «ریسك»، «طفره نرو» زانیار، «وایسا دنیا» رضا صادقی، و «دوستت داشتم» عماد طالبزاده چند تا از آهنگهای آلبوم شهاب رمضان، كارهایی كه برای بهنام صفوی تنظیم كردم.
در ملودی «وایسا دنیا» تو هم دست داشتی؟
در آنجا كه میگوید «این همه چرخیدی و چرخوندی آخرش چی شد» تا آخر این قسمت، ملودی این نبود و من و زانیار این قسمت ار ساختیم اما بقیه ملودی كار رضا صادقی بود. این اصلاً ربطی به تعریف از خود ندارد اما این تنظیم خیلی روی شخصیت كلی آن آهنگ تأثیر دارد و از همان شروعش آهنگ را جدی میگیرید و شما را به فكر وا میدارد. اگر من همان آهنگ را با یك ریتم اسپانیش شروع میكردم شاید این تأثیرگذاری را نداشت. خوبی آن آهنگ این بود كه همه چیزش به هم میآمد و بهترین حالتش بود. ملودی ، اجرای خواننده و این شاید اتفاقی پیش میآید.
گفتی كه موسیقی ایرانی را دوست نداری، آیا این آهنگ در فضای ایرانی نبود؟
ملودی شرقی بود. اتفاقاً من اجرای موسیقی ایرانی در این فضا را دوست دارم و البته هنوز این كار را نكردم چون خودم توانایی خواندن در این سبك را ندارم. اما خیلی دوست دارم این كار را بكنم. یعنی از تمهای موسیقی ایرانی در قالب موسیقی بینالمللی استفاده كنی كه اگر درست استفاده شود خوب است.
چرا این كار را با خوانندهای كه بتواند این كار را بخواند انجام نمیدهی؟
كار سختی است چون من باید تجربیات ده پانزده سالهام را خرج كنم بنابراین باید احساس كنم كه میارزد و آن آدم هم ارزش این كار را داشته باشد. این خواننده باید خودش مولف باشد و من یك چیزی را بیاورم وسط و او هم یك چیز دیگر را وسط بیاورد. این خواننده باید یك خواننده خوب موسیقی سنتی باشد. دلم میخواهد مدل خواندن سنتی باشد و فقط تنظیم غربی باشد
. در این كار میخواهم از سازهای ایرانی هم استفاده كنم. میخواهم روی این كار دقت كنم و نمیخواهم باری به هر جهت باشد. برای خوانندهای كه این كار را بكند هم ریسك است اما حتما نتیجه خوبی هم خواهد داشت.
پ
نظر کاربران
اهنگ هاش قشنگه دوس میدارم
خیلی خواننده خوبی است فقط اگر میشه یک مصاحبه هم با مهدی یراحی داشته باشید
دقت کردین تو ایران تعداد خواننده ها داره از تعداد شنونده ها بیشتر میشه!!
سیروان کارش خیلی خوبه ایشالا زودتر البومش بیاد.