برایان کرانستون، ستاره دوران طلایی تلویزیون
الان که این یادداشت را می نویسم کرانستون ۵۷ ساله است، با این حال به ادعای کارنامه اش در ۱۲۵ پروژه به عنوان بازیگر حضور داشته است.
این دو آدم هیچ شباهتی به هم ندارند و از دو جهان کاملا متفاوت اند. پدر مالکوم یک بی عرضه پرهیاهوست در یک خانواده مضحک، در حالی که والتر وایت به یکی از کم حرف ترین و تاثیرگذارترین شخصیت های داستانی امروزی بدل شده است؛ یک معلم مدرسه معمولی که می فهمد مرگش نزدیک است و به کار خلاف رو می آورد، به جنایت سازمان یافته و آدم کشی از سر ناچاری. والتر میلی به مردن ندارد و پیش از رفتنش حاضر است زندگی های زیادی را به نابودی بکشاند. تعداد کمی از شخصیت های ثابت تلویزیونی بوده اند که به این خوبی دنیای جنون زده مان را نشان می دهند. بهترین چیز در مورد والتر این است که بعضی وقت ها به بامزگی پدر مالکوم می شود. آن هم در زندگی ای که از عهده اش برآمدن اصلا آسان نیست.
کرانستون تا به حال سه بار به عنوان نقش اصلی «برکینگ بد» جایزه امی را برده است و سه بار هم به عنوان بازیگر نقش دوم در «دنیای مالکوم» نامزد جایزه شده است. راحتی می شود گفت که والتر و هل (پدر مالکوم) از دو جنس داستان متفاوت می آیند، اما گرفتاری هایشان شبیه به هم است. هردویشان زمانی آدم هایی معمولی از طبق متوسط بوده اند که دلشان می خواسته خانواده ای را که از هر سو در حل از هم پاشیدن بوده، کنار همنگه دارند و از آن حمایت کنند. می شود تصور کرد که هل احتمالا از والتر خوشش می آمد.
همان طور که ونیست گیلیگان طراح «برکینگ بد» می گوید: «می توانید انسانیت نهفته در او را ببینید، حتی وقتی که دارد نادرست ترین و وحشتناک ترین تصمیم هایش را می گیرد. ما به کسی نیاز داریم که این انسانیت را داشته باشد، انسانیتی ته نشین شده و از عمق وجود.» گیلیکان او را با اتکا به یکی از قسمت های «پرونده های ایکس» انتخاب کرد که کرانستون در آن نقش یک مرد دمِ مرگ دیگر را بازی کرد که با همه سر ستیز داشت. شخصیت باید هراس آور و در عین حال دوست داشتنی می بود. بد نیست آن را هم اضافه کنیم که هل هم در عین مسخرگی، دوست داشتنی بود.
نمی شود تصور کرد که کرانستون زمانی نقشی را بازی کند (یا بخواهد بازی کند) که از والتر وایت توجه بیشتری را به خود جلب کند. بعید نیست که بازیگرمان چه با مو و چه با سری تراشیده به بازی در نقش های کم اهمیت فرعی ادامه بدهد که آخر فیلم از خودمان بپرسیم: «خودش بود؟» او در «آرگو»، «لینکلن»، «رانندگی» و خیلی فیلم های دیگر هم بازی کرده است که شاید متوجه حضورش در آنها نشده باشیم. بعید است فیلم ها سینمایی امروز جرئت و سماجت ساخت شخصیتی مانند والتر وایت را داشته باشند.
سریال تلویزیونی به عنوان یک فرم روایی همان طوری از فیلم های سینمایی سبقت گرفته که زمانی رمان از نقاشی غارها پیشی گرفت. و والتر به دو سوال محوری می پردازد: برای نجات پیدا کردن حاضری چه کار کنی؟ و بعد از نجات چه چیز برایت باقی مانده است؟
ارسال نظر