سال ۹۴، متفاوت ترین سال شهاب حسینی
شهاب حسيني بازيگر توانايي است، اما همه هنر او محدود به جلوی دوربين و نقشآفريني در فيلمها و سريالها نميشود، او دغدغههاي ديگري را هم دارد و بخشي از عمر و وقتش را صرف اين دغدغهها ميكند.
هم خيريه راه انداخت و هم با حضور در شهر فرش امكاني را براي فيلمسازي چهرههاي جوان فراهم كرد. خبرآنلاين، با او كه به خاطر فيلم «آشغالهاي دوستداشتني» عطاي مشاور دبير جشنواره فيلم فجر بودن را به لقاي آن بخشيد، درباره اين وجه از كارش مصاحبهاي كرده است كه در ادامه ميخوانيد:
مثل هر آدمي دلم ميخواست از مراحل مختلف كاري عبور كنم. يك جايي ميرسد كه بايد محدوديت را از ميان برداري تا به فعاليت هايت توسعه دهي. ميخواستم فعاليتهاي زيربناييتر داشته باشم. هميشه احساس ميكنم اگر خدا اين لطف را به من داشته است و در سرنوشتم اينطور قرار داده كه نامي از من شناخته شود، بايد زكاتي هم داشته باشد.
اينكه من بروم فيلمهاي مختلف بازي كنم، يكجا موهايم را بور كنم، يكجا از ته بزنم، يكجا ريش بگذار، يكجا نگذارم و... به تعالي نرسيدم. بايد زكات اقبالي كه دارم را به نوعي ادا كنم. تا امروز چند طرح داشتم كه هنوز همراهي برايش پيدا نكردم كه به يك حركت تبديل شود. تا چند سال پيش از دستمزد بازيگران پنج درصد ماليات كم ميشد. بعد مشمول معافيت مالياتي شديم.
در اين خصوص ايدهاي را براي انجمن بازيگران بردم و گفتم درست است كه پنج درصد ماليات ما بخشيده شده است ولي ما سالها عادت داشتيم كه آن را پرداخت كنيم. چه فرقي ميكند، بهجاي اينكه آن را بهعنوان ماليات پرداخت كنيم، يك صندوق براي حمايت از بازيگران سالخورده، گرفتار، يا نيازمند تاسيس كنيم و آن پول را به صندوق دهيم.
اين پيشنهاد مربوط به چه سالي است؟
همان اوايل كه ما از ماليات معاف شديم، يعني هفت، هشت سال پيش. اما با پيشنهادم موافقت نشد. كسي حاضر نشد از پنج درصد دستمزد خودش به نفع همكارانش بگذرد. ايده ديگري در سه، چهار سال پيش مبني بر ايجاد مراكز مشاوره هنري در شاخههاي مختلف مطرح كردم.
ميديدم كه افراد علاقهمند به بازيگري بسيار زيادند و بازار سوءاستفاده از دختر و پسرهاي جوان داغ است. ما همه جور مركز مشاوره داريم، مركز مشاور خانواده، اعتياد، تحصيلي و... يك مركز مشاوره تحت نظارت انجمن بازيگران راه بيندازيم كه اعضاء انجمن موظف باشند در ازاي گرفتن حق ويزيت، علاقهمندان، جوانها، دانشجويان و... را مثل مركز مشاوره، راهنمايي كند و بر اساس توانايي هر شخص راه و چاه را از همان اول به آنها نشان دهد. وقتي اين را مطرح كردم، آقاي خمسه به من گفتند كه فكر كنم بايد اين كار را تنهايي اجرا كني.
ظاهرا هميشه آرزوهاي دورودراز مدينه فاضلهام را مدنظر داشتم، هميشه دلم ميخواست به وسعت دانشگاه تهران با همان تعداد ساختمان و دپارتمان، مركزي وجود داشته باشد كه بتواند بچههاي بيسرپرست و بد سرپرست را آموزش دهد و استعدادهاي نهفته در وجودشان را استخراج كند. قطعا اگر موقعيت درست وجود داشت از بين همين بچههاي كار كلي متخصص بيرون ميآمد.
نميتوانم بگويم كه من اين خيريه را شخصا راه انداختم. با خانواده و دوستانم تيمي تشكيل داديم و با همفكري فعاليتهاي خيرخواهانه را شروع كرديم. هدف ما از اين خيريه جمعكردن نيست. كارهايي كه ازنظر اقتصادي انجام ميدهيم كه سود آن به نفع كودكان سرطاني خيريه مهيار خواهد بود.
ما انجمنهاي خيريه سرطاني بسياري داريم كه خيلي خوب كار كردند و آنقدر معروف شدند كه همه فقط به آنها كمك ميكنند. اما مگر يك بيمارستان ميتواند همه كودكان مبتلا به سرطان ايران را پوشش دهد؟ بيماران ديگري هم هستند كه تحت پوشش اين خيريههاي معروف نيستد.
بههرحال ما نخستين نفر نيستيم كه اين كار را ميكنيم و قاعدتا آخرين نفر هم نخواهيم بود ولي من فكر ميكنم «به عمل كار برآيد به سخنراني نيست». گفتن خوب است و اگر كسي ميتواند حركتي را انجام دهد خوب تر است.
من خودم را در وقت بيكاري موظف ميكنم كه بروم با شهرداري و يا وزارت علوم صحبت كنم تا فضايي را در جهت تاسيس مدارس هنري، براي بچههاي بيسرپرستي كه از سلامت جسماني برخوردارند در نظر بگيرند.
اينطوري بار بهزيستي هم كم ميشود. بهزيستي همتوانش را بگذارد براي بچههايي كه استثنايي هستند. طبيعتا همت عالي مردم بايد حضورداشته باشد كه اين مدرسهها ايجاد شود. خوشبختانه بزرگترين سرمايه من در زندگي دوستان خوبي هستند كه دارم؛ و تمام افكار و آرزويي كه دارم باوجوداين دوستان ميتوانم پيش ببرم، بهتنهايي نميتوانم قدم از قدم بردارم.
اجراي تصميم عجيب و غريب تان درباره شكل همكاري با شهر فرش از كجا آمد؟ تبليغات لازمه هر برندي است، شما تبليغات متفاوتي را وارد اين حوزه كرديد كه با كارآفريني و كمك به چرخه گردان سينما همراه بود.
راستش من هيچ برنامه خاصي براي خرج كردن اين پول نداشتم. ولي احساس ميكنم با يك مديريتِ درست همه ميتوانند در اين موقعيت ذي نفع شوند. ما براي هر حركتي به نيروي انساني احتياج داريم، وقتي چنين سرمايهاي براي تبليغات متفاوت يك برند درنظر گرفته ميشود، ميتوان با آن اشتغالزايي كرد.
در هر فيلم سينمايي كه كليد ميخورد حداقل پنجاه نفر مشغول به كار ميشوند، در جهت رشد فرهنگ سرمايهاي ميآيد و درست تقسيم ميشود. يكي از فيلمهاي سينمايي كه ما براي شهر فرش كاركرديم«برادرم خسرو» ساخته احسان بيگلري است كه در جشنواره فجر امسال بسيار مورد توجه قرار گرفت و در رشته بهترين كارگرداني هم كانديد شد.
آرمان درويش هم چهره جديدي است كه در اين فيلم معرفي ميشود. اين اتفاقها و ساخته شدن چند اثر هنري به قدري حس خوبي در من ايجاد ميكند كه اگر الان در حسابم چند ميليارد پول بود چنين حسي نداشتم.
دغدغه اشتغال نبايد فقط در حوزه فرهنگ باشد. بزرگترين مشكل خيلي از مردم ما اشتغال خود يا فرزندانشان است. هر كسي بايد تلاش كند در راه حل اين قبيل مشكلات به وسع خود تاثيرگذار باشد. مثلا يك هنرمند ميتواند به هر شكلي كه امكانپذير بود دست كم از اعتبار خود براي اشتغالزايي خرج كند.
از عوامل چند فيلم سينمايي شنيدهايم كه بدون طلب دستمزد در آن فيلمها بازي كرديد. ظاهرا براي هر كدام هم هدفي داشتيد و ميخواستيد از هنرمندن جوان بتوانند كارشان را در سينما آغاز كنند و اثرشان ديده شود. اين شيوه كار مربوط به سالهاي اخير است يا پيشتر هم به اين صورت كار كرده ايد؟
اتفاقا اين حركت يك مقدار خودخواهانه هم هست. من هم براي آيندهام ميخواهم سرمايهگذاري كنم اما همه سرمايهگذاريها مالي نيست. اگر امروز از يك كارگردان خوشقريحه حمايت كنم. سالها بعد وقتي خودم در سراشيبي بيفتم ممكن است آن كارگردان با يك فيلم، مرا زنده كند. بدهبستان است ديگر. من كه رابينهود نيستم! به نظرم بازي با خير است. وقتيكه خير را به جريان بيندازيد. حركت ميكند، ميچرخد و دوباره به خودت برمي شود.
اصالت منابع انساني براي من به هر چيزي ارجح بوده است. يكي از ناراحتيهاي من اين است كه معدن منگنز بيشتر از منابع انساني ارزش دارد درحالي كه هميشه نيروي انساني بايد وجود داشته باشد تا يكچيز با ارزش استخراج شود.
الان همه سينما را يك قلعه و يك دژ مستحكم غيرقابل نفوذ كردهايم و فكر ميكنيم هر كسي كه در سينماست ممتاز است، آدم خاصي است و اگر نيست آدم عامي است. اصلا اينطور نيست. سينما محصول سينماگر است. سينماگر محصول سينما نيست.
بهشدت اعتقاددارم كه هيچ انساني بيخودي به دنيا نيامده است؛ و هيچكسي نيست كه استعدادي نداشته باشد. اگر يك نفر ميگويد كه من كلا آدم بياستعدادي هستم حتما خودش، خودش را هنوز نشناخته و آدمهاي اطرافش هم تلاش نكردند او را بشناسند. نمونه بارز آن جهان پيشرفته و تكنيكي و صنعتي است كه با اصالت دادن به نيروي انساني، همه توانايياش را در راستاي آن استفاده ميكند و به آن «جهان سرمايهداري» ميگويند.
روي هنرمند سرمايهگذاري ميكند و از آن بهره ميبرد. در دنياي امروز كه سرمايه و پول حرف اول را در همه مناسبات ميزند بايد متوجه باشيم كه تربيت كردن نيروي انساني درست ميتواند برد دوطرفه باشد.
درباره فيلم فروشنده بايد بگويم من آقاي فرهادي را دوست دارم. همين. به شخصيتش خيلي زياد احترام ميگذارم. ايشان به نظر من وراي همه تواناييهاي كاري و كارگرداني، انسان خوبي است. انساني است كه به موفقيتهاي بسياري هم رسيد.
صبور است، خوددار است و بسيار در كنترل خشم خود تواناست. مطمينم «فروشنده» هم فيلم خوبي ميشود. اينبار هم اين شانس را داشتم كه در كنار ترانه عليدوستي در فيلم ايشان بازي كنم.
فيلمهاي اخير اصغر فرهادي همه موفق بودند. اين در حالي است كه هربار معلوم نيست كه اين موفقيت در فيلم بعدي هم تكرار ميشود يا نه، ضمن اينكه هر بار انتظارها هم از او بيشتر ميشود. فكر ميكنيد فيلم فروشنده در ادامه موج موفقيتهاي فرهادي قرار ميگيرد؟
حتما همينطور خواهد شد. به خاطر اينكه اصغر فرهادي ازنظر منش همان اصغر فرهادي است كه من با او «درباره الي» را كاركردم. شما بازتاب گلدن گلوب و اسكار را اصلا در او نميبينيد. اين مساله در فيلمسازي او هم نمود پيدا كرده است.
ارسال نظر