حجت اشرفزاده، خواننده خاطرهساز این روزها
حجت اشرف زاده بعد از این ماجرا حسابی سر شلوغی دارد. از اجرا در افتتاحیه جشنواره فجر گرفته تا تیتراژخوانی برای فیلم سینمایی «نفس» نرگس آبیار و «یادداشت یك زن خانهدار» كه از شبكه پنجم در حال پخش است.
حجت اشرف زاده بعد از این ماجرا حسابی سر شلوغی دارد. از اجرا در افتتاحیه جشنواره فجر گرفته تا تیتراژخوانی برای فیلم سینمایی «نفس» نرگس آبیار و «یادداشت یك زن خانهدار» كه از شبكه پنجم در حال پخش است. در آموزشگاه موسیقی سراغ او رفتیم و ماجرای «ماه و ماهی» را از او جویا شدیم. این مرد نیشابوری هم با متانت از همه چیز گفت. حتی ماجرای دلخوری از محسن چاوشی و كار مشترك با او.
كودكی در نیشابور
شخصیت بچهها توی یكی، دو سال اول زندگیشان شكل میگیرد؛ از اتفاقها و صداهایی كه پیرامونشان هست؛ حتی با اینكه بچهها نمیتوانند حرف بزنند در نهاد و سرشتشان تاثیر میگذارد. از بدو تولد، من به عنوان لالایی، موسیقی ایرانی شنیدم و این حتما تاثیرگذار بود. پدرم چون با لحنهای موسیقی ایرانی بسیار آشنا همچنین قاری قرآن بود، بیشتر لحنها را میشناخت. او معلم بازنشسته آموزش و پرورش بود كه به شاگردانش درس قرآن میداد و ادبیات فارسی تدریس میكرد.
همه اینها جای خود، كوچهباغهای نیشابور خاصیتی دارد كه آدمها را شاعر و هنرمند میكند. خیام و عطار هم در این محلهها نفس كشیدهاند. در آن دوره اما استاد پرویز مشكاتیان افتخار موسیقی و هنر نیشابور بود و همه اینها من را به سمت موسیقی سوق میداد.
اولین كاستهای من
چون موسیقی ایرانی دوست داشتم، آلبومهای كیش مهر، گل صدبرگ شهرام ناظری و آلبومهایی كه استاد شجریان با استاد پرویز مشكاتیان جمعآوری كرده بودند، اولین آلبومها و كاستهایی بود كه من برای خودم داشتم. آوازهایی از ایرج هم بود كه قدیمیتر بود و برای پدر بود یا عبدالوهاب شهیدی و تكنوازی تار و تكنوازی سهتار كه جلیل شهناز نواخته بود و مجموعه آنها را داشتیم و اینها مجموعهای بود كه بعدا موردعلاقه من شد؛ خصوصا در آن زمان پرویز مشكاتیان حركت نویی آغاز كرده بود؛ یعنی اینکه سراغ اشعار و اركستر متفاوت رفته بود كه من خیلی به آن مجموعهها علاقه داشتم.
نرمافزار و موسیقی
در خانوادههای ایرانی اعتقادی وجود دارد كه نان در آوردن از هنر سخت است. الان این نگاه كمرنگتر شده اما هنوز وجود دارد و البته نگاه دور از واقعیت نیست. در دوره ما رقابت خاصی بین پسرها برای مهندسشدن بود و میگفتند ایرادی ندارد كه خواننده باشی اما یك خواننده مهندس باش تا بتوانی خرج زندگی را در بیاوری. اگر تحصیلات مرتبط با خواندن را انتخاب میكردم خیلی جلوتر بودم. ولی با همه این شرایط راضی ام چون سالها از تحصیلم استفاده كردم و درآمد داشتم.
آموزش موسیقی در تهران
من علاقه عجیبی به سازهای كوبهای دارم. ذهنم ریتم و علاقه به ساز كوبهای دارد؛ به همین خاطر دف را شروع كردم. برای آموختن دف به تهران آمدم. هر هفته یا دو هفته یك بار میآمدم و همزمان كلاس آواز هم میرفتم. سال ۸۱ و ۸۲ یكی از دوستان استاد شجریان من را پیش ایشان بردند. بعد از آن پیش آقای نوربخش رفتم. قبل از آن در نیشابور سالها من شاگردی آقای رضا شاكری را كردم که یكی از ردیفدانان خوب ایران است.
ایشان برای خودش در یك روستا مشغول كشت و زندگی و كشاورزی است، افكار خاصی دارد و به دور از هیاهوی شهر زندگی میكند. سال۸۴ تقریبا رفت و آمدم بیشتر شد و درسم در رشته كارشناسی امور و نرمافزار تمام شد. همان سال در تهران خانه گرفتم و ۱۱ سال است كه در اینجا زندگی میکنم. یكی از اطرافیان پدرم به او گفته بود كه نگران حجت نباشید چند وقتی میرود و خودش برمیگردد. اما چون مسیر را درست انتخاب كردم جای درستی ایستادهام. اگرچه روزهای سختی را به لحاظ مادی و عاطفی تجربه كردم.
دیدار با استاد شجریان
انجمن شعری بود كه همه اساتید درجهیك در آن حضور داشتند كه مرحوم مینویی هم در آن جمع بودند. همه دوستان قدیمی آقای خرم و آقای عطار هم حضور داشتند. به همراه آرش كامور كه همشهری، نوازنده و آهنگساز هم هست یك شب آنجا دعوت بودیم. من یك آواز خراسانی خواندم كه خیلی برایشان جذاب بود. بعد كه نشستند ایشان گفتند: چقدر خوب! شما كجا بودید و من گفتم از نیشابور آمدهام و خیلی هم آرزو دارم كه استاد شجریان را از نزدیك ببینم و گفتند كه جمعه ساعت ۱۰ صبح اینجا باش! به حرف ایشان گوش دادم، صبح شنبه آنجا بودم و مستقیم رفتم پیش استاد شجریان و خواندم. از شوقم دوزانو جلوی پای ایشان نشستم.
استاد هر قدر گفتند بیا بنشین كنارم نتوانستم این كار را بكنم. دستشان را گذاشتند روی شانه من و گفتند تو خواننده بزرگی خواهی شد. فقط باید چیزهایی را یاد بگیری. الان چیزهایی كه میخوانی درست نیست. ولی آن چیزی كه از ذوقت برآمده خیلی دلنشین است. بعد از آن هرازچندگاهی سر میزدم و چیزهایی را كه یاد گرفته بودم میگفتم و با راهنمایی ایشان چیزهای دیگری را هم یاد میگرفتم. سال ۸۳ هم در یك جمعی كه استاد مشكاتیان آنجا بود یك آواز خواندم و ایشان گفتند من تو را تهران میبینم؛ بیا و یك دوره درباره ایجاد تفكر و ذهنیت راجع به موسیقی و شعر ایرانی بگذران. تا آن زمان تنها چیزی كه در ذهن من بود اینكه یك آواز خوب بخوانم. چیزی كه استاد مشكاتیان در ذهن من به وجود آورد انتخاب شعر و داشتن یك ادبیات متفاوت بود. یعنی تمام ذهنیت من را نسبت به داستان تغییر داد. گفتند كه شعر مطالعه كن، ادبیات مطالعه كن، كتاب بخوان!
آنجا بود كه فهمیدم كدام كلام برای كدام موسیقی مناسبتر است. به سفارش استاد مشكاتیان یك دوره كامل راجع به موسیقی خراسان و یك دوره كامل روی ادبیات عرفانی ایران تحقیق كردم. به درخواست ایشان راجع به غزل نوی ایرانی هم تحقیق كردم. با همه این تجربهها سال ۸۷ آلبومی به نام شرح پریشانی كار كردیم كه فضای كاملا ایرانی و اصیل دارد و متاسفانه با فوت استاد مشكاتیان مصادف شد. به لحاظ روحی و فكری آمادگی انتشار آلبوم را نداشتم اما به خاطر آرامش خودم صرفا برای اینكه بخشی از آن را استاد مشكاتیان محبت داشتند و شنیده بودند بعد از سكوتی چند ساله منتشر كردم.
ازدواج موزیكال
همسرم نوازنده دف هستند و آشنایی ما در همین موسیقی اتفاق افتاد. ایشان را در فستیوالهای موسیقی استانها دیده بودم و این رفت و آمدها باعث آشنایی شد. ایشان اصالتا قزوینی هستند و در این سالها خیلی از من حمایت كردند. ما سال ۸۹ ازدواج كردیم. ایشان همیشه حامی من بود و خیلی جاها چنان روزگار تنگ میآمد كه تصمیم میگرفتم دست از كار بردارم اما چندین بار مانع از این كار شد. خیلی صبوری كرد و از خیلی از خواستههایی كه خانمهای همسن ایشان دارند، گذشتند؛ مثلا اینکه ما خیلی از سفرها را نرفتهایم و خیلی از تفریحات را نداشتهایم.
حضور در شبكههای خارجی
برای همه كسانی كه در هنر ایران فعالیتی ویژه و قوی دارند پیشنهاداتی از سوی كشورهای خارجی هست كه با حقوق كافی بروند و در آنجا كار كنند. برای من هم طبیعتا پیشنهاداتی، هم از شبكههای خارجی و هم محافل موسیقی آن ور آب بوده است. منتها من در ایران زندگی میكنم و كشورم را دوست دارم و تابع قوانین هستم. آنها هم حتما دلشان برای ما نسوخته و گاهی اهداف دیگری از این پیشنهادها دارند.
ماه و ماهی
سالها برای ماه و ماهی فكر كردم. نظر بزرگان و اساتید موسیقی را خواستم و كار شروع شد. با آرش بیات و امیر بیات هم كه آهنگساز و تنظیم كننده هم هستند آشنا شدم و دیدم كه با هم جوریم و میتوانیم كار كنیم اما پول كافی برای جمع كردن آلبوم نداشتیم؛ بنابراین من ماشینم را فروختم تا تامین هزینه كنیم. با این حال خیلی از سازها سمپل هستند و ساز واقعی نیستند. ویولا و ویولنسل را بعدا دوباره با صدای واقعی بازسازی كردیم.
ما البته قبل از انتشار آلبوم، قطعه ماه و ماهی را منتشر كردیم و دیدید كه چطور دانلود شد و همه شنیدند. البته از این كار هدفهایی داشتیم كه به آن رسیدیم. یكی گرفتن بازخورد از سبك كاری جدیدی كه با علیرضا بدیع شروع كرده بودیم و دیگر اینكه از این طریق آلبوم را هم معرفی كنیم. علیرضا بدیع ۵ سال پیش به اصرار من به تهران آمد و حالا به جایگاهی كه حقش بود رسیده است. به خاطر این مجبور شدیم خودمان آلبوم را جمع كنیم كه تهیهكنندهها قدرت ریسك نداشتند.
متاسفانه بعضی تهیهكنندهها در ایران شكارچی هستند؛ نه استعدادیاب. منتظر میمانند كسی گل كند بعد میروند سراغ او تا برایش كنسرت برگزار كنند. وقتی آلبوم جمع شد فاضل نظری كه یكی از بهترین شاعران غزل نوی ایرانی است در حوزه هنری دارای مسوولیت بود و آلبوم را خرید و فروش خوبی هم نصیبشان شد. حلالشان باشد و نوش جانشان. من در این آلبوم سعی كردم شبیه خودم باشم؛ به خصوص در زمانهای كه همه از استاد شجریان و همایون تقلید میكنند.
ماجرای دلخوری از چاوشی
من یک دوست صمیمی به نام حسین صفا دارم كه شاعر و ترانهسرای قابلی است. او به من گفت كه قرار است محسن چاوشی قطعه «قراضه چین» را بخواند و نیاز به صدایی شبیه صدای تو دارد تا قطعه خوبی از كار در بیاید. وقتی چاوشی را دیدم تفاوت در فكر و نگاه را كاملا در او احساس كردم. به همه چیز نگاه فكورانه دارد و اتاق فكر ویژهای با او كار میكنند. وسواس خاصی هم در انتخاب ترانه و آهنگ دارد.
این جور بود كه همكاری اتفاق افتاد، اتود زدیم و آواز و صدای من ضبط شد. منتها من به دو دلیل كمی دلگیر شدم. به هر حال دو نفر وقتی در یک مغازه شریك میشوند در همه چیز شریك هستند و باید از كار هم خبر داشته باشند. اولین دلیل این بود كه چرا قبل از انتشار قطعه هیچ خبری به من داده نشد تا قطعه را گوش كنم و از كیفیت اثر مطمئن شوم چون روی كارم بسیار حساسم. دلیل دوم هم این بود كه صدای من به صورت پسزمینه در قطعه شنیده میشد و كمرنگ بود.
مجری برنامه ساعت 25 از من پرسید كه صدای شما به عنوان افكتیو استفاده شده اما این طور نبود و صدای من مدت زیادی در قطعه شنیده میشد. محسن هم بعد از شنیدن این ماجرا به من زنگ زد و من همین دلایل را به او گفتم. در كل چیز خاصی نبود و محسن از بهترینها در زمینه كار خود است. بسیار دقیق، ریزبین، باهوش و فرزند زمانه خویش است. با خیلی از خوانندههای پاپ غیر از چاوشی مثل مازیار فلاحی رفاقت دارم و البته رفاقت به معنای كار مشترك نیست.
اینستاگرام كم سر و صدا
اعداد و ارقام مساله مهمی در اینستاگرام نیست. من خیلی دنبال شهرت نیستم و دوست دارم كارهایم خودشان راهشان را باز كنند و به جایی برسند. من به صورت حرفهای كار در اینستاگرام را بلد نیستم و دلیلی هم نمیبینم كه خیلی برایش وقت بگذارم. این را هم باید در نظر گرفت كه من تازه به استیج رسیدهام و زمان میبرد كه خیلی مسائل اتفاق بیفتد. در اینستاگرام هم اكثر پیامها را تكتك جواب میدهم تا كسی دلگیر نشود.
نظر کاربران
اگر متن را بروز رسانی کنید خیلی خوب میشود
خیلی کامل توضیح دادید