آلخاندرو ایناریتو: چقدر من دیوانه ام!
یناریتو میگوید: ...زمانی که در یک لحظه بسیار بسیار سخت روزت قرار داری و کلی درمانده شدی چون هیچ چیزی درست اتفاق نیافتاده- اما تسلیم نمیشوی – همه چیز درست اتفاق میافتد! تقریبا این یک اتفاق متعالی است...
کارگردان مکزیکی هالیوود؛ آلخاندرو گونزالس ایناریتو ۵۲ ساله با پنج فیلم (آمورس پروس یا همان عشق سگی، بیست ویک گرم، بابل، مردپرندهای و از گوربرگشته) برای خورههای سینما چهره شناخته شدهای است. سال گذشته برای فیلم جاه طلبانه بردمن اسکار برد و در یک رقابت نزدیک با لینک لیتر اسکار بهترین کارگردانی را از آن خود کرد. او در کمال ناباوری امسال جایزه انجمن کارگردانهای آمریکا را برد تا رکوردی را در این انجمن ثبت کند.
آلخاندرو ایناریتو را چه فیلمساز تجربه گرا بدانیم چه کارگردانی که میخواهد خودش را در تک تک نماها به رخ تماشاگر بکشاند. در از گوربرگشته در نمایش خشونت دست کمی از تارانتینو ندارد. شتک زدن خونها روی برف. جدال آقای گلس (دی کاپریو) با مرگ. خوردن گوشت خام. رفتن به درون پوست اسب... همه و همه میخواهد حس واقع گرایانهای را در جدال با طبیعت به تماشاگر منتقل کند.
در این میان از دوربین امانول لوبزکی نمیتوان غافل شد. او همراه آلفونسو کوآرون و ایناریتو سه آمیگوی مکزیکی هالیوود هستند که چند مجسمه اسکار در گنجه دارند. به قولشان پن در مراسم اسکار سال گذشته او اومده که هالیوود را تسخیر کند. (نقل به مضمون).
اما جهان بینی این فیلمساز تجربه گرا چیست؟ چه انگیزهای در ساختن فیلمهایش دارد؟ سرویس سینمای جهان کافه سینما جدیدترین مصاحبه با ایناریتو رامنتشر میکند. در آخر گفتن این نکته خالی از لطف نیست که ریچارد هریس فقید سالها پیش نقش این آقای گلس را در فیلم در دل طبیعت بازی کرده بود. نقشی که دی کاپریو برایش خیلی زحمت کشیده است.
-آقای ایناریتو آیا یک کارگردان باید با فیلمهایش زندگی کند؟
فکر میکنم از جهتی هر فیلم ادامهٔ خود کارگردان است. مهم نیست فیلم چه باشد. هر فیلمی که ساختهام ادامهٔ خودم بوده. گاهی وقتها احساس میکنم فیلم دارد در واقعیت حل میشود.
خط تیره و تار عجیب و غریبی وجود دارد که غیب میشود. و به لحاظ تماتیک هر چیزی که در فیلم دارد اتفاق میافتد زندگی کارگردان را به روشی خیلی واقعی در چنبره میگیرد. بارها برای من اتفاق افتاده است.
این بار در از گوربرگشته شرایط فیزیکی داستان واقعا بخشی از زندگی روزانه ما شد. آب بینهایت سرد بود، یک روز در دمای چهل درجه زیر صفر فیلمبرداری کردیم. واقعیت فیزیکی شخصیتها در زندگی روزانه ما نمود پیدا کرد و با تجربه فیزیکی ما در هم آمیخت.
چرا تا این حد متعهد به فیلمبرداری تحت چنین شرایطی بودید؟
-واقعا خوشحال بودم که به دل طبیعت میزنم و به سنت و ریشههای سینما باز میگردم جایی که اتفاقها واقعی روی میدهد و در محلهای حقیقی فیلمبرداری میکنیم. جایی که با ساختن دکور یا به صورت دیجیتالی روشی برای ساختن دنیای مصنوعی در اطرافمان اختراع نکردهایم.
ناغافل با واقعیت و پیچیدگی عناصر واقعا طبیعی و نور واقعی رو به رو شدیم. برای من تکلیف روشن است که اهمیت ندارد تا چه اندازه طراحی صحنه و کامپیوتری خوب است، اصلا قابل قیاس با عناصر طبیعی نیست.
نه تنها به خاطر پیچیدگی و زیبایی طبیعت بلکه بخاطر ذهنیتی که به عوامل میدهد. نتایجی در کل سیستم دارد. میدانی؟ از این لحاظ واقعا تجربه را دوست دارم. اودیسه فیلمسازی خود به یک فیلم تبدیل شد. ما در کوزه افتادیم، متوجه میشوی؟ تجربه بینظیر و تجربه احساسی و فیزیکی گستردهای بود.
-من را یاد آگیره: خشم خدایان ساخته ورنر هرتسوگ میاندازد. هرتسوگ عقیده داشت شرایط سخت فیلمبرداری در جنگلهای پرو در فیلم نمود پیدا میکند.
-آره. آگیره یا فیتزکارالدو روی من تاثیر داشتند. یا آکیرا کورساوا فیلمی ساخت به نام درسو اوزالا یا حتی اینک آخر الزمان ساخته فرانسیس فورد کاپولا. در چنین فیلمهایی انسان مقابل طبیعت است و چشم اندازهایی فیلمها دارند که یک جوری حالت احساسی شخصیت را دیکته میکند. من واقعا چنین فیلمهایی را دوست دارم.
-بله، زمانی که در موقعیت قرار میگیری، میفهمی ده برابر سختتر است! از گوربرگشته نتیحه تصمیم بدوی بود که من گرفتم. من چنین تصمیمی گرفتم چون کاملا کور بودم. شما باید فرصت آسایش را بیخیال شوید و هرروز بجنگید. چنین فضایی است.
شبیه صخره نوردی است زمانی که بدون طناب از دیواری صعود میکنید و در میانه راه هستید میدانید هر قدم اشتباه باعث سقوط و مرگ شما خواهد شد. چنین حسی در این فیلم هرروز جاری بود.
وحشتناک است.
یک ذره هم ترسناک است که چقدر من دیوانهام! میتوانست وحشتناک باشد. خیلی راحت امکان داشت اشتباه شود... هر روز کلی چالش وجود داشت. شما خالق اثر خودت میشوی. گاهی از اوقات مقام خداگونه پیدا میکنی و گاهی مخلوق طبیعت میشوی. و حالا مخلوقی هستی که خلاقیت خودت را نجات بخشیدی.
و مساله ریسک مالی هم بود اوضاع در چنین پروژههای جاه طلبانه میتواند خراب بشود و استانداردها خیلی بالا بود طوری که ما گرفتار شده بودیم. من گرفتار قواعد خودم شده بودم نمیتوانستم پا پس بکشم.
چون به دیوار میخوردم. واگر فیلم برداری را تمام نمیکردم و یا به روشی که میخواستم تمام نمیشد فیلم به یک فاجعه کامل تبدبل میشد. به یک ماراتن میماند: راهی برای توقف نیست باید تا ته بروی. احساس میکنی داری بیهوش میشوی اما باید تمامش کنی!
امیدوارم خیلی زود جدا نشوم! (میخندد) خیلی سخت بود. فیلمسازی خیلی دشوار است و شیره جان آدم را میگیرد. باید از تمام عزیزانی که به تو احتیاج دارند دور بشوی. این سختترین بخش است.
و شما سال گذشته زمانی که اسکار را برای بردمن بردی، داشتی از گوربرگشته را میساختی. نگفتی وقت استراحت است؟
من در دوتا ماراتن شرکت کردهام بنابراین احتیاج به توقف دارم. راستش حتی وقت نداشتم بببینم که چه اتفاقی برای بردمن افتاد! موقعیت خیلی عجیب و غریبی بود و من فکر میکنم باید چند ماهی استراحت کنم و ببینم در دو سال و نیم گذشته چه اتفاقی در زندگیام افتاده.
معمولا بین هر فیلمی که میسازم دو یا سه سال فاصله است. بنابراین به تنها چیزی که دارم فکر میکنم استراحت در سه سال آینده است. واقعا احتیاج دارم.
آیا یک قارون [هالیوودی] مانند آرنون میلکان - سرمایه گذار بردمن و از گوربرگشته و تهیه کننده آثاری مانند روزی روزگاری در آمریکا و برزیل- احتیاج است تا احتمال تولید چنین فیلمهای جاه طلبانهای را فراهم کند ؟
-مسلما. شما به یک تهیه کنندهٔ با چنین عشق و سلیقه احتیاج دارید که خودش عاشق هنر است و به شکل خوبی دیوانه است تا همه را با هم داشته باشد وساختن چنین فیلمی را امکان پذیر کند.
آیا تهیه کنندگان دیگر بابت هزینه زیاد نگرانی دارند؟
به همین علت است که دیگر چنین فیلمهایی ساخته نمیشوند چون بیشتر تهیه کنندگانی که سرمایه میگذارند تنها دلیل حضورشان به سود رسیدن است. و زمانی که انگیزه سود باشد فیلمها به کالا یا محصولاتی راحت تبدیل میشوند که کسی را اذیت نمیکنند و بیشترین تماشاگر بالقوه را دارند.
بنابراین ما در حال حاضر در وضعیت خطرناکی به سر میبریم. فقط سود اهمیت دارد. من احمق نیستم که فکر کنم گذشته تفاوت داشت. همیشه همینطور بوده اما حالا بیشتر از هر زمانی سود اهمیت پیدا کرده است.
درحقیقت آیا شما بازهم ساختن فیلمی مانند از گوربرگشته را به همین روش تولید انتخاب میکنید؟
- اصلا از ساختن از گوربرگشته متاسف نیستم.. فکر میکنم هر فیلمی را که ساختم ارزش خود را داشته. من خیلی افتخار میکنم. اما دوباره این تجربه را تکرار نمیکنم. (میخندد) بینهایت سخت بود. بینهایت بینهایت دشوار بود. واقعا به یک کاری برای زنده ماند ن تبدیل شده بود. به عنوان کارگردان لحظاتی داشتم که بسیار سخت و چالش برانگیز بود...
- -گاهی از اوقات وقتی ایمان را از دست میدهی و میفهمی که دیگر هرگز به آن شیوهای که در رویا داشتی کار پیش نخواهد رفت اما به تلاش ادامه میدهی ناگهان یک چیزی تلنگر میخورد و هر چیزی در جای خودش قرار میگیرد.
و ناگهان آنچه اصلا درست کار نمیکرد به جریان میافتد. زمانی که در یک لحظه بسیار بسیار سخت روزت قرار داری و کلی درمانده شدی چون هیچ چیزی درست اتفاق نیافتاده- اما تسلیم نمیشوی - همه چیز درست اتفاق میافتد! تقریبا این یک اتفاق متعالی است.
نظر کاربران
جالب بود، مرسی