۲۹۸۱۲۷
۱ نظر
۵۰۱۳
۱ نظر
۵۰۱۳
پ

رحمانیان از نیروهای خودسر در فرهنگ ایران می‌گوید

محمد رحمانیان مردی که پای حقوق هنری اش می ایستد، دیگران را به مبارزه می طلبد، اتهام می زند و مورد اتهام قرار می گیرد، از زد و خورد رسانه ای ابایی ندارد، گاهی می برد و البته گاهی هم شکست می خورد.

مجله رو به رو - پوریا سوری: آنچه از محمد رحمانیان در سال های اخیر در یادها مانده، سیمای هنرمندی معترض است؛ مردی که پای حقوق هنری اش می ایستد، دیگران را به مبارزه می طلبد، اتهام می زند و مورد اتهام قرار می گیرد، از زد و خورد رسانه ای ابایی ندارد، گاهی می برد و البته گاهی هم شکست می خورد. اما همه اینها نمی تواند از وجه غالب هنری یکی از بزرگترین کارگردانان و نویسندگان تئاتر کشورمان بکاهد. هرچه باشد و نباشد، او محمد رحمانیان است و جامعه هنری کشورمان نقدهایش را با صدایی رسا می شوند. با او درخصوص اعتراض اخیرش نسبت به کنار گذاشته شدن دومین فیلمش «سینما نیمکت» از بخش سودای سیمرغ جشنواره فیلم فجر، به گفت و گو نشسته ایم.

گویا «داربست خودسری» گزارش اصلی شماره قبل رو به رو، توجه تان را جلب کرده است. پیش از مصاحبه، از حضور نیروهای خودسر در حوزه فرهنگ گفتید. تعریف تان از خودسری چیست؟

خودسرها کسانی هستند که نه به قوانین احترام می گذارند، نه به خودشان و نه به ما! دنبال یک دیوار می گردند که از آن بالا بروند و در کار ما هم از دیوار سفارت فرهنگ بالا می روند.

اگر چنین تعبیری درست باشد، مشخصا چه کسانی خودسر فرهنگی هستند؟

همان نیروهایی که قبلا موقعیتشان به عنوان ناظر، ممیز و بررس در دولت احمدی نژاد کاملا روشن بود و امروز با عوض کردن حوزه کاری شان، وارد حوزه سینما شده اند که البته بسیار تکان دهنده است. خودسری شان هم به این علت است که با آدم ها برخورد شخصی می کنند. می بینیم که دیایره گزینش خودی و غیرخودی به شدت راه افتاده و انتخاب ها دقیقا براساس مصلحت های سیاسی صورت می گیرد، در صورتی که در دولت جدید، قرار بر این بود که در حوزه فرهنگ، برای تولید آثار فرهنگی، یک بازتعریف جدید صورت گیرد. دولتی باشد فرهنگی نه دولتی سرهنگی.

رحمانیان از نیروهای خودسر در فرهنگ ایران می‌گوید

توقع شما چه بود؟ شما دو سال پیش چگونه فکر می کردید؟ فکر می کردید قرار است چه تحول فرهنگی اتفاق افتاد؟

دقیقا فکر می کردم همان تحولی که در سال ۷۶ رخ داد، اتفاق بیفتد. حتما می دانید که من بین سال های ۶۷ تا ۷۶ ممنوع الفعالیت بودم.

بله! در تئاتر ممنوع الفعالیت بودید. چه فعالیت های دیگری در آن زمان داشتید؟

بیشتر با تلویزیون همکاری می کردم. یکی، دو نمایش هم در تالار مولوی اجرا کردم که البته آن تالار زیر نظر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نبود و متعلق به دانشگاه تهران بود و می توانستم نمایش هایی مثل دایی وانیا را در آنجا اجرا کنم. به هر روی، تا سال ۷۶ بیشتر با تلویزیون و در حوزه تله تئاتر کار می کردم. هم در شبکه یک و هم در شبکه دو و بعدتر در شبکه چهار که اصلا مختص تله تئاترها بود.

تا سال ۷۶ که دکتر حسین سلیمی رئیس مرکز هنرهای نمایشی شد و با من تماس گرفت و گفت امسال برای جشنواره کار نداری؟ گفتم فکر می کنم زمانش گذشته است. البته ایشان لطف کرد و گفت که برای شما نگذشته است و از همان سال ۷۶ کارم ادامه پیدا کرد تا ۸۷. البته سال ۸۶ مشکلی با رئیس وقت جشنواره فجر (مجید سرسنگی) پیدا کردم و ایشان خودسرانه جلوی اجرای نمایش «مانیفست چو» را گرفت و من مجبور شدم یک شب کار را در خیابان اجرا کنم.

بدون هماهنگی؟

بله، درست در شبی که اختتامیه جشنواره تئاتر فجر بود، من جلوی ورودی تئاتر شهر و در برف، این نمایشنامه را در محاصره ماشین های پلیس اجرا کردم. البته سال بعد «مانیفست چو» را روی صحنه بردم و این آخرین نمایش گروه ما بود. در سال ۸۸ نمایش «روز حسین» را آماده کردم که آن اتفاقات پیش آمد و نشد. سال ۸۹ هم نمایش «هامون بازها» را آماده کردم که باز هم به لطف ممیزان، اجرا نشد و بعد از آن هم رفتم کانادا و فعالیتم را آنجا ادامه دادم.

و بعد از انتخابات ۲۴ خرداد ۹۲، به ایران برگشتید. نگفتید دقیقا توقعتان از تحول فرهنگی چه بود؟

همان توقعی که در سال ۷۶ داشتم، یعنی فکر می کردم که راه باز شده که کارهای بهتری تولید شود. دیگر شرایط به آن سختی نیست، موقعیت فرق کرده و واقعا هم همین طور بود، خصوصا در تئاتر فضا بهتر شد. در سینما هم با حضور آقای ایوبی اتفاقات خیلی خوبی افتاد، چند فیلم خوب ساخته شد، اما از بدشانسی من امسال تغییر و تحولی در مدیران اتفاق افتاد و مدیرانی که در سال ۸۸ و در مرکز هنرهای نمایشی مسئول اداره سانسور بودند، دوباره از دیوار بالا رفتند و از پنجره وارد شدند.

مشخصا از چه کسانی صحبت می کنید، می توانید نامشان را ببرید؟

بله، همه جا نام می برم. سیدصادق موسوی در راس این مدیران است. سیدصادق موسوی کسی بود که باعث ممنوع شدن فعالیت من در سال ۸۸ شد، باعث اتفاقاتی شد که در همان دوره افتاد و باعث صدور حکم ارتداد من از سوی روزنامه کیهان شد. من هرگز او را نمی بخشم.

بحث را باز کنید. سیدصادق موسوی با شما چه کرد؟

ایشان باعث آوارگی من شد، با پرونده سازی و شانتاژ، برایم حاشیه های سیاسی به وجود آورد. من در این کشور زندگی ام را می کردم اما روی از خواب بیدار شدم و دیدم نه می توانم تئاتر کار کنم، نه سینما و نه حتی تدریس. چون از همه جاهایی که تدریس می کردم اخراج شده بودم؛ هم من و هم مهتاب نصیرپور. فقط می نشستیم و همدیگر را نگاه می کردیم و می گفتیم باید چکار کنیم؟

و تصمیم گرفتید از ایران بروید!

من فقط به خارج از کشور رفتم که بگویم: آقای صادق موسوی و دار و دسته و کسانی که آن جا هستید، همه چیز به شما ختم نمی شود! من در کشور دیگری از صفر شروع کردم، آن جا شاگردان زیادی تربیت کردیم، ۵-۴ نمایش روی صحنه بردیم، یک فیلم ساختم و خیلی هم خوشحالم که این دوره را گذراندم و فعالیتم را ادامه می دادم که انتخابات سال ۹۲ اتفاق افتاد و شهریور همان سال به ایران برگشتم. همان موقع به کمک دکتر حجت الله ایوبی که رئیس موسسه اکو بود، ۲۰ شب در تالار شمس نمایش ترانه ها قدیمی را اجرا کردیم و فعالیت من دوباره آغاز شد.

پس حجت الله ایوبی سبب خیر شد؟

بله! زمانی هم که به عنوان رئیس سازمان سینمایی منصوب شد، به نظر من خبر خیلی خوبی بود، چون او را از سال ها پیش می شناختم و عقیده داشته و دارم که مدیر قابل و دلسوزی است، اما تنها انتقاد من به ایشان، باز کردن راه برای حضور نیروهای خودسر است.

رحمانیان از نیروهای خودسر در فرهنگ ایران می‌گوید

فکر می کنید چرا این اتفاق افتاد؟ دلیل روی بورس بودن همیشگی گروه های خودسر، چه در دوره مدیریت ایوبی و چه شمقدری، چیست؟

واقعا نمی دانم. البته خودسری یک تعریف عام دارد. همین چند روز پیش مدیری آمده و اعلام کرده که فیلم هایی که در آن سیگار می کشند، دچار مشکل خواهند شد و ما سانسور می کنیم و... سوال من این است که چه کار کارشناسی ای انجام شده؟ کدام سابقه ممیزی نشان داده که با کمتر نشان دادن سیگار، مصرف سیگار پایین آمده است؟ در کدام جامعه؟ در کشور خودمان سالی ۶۵ میلیارد نخ سیگار دود می شود. آن وقت به جای این که گام های اساسی برداریم و مثلا جلوی قاچاق سیگار را بگیریم یا استعمال آن را در مکان های عمومی ممنوع می کنیم. زورمان به سینما می رسد.

شاید تلقی این باشد که فضای فرهنگی پاستوریزه، جامعه پاستوریزه ای را می سازد؟

واقعا می شود؟ در همان معاونت سینمایی که این آقایان هستند، چند نفر سیگار می کشند؟ در همه مشاغل از روشنفکرترین مشاغل گرفته تا... چقدر سیگار می کشند؟ مثلا فکر می کنند با نشان دادن یک نفر که بر پرده سینما پک به سیگار می زند، سیگار تبلیغ می شود! با این اوصاف باید نصف بازی همفری بوگارت در «کازابلانکا» را حذف کنیم یا به فیلم خوبی مثل «آشنایی با لیلا» ساخته عادل براقی اصلا اجازه اکران ندهیم. دوباره می پرسم؛ کدام کار کارشناسی روی این مسئله انجام شده و از کجا به این نتیجه رسیده ایم؟ اسم این ها به نظر من خودسری است. اگر هرکس با هر سلیقه ای بگوید که سلیقه من، مُرّ قانون است؛ خودسر است.

سال ها پیش (سال ۱۳۶۱) مدیری در اداره تئاتر گفت سیاه بازی را دوست ندارم و تعطیلش کرد. سال ها طول کشید تا جامعه تئاتری ایران توانست بر دخالت خودسرانه این آقا که سیاه بازی را دوست نداشت، فائق آید. رفتار آن فرد باعث شد ۱۵ سال، بر نمایش تخت حوضی، خط بطلان کشیده شود و به جایش اتفاقات مبتذل در تئاتر روی دهد. در تاریخ معاصرمان هم داریم که یک نفر مثل رضاشاه آمد و گفت تعزیه دوست ندارم و تعزیه تعطیل شد.

کسی هم نپرسید مگر قرار است زمین بر مدار سلیقه شما بگردد؟ جهان هیچ سکون و وقفه ای را بر نمی تابد و کار خودش را می کند. اینکه مدیری ناگهان تصمیم بگیرد صحنه های سیگار کشیدن را از فیلم ها حذف کند، بیشتر به یک شوخی شبیه است؛ آن هم در حالی که در همین جشنواره سال گذشته، فیلمی نمایش دادند که شبیه فیلم های آموزشی مصرف بهینه مواد مخدر شیشه بود. البته که آن فیلم، فیلم بسیار خوبی بود و اگر این مدیر آن موقع می گفت این فیلم را دوست ندارم، هرگز نمایش داده نمی شد. می خواهم بگویم هیچ حساب و کتابی در کار نیست و همین نشانه های بد، دست به دست هم داده و باعث شده که به عملکرد مدیران جشنواره امسال چندان خوش بین نباشم.

خب بیاییم سراغ سینما نیمکت. شنیده ایم حجت الله ایوبی و مدیران ارشاد تمایل زیادی داشتند که این کار ساخته شود.

مدیران ارشاد را چندان مطمئن نیستم ولی اگر حمایت شخص دکتر ایوبی نبود، این فیلم ساخته نمی شد.

خب این سیاست دوگانه را چگونه تحلیل کنیم؛ از آن طرف حمایتی می آید، تشویق می کند و می گوید آقای رحمانیان دوست داریم شما این کار را انجام دهید، این کار به نفع فرهنگ است. شما هم بودجه خیلی زیادی را هزینه می کنید، انرژی تان را می گذارید و درواقع عصاره روح و امیدتان را می گذارید به امید این که میوه اش را بچینید! اما چند روز مانده به مقصود، به در بسته بر می خورید. کدام را باور می کنید؛ تشویق را یا حذف را؟

زمانی که این فیلم نامه نوشته شد، من را موظف کردند که از دکتر محمدباقر قهرمانی (از مدیران ارشاد) مشورت بگیرم، ایشان هم پیشنهادی داد و من هم نظرش را پذیرفت. به زور هم نپذیرفتم، اساسا نظر ایشان را در مورد بخشی از فیلم نامه پسندیدم و دقیقا همان نظر را در فیلم نامه اعمال کردم. نظر ایشان، درباره رئیس پاسگاهی بود که در بخشی از فیلم شخصا می آمد و جلوی نمایش دادن فیلم ها را می گرفت. قهرمانی به من گفت این کار خوب نیست. مسئله جلوگیری از نمایش فیلم ها را سیستماتیک نکنید. پای نیروهای نظامی، انتظامی و دولتی را به این داستان باز نکنید. گفتم ولی در فیلم عده ای باید جلوی گروه سینما نیمکت را بگیرند تا داستان پیش برود.

گفت می توانند از اهالی محل باشند. من یک لات چاقوکش با چهار تا نوچه اش را گذاشتم به عنوان کسانی که می آیند جلوی نمایش فیلم ها را می گیرند، خب همین باعث دردسر شد. حالا این تبدیل شده به نماد و از همین جا مخالفت ها شروع شد. گروهی گفته اند منظورتان از این جماعت چنین بوده و چنان. حرف هایی زدند که وقتی فیلم را می بینیم، مطلقا در فیلم وجود ندارد.

یک نمونه جالب آن؛ در جایی از فیلمنامه، یک گاو از جلوی موتور سه چرخه شخصیت اصلی فیلم رد می شود و باعث سقوط موتور می شود. یکی از مسئولان که فکر می کنم هنوز هم در مصدر کار است، به من می گوید با اعضای شورای انتخاب صحبت کرده و آن ها متفق القول بوده اند که آن گاو خودشان هستند. می پرسم کجای داستان چنین اشاره ای دارد؟ می گوید خب گاو یعنی ما که جلوی این گروه را گرفته ایم! حالا من چه باید بگویم! فقط می شود گفت ذهنشان بیمار است.

رحمانیان از نیروهای خودسر در فرهنگ ایران می‌گوید

پس آن گاو نشانه چیست؟

این گاو از فیلم «گاو» داریوش مهرجویی آمده است. من در جای جای این فیلم، به فیلم های خوب سینمای ایران ادای دین کرده ام. از «طبیعت بی جان» سهراب شهید ثالث تا «سفر سنگ» مسعود کیمیایی، تا فیلم های بعد از انقلاب مثل «جاده های سرد» مسعود جعفری جوزانی. همه این ها با دقت و فکر انتخاب شده؛ حتی ما تکه ای از فیلم «رگبار» بهرام بیضایی را هم بازسازی کردیم، آن فضای عبور از کنار دیوار و آن نوشته ای که این خط را بگیر و بیا. من حقیقتا نمی دانم منظور آنها از این حرف ها چیست. این میزان توهم توطئه در مورد این که عده ای غیرخودی فیلم می سازند و حتما نیشی به...

خب یک قسمت کار هنر همین است.

بله، ولی من اصلا دون شان می دانم اینطور برخورد کنم و بگویم این گاو فلان و این گوسفند بهمان است. حرف فیلم روشن است. اگر انتقاد و اعتراضی دارد، روشن می گوید. بخشی از فیلم «سینما نیمکت» به نقد ممنوعیت های سال های ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۱ یعنی زمانی که نمایش فیلم ویدئو در ایران قدغن بود، می پردازد. داستان فیلم از جایی شروع می شود که این ممنوعیت تمام شده- در تاریخ ۱۰ دی ۱۳۷۱- و براساس اطلاعیه ارشاد، استفاده از ویدئو آزاد می شود. مثل تمام چیزهایی که مدتی بد و مکروه بود و بعدتر پذیرفته شد؛ مثل میکروفون که در زمان خودش تعدادی از خطیبان گفته بودند حرام است و در آن صحبت نمی کردند و بعدتر عده ای استفاده کردند و سرانجام عمومی و همگانی شد.

درواقع درباره ویدئو هم این اتفاق افتاده و خیلی هم دور نیست. بنابراین من حرفم را بسیار روشن در این فیلم زده ام. اصلا نیازی به نمادگرایی و سمبل سازی نیست- این توهمات بی ربطی است که راجع به این فیلم وجود دارد و همین حرف های بی ربط باعث شده که فیلم من از بخش اصلی جشنواره کنار گذاشته شود. البته ترکیب هیات انتخاب هم به این قضیه کمک کرده و همین کدگذاری های اطلاعاتی که برخی دوستان در بعضی جلسات می کنند، بزرگترین لطمه را به ما زده است.

شما خبر موثقی از هیات انتخاب دارید که با فیلم شما اینطور برخورد کردند یا رمزگشایی اش کرده اند؟

آفتاب آمد دلیل آفتاب. این فیلم تا قبل از این که این مسائل پیش آید، جزو انتخاب های اصلی بود و به تورج منصوری تهیه کننده فیلم اطلاع داده بودند. بعد هیات انتخاب کدگذاری اطلاعاتی کردند و پای حرف های سیاسی را وسط کشیدند. آن هم کسانی که مطلقا شایستگی انتخاب ندارند.

در این باره در نشست خبری تان مفصل صحبت کرده اید. جدا از نظرات شما درباره افراد، چه نکته جدیدی شما را مطمئن کرده که فیلم قربانی شده است؟

دروغگویی. دروغگویی آنها بیشتر آزاردهنده بود. همین که آقایان در برنامه نقد فیلم شبکه ۴ گفتند ما در جلسات شورای فیلمنامه در مورد خرده پی رنگ ها و پی رنگ ها و فیلمنامه کلاسیک و مدرن صحبت می کردیم... در آن جلسات دو مدیر دولتی هم بودند؛ آقایان کرمی و احسانی. شما نشستید با مدیران دولتی در مورد خرده پی رنگ ها صحبت کردید؟ چرا اینقدر مردم را ساده فرض می کنید؟

و به این؛ به زعم شما «دروغگویی» اعتراض کردید؟

بله و هر بار هم که صحبت شود، این اعتراض را خواهم داشت که هیات انتخاب جشنواره و مدیرانی که امتحان بد خودشان را در تئاتر پس داده اند، به عنوان نیروهای خودسر سلیقه ای و سیاسی عمل کرده اند.

رحمانیان از نیروهای خودسر در فرهنگ ایران می‌گوید

برخی می گویند شما که در سینما تازه از راه رسیده اید، چگونه همه را متهم می کنید که این هیات انتخاب، هیات درستی نیست؟

اتفاق من چون امسال آمده ام، می بینم و می گویم، همانطور که در مورد تئاتر هم قبلا گفته ام. در مورد مدیری مثل مجید سرسنگی بارها در تئاتر صحبت کرده ام، در مورد صادق موسوی هم بارها صحبت کرده ام. من تا امروز در سینما نبوده ام و همین امسال آمدم و درست همین امسال این نقایص را می بینم و معلوم است که همین امسال باید بگویم.

اگر ۱۰ سال پیش می آمدم و همین اتفاقات می افتاد، دوباره همین حرف ها را می زدم. چرا فکر می کنند ما یک مشت گوسفندیم که باید سرمان را پایین بیندازیم، چه با سابقه یک ساله و چه ۱۰ ساله...

چرا دیگران نمی گویند؟

من کاری به دیگران ندارم. لابد آن ها شرایط و مشکلات خودشان را دارند، شاید اعتراضی ندارند و شاید هم نمی خواهند مشکلی برای ساخت فیلم های بعدی شان به وجود آید.

شما نمی خواهید بسازید؟

اگر امکانش باشد می سازم، ولی نه به هر قیمتی. یعنی به قیمت این که هیچ نگویم و اعتراضی نکنم که مثلا پس فردا می خواهم فیلم بسازم؛ نه! آقایان بفهمند که وقتی در ۵۳ سالگی فیلم می سازم، اولین فیلمم را در ایران! دیگر شور و شوق ۲۰ سال پیش را ندارم، فقط کار حرفه ای خودم را انجام می دم و می خواهم آن را درست انجام دهم. و البته باید از کیان فیلم دفاع کنم و نگذارم سرش بریده شود. شاید هم این اتفاق بیفتد، ولی به هر حال من کاری غیر از اعتراض ها از دستم بر نمی آید، نه روزنامه دارم، نه مجله، نه رادیو و تلویزیون... عجیب است که با این لشکر رسانه ای که در اختیار دارند، همین مصاحبه ها را هم نمی توانند بپذیرند! توجه کنید که مصاحبه ها را هم با شما و نشریات و خبرگزاری هایی می کنم که در ایران هستند و قانونی. یعنی شما قانونان یک نشریه یا خبرگزاری هستید و می توانید با من مصاحبه کنید. بنده که با CNN مصاحبه نکرده ام...

مگر راجع به مصاحبه هایتان به شما اعتراضی شده؟

نه به صورت مستقیم، ولی خب اساس بخشی از مدیریت این جا که موقتا با تلویزیون از در مصالحه درآمده اند و بخشی که روزنامه ها دستشان است، شروع کرده اند به اتهام زنی و پرونده سازی. شخصی به معززی نیا یا امثالهم مثلا دست مرا رو کرده اند که بنده رفته ام کانادا و فیلم ساخته ام. مگر همان فردی که مراد شماست در کانادا فیلم نساخته؟ اتفاقا فیلم خوبی هم ساخته، مگر نه؟ اگر بقیه این کار را بکنند اشکالی ندارد، ولی من این کار را انجام دهم، پرونده درست می کنید. بولتن می سازید و به فلان جا می فرستید که چه نشسته اید که طرف دوپاسپورته و شش پاسپورته است و شما بی خبر... اگر این پرونده سازی ها و بولتن سازی ها تا به حال جواب داده، بعد از این هم جواب می دهد، ولی اگر موفق نبوده، پس دست بردارید. کار من قانونی است، فقط مصاحبه می کنم...

یکی از ابزار، اعتراضتان است.

اعتراض مدنی و سالم است و این کار را ادامه هم خواهم داد.

حسین معززی نیا در نامه ای خطاب به شما چندین بار به این مسئله اشاره کرده است: «محمد رحمانیان به این سیستم (جشنواره فیلم فجر) اعتراض دارد، چرا واردش می شود؟»

مثل این که معززی نیا خبر ندارد که کارگردان وارد این سیستم نمی شود، بلکه تهیه کننده وارد می شود. تهیه کننده و سرمایه گذار به این نتیجه رسیدند که فیلم باید در جشنواره نشان داده شود تا دیده شود. من هم مخالفتی نکردم، اما من آن فرم را پر نکردم... البته اگر از آغاز می دانستم هیات انتخاب متشکل از افرادی مثل شهرام اسدی و فریدون جیرانی است، هرگز پا در آن جشنواره نمی گذاشتم. هر چند هنوز هم حضورم قطعی نیست.

شما به حضور مدیران سانسورچی در جشنواره اشاره کردید و مشخصا به محمد حیدری هم اشاره کردید، اما ایشان به عنوان دبیر جشنواره اعلام کرد که در کنار گذاشتن فیلم شما از بخش اصلی جشنواره، هیچ دخالتی نداشته است...

اشتباه استراتژیک حیدری این بود که حکم معاونت جشنواره فیلم فجر را به سیدصادق موسوی داد.

اما ایشان فقط مسئول روابط عمومی است.

نخیر، ایشان دست راست آقای حیدری است و ساده لوحانه است که بگوییم سیدصادق موسوی جایی باشد و مثلا من هم بتوانم همان جا کار کنم.

اینکه می گویید، همان توهم توطئه نیست؟

اصلا. من او را می شناسم و ضرب شست او به من رسیده است. این شخص مسئول همه اتفاقات در آن چند سالی است که من و عده ای از اهالی تئاتر ممنوع الفعالیت بودیم. مسئول همه آن سال هایی است که من مجبور شدم مهاجرت کنم و جای دیگری از صفر شروع کنم. آدم ها با عوض کردن کت و شلوار، عوض نمی شوند. او از نظر من همان آدمی است که در سیاه ترین دوره فرهنگی کشور در سال ۸۸ در راس امور نظارتی تئاتر بود و به واسطه خدماتش، به ریاست تئاتر شهر هم رسید و برای سرنوشت تک تک هنرمندان تئاتر تصمیم می گرفت. من این را فراموش نمی کنم. امثال ایشان همان نیروهای خودسری هستند که از دیوار سفارت فرهنگ بالا می روند و هیچ کس جلودارشان نیست و بسیار خطرناک تر از کسانی هستند که در حوزه سیاست خارجی عمل می کنند.

آقای رحمانیان! می توانم نقد صریحی نسبت به شما داشته باشم؟

بله، کاملا.

رحمانیان از نیروهای خودسر در فرهنگ ایران می‌گوید

حکمی که به محمد حیدری دادند، اردیبهشت سال ۹۳ بود، نه امسال. یعنی تقریبا یک سال و اندی گذشته است. چرا همان زمان اعتراض نکردید؟

حیدری شخصا مدیر معتدلی بود و هست. من اعتراضم را زمانی شروع کردم که سیدصادق موسوی انتخاب شد. وقتی این دو نفر به این شکل کنار هم قرار گیرند، یعنی همان تیم ممیزی سال ۸۸.

آن موقع هم حیدری در کنارشان بود؟

بله. این یعنی همان کار تیمی. نتیجه اش را هم دیدیم که چه اتفاقی افتاد.

شما هیچ وقت به طور مستقیم از موسوی نپرسیده اید که مشکلش با شما چیست؟

چرا، در زمان «روز حسین» خیلی صحبت کردم، ولی دیدگاه او خیلی خطرناک بود، به شدت خطرناک بود. من را متهم به چیزهایی کرد که مطلقا بی اساس بود. بارها زا ایشان درخواست کردم خود یا اشخاصی از شورای نظارت، نمایش را ببیند. گفتم شما حتی از روی نمایش هم غلط می خوانید. یکی از ایراداتی که موسوی و تیمش گرفته بودند، این بود که من به آیت الله خمینی توهین کرده ام. من بارها گفتم یک بار اسم از امام برده می شود، ولی هیچ توهینی در آن نیست. کدام جمله است که شما را برآشفته است؟ دیدم یک جمله را آورد که یک بررس دورش خط قرمز کشیده بود و آن یکی ممیز خط آبی کشیده بود و سه نفر دیگر هم روی این جمله خط های رنگی دیگر کشیده بودند و گفتند این جمله اشکال دارد. من جمله را خواندم و گفتم اشکالش چیست؟

گفتند، شما به آیت الله خمینی گفته اید جوانک. گفتم که باور کنید من این حرف را نزده ام. گفتند این جا نوشته «جوانکی زِ خُمین». گفتم نه عزیزم، اشتباه می کنی، این «جوانکی زَخمین» است. حتی خود عبارت «روز حسین» را ایراد گرفته بودند. برایشان توضیح دادم که این بخشی از روایت امام سجاد (ع) است که فرموده اند «نبود روزی چون روز حسین(ع) که در آن سی هزار کس از امت رسول به جنگش شتافتند، تا با ریختن خونش به خداوند تقرب جویند!» یا از جمله دیگری در مورد معاویه ایراد گرفتند. آن جمله این بود: «مردی که به تقدیر زیست و به اجل مُرد» گفتند در این جا شما از معاویه طرفداری کردید و پرسیدند آیا به خاطر اهل سنت این حرف را زده اید؟

گفتم نمی دانم اهل سنت چقدر معاویه را قبول دارند اما این جمله از حضرت زینب (س) است. اگر نمی دانید، بدانید و مشتاقانه توضیح دادم اهل بیت (ع) حتی با دشمنان خود هم با کلمات زیبا صحبت می کردند. بی ادبی نمی کردند، هرگز فحش و ناسزایی از طرف اهل بیت (ع) شنیده نمی شد. صفاتی چون زورگو، فاسد و... را می شنوید، اما فحاشی و ناسزاگویی در صحبت هایشان نبوده است. بخصوص حضرت زینب (س) که اینقدر شاعرانه سخن می گفته که زینب سجع گو خطابشان می کردند. یعنی زینبی که تمام حرف هایش آهنگین بوده است.

و همه این دیالوگ ها با صادق موسوی بوده است؟

بارها و بارها به ایشان اصرار کردم، از طریق آقایان حیدری و پارسایی و از طریق همه کسانی که او را می شناختند؛ که شما نمایش را ندیده، حکم صادر نکنید. بیایید و ببینید حتما بسیاری از سوءتفاهم هایتان رفع می شود... گفتم شما بولتن سازی می کنید و این روش شما در گزینش قطعاتی از نمایشنامه و کنار هم قرار دادن آنها به نیت ایجاد فضایی مسموم، مصداق عینی بولتن سازی است، این کارها را انجام ندهید. او یک بار وارد زندگی تئاتر من شد و ۴ سال ممنوعیت برایم رقم زد و من هرگز او را نمی بخشم.

بعد از این همه اتفاقات، چه سرنوشتی را برای فیلمتان «سینما نیمکت» متصورید؟

سرنوشت اندوهباری را برای فیلم متصورم و فکر می کنم فیلم در لا به لای همه این زد و بندهای سیاسی و حاشیه هایش فراموش می شود و از بین می رود. کسی آن را نمی بیند و هرگز به درستی مورد قضاوت قرار نمی گیرد. این اتفاق است که متاسفانه می افتد.

خیلی هم ناامید نباشید!

واقع بینم نه ناامید. با فیلم من یک برخورد سیاسی شده، در حالی که فکر می کردم فیلمی راجع به سینما ساخته ام، راجع به خودمان. فکر می کردم فیلمی در ستایش نمایش ساخته ام. در ستایش هنر دوبله در ایران. یک ستایش توأمان از سینما و تئاتر، اما افسوس که با همه حرف هایی که گفته شده و همه برخوردهایی که رخ داده، بازنده اصلی این داستان، من هستم.

و برنده؟

هیات انتخاب فیلم، وزارت ارشاد و مدیران سینمایی برنده اند، شک نکنید.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • رویا

    تعجب می کنم از این حرفی که آقای رحمانیان در مورد عدم تاثیر سیگار کشیدن در سینما روی تماشاگر میگه! دیگه آمریکا هم به این قضیه رسیده ! خودم بارها تو صفحه های هنرمندان سریال شهرزاد دیدم که بعضی نوشتن انقدر قباد باحال سیگار میکشه آدم دلش می خواد سیگاری شه ! هر چی هم که هنرمندی که اینکارو میکنه محبوب تر باشه مردم بیشتر متمایل میشن! نمیدونم شاید چون هنرمندان اکثرشون سیگارین متوجه این قضیه نمیشن

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج