به خاطر چشم و ابرو بازیگر نشدم!
تا حوالی ظهر سر سریال «پشت بام تهران» بود و بلافاصله خودش را به خیابان منوچهری رساند تا جلوی دوربین پیمان قاسم خانی برود.
بازیگر سریالهای «نابرده رنج»، «همه چیز آنجاست»، «پژمان» و «آوای باران» که ماه های اول زندگی مشترکش را پشت سر میگذارد و از آرامش این روزهایش ابراز رضایت میکند مهمان یک فنجان چای بانیفیلم شد تا از روزهای پر کاریاش بگوید، از آهی امیرعلی و سام درخشانی فیلم سینمایی «خوب، بد، جلف.
همکاریاش با سعید نعمتا… و بهرنگ توفیقی، اخبار خوبی که از حضورش در فیلم سینمایی پیمان قاسم خانی به گوشش میرسد، از دیالوگهای سخت سریال «پشت بام تهران» و اولین اشکهایی که در سینما و تلویزیون ریخته و… . حاصل این گفتوگوی مفصل پیش روی شماست.
بله…
و همین الان از سر فیلم «خوب، بد، جلف» اومدی…
(میخندد) ببخشید که با تاخیر رسیدم.
با «خوب، بد، جلف» شروع کنیم…
«خوب، بد، جلف» یک طور نامحسوس ادامه سریال «پژمان» است. در واقع قصه پژمان جمشیدی است که حالا دو- سه سال است وارد عرصه بازیگری شده. جالب اینکه حالا در عرصه بازیگری هم به همان بلایی که در فوتبال سرش آمد دچار میشود، فیلمهای خوب به او پیشنهاد نمیشود تا اینکه از دفتر مانی حقیقی به او پیشنهاد بازی در فیلمش میشود و ادامه ماجرا…
و تو در نقش سام درخشانی…
پژمان در دفتر مانی حقیقی، سام درخشانی را میبیند، فرزند سرمایه گذار فیلم، عاشق سریال «پژمان» بوده و گیر داده که در این فیلم پلیسی باید این دو بازیگر بازی کنند و…
تو در نقش خودت بازی میکنی؟
نه کاراکتر فقط اسمش سام درخشانی است. خودم نیستم. تقریباً میتوان گفت همان وحید سریال «پژمان» است با عنوان سام درخشانی که شغلش بازیگری است، او هم اصولاً مدل پژمان شوت است و با او سر مسائل فوتبالی و سینمایی کل کل دارند. اصلاً خودم نیستم چون اگر قرار بود کاملاً خودم باشم شک نکنید کار با نمک از آب در نمیآمد.
خودت فیلم را تا اینجا دوست داشتی؟ به نظرت آنچه باید از آب در میآید؟
راستش را بخواهی این جنس کار تا حدود زیادی خطرناک است، یک جورهایی شوخی با خود است. معمولاً شوخی با خود آدم کمی جسارت میخواهد…
که برخی مواقع جواب نمیدهد البته…
نه بابا… من فکر میکنم هر جای دنیا این اتفاق افتاده جواب داده!
واقعاً؟
(میخندد) والا به من که اینطور گفتند!
امیدوارم یک اتفاق خوب در کارنامه سینمایی تو باشد؟
من هم خیلی امیدوارم.
بله ۶-۷ سال است از آخرین سینمایی من گذشته…
پیشنهاد سینمایی هم در این مدت نداشتی؟
چرا بابا، چند تا از آنها را که خودت خبر داری! ولی یا نقش چشمگیر نبوده و…
یا قصه خیلی ضعیف بود…
دقیقاً، دوست نداشتم پشت سرم بگویند این بازیگر تلویزیون است و گیشه سینما ندارد. چرا؟ چون کار خوب نبود، فیلمنامه خوب نبود، گروه کاربلد نبودند یا…
البته خیلی از بازیگران فقط سینمایی بازی میکنند و به گیشه فکر نمیکنند…
بله برای برخی از بازیگران فروش اصلاً مهم نیست و کسی هم یقهشان را نمیگیرد.
فقط قرار است یک فیلم سینمایی به کارنامهشان اضافه شود…
فقط… ولی برای من این یک ضربه محسوب میشود اگر کار خوبی در سینما انجام ندهم و بگویند بعد از چند سریال در تلویزیون به سینما رفت و حالا با شکست برگشته، پس باید با مراقبت و وسواس کامل با یک فیلمنامه خوب، با یک گروه خوب و با یک فیلم خوب به سینما برمیگشتم. خدا را شکر وضعیت من در تلویزیون خوب است و ترجیح میدهم یک بازیگر خوب تلویزیونی باشم تا یک بازیگر متوسط سینما…
و «خوب، بد، جلف» را ورود خوبی میدانی؟
فکر میکنم کار خوبی باشد. این فیلم را باید میآمدم چون کار مال خودم بود آمدم. ولی به دنبال تسخیر سینما یا نقشه خاصی برای سینما نبودم.
پیمان قاسم خانی میگوید پول مفصلی هزینه شد تا من کارگردان بشوم، به نظرت پیمان قاسم خانی که در نویسندگان طنز کشور یک نخبه محسوب میشود، میتواند کارگردان هم بشود؟
پیمان یک نویسنده با استعداد و یک پسر بسیار بسیار باهوش است. بزرگترین حسن این کار این است که خودش آن را نوشته است و خیلی خوب میتواند بازیگرانش را راهنمایی کند.
نه اصلاً، او به شدت ما را کنترل میکند. نقش و فضای کار این پتانسیل را دارد که اگر بازیگر را رها کنیم به سمت لودگی برود. او پیشنهادها را میشنود شاید ۱۵ درصد را هم بپذیرد اما بداهه نه، چون فیلمنامه آماده است مگر بخواهد سر صحنه خودش آن را بازنویسی کند.
شوخیها در فیلمنامه وجود دارد ولی خیلی از شوخیهایی که ما اضافه میکنیم یا مورد قبولش نیست یا معتقد است زیاد است! پیمان برخلاف مهراب که به شوخی خیلی اهمیت میدهد، چهارچوب قصه برایش مهم است. مهراب بیشتر به طنز در لحظه قصه و دیالوگها فکر میکند اما پیمان مراقب چهارچوب و کلیت قصه هم هست. پیمان یک نابغه است…
او هم با کارگردانی یک فیلم ریسک بزرگی کرده است…
من فکر میکنم یک تعریف جدید از کمدی در فیلم او رقم بخورد و اثری آبرومند در این ژانر از آب در آید. همان طور که سریال «پژمان» مخاطبان مختلفی را از هر قشر درگیر خود کرد حس میکنم فیلم «خوب، بد، جلف» هم مخاطبان بسیاری داشته باشد و حتی بچههای ۷-۸ ساله را به خود معطوف کند. تو که میدانی این روزها بچهها خانوادهها تصمیم گیرنده هستند و این میتواند در موفقیت فیلم موثر باشد. من فکر میکنم فیلم خاصی در دنیای کمدی از آب در آید.
این سریال «پشت بام تهران» اولین تجربه تو با متنهای سعید نعمتا… است…
بله…
فکر میکنی چی شد که نقش (آهی) به تو رسید؟
من مصاحبه تو با سعید و بهرنگ را خواندم. این طور که مشخص است خیلی هم بر سر بودن و نبودن من جدل بوده! (میخندد)
نه اتفاقاً سعید سر تو مطمئن بوده…
(میخندد)
و بهرنگ هم دو دل که بعد از اولین سکانس خیالش راحت میشود!
آره خواندم…
بهرنگ، آهی را تا حدودی ریزه میزه دیده به لحاظ فیزیکی ولی…
(میخندد) همین مرا امیدوار کرد!
خب چنین نقشی هرگز در کارنامه تو نبوده؟
خب من هر نقشی که بازی میکنم قبلاً در کارنامه من نبوده…
قبول دارم ولی به هر حال من بازیگرم و باید نشان دهم که میتوانم از پس نقشهای مختلف بر بیایم. شاید خیلی خودخواهی و شاید هم زیاده خواهی باشد ولی من تا امروز کلی تلاش کردهام، زحمت کشیدم، خودت خبر داری ولی منتظرم روزی برسد که بگویند سام از پس هر نقشی بر میآید.
(آهی) به نظرم متفاوتترین کاراکتری است که تو تا به حال بازی کردهای؟
- واقعاً؟ چرا؟
چون به هیچ وجه مدل تجارب قبلی تو نبوده؟
چه خوب، یک واقعیتی هم راجع من وجود دارد اصولاً هر کسی برای انتخاب یک بازیگر او را نشناسد در شناخت او از صفر شروع میکند، ولی برای من از منفی یک شروع میکنند. نمیدانم چرا گاردی معمولاً با من هست!
چرا؟
نمیدانم چرا حس میکنند فلانی به خاطر صورت زیبا و رنگ چشم بازیگر شده!
خب اینکه منطقی نیست!
چرا؟
چون در سه- چهار سال اخیر و سه- چهار سریال قبلی مثل «همه چیز آنجاست»، «آوای باران» و حتی سریال بذرافشان ابداً تو بر این مبنا انتخاب نشدی چون نقشها این ویژگی را طلب نمیکرده.
ضمن اینکه چهره زیبا و رنگ چشم جزو وجوه لاینفک بازیگری و سینماست.
قبول دارم ولی دوست ندارم بگویند فلانی به خاطر چشم و ابرویش آمده بازیگر شده! مثلاً برای انتخاب کامبیز از یک یا دو شروع میکنند مرا از منفی یک! (میخندد) البته احساسی است که من دارم و این روزها خیلی کمتر شده است. من چهار سال در پر بینندهترین سریالهای تلویزیون بازی کردم.
به نظرم تو بازیگر خوش شانسی بودی.
- خدا را شکر!
قبول نقش (آهی) میتوانست حتی برای تو استرس زا باشد چون کاراکتر راحتی نیست اصلاً دم دستی نیست!
قبول دارم، راست میگویی، من وقتی فیلمنامه را خواندم به سعید گفتم این بهترین فیلمنامه توست. باور کن از دستمزدم و خیلی چیزها گذشتم شاید قراردادی با تخفیف (البته منطقی) بستم چون این نقش را دوست داشتم.
شاید خیلیها به سبک دیالوگ نویسی این سریال انتقاد کنند اما ما داریم راجع به نمایش صحبت کنیم، نمایش چیزی جز زندگی نیست اما در عین حال خیلی با زندگی تفاوت دارد…
چون کلمات و چینش کلمات در دیالوگهای یک نمایش انتخاب شده و…
دقیقاً، در نمایش سلیقه نویسنده و حتی در ساخت سلیقه کارگردان موثر است. خب یکسریها سلیقه سعید نعت ا… را دوست دارند و عده اندکی هم نه! خب هر کسی مدل خودش مینویسد، مدل خودش فیلم میسازد، ژانرها متفاوت است. سینمای کیمیایی با سینمای مهرجویی یا کیارستمی متفاوت است هر کدام سلیقه خودشان را دارند. من معتقدم سبک نگارش سعید مشتری خودش را دارد و قرار هم نیست آن را تغییر بدهد.
بله… من چهار پنج روز بعد از عقد قرارداد جلوی دوربین رفتم.
یعنی در دورخوانیهای گروهی نبودی؟
ـ نه حتی یک دورخوانی هم با سعید نرفتم. در حالیکه همه بازیگران دورخوانی داشتند، تمرین داشتند. خود سعید هم معتقد بود ای کاش میتوانستیم فرصت دورخوانی داشته باشیم. اتفاقاً از همان روزهای اول هم سکانسهای سخت را برای من گذاشتند.
با کدام سکانس کار آهی در سریال شروع شد؟
همان سکانس سرقت کیف و… در واقع من خیلی زود میبایست شخصیت را آماده و ساخته و پرداخته به تصویر میکشیدم. اگر شخصیت چک اول خودش را در یک سریال محکم نزند با مغز به دره میرود! چون اگر مسیر را اشتباه بروی دیگر قابل برگشت نیست. من سر این نقش خیلی استرس داشتم و این کار مرا سخت میکرد.
پیش از این به لحاظ لحن و بیان نوع گویش و دیالوگهای آهی را تجربه نکرده بودی؟
ـ من اصلاً با این نوع گویش آشنا نبودم.
سخت بود؟
اصلاً جملهها در دهان من نمیچرخید. من بازیگر یک برداشت، دو برداشت هستم ولی اینجا، روزهای اول تعداد برداشتهای من خیلی زیاد میشد.
به خاطر سبک دیالوگها…
ـ بله دقیقاً، اگر چند سال پیش بود عصبی میشدم چون تجربه امروز را نداشتم نمیتوانستم از پس چند بار تکرار پلان بر بیایم و این مرا عصبانی میکرد.
سعید و بهرنگ هم که از کوچکترین تغییر در دیالوگ عبور نمیکردند؟
ـ کوچکترین تغییر، مساوی بود با کات! سعید خیلی سخت مینویسد جای فعل و فاعل تغییر میکند، آهنگین است، خودت میدانی اصولاً ادبیات خاص خودش را دارد و این کار مرا سخت میکرد چون خودم هم دوست نداشتم به راحتی از کنار دیالوگها عبور کنم، برایم مهم بود به سرعت بتوانم دیالوگ را با وزن، ریتم و کلمات درست ادا کنم.
گاهی اگر سعید هم عبور میکرد من میخواستم آنرا تکرار کنم تا بهترین برداشت روی آنتن برود. ادعایی ندارم ولی به نظرم سعید و بهرنگ خودشان هم فکر نمیکردند آهی آنقدر خوب از آب در بیاید. (البته من به گفته خودشان استناد میکنم)
آهی از ابتدا اینقدر پررنگ بود؟
نه چون قصه، قصه غیاث است. سعید دوست داشت که غیاث قهرمان یا به قول خودش ضد قهرمان قصهاش همه جا باشد. حتی اگر نبود صحبت او بود. به نظرم سعید شیوه خوبی را اتخاذ کرده بود، یعنی قهرمان پروری! سینمای ما کمبود قهرمان دارد، مردم ما اگر قهرمان نباشد سینما نمیروند چون دوست دارند خودشان را جای یک نفر بگذارند و با او همذات پنداری کنند.
سعید خیلی باهوش است که قهرمان پروری میکند، من ضد قهرمانهای او را هم قهرمان میدانم چون آنها هم رنگ و لعاب قهرمان دارند. همه که خوب کامل نیستند، هر کاراکتری سیاهیها و سپیدیهای خودش را دارد. آهی قرار بود به قهرمان بودن غیاث کمک کند که خودش کمکم آمد و قهرمان شد. در واقع قهرمان شدن آهی از غیاث یک ضد قهرمان ساخت.
اولین سکانسی که من و کامبیز در مقابل هم بازی کردیم من برقی را در چشمان سعید دیدم. او گفت این آن چیزی است که من دنبالش بودم. کمکم آهی شکل و شمایل جدیتری در قصه سعید گرفت و تقابل این دو در هفته پیش رو کلی سر و صدا خواهد داشت.
این دومین تجربه همکاری تو با کامبیز است؟
بله «نابرده رنج» را با هم کار کردیم که خیلیها آن کار را دوست داشتند و در زمان خودش جزو مجموعههای موفق تلویزیون بود.
تو و کامبیز رفاقت سالیانه دارید چرا این همکاری تکرار نشد؟
ـ یا فیلمنامهها جذاب نبودند یا برخی از کارها از پس دستمزد جفتمون بر نمیآمدند. خلاصه شرایط مهیا نبود که مقابل هم قرار بگیریم تا این سریال…
یکی از ابعاد سریال «پشت بام تهران» موضوع جایگاه خانواده است؟
ـ بله…
و داستان آهی و ماجرای پدر و احترام…
ـ اصلاً در چند قسمت ابتدایی ما در مورد غیاث و آهی این ماجرا را دیدیم. غیاث به پدرش میگفت آقا ولی و آهی به پدرش میگفت بابا سلمان، این راکورد را من تا پایان حفظ میکنم. آهی یک کاراکتر بابایی است و در واقع خانواده برای او بسیار اهمیت دارد.
یک جا به هاله میگوید اگر من خانوادهام را رها کنم یک روز تو را هم رها خواهم کرد این نشان میدهد آهی اهل خانواده است و اصولاً قصه، قصه خانواده و در مقام اول پدر است.
و تقابل غیاث و آهی هم بر اساس پدر است؟
ـ دقیقاً، من هم سعی کردم در لحظه لحظه بازیام نشان دهم که آهی چقدر به پدرش وابسته است. راستش را بخواهی سریال «پشت بام تهران» مرا یاد پدرم انداخت. (مکث میکند) باورت نمیشود وقتی آقای شهراز را در نقش بابا سلمان در آغوش میکشیدم حس خاصی داشتم. در طول سریال خیلی دلم تنگ شد و کلی یاد پدرم کردم.
خدا رحمت کند پدرت را…
قربان تو… (یک لیوان آب مینوشد)
این هم از خصوصیات شغل بازیگری است، گاهی نقشها باعث میشوند تو سری به خودت بزنی؟
چه خوب گفتی؟ گاهی نقشها باعث میشود آدم سری به خودش بزند، کجا بوده، کجا میره!!
فکر میکنم این اولین نقش حسی تو در این سالها باشد، اصولاً با شناختی که از تکنیک داری به سمت حس نمیروی؟ (اگر نخواهم بگویم کلاً نقش حسی تا به امروز نداشتی)
ـ شاید این برای اولین بار است که من برای یک نقش آنقدر اشک ریختم. همیشه نقشهای غُد را بازی میکردم، یا منفی بودم و اشک در بیار اشک بریز. تازه فهمیدم چقدر در اشک ریختن قابلیت دارم، تازگیها تا میگویند پخ، اشکم در میآید!
(میخندد) نمیدانم شاید به خاطر سن و سال باشد! در خصوص بحث تکنیک و حس هم که گفتی، بد نیست اشاره کنم در کارهایی که کات به کات زیاد دارد مثل کارگردانی بهرنگ که پلانها خیلی خورد میکند و سعی میکند تنوع پلان را در کارگردانیاش حس کند، بازیگر باید حس و تکنیک را توام با هم داشته باشد.
به هر حال جدا شدن از یک پلان و تکرار آن از زاویه دیگر یا حتی ادامه یک پلان در سکانس بعدی گاهی با فاصله زمانی بسیار انجام میشود، حفظ راکورد حسی در هر دو نما جزو وظایف بازیگر است که باید به سراغ داشتههای تکنیکیاش برود و از آن در این لحظات که برای ما کم هم تکرار نمیشود استفاده کند. در سریال «پشت بام تهران» هم، ما با توجه به سبک و سیاق کارگردانی بهرنگ نیازمند حفظ راکورد بودیم.
پس از سالها فعالیت و کار با کارگردانهای مختلف به نظر تو چقدر متن و فیلمنامه در درخشش یک بازیگر موثر است؟
خیلی زیاد، یک فیلمنامه خوب، به همه عوامل کمک میکند تا بدرخشند. هم کارگردان هم بازیگر و هم فیلمبردار و… . فیلمنامه بد تمام انرژی تو را میگیرد و حتی به تواناییهای تو لطمه هم میزند. متن مثل پی و پایه ساختمان است.
متمایز بودن یک بازیگر بدون متن متفاوت و خوب امکان پذیر نیست. بازیگر بدون متن خوب خودش را تکرار میکند و اگر هم تکرار نشود به سمت تیپ میرود و اصولاً، گاهی گریم هم تو را متفاوت میکند ولی این در ظاهر است.
خیلی از بازیگران حس میکنند نقشهای متفاوتی بازی کردهاند در حالیکه گریمهای متعددی داشتهاند. هوشمندی یک بازیگر به انتخابهای متفاوت اوست. انتخاب متفاوت متنها و شخصیتها به بازیگر فرصت میدهد تا خودش و تواناییهایش را در این عرصه محک بزند.
آهی و این سریال جایگاه خوبی در کارنامه تو دارد؟
یک تجربهای من دارم که میخواهم بگویم اینجا…
آره حتماً…
گاهی ما بازیگرها وقتی جلوی دوربین هستیم حس میکنیم حرکت خاصی نکردهایم، در واقع اکت مهمی نداشتهایم. این بزرگترین خطر است.
چرا؟
اینکه تو بخواهی یک حرکت اضافه کنی که بهتر دیده شوی…
یعنی حس میکنی برای این پلان کم گذاشتی؟
ـ آره گاهی حس میکنی در آن پلان هیچ حرکتی نکردی. این خطرناک است و من این حس و رفتار را از آهی گرفتم تا هیچ حرکت اضافهای انجام ندهم. شاید تا قبل از مونتاژ و چیده شدن بازیهای من کنار هم، سعید و بهرنگ هم فکر نمیکردند آهی به این خوبی یکدست و کامل در آمده باشد.
چون آن چیزی که جلوی دوربین از همه میدیدند از من نمیدیدند. چون من خیلی جلوی دوربین کار عجیب و غریب نکردم و فقط دنبال این بودم که زندگی کنم.
من آهی را سانتی متر به سانتی متر زندگی کردم، شناختم و بعد جلوی دوربین رفتم. من در غالب آهی رفتم و او را پیدا کردم کاراکتر سادهای نبود، باید برایش انرژی میگذاشتم امیدوارم آنطور که باید از آب در آمده باشد.
اگر ناگفتهای در پایان این فنجان چای مانده…
تشکر از بانی فیلم و تو که همیشه به من لطف داری و از سینما حمایت میکنی. خسته نباشید میگویم به همکارانم در سریال «پشت بام تهران» و فیلم سینمایی «خوب، بد، جلف» که حس و حال خوبی این روزها از بازی در هر دو دارم.
بزرگواران زیادی در این روزها ابراز لطف داشتند و از بازیام تعریف کردند و انرژی دادند که شاید لایق این همه محبت نبوده باشم. دو سه پیشنهاد برای بازی در سریال هم دارم، امیدوارم شرایط مهیا شود تا بهترین انتخاب را داشته باشم.
نظر کاربران
بابا چش و ابروووووووووووووووو....کی به تو نگاه میکنه پیرمرد