«دریا اورس»، ترکی که بیشتر از ما ایران را میشناسد!
میگوید که در میان کارهای روزانه اش، همیشه چیزی در حدود ۲ ساعت، به زبان «فارسی» اختصاص دارد. زبانی که خود اعتراف میکند دنیایی بیپایان است و او در نزدیک به ۳۰ سال اخیر، با آن سر و کار داشته و حتی میشود گفت با آن زندگی کرده است.
این زبان را خوب میشناسد و بهتر از شناخت، به آن سخن میگوید. شایدزاده شدنش در شهر قونیه که مدفن جناب مولانا جلال الدین است هم در این علاقه بیتأثیر نبوده باشد. اما آنچه اهمیت دارد دستاوردهای علمی او و البته - به عنوان مترجم - کتاب هایی است که از فارسی به ترکی برگردانده است. افزون بر این، او رئیس بنیاد عالی فرهنگ، زبان و تاریخ آتاتورک در ترکیه نیز هست.
ابتدا و برای ورود به بحث، از فضای تربیت خانوادگی خود بگویید؟ میخواهم بدانم سبب گرایش تان به فرهنگ ایران خانواده بوده است؟
من در سال ۱۹۶۶ در قونیه بهدنیا آمدم. شهری که تربت حضرت مولانا در آنجا است و به نوعی من در کنار آن حضرت بزرگ شدم. پدرم کارگر و خانوادهای که در آن بزرگ شدم، فقیر بود. من فارغ التحصیل یک دبیرستان حرفهای هستم اما در همان زمان هم به علوم اجتماعی و زبانهای خارجی علاقه داشتم. با این حال به سبب خواندن دیوان حضرت مولانا، در دبیرستان به زبان فارسی علاقهمند شدم و همین رشته را در دانشکده زبان، تاریخ و جغرافیای دانشگاه آنکارا که در سال ۱۹۸۵ به آنجا وارد شدم، انتخاب کردم.
پس از ۴ سال فارغ التحصیل شدم و سپس در همین گروه دستیار شدم. هرچند به مرور زمان تا درجه استادی پیش رفتم. من تقریباً ۲۰ سال در این دانشگاه در سمت استادی، تدریس زبان فارسی را در تمام سطوح آن از دستور زبان و سبک شناسی تا تاریخ ادبیات و عناصر زبان عربی در زبان فارسی و حتی حافظ و سعدی و مثنوی را از کارشناسی تا دکتری برعهده داشتم.
پایان نامه فوق لیسانس و دکترای تان در چه موضوعی بود؟
پایان نامه فوق لیسانسم در سال ۱۹۹۲، درباره کتاب «تاریخ الجایتو» تألیف عبدالله بن علی کاشانی بود که آن را به ترکی ترجمه کردم. در مقطع دکترا نیز در سال ۱۹۹۹ از روی دو نسخه کتاب «عالم آرای امینی» تألیف فضل اللّه بن روزبهان خُنجی که درباره تاریخ آق قویونلو است، تصحیح متن انجام دادم. اما به مرور به مولوی شناسی گرایش یافتم و درباره آثار ایشان تحقیق کردم تا آنکه در سال ۲۰۰۷ به همراهی یکی از دوستانم، ترجمه تازهای از «مثنوی معنوی» به ترکی در بازار کتاب ترکیه عرضه کردیم و خوشبختانه خوانندگان به سبب اسلوب ترجمه از آن استقبال کردهاند.
شما اکنون ریاست بنیاد عالی فرهنگ، زبان و تاریخ آتاتورک در ترکیه را برعهده دارید. کمی درباره این بنیاد و وظایفش صحبت کنید.
حتماً. من در سال ۲۰۱۰ به عنوان ریاست یک دانشکده علوم اجتماعی تازه تأسیس منصوب شدم که تا دو سال در آنجا بودم. اما در سال ۲۰۱۲ بنا به سه امضای رئیس جمهور، نخست وزیر و معاون نخست وزیر به ریاست بنیاد فرهنگ زبان و تاریخ آتاتورک انتصاب یافتم. این بنیاد - وابسته به دولت -، در سال ۱۹۸۳ تأسیس شده و متشکل از چهار زیرمجموعه بنیاد تاریخ ترک، بنیاد زبان ترکی، مرکز فرهنگی آتاتورک و مرکز تحقیقات آتاتورک است و این بنیاد، به نوعی پوششی است که وظیفه هماهنگی آنها را دارد. دو مرکز نخست به ترتیب در سالهای ۱۹۳۱ و ۱۹۳۲ تأسیس شدند که در بدو تأسیس، انجمن بودند. اما پس از کودتای سال ۱۹۸۰ نظامیان این دو و دو مرکز دیگر -که بعداً تأسیس شدند - را در هم ادغام و سازمان جدیدی دایر کردند که مبتنی بر قانون به شماره ثبت ۱۳۴ است.
ما در میان سازمانهای فرهنگی ترکیه، تنها سازمانی هستیم که نام مان در قانون اساسی ترکیه ذکر شده است و بودجه جداگانه دارد. از وظایف و مسئولیتها و شکل اداری بنیاد هم بگویم همانطور که از اسامی این ۴ مرکز برمی آید، «بنیاد تاریخ ترک» بیشتر با مسائل مربوط به تاریخ ترک کار میکند اما محدود به ترکیه نمیشود بلکه در هر جای دنیا که اقوام ترک تبار ساکن بوده باشند، سرگذشت شان را مطالعه میکند که شامل آسیای میانه تا چین، آفریقای شمالی، شبه جزیره عربستان و البته ایران میشود. اما در این میان، کارهای دیگری نیز چون انتشار کتاب و مجله را هم صورت میدهد. یکی از این مجلات ادواری «بلتن» است که از سال ۱۹۳۷ چاپ میشود و یکی از مجلات علمی تحقیقی ترکیه است. در انتشار کتاب هم، تعداد زیادی از کتابهای تاریخ ترک اعم از تألیف، ترجمه یا تصحیح متون به زبان ترکی عثمانی، منتشر شده است.
این بنیاد، هرساله سمپوزیومهای بینالمللی در داخل یا خارج از ترکیه برگزار میکند؛ کنفرانس هایی که اساتید تاریخ در دانشگاههای مختلف ترکیه به آنکارا میآیند تا به تبادل نظر بپردازند و حاصل تحقیقات تازه شان را ارائه دهند. در این مجموعه، کتب و نسخ خطی و لوازم پژوهشی در دسترس محققان است و البته نزدیک به ۳۰۰ هزار جلد کتاب هم در آنجا موجود است. «بنیاد زبان ترک» هم درست همین کار را درباره زبان ترکی انجام میدهد و حتی درباره زبانهای ترکی قبل از اسلام مانند اویغوری هم پژوهش میکند.
افزون بر این، جز ترکی آناتولی، روی تمام زبانهای امروز آسیای میانه چون ازبکی، آذری، قزاقی، قرقیزی، ترکمنی و برخی گویشها کار میکنند و درباره شان، هرساله، یک یا دو سمپوزیم بین الملی برگزار میشود. «مرکز فرهنگی آتاتورک» در مورد جامعه شناسی، مردم شناسی، ادبیات کلاسیک و مدرن و تاریخ هنر که تحت وظایف این سازمان است همایش برگزار میکند. همچنین «مرکز تحقیقات آتاتورک» که کارش از چند دهه قبل شروع شده، به زندگی و آثار شخص آتاتورک میپردازد.
ایرانشناسی و تدریس زبان فارسی در ترکیه در چه وضعیتی بهسر میبرد؟
البته ایران شناسی و زبان فارسی، دو مقوله جدا از هم در ترکیه است. در آنجا، دانشگاههای استانبول، آنکارا، قونیه، ارزروم و کریکاله دارای کرسیهای زبان فارسی هستند و سالانه ۵۰ دانشجو میپذیرند. در این میان، دانشگاههای استانبول و آنکارا از قدیمی ترین و بزرگترین دانشگاههای ترکیه هستند که در اوایل جمهوریت، به ترتیب در سال ۱۹۳۳ و ۱۹۴۶ تشکیل شدهاند که در کنار سایر گروههای آنجا، گروه زبان و ادب فارسی به عنوان یکی از «السنه شرقی» دایر شده است. البته مدتی عربی و فارسی در کنار هم بود اما به سبب احساس نیازی که شد، در دهه ۱۹۵۰ اینها از هم جدا شد و مستقل شروع به کار کردند. دانشگاههای آتاتورک در ارزروم و سلجوق در قونیه بعدها، به ترتیب در سالهای ۱۹۵۷ و ۱۹۷۵ تشکیل شدند.
در سال ۱۹۸۰ نیز دانشگاه کریکاله تشکیل شد. البته از نظر غنا و تنوع استادان، دو دانشگاه نخست، پیشتاز هستند. به بیان دیگر، استادان بزرگی مشغول تدریس هستند که ایران را از نظر تاریخی، زبانی، اجتماعی و جغرافیایی خوب میشناسند و نسل هایی تربیت کردهاند. ما در ترکیه ۵ نسل داریم که ایرانشناسی آموختهاند که من نسل چهارم هستم.
اوایل، امکانات جهت مطالعه و پژوهش خیلی کم بود ولی حالا دسترسی به کتابخانههای مختلف و اینترنت کار را برای ایرانشناسان جوان سهل کرده است. به مرور استادان درصدد برآمدند تا روی متون خطی فارسی کار کنند. به این ترتیب کتب خطی که در کتابخانهها محفوظ بود را به اصول تصحیح متون منتشر کردند.
این را هم اضافه کنم که ترکیه از نظر وجود نسخ خطی فارسی، یکی از غنی ترین کشورهاست و برخی از این نسخ، یگانه هستند و فقط در ترکیه وجود دارند که احتمالاً به مناسبتهای مختلفی وارد کتابخانههای ترکیه شدهاند؛ مثلاً در کتابخانه سلیمانیه استانبول شاید نزدیک به ۱۰ هزار مجلد نسخ خطی وجود دارد که برخی از اینها از نظر هنری، تاریخی، تجلید، مینیاتور، تذهیب و... خیلی ارزشمند و گرانقیمت هستند.
ما خوش اقبال بوده ایم که با مردم ایران همسایه هستیم. همسایگی که از پس قرن شانزدهم میلادی به این سو، دیگر جنگ و ستیزی رخ نداد و تمام مرزها در امنیت و صلح سپری شده هرچند تعامل ادبی - حتی در هنگامه نبرد صفوی و عثمانی - هیچ گاه منقطع نشده است. زیرا روابط عمیق فرهنگی و اجتماعی میان این دو زبان حاکم بوده است.
شاید جالب باشد بدانید، ترک ها، زبان فارسی را به عنوان زبان ادبی تلقی کرده و بسیاری از ادبا، فارسی دانسته و حتی اثری به این زبان منتشر کردند. در دوره عثمانی، شارحان بزرگی را میتوان سراغ گرفت که فارسی را بسیار خوب میدانستند و آثار مولوی، سعدی، حافظ، خیام و جامی را شرح میدادند. این روال تا قرن نوزدهم ادامه یافت.
تحولات جنگ جهانی اول، سبب شد تا دو کشور، به غرب روی آورند، افکار تازه وارد شود و دو کشور ارتباط ادبی قبل را از دست دهند. بویژه آنکه ادبیات دو کشور تحت تأثیر ادبیات فرانسوی قرار گرفت. هر دو کشور بعد از قرن نوزدهم، راه ادبی و زبانی خود را پیدا کردند اما متأسفانه «تعامل کلمه» بین دو ملت از بین رفت. ولی اگر به گذشته بازگردید، میبینید که از قرن چهاردهم تا هفدهم، به ادبیات ترکی، کلمات فارسی بسیاری وارد و حتی متداول شد. هرچند هنوز تعداد کلمات عربی بیشتر بود.
تصور نمیکنید، استقبال از زبان فارسی در ترکیه، به سبب مدفون شدن مولانا در آن سرزمین باشد؟
آن هم میتواند مؤثر باشد ولی توجه داشته باشید، عثمانی یک امپراتوری بود و زبانهای زیادی در آنجا وجود داشت که مهم ترین شان، فارسی، ترکی و عربی بود. زبان هایی که به «السنه ثلاثه» شهرت داشت و تسلط بر آنها، نشانه روشنفکر بودن در آن کشور بود و هنوز هم کمابیش هست.
عربی زبان علمی و فقهی، فارسی زبان ادبی و ترکی زبان فرهنگی و سیاسی مورد استفاده بوده است و از این لحاظ بین این زبانها رقابتی وجود ندارد بلکه هر سه در یک دایره تمدنی بودند و بدون هیچ عقدهای، هر سه، مورد توجه قرار داشتند.
پس از قرن نوزدهم، اما ملی گرایی در تمام کشورهای خاورمیانه ایجاد شد و شخصیتها و هویتهای ملی خود را نشان دادند. در نتیجه همه این فرهنگ مشترک شرقی از هم گسست تا جایی که تأثیر همین جدایی را امروز هم بین خودمان میبینیم. البته این اتفاق، محصول قرون نوزدهم و بویژه بیستم بود که ناگزیر مانند همه کشورهای اروپایی از این جریانهای تازه تأثیر پذیرفتیم و دولتهای ملی ایجاد شد.
در ترکیه تا چه میزان نسبت به زبان فارسی و ایران، میان نسل جوان شناخت وجود دارد؟
بهنظرم در هر دو کشور جوانان با فرهنگ غربی پرورش یافتهاند و گویی که رویشان به تمدن غربی (اروپا و امریکا) است. البته ناگفته نماند کشورهای اسلامی هم، دیگر آنطور که باید یکدیگر را نمیشناسند که دلایل بسیار دارد.
اما میبینیم که در سطوح دانشگاهی و افراد فرهیخته علاقهای به کشورهای منطقه جهت شناخت آنها وجود دارد. با این حال، مردم خاورمیانه از غرب آسیا تا شمال آفریقا، شبه قاره هند و آسیای میانه را همنمیشناسند زیرا فرهنگ غرب هنوز بر آنها و ذهنیتشان مستولی است و خیلی چیزها را برایشان ترسیم و تجسم میکند. با افزایش راههای ارتباطی است که میتوانیم همدیگر را بشناسیم.
ما همه از شبکههای اجتماعی استفاده میکنیم و بهواسطه شبکههای رادیویی و تلویزیونی است که هم را میبینیم. البته ایرانشناسی آکادمیک هم در ترکیه میتواند کمک کند. مثلاً اگر آثار کلاسیک و مدرن فارسی به ترکی ترجمه شود یا فیلمهای ایرانی در ترکیه اکران شود، میتواند حتی برخی پیش داوریها را اصلاح کند.
بدین گونه است که وقتی ترکها به ایران سفر میکنند یا آنکه ایرانیها به ترکیه میروند، ذهنیت برآمده از رسانههای غربی را میشکنند. پس لازم است دولتهای هر دو طرف، همانطور که در یک دهه اخیر در کنار روابط تجاری، مناسبات خوبی با هم برقرار کردهاند، باید تشریک مساعی کنند تا همدیگر را بیشتر بشناسند و گامهای خوبی، بیش از پیش بردارند.
سطح مطالعه به سطح سواد بستگی دارد. اکنون در ترکیه تنها یک درصد از مردم سواد ندارند ولی در یک دهه اخیر، رسانههای اجتماعی، اینترنت و ماهوارهها میزان مطالعه را پایین کشیدهاند. با اینکه ترکیه ۷۸ میلیون نفر جمعیت دارد، تیراژهمه روزنامه ها، در مجموع به حدود یک میلیون نسخه میرسد که البته «صباح» و «حریت» مهم تر از بقیه هستند. این نشان میدهد مردم چندان به مطالعه علاقه نشان نمیدهند. بازار کتاب آکادمیک کم رمق است و مثلاً یک کتاب شعر هزار نسخه تیراژ دارد.
ولی رمان و داستان در این سالهای اخیر، جهش داشته و شاهد حتی ۲۰۰ هزار نسخه هم برای تیراژ بعضی کتابها بوده ایم. البته نویسندگانی که به شهرت جهانی رسیده باشند هم داشته ایم. معمول است که اگر کسی در خارج از ترکیه، به شهرت برسد، بازتابش در داخل مرزهای ترکیه مشخص میشود. به بیان دیگر، معیار، سلیقه ادبی نیست؛ تنها اگر غربیها از فلان نویسنده ترک خوششان آمده باشد، مردم ما هم به سراغ آن کتاب میروند.
اما مهم است که درآمد مردم با قیمت محصولات فرهنگی چون کتاب، تناسب داشته باشد.
درست است. اکنون دیگر با افزایش درآمد، مناسب شده است. در ترکیه درآمد مردم بالا رفته است، چون درآمد ناخالص ملی بالا رفته و تورم پایین آمده است. در آنجا کتابهای معمولی بین ۱۰ تا ۱۵ دلار قیمت دارند.
خودتان چقدر کتاب میخوانید؟
من خیلی زیاد کتاب میخوانم که البته بیشتر به حرفه ام مربوط است، چون من مترجم هم هستم.
نام آخرین کتابی که ترجمه کردید را میگویید؟
آخرین کتاب «غیر قابل چاپ» تألیف سید مهدی شجاعی است که مشتمل بر شش داستان است و اکنون به ترکی ترجمه کردهام.
اجازه دهید یک پرسش کلی مطرح کنم؛ کتابهای ترجمه شده از زبان فارسی در ترکیه چقدر طرفدار دارند؟
در بازار کتاب ترکیه، کتب فارسی جایگاه خاصی دارند؛ این کتابها را میتوانیم به این شکل تقسیم بندی کنیم: کتابهای تألیفی که درباره زبان، فرهنگ، ادب، سیاست، جامعه شناسی و سایر موضوعات مربوط به ایران چاپ میشود و تعدادشان بسیار زیاد است به طوری که اگر اینها را از دوره سال ۱۹۲۸ تا امروز، فهرست کنیم کتاب قطوری میشود، قبل از آثار مدرن، آثار دوره کلاسیک فارسی از سال ۱۹۴۰ میلادی در ترکیه ترجمه میشدند و به فروش چشمگیری میرسیدند.
مثلاً «عبدالباقی گولپینارلی» مثنوی، دیوان حافظ، رباعیات خیام و... را ترجمه کرد و بعد از ایشان هم به خاطر توجه و علاقه زیادی که نسبت به زبان و ادب فارسی بویژه آثار کلاسیک وجود داشت مجدداً برخی آثار، ترجمه شدند و حتی برخی از شعرا آثارشان بارها و بارها توسط مترجمین مختلف ترجمه و چاپ شده است.
ما تعداد زیادی از ترجمههای مثنوی مولوی داریم که برخی به نثر هستند و برخی به نظم، و من هم - در کنار مرحوم گلپینارلی، محمد کانار، حجابی، احمد متین شاهین - یکی از مترجمین مثنوی هستم که یک ترجمه منظوم از مثنوی انجام داده ام.
تمام آثار مولانا، دیوان حافظ، اسرار نامه و الهی نامه فریدالدین عطار نیشابوری، رباعیات اوحدالدین کرمانی، سفرنامه و خوان الاخوان ناصرخسرو، رباعیات ابوسعید ابیالخیر و البته آثار محبوب ترین نویسنده و شاعرایرانی در ترکیه یعنی سعدی شیرازی همگی به ترکی ترجمه شدهاند.
در ترکیه مهمترین ترجمه گلستان متعلق به حکمت ایل آیدین است که ترجمه بسیار خوبی است و بعد از او هم اساتید بسیاری گلستان و بوستان را ترجمه کردهاند. خیام هم در ترکیه بسیار شناخته شده و محبوب است و رباعیاتش شاید نزدیک به بیست بار توسط مترجمین مختلف ترجمه شده است.
بهارستان و صحبئ الابرار و تحفئ الاحرار عبدالرحمن جامی هم به زبان ترکی ترجمه شده است. آثار مدرن و معاصر زبان فارسی اما نسبت به آثار کلاسیک فارسی، در بیست سال اخیر وارد بازار کتاب و ترجمه ترکیه شدهاند؛ برخی از شعرا و نویسندگان معاصر فارسی با اینکه در ترکیه شناخته شدهاند ولی هنوز آثارشان به ترکی ترجمه نشده است؛ محمد کانار تمام آثار صادق هدایت را ترجمه کرده است.
حتی تحقیقات او مانند ترانههای خیام، برخی از آثار صمد بهرنگی، غلامحسین ساعدی، مصطفی مستور و... از ادبیات داستانی معاصر به ترکی ترجمه شده است و این شخصیتهای ادبی در ترکیه شناخته شدهاند؛ ما از شعر معاصر ادب فارسی بسیاری از شخصیتهای بزرگ را به نام، میشناسیم ولی به خاطر اینکه ترجمه شعر نسبت به ترجمه آثار نثر کار بسیار مشکلی است کمتر افرادی هستند که جرأت و جسارت کنند و ترجمه آثار شعر جدید را به بازار کتاب ارائه کنند.
با این حال «هشت کتاب» سهراب سپهری، «دستور زبان عشق» قیصر امین پور، برخی از آثار فروغ فرخزاد، برخی از آثار احمد شاملو، فریدون مشیری و... ترجمه شدهاند.
با این حال امید است دوستان ایرانی که به ترکی مسلط هستند در این مسأله مارا یاری کنند تا بتوانیم آثار بیشتری ترجمه کنیم، چون ما هرچقدر زبان فارسی را خوب بدانیم چون زبان مادریمان نیست نمیتوانیم بخوبی یک فارسی زبان، اشعار فارسی را ترجمه کنیم و لطافت و زیبایی از بین میرود.
یکی از موضوعاتی که در ترکیه بسیار جذاب است کتابهای علوم دینی، فقهی، عقایدی، تفسیری و کلامی است ودر یک دوره خاص بویژه سالهای بعد از انقلاب کتاب هایی به قلم علی شریعتی و مرتضی مطهری و افراد شناخته شده دیگر، در زمینه علوم اسلامی ترجمه شده است.
اما حالا میتوان گفت بازار این کتابها رونق سابق را ندارند. برخی از کتبی که مربوط به تاریخ سیاسی، جغرافیایی، اجتماعی، فرهنگی وهنری ایران هستند نیز در ترکیه مورد علاقه مخاطبان است؛ بویژه کتاب هایی در مورد مشروطیت ایران که کتب زیادی از این دوره ترجمه شده است و حتی در دانشکدههای علوم سیاسی ترکیه، دانشجویان در مورد دورههای مختلف تاریخ سیاسی در ایران، پایان نامه مینویسند.
برخی از خاطرات و سیاحت نامه هاست که برای بسیاری از خوانندگان ترک جالب است. زمینه مهم دیگری که در کارهای علمی در ترکیه انجام میگیرد، فرهنگ نویسی است که پیشتر به آن اشاره کردم؛ فرهنگهای دو زبانه از ترکی به فارسی و از فارسی به ترکی.
اولین فرهنگ مدرن و جامعی که مورد استفاده ترک و فارسی زبانان قرار میگرفت، فرهنگ فارسی به ترکی و ترکی به فارسی ابراهیم اولغون و جمشید درخشان بود. به مرور بنا بر نیاز افراد فرهنگهای دو زبانه زیادی تألیف شد.
باز هم محمد کانار با کوشش و تلاش، فرهنگی نوشت اما منتقدین به آن ایراد میگیرند که تلفظ کلمات مانند تلفظ فارسی زبانان نیست. ولی دهها فرهنگی که ایشان نوشت و آنها را تکمیل کرده است، در حال حاضر به ۲ هزار صفحه و ۲۰۰ هزار کلمه رسیده است.
از شعرایی که شعرشان شهره است، من وحشی بافقی را دوست دارم و دیوانش را چند بار خوانده ام. برخی آثار سنایی غزنوی و عطار نیشابوری را هم. و البته سعدی که قیامت است در شعر فارسی!
قیامت است در شعر فارسی؟
بله، به زعم من، سعدی قله زبان فارسی به لحاظ ادبی است و پس از اوست که کم کم افول می کند.
پس فردوسی چه؟ گفته میشود او بود که با «شاهنامه»اش، زبان فارسی را زنده نگاه داشت.
البته فردوسی حماسه نویس است و جای رفیع و عظیم خود را دارد. اما سعدی مرد عرفان و حکمت و اخلاق است و آنچه از تجربه آدمی در قرون و اعصار بهدست آمده را در جملات سهل و ممتنع خود آورده است. او عصاره افکار و اذهان مردم را در چند کلمه بیاد ماندنی و به جا ماندنی خلاصه میکند.
اینگونه است که سخنان سعدی در همه جای دنیا طرفدار دارد و «بنی آدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند»ش، شهره آفاق شده است. حتی اگر مثلاً یک امریکایی یا چینی، «گلستان» را بخواند، فطرت و وجدان آدمی را آنجا مییابد. تعداد کمی از کتب شرقی را میتوان اینگونه ژرف یافت.
در میان شعرای معاصر ایرانی چطور؟ از آنها چیزی خوانده اید؟
زیاد با شعر معاصر ارتباط ندارم ولی داستانهای معاصر را خوانده ام. در این میان البته برخی داستانهای مصطفی مستور را برای خوانندگان ترک ترجمه کرده ام که استقبال هم شده است. جز این، ولی «صد سال داستان نویسی» حسن میرعابدینی را هم خوانده و به ترکی ترجمه کرده ام. در نتیجه درباره اکثر داستانهای معاصر ایرانی، مختصری میدانم.
حالا که درباره شعر سخن گفتیم، میخواهم بدانم مردم ترکیه، کدام یک از شاعران خود را بیشتر دوست دارند؟
در آنجا بستگی به نگرش سیاسی شما دارد؛ برخی چپ گرا و برخی محافظه کار هستند. مثلاً چپها از «ناظم حکمت» و «آتیلا ایلهان» خوششان میآید و محافظه کاران «نجیب فاصل کیساکورگ» و «عبدالرحیم کاراکوچ» را دوست دارند. اینها همه ادیبانی بزرگ هستند ولی این به آن معنا نیست که مثلاً شعر دیدگاه مقابل خود را نخوانند.
در ایران البته ناظم حکمت شناخته شده تر است.
بله، ناظم حکمت و عزیز نسین قبل انقلاب شناخته شده بودند. جالب است بدانید در ترکیه هم، احمد شاملو، سهراب سپهری و فروغ فرخزاد شناخته شدهاند.
دو ملت ایران و ترکیه، اتفاقات و رخدادهای گوناگونی را بویژه در پانصد ساله گذشته از سر گذراندهاند و به جهات مختلف، پیوندهای وثیق و عمیقی یافتهاند. شما افق آینده این دو فرهنگ را چگونه میبینید؟
نسبتاً به آینده خوشبین هستم. هر دو کشور در حال صعودِ اقتصادی، آموزشی و اجتماعی هستند که امیدوارم با استفاده از ظرفیتهای موجود، آینده بیشتر و بهتری را همگام با هم بسازیم.
البته نشانههایش را در هر دو کشور میبینیم و با تمام سوء تفاهمهایی که از سوی افراد به اصطلاح ثالث، ایجاد میشود، هر دو ملت، خود را به عنوان برادر و همسایه میدانند و در منطقه، این دو کشورند که بازیگران اصلی هستند.
البته در این منطقه، من فقط سه کشور ایران و ترکیه و روسیه را دارای تاریخ و فرهنگ و تمدن میدانم زیرا بقیه پس از قرن بیستم تشکیل شدهاند.
بله، با فروپاشی عثمانی که دارای ۲۲ میلیون کیلومتر طی ۶۰۰ سال تسلط بود، گفته میشود که بیش از ۴۵ کشور جدید در خاورمیانه ایجاد شدند. آنها هم تاریخ و فرهنگ دارند اما ما دارای پیشینهای به درازای۷۰۰ سال و ایران نزدیک به ۱۰ هزار سال دارد که آنها چنین گذشته ای، ندارند.
البته ترکیه هم میراثدار تمدن «کاپادوکیه» است.
بله به نکته خوبی اشاره کردید. ما تمدن کاپادوکیه را داریم که مربوط به پیش از ورود ترکها به آسیا است که خوشبختانه ما این گذشته خود را نابود نکردیم.
پرسش آخر آنکه، زبان فارسی چه جذابیتی برایتان داشته که هنوز هم پس از ۳۰ سال، با آن سر و کار دارید؟
من با زبان فارسی زندگی میکنم. این زبان، در لحظه لحظه زندگی روزانه ام، جای دارد و من دستکم، هر روز دو ساعت با آن سر و کار دارم. این زبان، دنیایی بیپایان است و چنان زبان و ادب فارسی و البته فرهنگ و تمدن ایران برایم جالب و جذاب است که تا آخر عمر رهایش نخواهم کرد.
ارسال نظر