تایتانیک در خیابان ولیعصر
همه مقصر هستند
آنچه در ادامه میخوانید گفتوگویی است با دو کارگردان این نمایش. «آوریل ۱۹۱۲» تا ۲۹ دی هر شب ساعت ۲۰:۳۰در تماشاخانه مشایخی روی صحنه خواهد بود.
آنچه در ادامه میخوانید گفتوگویی است با دو کارگردان این نمایش. «آوریل ۱۹۱۲» تا ۲۹ دی هر شب ساعت ۲۰:۳۰در تماشاخانه مشایخی روی صحنه خواهد بود.
-فرید قادر پناه: اصولا شیوه کار کردن ما به این صورت است که با توجه به طرحی که در ذهن داریم شروع به خواندن نمایشنامههای چاپ شده میکنیم تا ببینیم طرح مورد نظرمان را در کدام متن میتوانیم بیابیم.
سال ۸۷ فیلم کوتاهی به نام «گذری در قطار» ساخته بودیم که در آن تماشاگر شاهد ورود یک بازپرس بعد از قتلی بود که در قطار اتفاق میافتاد. در طی این سالها این فکر که آن فیلم کوتاه را به نمایشنامه تبدیل کنیم در گوشهای از ذهن ما بود. بعد از جستوجو در میان نمایشنامههای موجود به متنی از جان بوینتن پریستلی، نویسنده بریتانیایی، با نام بازپرسی زنگ میزند رسیدیم.
پلات این نمایشنامه یعنی تصویری که از رفاه طبقه مرفه به ما نشان میدهد و پس از آن فساد پشت پرده را به واسطه ورود یک بازپرس و قتلی که رخ داده است آشکار میسازد به ایدهای که ما در ذهن داشتیم نزدیک بود. زمانی که به صورت کارگاهی شروع به نگارش متن کردیم نام شخصیتها و تم اصلی را از این نمایشنامه گرفتیم و در کنار آن تمهای مورد نظر خود را نیز در آن گنجاندیم.
چرا در بروشور نمایشتان نامی از نویسنده یا نویسندگان دیده نمیشود؟
-قادر پناه: دلیل این اتفاق از یکسو به کارگاهی نوشته شدن متن بر میگردد و از سوی دیگر خود را در جایگاهی نمیدیدیم که نام خود را به عنوان نویسنده ذکر کنیم.
جدا از تم اصلی نمایشنامه بازپرسی زنگ میزند که به آن اشاره کردید، «آوریل ۱۹۱۲» به ماجرای غرق شدن کشتی تاینیک نیز اشاره دارد. دلیل اضافه کردن این موضوع چه بود؟
-رامین معصومیان: یکی از نکاتی که دوست داشتیم در این نمایشنامه به آن بپردازیم مفهوم سرنوشت بود. آوریل ۱۹۱۲ زمانی است که کشتی تایتانیک غرق شد. در این نمایش اشاره مستقیمی به نام کشتی تایتانیک نمیشود اما شما خانواده سرمایه داری را میبینید که در این تاریخ با کشتی غول پیکری قصد مسافرت از اروپا به آمریکا را دارند. کشتیای که بدون ذکر نام اشاره به تایتانیک دارد.
دلیل استفاده از این نکته تاکید بر مفهوم دست تقدیر بود. خانواده سرمایه داری که خواه ناخواه در مرگ دختر جوانی سهم داشتهاند و در انتها سوار بر کشتیای میشوند که همه ما از سرنوشت آن آگاهیم. آنها که دیگری را بازیچه دست خود کرده بودند خود بازیچه دست تقدیر میشوند.
در اصل قصد پرداختن به داستان کشتی تایتانیک را نداشتیم و تماشاگری که از تاریخ غرق شدن آن کشتی اطلاع دارد به یکی بودن کشتیای که کاراکترهای «آوریل ۱۹۱۲» قصد سفر با آن را دارند و تایتیک پی میبرد و بیاطلاعی از آن نیز احتمالا تماشاگر را به جستوجویی در مورد نام نمایش و علت انتخاب این نام میکشاند.
میتوان گفت بدون اشاره به نام کشتی تایتانیک و داستان عاشقانه شنیده شده آن، به وجه دیگری از این موضوع پرداختهاید؟
-قادر پناه: دقیقا. مفهوم بازیچه تقدیر قرار گرفتن این کشتی برای ما اهمیت داشت.
-قادر پناه: مسلما. تک تک اعضای خانواده بیرلینگ از پدر خانواده، آرتور تا خدمتکاران ادنا و آماندا در این ماجرا سهم دارند که در واقع میتوان آنها را نمادی از اعضای جامعه دانست. قصد داشتیم بر مقصر بودن همه و در واقع مقصر بودن خودمان در به فساد کشاندن یک نفر و بیآبرو کردنش انگشت بگذاریم.
معصومیان: از سوی دیگر بر این نکته که همه این افراد رابطه خود با اوا را از دیگری پنهان میکنند نیز تاکید داشتیم.
با توجه به ایدهای که در ذهن داشتید جستوجویتان برای یافتن نمایشنامهای نزدیک به آن ایده به آثار فرنگی محدود بود یا به نمایشنامههای ایرانی و رخ دادن این اتفاق در فضایی ایرانی نیز اندیشیدید؟
-قادر پناه: باید به این موضوع اشاره کنم که فضای ذهنی ما چندان به نمایشنامههای ایرانی نزدیک نبود. از سوی دیگر روی صحنه بردن یک نمایشنامه ایرانی نسبت به یک نمایشنامه فرنگی را کار دشوارتری میدانستیم.
معصومیان: گمان میکنم نشان دادن نمایش اجتماعی و رئال ایرانی به تماشاگر ایرانی کار بسیار دشواری است. او به قدری به زوایای موضوع آگاه است که برای جذبش باید زاویهای متفاوت و دیده نشده بیابید و در غیر این صورت با شما همراه نخواهد شد.
با توجه به اینکه تکیه اصلی متن شما بر حرکات فرم و میزانسن است از متن به فرم رسیدید یا بالعکس؟
-معصومیان: اصولا شیوه ما به این صورت است که بازیگر را از طریق طراحی حرکت و حرکات فرم به حال و هوای کاراکتری که قرار است نقش آن را بازی کند برسانیم. در تمام طول تمرین موسیقی و نور وجود داشت و میکوشیدیم به کمک آنها حس مورد نظر را در بازیگر ایجاد کنیم.
نکته دیگر آنکه چون پیش از تکیه بر روایت و داستان بر حرکات فرم متکی بودیم هنگام تمرین طبق روال متن پیش نمیرفتیم، گاهی صحنهها پس و پیش تمرین میشد و بازیگران نیز از نحوه چیدمان نهایی آن بیاطلاع بودند.
-قادر پناه: ماجرای قتل اوا اسمیت سه بار و از زبان سه نفر از کاراکترها بیان میشود. بخشی از این تکرار حرکات فرم به تکرار روایت از زبان افراد مختلف بر میگردد. در تقابل با این نکته که به شیفتگی ما نسبت به نمایشمان اشاره کردید باید بگویم که این کار در ابتدا دو ساعت و چهل دقیقه بود که یک ساعت و پنج دقیقهای که اکنون روی صحنه میبینید از دل آن بیرون آمد. تاکید من بر صحنههای بسیاری است که ما به نفع کوتاه شدن زمان اجرا سنگدلانه از نمایش خود حذف کردیم.
اگر ویژگی یک اجرای اکسپرسیونیستی را بیش از هرچیز هدایت نورها برای رسیدن به معنایی از واقعیت در سایه روشن و استفاده از امکانات بدنی بازیگر بدانیم میتوان گفت قصد رسیدن به اجرایی این چنین را داشتهاید؟
-معصومیان: شاید قسمتهایی از اجرا از تعریفی که شما به آن اشاره کردید وام گرفته شده باشد اما قصد روی صحنه بردن نمایشی در سبک اکسپرسیونیسم را نداشتیم.
فرید قادر پناه: در واقع خود را محدود به سبک خاصی نکردیم. شاید در صحنههایی به این سبک نزدیک شده باشیم اما در صحنههای دیگری از آن دور شدهایم.
چرا بر شنیده شدن موسیقی در تمام طول کار تاکید داشتید؟
-معصومیان: «آوریل ۱۹۱۲» را میتوان یک نمایش فیزیکال دانست. تقریبا نود درصد این نمایش به حرکات فرم و حفظ ریتم این حرکات وابسته است. در حین تمرین نیز حرکت فرم و موسیقی را در خلال یکدیگر پیش میبردیم و در واقع بازیگر حرکات خود را با ریتم موسیقی تنظیم میکرد.
قادر پناه: تمام آنچه شما در طول نمایش میشنوید موسیقی نیست و بخشی از آن افکتهای صوتی است که منجر به فضاسازی میشود.
نکته دیگری که دوست دارم به آن اشاره کنم اینکه موسیقی یا «به رقص آر مرا تا انتهای عشق» (Dance me to the end of love ) از لئونارد کوهن که در صحنه مراسم عروسی شیلا بیرلینگ و جرالد کرافت آن را میشنوید مربوط به سال ۱۹۸۴ است در حالی که روایت ما در سال ۱۹۱۲ میگذرد.
ما خود از سال تولید این قطعه موسیقی مطلع بودیم اما به این دلیل که گمان کردیم این قطعه به بهترین نحو حس آن صحنه را منتقل میکند از آن استفاده کردیم.
در طراحی لباس همه اعضای خانواده بیرلینگ از پدر خانواده آرتور بیرلینگ تا خدمتکاران ادنا و آماندا و همچنین بازپرس از رنگ مشکی استفاده کردید و لباس اوا اسمیت قربانی آنها به رنگ سرخ است. میتوان گفت یک رنگی لباس بیرلینگها و بازپرس تاکیدی بر هم دستی آنها در به فساد کشاندن اوا و قتل او است؟
قادر پناه: متحدالشکل بودن لباس اعضای خانواده بیرلینگ بر به سلیقه پدر خانواده لباس پوشیدن نیز تاکید دارد. آرتور بیرلینگ قصد اعمال سلیقه شخصی خود حتی در لباس اعضای خانواده را دارد.
با توجه به اینکه «آوریل ۱۹۱۲» را در تماشاخانه خصوصی مشایخی روی صحنه بردهاید نظر شخصیتان نسبت به افزایش تعداد تماشاخانههای خصوصی چیست؟
-معصومیان: این موضوع از دو جنبه قابل بررسی است. جنبه مثبت آن فراهم شدن مکانی برای اجرای نمایش گروههای جوانی شبیه گروه ما است. شاید اگر دو یا سه سال پیش گروهی جوان و بینام قصد روی صحنه بردن نمایشی را داشت سالنی برای اجرا نمییافت اما از سوی دیگر افزایش تعداد این سالنها و افزایش تعداد اجراها و به تبع آن روی صحنه رفتن اجراهایی ضعیف منجر به بدبین شدن تماشاگر نسبت به تماشاخانههای خصوصی و در نهایت ریزش مخاطب میشود.
قادر پناه: به شخصه افزایش تعداد تماشاخانههای خصوصی را موضوعی منفی نمیدانم و گمان میکنم باید سطح کیفی کارهایی که در این تماشاخانهها روی صحنه میرود افزایش یابد تا بتوان از بد گمان شدن مخاطب به این تماشاخانهها و ریزش تماشاگر جلوگیری کرد.
شکل گیری گروه تئاتر ریگولیتو به چه زمانی باز میگردد؟
-معصومیان: ریگولیتو نام اپرایی از ساختههای جوزپه وردی است. دلیل انتخاب این نام به نمایش قبلی ما «شبی بیرون از خانه» اثر هارولد پینتر باز میگردد.
در آن نمایش در قسمتی یکی از کاراکترها به این موضوع اشاره میکرد که با اپرای ریگولیتو باله میرقصیده است. از همان زمان این نام را به عنوان نام گروه خود انتخاب کردیم، شکل گیری گروه نیز به اواخر سال ۹۲ باز میگردد.
قادرپناه: تقریبا ۸۰ درصد گروه کسانی هستند که نام آنها را به عنوان بازیگر در نمایش فعلی میبینید.
«آوریل ۱۹۱۲» ۹ شخصیت دارد و در یک صحنه روایت میشود. چهار نفر اعضای خانواده بیرلینگ با بازی کاوه مرحمتی در نقش آرتور پدر خانواده، مینا زرنانی در نقش ماریا مادر خانواده، امونا پیکریان در نقش شیلا دختر خانواده و علی خسروجردی در نقش اریک پسر خانواده.
جدا از این چهار عضو سید جواد حسینی نقش ادنا و مریم ایمانی کیا نقش آماندا خدمتکاران خانواده بیرلینگ را بر عهده دارند. امین جلالی نقش جرالد کرافت نامزد شیلا را بازی میکند و رامین جعفری نقش بازپرس را.
هر هشت نفر و حتی بازپرس در به فساد کشاندن و مرگ اوا اسمیت، کارگر جوان کارخانه آرتور بیرلینگ سهم داشتهاند. قادر پناه و معصومیان کارگردانان این نمایش برای بیان روایت خود بر استفاده از حرکات فرم، تکرار یا ریورس این حرکات و موسیقی تکیه کردهاند.
حال باید دید تماشاگر ایرانی میتواند با داستانی که در بریتانیا میگذرد و شیوه اجرایی که کارگردانان اثر انتخاب کردهاند ارتباط برقرار کند یا خیر.
ارسال نظر