همایون خرم: راه موسيقی را عاشقانه پيمودم
همايون خرم، آهنگساز و نوازنده ويلون يكي از نامهايي است كه هميشه در موسيقي ايران زنده خواهد بود و تصنيفهاي زيبايش از حافظه ما ايرانيها پاک نميشود.
در اين ميان، آثاري هم هستند كه گويي براي همه نسلها ساخته شدهاند؛ آثاري كه از دل برآمدهاند و بر دل نشستهاند.
سالهاي سال ميان مردم زندگي كردهاند و بخشي از وجود آنها شدهاند. البته اين توفيقي نيست كه نصيب هر آهنگسازي شود و همانطور كه گفتيم از ميان انبوه فعالان موسيقي افراد معدودي به اين جايگاه ميرسند.
همايون خرم، آهنگساز و نوازنده ويلون يكي از نامهايي است كه هميشه در موسيقي ايران زنده خواهد بود و تصنيفهاي زيبايش از حافظه ما ايرانيها پاك نميشود. تو اي پري كجايي، امشب در سر شوري دارم، رسواي زمانه و بيش از صد تصنيف ديگر كه سالها پيش ساخته شدهاند، اما هنوز هم پير و جوان دوستشان دارند و حداقل سه نسل با آن خاطره دارند.
خرم، چهاردهم تير مصادف با شب نيمهشعبان در سالن ميلاد نمايشگاه بينالمللي، ساختههاي قديمي و خاطرهانگيز خود را نواخت و باز هم با استقبال مخاطبان مواجه شد. خرم مينواخت و مردم عاشقانه همراهياش ميكردند و تصانيف را زيرلب تكرار ميكردند. البته او پيش از اين در بهمن ۸۹ پس از ده سال دوري از صحنه با اجراي قطعات خاطرهانگيز خود روي صحنه رفته بود.
اين كنسرت بهانهاي شد تا با استاد به گفتوگو بنشينيم؛ با او كه تنها شاگرد بازمانده مرحوم ابوالحسن صبا به شمار ميرود كه در ۸۲ سالگي هنوز با قدرت ساز ميزند.
استاد اين روزها كمتر در جمعي و جلسهاي حضور پيدا ميكنيد. فكر ميكنم بعد از كنسرت آقاي اصفهاني كه دو سال پيش برگزار شد شما را در جمع هنري خاصي نديدهام.
كار هنري من جنبههاي مختلف دارد و قرار نيست هميشه در حال توليد اثر باشم. اين روزها بيشتر سرگرم كار با شاگردانم هستم و فكر ميكنم در همين ديدارها اتفاقات خوبي ميافتد. به نظر من قرار نيست هميشه كارهايم رسانهاي شود و بهتر است كمي هم به فكر انجام كارهايي باشم كه نتايج خوبي براي آينده موسيقي كشور داشته باشد.
مدتها بود كه همه از شما درخواست ميكردند خاطراتتان از دنياي موسيقي را در قالب يك كتاب منتشر كنيد. چه شد كه بالاخره به اين درخواست جواب مثبت داديد؟
همان طور كه گفتيد بسياري ميآمدند و به من ميگفتند كه تو مدت زمان طولاني در عالم موسيقي بودهاي و با خوانندگان مختلفي كار كردهاي. دورههايي داشتيد همديگر را ميديديد؛ شعرايي كه با هم كار ميكرديد و بسياري از آنها در حال حاضر در قيد حيات نيستند. بهتر است اين موارد و خاطرات آنها را در قالب يك كتاب منتشر شود، اما من هميشه در زمينه نوشتن تنبل بودم. به طور مثال رديف كركوك را سال ۵۲ نوشتم و در دانشكده موسيقي ملي درس دادهام. رديف نويي است و نسبت به زمان نوشته شده است، اما هيچ وقت حوصله اين را پيدا نكردم كه آن را منتشر كنم تا اين كه شاگردانم لطف كردند و اين كار را انجام دادند.
انتشار كتاب خاطراتم هم مديون لطف همين شاگردان است. آنقدر من را دوست دارند و مورد لطف قرار ميدهند كه بسياري آنها را عشاق مينامند.
درباره كتاب هم در نهايت مدير انتشارات بدرقه جاويدان از من درخواست كرده بود تا كتاب خاطراتم را بنويسم و براي انتشار به آنها بسپرم. ايشان روزي آمدند و يك چك هم به من دادند تا كار را شروع كنم، اما من نه چك را نقد كردم و نه كار را شروع كردم. يك بار ديگر ايشان آمد تا از من درخواست كند كه كار را شروع كنم من گفتم كه نميتوانم، اما يكي از شاگردان خوبم به ايشان قول داد تا هر ساعت از شبانهروز كه من خاطرهاي را به يادآوردم آن را بنويسد و از آنها يك كتاب منتشر شود.
اين كتاب در واقع بسيار ارزشمند است و تمام آنچه را كه مربوط به دوران طلايي موسيقي ايراني است معرفي ميكند. چرا از نوشتن آن طفره ميرفتيد؟
قبول دارم كه انجام چنين كارهايي خيلي خوب و حتي لازم است، اما به نظرم در مقايسه با فعاليتم در عرصه موسيقي يك كار جنبي محسوب ميشود. در تمام عمرم به غير از ياد گرفتن موسيقي و هنر دنبال كار ديگري نرفتهام. همه چيز خودش به دنبال من آمده است و من تنها به دنبال موسيقي رفتهام. من عاشقانه راه را طي كردم، اما در حد عشق خودم هيچ وقت دنبال اين نبودم كه كسي برايم دست بزند و از من تشكر كند.
ظاهرا شما يادگيري ويلن را از همان ابتدا نزد استاد ابوالحسن صبا شروع كردهايد.
بله، عشق من به موسيقي در همان كودكي ماجراهايي داشت. آن روزگار خدمتكاري در خانه ما كار ميكرد كه يكي از كارهايش اين بود كه چوبهاي خيلي خشك را براي هيزم مطبخ جمع ميكرد. من به ياد دارم كه چوبهاي صافتر و تميزتر را دور از چشم او برميداشتم و به آنها سيم ميبستم كه ساز بسازم. اين باعث عصبانيت خدمتكار ما شده بود و حتي شكايت من را به مادرم كرد كه: اين همايون خان براي ما زندگي نگذاشته است و همه چوبهاي خشك را برميدارد و با آن ساز درست ميكند... مادرم بدون اين كه من را دعوا كند، برايم يك ويلن اسباب بازي خريد تا ديگر مزاحم كار خدمتكار نشوم.
چه شد كه اولين بار نزد استاد صبا رفتيد؟
اولين ديدار من با استاد صبا به همراه خانم فرح ركني بود. ايشان با خواهر بزرگتر من دوست بود. وقتي به خانه ما آمد، ديد كه من دارم يكي از تصنيفهاي آن زمان را با همان ساز اسباببازي ميزنم و همان روز به مادرم گفت كه به نظر من همايون استعداد موسيقي خوبي دارد و حيف است كه استفاده نكند. مادر من از اين حرف خيلي استقبال كرد ولي گفت نميدانم چه كار كنم. ايشان در آن زمان شاگرد استاد صبا بودند و پيشنهاد كردند كه من هم به كلاسهاي استاد بروم كه اتفاقا خيلي هم به منزل ما نزديك بود. اينجاست كه به ياد اين بيت از مولانا ميافتم كه ميگويد: «از سبب سازيش من سوداييام/ وز سبب سوزيش سوفسطاييام».
يعني ميخواهم بگويم اگر همه اين سببها دست به دست هم نميداد من به مكتب استاد صبا راه نمييافتم. بتهوون در جملهاي ميگويد: «استاد، استاد ميسازد!» به نظر من اگر كسي استعدادي داشته باشد، آن استعداد نزد يك استاد خوب ميتواند شكوفا شود و به جايي برسد.
چه مدت نزد استاد صبا آموزش ديديد؟
حدود هفت سال نزد استاد صبا ساز ويلن را ياد گرفتم و در سالهاي آخر ديگر ميتوانم به جرات بگويم كه عده معدودي از همدورهايهاي من كه نزد صبا ميآمدند، مانده بودند. يادم هست كه در اتاق انتظار شاگردان تابلويي نصب شده بود كه روي آن نوشته بود: «آنجا كه سخن باز ميماند موسيقي آغاز ميشود.» من كه در عالم كودكي معناي آن را درست درك نميكردم، پيش خودم فكر ميكردم كه حتما در مكاني كه صحبتي نباشد و حرفي براي گفتن پيش نيايد، موسيقي راهي براي حضور پيدا ميكند.
مدتها گذشت تا اين كه سن و سالم بالاتر رفت و با موسيقي آشناتر شدم و تازه آن موقع متوجه معناي عميق اين عبارت شدم كه در حقيقت موسيقي ناگفتههاي دل را با زبان ساز بيان ميكند. ناگفتههايي كه با هيچ زباني و با هيچ كلمه و جملهاي نميتوان آنها را بيان كرد. در حقيقت موسيقي بهترين بيانگر احساسات آدمي است كه هيچ زباني توانايي توصيف آنها را ندارد؛ حالاتي مثل غم، شادي، سوگواري، هجران، عرفان و... .
استاد صبا آن چيزي كه به نظرشان ميرسيد را به من ياد ميدادند و البته من هم براساس استعدادم آنها را دريافت ميكردم وگرنه دانش و معرفت موسيقي استاد صبا گستردهتر از اين حرفها بود. استاد صبا آنچه ميدانست به شاگردانش آموزش ميداد و امكان نداشت كه سوالي از او بپرسي و او پاسخ آن را ندهد.
تا جايي كه ميدانم مادرتان به موسيقي علاقه بسياري داشته و به همين علت هم نام «همايون» را براي شما انتخاب كرده است.
علاقه مادرم به موسيقي فراتر از اين حرفها بود. او به قدري موسيقي را دوست داشت كه آن زمان همه استادان موسيقي را ميشناخت. پدرم مرد آزادهاي بود و به مادرم ميگفت اگر دوست داري موسيقي كار كني من هم همراهت به كلاس ميآيم تا بتواني به علاقهات برسي. بعد هم براي مادرم تار خريد.
مادرم نزد مرتضي خان ني داوود تار نوازي را آموخت. در وصف كارهاي اين استاد بزرگ همين كافي است كه «مرغ سحر» از آثار ماندگار ايشان است. خلاصه آن كه مادرم مدتي ادامه داد، اما وجود من و سه خواهرم و مشغله امور خانه فرصت ادامه اين كلاسها را از مادرم گرفت.
البته هميشه عاشق موسيقي ماند و اين عشق را در وجود من هم جاري كرد. هر وقت برايش قطعاتي را در دستگاه همايون مينواختم اشكش جاري ميشد.
پدرم، اما در زمينه اقتصاد بانكي درس خوانده بود و فعاليت ميكرد، اما او هم گوشههايي مثل اصفهان را دوست داشت و از شنيدن آنها لذت ميبرد.
شايد اگر بگوييم كه قديم نگاه خوبي به موسيقي نبوده اغراق نكردهايم. جالب است كه پدر و مادر شما هيچ مخالفتي با حضور شما در عرصه موسيقي نداشتهاند.
اين نگاه در جامعه وجود داشت. زماني كه رفتن به كلاسهاي استاد گرانقدرم مرحوم صبا را شروع كردم پدرم ماموريت بود. وقتي برگشت اقوام به او گفتند چه نشستي كه پسرت همايون دارد ميرود مطرب شود! پدرم اما به اين حرفها توجهاي نكرد، اما حرفي به من زد كه هرگز يادم نميرود. به من گفت همايون من هم موسيقي را دوست دارم و نميگويم دنبال اين هنر نرو، اما اگر موسيقي باعث شود كه تو از درس بماني مجبور ميشوي سازت را كه تا اين حد به آن عشق ميوزري جاهايي استفاده كني كه درست نباشد او به من گفت سازم معشوقم است و بايد حرمت معشوق را نگه دارم.
اين حرف خيلي در من اثر كرد و ضمن اينكه تمريناتم را با جناب صبا ادامه ميدادم درس هم ميخواندم و اتفاقا رياضيات و فيزيكم هم خيلي خوب بود. بعد هم در رشته مهندسي برق تحصيل كردم. هميشه قدرشناس پدر و مادرم هستم و برايشان از خداوند رحمت واسعه طلب ميكنم.
ميدانيد شايد اگر پدرم يك حرف خشن زده بود، من در هم ميشكستم و ديگر همايون خرم آهنگساز و نوازنده ويلون نميشدم.
شما از ۱۴ سالگي نوازندگي ويلن را در راديو آغاز كرديد. فكر ميكنم تاكنون جوانترين نوازندهاي باشيد كه در راديو فعاليت كرده است. كمي از خاطرات آن روزها برايمان بگوييد.
من ۱۴ ساله نبودم اما اعلام شد كه ۱۴ ساله هستم.
چرا؟
بگذاريد ماجرا را از ابتدا توضيح دهم. من هميشه مورد تاييد استادم ابوالحسن صبا بودم. يك روز نزد ايشان رفتم و به من گفت كه به تنهايي ساز بزنم. هميشه استاد خودش همراه شاگردها ساز ميزد كه تشويق شوند و فكر كنند خودشان خوب ميزنند، اما آن روز من بايد تنهايي ساز ميزدم و كمي برايم دشوار بود. خلاصه آن كه شروع كردم به زدن و به آخرهاي رديف دوم كه رسيده بودم به من گفت برو راديو ساز بزن. با تعجب حرفهاي استاد را به مادرم گفتم.
او به من گفت در راديو اعلام كردهاند هر كس ميتواند ساز بزند و استعداد دارد براي حضور در برنامههاي راديويي مراجعه كند تا از او تست بگيرند.من هم به راديو رفتم و در آزمون ورودي پذيرفته شدم. آن زمان ۱۵ سال و شش ماه سن داشتم، اما گفتند كه از راديو اعلام ميشود من ۱۴ سالهام. چون اين سن شاعرانه است! هر چه گفتم وقتي مدرسه ميروم، دوستانم مسخرهام ميكنند و... فايدهاي نداشت و بعد هم اعلام كردند كه نوجوان ۱۴ سالهاي در راديو قطعاتي را خواهد نواخت.
اولين قطعاتي كه از راديو نواختيد را به خاطر داريد؟
بله به خاطر دارم. قطعاتي بود در دستگاه همايون. ميخواستم با اين كار از زحمات مادرم قدرشناسي كنم. خلاصه آن كه ده، پانزده روز نشده شهرت كاذبي پيدا كردم.
چرا كاذب؟
منظورم اين است كه من هيچ تلاشي براي كسب شهرت نكردم و همه چيز خودش پيش آمد.
رابطهتان با موسيقي پاپ و كارهاي جوانان در عرصه موسيقي چطور است؟
هيچ وقت با هيچ موسيقي مخالف نيستم. هر اثري كه خوب اجرا شود خوب است. درست است كه من خودم به گوشههاي موسيقي اصيل ايراني علاقه دارم و هنوز هم سهگاه و چهارگاه مينوازم، اما اين دليل نميشود كه بخواهم با موسيقيهاي جديد مخالفت كنم. موسيقي هم بايد مانند ما آدمها نفس بكشد و با تجربههاي تازه خود را قوي كند.
برخي فكر ميكنند چون من در موسيقي ايراني هستم بر هر آنچه جز موسيقي ايراني است دست رد ميزنم ميگذارم، در حالي كه اصلا اين طور نيست. هميشه گفتهام و باز هم ميگويم موسيقي پاپ اگر خوب ساخته شود، خوب است و موسيقي ايراني اگر بد ساخته شود، بد است.
مهم اين است كه سازنده و اجراكننده، كار خود را به درستي انجام دهند. كارهايي در موسيقي ايراني ديدهام كه شعر يك چيز ميگويد و آهنگ چيز ديگري. مسلما چنين اثري نميتواند ماندگار شود.
به نظر شما يك قطعه موسيقي براي ماندگار شدن به چه چيزهايي نياز دارد؟
موسيقي راه عاشقانه رفتن است. اگر كسي دنبال موسيقي برود و بخواهد برايش دست بزنند و مشهور شود به خواستهاش ميرسد، اما اين شهرت ماندگار نيست. هر كسي از روي و عشق و با همه وجودش با زخمههاي موسيقي هممسير شود ميتواند ماندگار شود. از قديم گفتهاند هر چه از دل برآيد به دل مينشيند. اين جمله درباره موسيقي هم صدق ميكند. هر چيزي كه از دل برنيايد روي سطح ميماند و نميتواند خالق خود را ماندگار كند. در حالي كه اگر كسي با عشق پيش برود، عمق پيدا ميكند و عاشق موسيقي ميشود و وقتي هم كسي عاشق موسيقي شود همه كارهايش خوب ميشود.
موسيقي ما براي ادامه روند خود نياز به كساني دارد كه عاشقانه قدم بردارند. در حال حاضر كارهاي زيادي ساخته ميشود، اما در پايان هم متوجه نميشويم كه اصلا چنين كارهايي ساخته شده است، چون هيچ اثري نگذاشتهاند. اصلا ما به كارمان ميگوييم اثر. خب اين يعني چه؟ يعني اين كه بايد بتواند اثرگذاري كند.
به نكته خوبي اشاره كرديد. قديميها هنوز قطعات موسيقي زمان خود را به خاطر دارند و آن را زير لب زمزمه ميكنند. با توجه به شرايط موجود، گمان نميكنم چنين اتفاقي براي موسيقي نسل ما بيفتد. به نظر شما چه اتفاقي براي موسيقي افتاده كه اين طور شده است؟ موسيقي عوض شده يا گرايش حافظه و ذائقه نسل ما به موسيقي كمرنگ شده است؟
راه هنر و بخصوص موسيقي راهي است كه طرف بايد ابتدا ببيند چقدر استعداد دارد. ابتدا خودش را تست كند و بعد وارد اين مسير شود. كساني كه هماكنون در حال آموزش موسيقي يا كار در اين عرصه هستند از لحاظ كميت خيلي زيادند، كيفيت ماجرا هم خيلي مهم است و بر كميت برتري دارد. حال وقتي كيفيت قرباني شود نميتوان انتظار حضور صداهاي عميق و ماندگار در موسيقي را داشت.
ده جوان خوب قوي در موسيقي داشته باشيم بهتر است از هزار جواني كه وارد اين عرصه شوند و خوب كار نكنند.
البته شايد من هم در قضاوت عجله ميكنم و بايد منتظر آينده ماند. به قول نيما «آن كه غربال به دست دارد از عقب كاروان ميآيد...».
اين حرف درست است، اما موسيقي عرصهاي است كه از همان ابتدا غربال به دست دارد. يادم است استقبال از موسيقي وقتي كلاس موسيقي ميرفتم خيلي زياد بود و كلاس آنقدر شلوغ بود كه بايد كلي منتظر ميماندم تا بتوانم خدمت استاد برسم. استادم مرحوم صبا در مصاحبهاي گفته بود: «من ۳۰۰۰ شاگرد دارم. اين تعداد به صورت مستقيم يا غيرمستقيم شاگرد من بودند كه مدام به مرور زمان الك شدند.»
ميدانيد در ديگر علوم تا اين حد با اين الك مواجه نيستيم، به طور مثال ۵۰۰ نفر دنبال يك رشته ميروند و لااقل ۴۰۰ نفر آنها فارغالتحصيل ميشوند، اما در هنر اين طور نيست و همين كه پاي هنر و ادبيات به ميان ميآيد غربالها هم بيشتر ميشود.
از آماري كه استاد صبا گفته بودند هم بسياري الك شدند و كم بودند كساني كه توانستند سلسله موسيقي ايراني را ادامه و برنامههاي ماندگاري را شكل دهند.
هماكنون تعداد زيادي آموزشگاه موسيقي داريم كه علاقهمندان بسياري براي آموزش به آنجا ميروند و به قول شما غربال ميشوند.
بله، اما خب همين دنبال موسيقي رفتن خودش غنيمتي است كه بايد آن را پاس داشت. چون هر قدر آدمها موسيقي را بيشتر بشناسند و با آن سر و كار داشته باشند بهتر ميتوانند با آن ارتباط برقرار كنند. استادي را ميشناسم كه هميشه ميگفت من را به مجلسي دعوت كنيد كه در آن لااقل دو نفر به ساز، زخمه زده باشند. چون ميفهمند كه من چه كاري انجام ميدهم.
البته اين موضوع از نظر ديگري هم خيلي خوب است، چون ابتدا فكر ميكنند موسيقي راه آساني است، اما ميروند و ميبينند كه عجب راه دشواري است. به قول حافظ «كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها.»
بخشي از آثار شما در قالب دو آلبوم بازخواني شد. «تنها ماندم» با صداي محمد اصفهاني و «رسواي زمانه» با صداي عليرضا قرباني. نظر خودتان درباره اين آلبومها چيست؟
اين آلبومها را خيلي دوست دارم. هم آقاي اصفهاني خيلي خوب كار كردند و هم آقاي قرباني. درباره آلبوم رسواي زمانه خيلي وسواس به خرج دادم و برخي از قسمتها را بارها اجرا كرديم، اما آقاي قرباني با صبر و حوصله بسيار مرا همراهي ميكرد و همين كه حس ميكرد كاري مطابق ميل من انجام نشده آن را دوباره اجرا ميكرد تا رضايتم را جلب كند.
نميگويم از كار خودم در اين آلبومها راضي هستم از كار اين دو جوان راضي هستم و هميشه از آنها به نيكي ياد ميكنم.
آثار شما هميشه مخاطبان زيادي داشته و دارد، اما گمان ميكنم انتشار اين آلبومها هم فضا را براي ارتباط بيشتر نسل جوان با اين آهنگها فراهم كرد.
با حرف شما موافق هستم و خيلي خوشحالم از اين كه جوانان كارهايم را دوست دارند. همين موضوع كه آقاي قرباني و آقاي اصفهاني به عنوان دو خواننده جوان به خواندن آثارم تمايل داشتند برايم شيرين است. اصلا همين كه نسل جوان كارهاي مرا ميشناسد، خوشحالم ميكند. همين كه ميبينم با آهنگ هايم آرام آرام ميخوانند و با آنها حس خوبي دارند لذت زيادي است.
به نظر ميرسد جوانان را خيلي دوست داريد.
نسل جوان با من ارتباط عجيبي دارد و كارهايم را بهتر و بيشتر از خودم ميشناسد. نميگذارد كارهايم از يادم برود. وقتي آنها زير لب آهنگهاي مرا زمزمه ميكنند احساس خوبي به من ميدهند. نسل جوان به نظرم خيلي فهيم و داناست و موسيقي و هنر را هم خوب ميفهمد.
از تمايل جوانان به كارهايتان خاطرهاي داريد كه در ذهنتان ماندگار شده باشد؟
خاطره كه زياد است. يكي از بهترين شاگردانم بابك شهركي است. يك روز آهنگي شنيده بود با عنوان «ديدم تو خواب وقت سحر» به من گفت اين كار خيلي زيباست، اما نميدانم چه كسي آن را ساخته است. خنديدم و گفتم من او را ميشناسم؛ شخصي است به نام همايون خرم. شما اين كار را از كجا پيدا كرديد؟
بعد ديدم در چند شكل مختلف خوانده شده است. البته بعضيها هم قسمتهايي از آن را غلط خواندهاند. كاش از خودم كمك ميگرفتند تا اين كار بهتر اجرا ميشد، اما خيلي حس خوبي بود. من اين كار را فراموش كرده بودم، اما جوانان آن را دوباره به يادم آوردند.
تا به حال چند آهنگ ساختهايد؟
من بيش از صد آهنگ ساختهام كه مشهورترين آنها عبارتند از: «رسواي زمانه منم» با شعر مرحوم بهادر يگانه، «اشك من هويدا شد» كه شعر آن را بيژن ترقي گفته بودند، «مگر به شهر شما» و «ميناي شكسته» با شعر معيني كرمانشاهي، «قسم به دلهاي خسته» كه شعر آن از تورج نگهبان بود و چند ترانه ديگر كه نام بردن آنها وقت شما را ميگيرد.
شما تا چه حد بهكارگيري تكنيكهاي علمي را در موسيقي ملي توصيه ميكنيد؟
اگر منظور از تكنيك علمي استفاده كامل از قوانيني است كه به عنوان قوانين هماهنگي يا قوانين اركستراسيون غربي است آن را توصيه نميكنم؛ براي اينكه آن قوانين روي ملوديهايي است كه كارهاي غربي روي آنها بنا شده است و به طور كلي مشخصات موسيقي ايراني با غربي فرق دارد، بنابراين براي موسيقي ايراني مناسب نيست، اما اگر ما بخواهيم با استفاده از دانش موسيقي غربي، تكنيكي پيدا كنيم كه موسيقي ايراني را با عظمتتر و زيباتر عرضه كند و تداوم دهد، بدون اينكه به اصالت آن خدشهاي وارد كند، اشكالي ندارد و در اين مورد نمونههايي را مرحوم روحالله خالقي و مرحوم كلنل وزيري و استاد جواد معروفي ارائه دادهاند و خود من هم در اين زمينه كارهايي انجام دادهام.
آينده موسيقي ايراني را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
هميشه نگاهم به آينده هنر مثبت است. چون راه خودش را طي ميكند. ضمن اينكه ذات انسانها هنرطلب است و هميشه و در هر شرايطي آن را دنبال ميكنند. معتقدم آينده از آن هنر است و به هنر اعتماد كامل دارم.
نظر کاربران
انشاالله که سالهای سال زنده باشند .