یک فنجان چای با محمود پاک نیت
اگر در این هفته هایی که شهرزاد به سوپرمارکت آمده آن را دیده باشید، بدون شک به یک موضوع اذعان دارید و آن هم بازی خوب بازیگران سن و سال دار سریال است.
پاک نیت در طول این سال ها به شخصیت های زیادی جان داده، اما در بین تمام آنها کاراکترهای منفی (یا به قول خودش خاکستری مایل به روشن) او ماندگارتر شده اند؛ نمونه آنها هم حسام بیگ در روزی روزگاری و ارباب سریال پس از باران هستند. به بهانه کارهایی که محمود پاک نیت این روزها در شبکه های مختلف تلویزیون و شبکه نمایش خانگی دارد، به سراغ او رفتیم و درخصوص این کارها با او گپ زدیم؛ مصاحبه ای که در آن از هر دری صحبت کردیم، از نقش های خاکستری مختلف اش تا کاراکترهای چندزنه و برخوردهایی که در کوچه و خیابان به خاطر بازی در این نقش ها با او می شده.
گفت و گو را با شهرزاد شروع کنیم؛ سریالی که یکی از کارهای خوب این روزهاست که تا به اینجا با استقبال هم مواجه شده.
بله، خوشبختانه شهرزاد کاری است که مردم آن را دوست دارند و دنبال می کنند. من معتقدم وقتی آدم کاری می کند که مردم باید بابت دیدنش هزینه کنند و CDهایی را که منتشر می شوند، بخرند، باید صادقانه عمل کند؛ یعنی یک کار خوب انجام دهد و فقط مسئله سرگرمی و خنداندن مردم برایش مهم نباشد.
مثل بیشتر کارهایی که در شبکه نمایش خانگی در این چند وقت اخیر تولید شده.
متاسفانه تا به حال در شبکه نمایش خانگی به جز یکی دو تا از آثار، مابقی کارهای خوبی نبوده و مردم را دلسرد کرده است. برای همین وقتی این کار ساخته شد، نویسنده، کارگردان و مابقی عوامل یک هدف واحد داشتند و آن اینکه تلافی آن کارهایی را که مخاطب شبکه نمایش خانگی را دلزده کرده، دربیاورند.
شما پیش از این کدام یک از آثار شبکه نمایش خانگی را دیده بودید؟
تقریبا بیشتر کارهای این شبکه را دیده ام، صرفا به این خاطر که کار همکارانم بوده و وظیفه داشتم که ببینم، ولی متاسفانه آن قدر که انتظام داشتم لذت نبردم.
البته از حق نگذریم، دو سه کار اخیر این شبکه پرطرفدار بودند و آبروداری کردند.
موافقم که دندون طلا، شهرزاد و شاهگوش سطح آثار را بالاتر آوردند، چون این کارها شناسنامه و پشتوانه خوبی داشته اند. از نظر متن، کارگردانی و داستان، خوب کار کردند و هدفشان این بوده که شبکه رونق پیدا کند تا مردم اعتماد کنند و از سریال ها استقبال کنند.
فکر می کنید اصلی ترین دلیل دیده شدن این آثار چه بوده؟
یکی از مهم ترین مسائل این سریال ها متن خوب است. اگر این متن خوب باشد، انرژی عوامل کار هدر نرفته، ولی اگر بد باشد، هر قدر تلاش کنید، بی نتیجه می شود، چون متریال کار خراب است، مثل کسی که اگر بهترین بنای شهر هم باشد، ولی وقتی ابزار و مصالح مناسبی نداشته باشد، هرچه هم تلاش کند، نتیجه کار آنچنان که باید راضی کننده نمی شود.
برگردیم سر شهرزاد، وقتی که کار را قبول کردید، فیلمنامه کامل بود؟
نه من ۱۲ قسمت اول را خواندم و کار را قبول کردم. ضمن اینکه چون قبلا با آقای فتحی کار کرده بودم و روش ایشان را می شناختم، راحت تر پذیرفتم. جدا از آثاری که با ایشان کار کردم، آقای فتحی را از زمانی که تئاتر بازی می کردم و ایشان برای تئاتر نقد می نوشتند، می شناسم. روی این حساب می دانم که چقدر آدم حساس و فهیمی است. اگر همین طور هم قصه را برای من تعریف می کرد، نخوانده بازی در نقش جمشید را قبول می کردم.
دلتان نمی خواست در نقش دیگری، مثلا بزرگ آقا بازی می کردید؟
بازی در هر نقشی در این سریال خوب بود، چون شخصیت ها شناسنامه دار هستند. یعنی آدم هایی نیستند که در قصه بیایند و بدون تاثیرگذاری بیرون بروند. هرچه جلوتر برویم، پی می بریم که شخصیت جمشید هم کاراکتر عجیب و غریبی است.
البته نقدهایی هم به شخصیت جمشید وجود دارد. مثلا اینکه مردی تا این اندازه روشنفکر که حاضر می شود در دهه ۳۰ شمسی دخترش به دانشگاه برود، خیلی راحت جلوی بزرگ آقا کوتاه می آید تا دخترش زن دوم مرد دیگری شود!
جمشید و هاشم دو شخصیتی هستند که زندگی شان را مدیون بزرگ آقا می دانند. حتی جمشید یک جایی می گوید اگر این آدم نبود، من کجا زنم را داشتم؟ اگر این نبود، شهرزاد هم نبود. اگر این نبود، من هیچ نبودم. او به نوعی زیر دین بزرگ آقاست.
یعنی واقعا به این خاطر که خودش را مدیون می داند، دخترش را فدا می کند؟
نه فقط این، بالاخره بزرگ آقا در دولت هم نفوذ دارد و جمشید می داند که او دستش به هر کاری می رود؛ مثلا هنوز هم هاشم را تهدید می کند که پرونده پسرت همچنان باز است. بنابراین اینکه این شخصیت ها تن به حرف های بزرگ آقا می دهند هم به خاطر محبت هایی است که از قدیم به آنها کرده و هم به خاطر تهدیداتی است که انجام می دهد.
ما گذشته هاشم و جمشید را هم می بینیم؟
اینکه فلاش بک بخورد و دوران جوان آنها را ببینیم نه، ولی در طول داستان به صورت روایت گونه مشخص می شود که این آدم ها چه کسانی بوده اند، الان به کجا رسیده اند و چرا خودشان را مدیون می دانند.
آقای فتحی اعلام کردند که فصل دوم و سوم شهرزاد را هم می سازند، شما در فصل های بعدی هم هستید؟
امیدوارم حضور داشته باشم، اگر اتفاق خاصی برای ما نیفتد، امیدوارم در فصل های بعدی باشم، چون واقعا این قصه را دوست دارم.
یکی از سریال های قدیمی تان، خانه ای در تاریکی است که بعد از ۱۰ سال باز در حال پخش شدن از تلویزیون است. کاراکتر شما در آن سریال خیلی منفی و اصطلاحا لج درآر بود!
وقتی شما شخصیتی را بازی می کنید، باید احساس کنید مال خودتان است؛ البته نه اینکه آن را با خودتان به خانه ببرید. من سعی می کنم به واقعیت نزدیکش کنم که تماشاگر با آن همزادپنداری کند و بگوید این مرد عجب آدم منفور و کثیفی است!
یعنی از این اظهارنظرها ناراحت نمی شوید؟
نه آن زمان من توانسته ام روی مخاطبم تاثیر بگذارم؛ مثلا در آن سریال بازی آقای اصلانی خیلی تمیز و شاخص است. در حال که با هم چند ماه در کاشان زندگی کردیم، ولی وقتی بازی اش را می بینم که این قدر روان، راحت و باورپذیر است، منی که با او بازی کرده ام هم بعضی اوقات از شخصیت اش متنفر می شوم و از آن آدم لجم در می آید!
این را قبل دارید که نقش های منفی شما ماندگارتر هستند؟
به این خاطر است که شخصیت های منفی معمولا بعدهای مختلفی دارند و نویسندگان ما برای خلق آنها سنگ تمام می گذارند. برعکس شخصیت های مثبت که بعضی اوقات آنها را یک بعدی خلق می کنند. من معتقدم که کاراکترها را نمی شود مطلق دید، یعنی سفید و سیاه خالص وجود ندارد. آدم ها خاکستری هستند، یکی متمایل به روشنی است و یکی متمایل به تیرگی.
ولی بهادرمیرزا در خانه ای در تاریکی خیلی ترسناک است.
این آدم یک وقت هایی خیلی خوب است، اما ظلم هایی که در کودکی و نوجوانی به او شده در ذهنش مانده و او را به این شکل درآورده است. این آدم، آدم خوبی بوده و گذشته خوبی داشته، ولی رفته رفته اعمال و رفتار اطرافیانش او را این طور بار آورده که همیشه به فکر انتقام است و به جایی رسیده که به قول خواهرش به گرگی تبدیل شده که دهانش را باز کرده و همه را گاز می گیرد.
طبق تعریف شما از شخصیت ها، ارباب سریال پس از باران در دسته خاکستری های مایل به روشن قرار می گیرد، درست است؟
بهادرمیرزا و ارباب پس از باران شخصیت هایی هستند که خوب پردازش شده بودند، نویسنده تمام انرژی اش را گذاشته که شناسنامه های اینها درست باشد. ارباب آدم خشن خوش قلبی است و به مردم کمک می کند و به خاطر بلاهایی که برادر زن اول و عموی زن دومش سرش می آورند، او به خشونت می رسد.
به نظر شما این مدل شخصیت ها ما به ازای واقعی هم دارند؟
شک نکنید که دارند. آدم ها در لحظه زندگی می کنند؛ مثلا یکی به تو محبت می کند نمی توانی به او سیلی بزنی، ولی وقتی بی احترامی می کند، حتی اگر سیلی نتوانی بزنی، فحشش می دهد! آدم ها از موقعیت هایی که در آن هستند، تاثیر می گیرند.
یعنی آن تئوری آدم های تیره و روشن ماندگار نیست؟
آدمی که روشن است، می تواند در لحظه تیره شود. بهادرمیرزا چنین شخصیتی است؛ کسی که همه چیز او در طول زمان زندگی اش شکل گرفته، منش، کردار و رفتار او باعث اثرگذاری روی دیگران شده؛ شخصیتی است که کامل نشان داده می شود و تماشاگر این را حس می کند و خصلت گرگ صفتی او را می بینیم.
پاک نیت در چندین سریال نقش مرد دو زنه را بازی کرده؛ کاراکتری که به هیچ وجه مورد علاقه خانم های خانه دار نیست
سندرم تولید هوو!
ارباب سریال «پس از باران»، بهادرمیرزای «خانه ای در تاریکی» و مرتضای «نفس گرم»، همگی مردانی هستند که با وجود زنده بودن همسر اولشان، باز هم ازدواج کرده و با آوردن هوو زندگی همسر اولشان را تیره و تار می کنند!
چرا این قدر نقش مردان دو زنه به شما می دهند؟
فقط دو زنه نیست، من در سریال «روشن تر از خاموشی» شخصیتی را بازی می کردم که ۳۰ تا زن داشت، دو تا که چیزی نیست! (می خندد)
فکر نمی کنید با حضور در این نقش ها خانم های خانه دار از شما بدشان بیاید؟
نظرها متفاوت است. خانم ها معمولا این طوری هستند و اگر احساس کنند کسی به همسرش خیانت کرده، از نظر آنها قابل بخشش نیست. البته به نظرم این حق خانم هاست. چون اعتماد در خانواده خیلی مهم است، ولی چنین آدم هایی در جامعه هستند و باید هم نشان داده شوند.
بعد از این نقش ها در کوچه و خیابان برایتان مشکلی پیش نیامد؟
بعد از اینها نه، ولی زمانی که در فکر پلید بازی می کردم، پیش آمد. یک روز که از نانوایی بیرون آمدم و خواستم نان ها را در ماشین بگذارم، خانمی از کنار من رد شد و گفت آقا آدم باش! من فکر کردم نان ها به دست یا صورتش خورده، گفتم ببخشید نان ها به شما گرفت؟ گفت نه آقا من روزهای یکشنبه را می گویم!
به خاطر همان نقش منفی به شما آن حرف را زد؟
بله، بعد هم گفت مادر ۷۰ ساله اش خیلی بازی من را دوست داشت و از زمانی که فکر پلید پخش می شود، می گوید دیگر این آدم از چشمم افتاد، الهی ذلیل شود!
دفاعیات بازیگر سریال نفس گرم نسبت به انتقاداتی که به سریال می شود
نفس گرم یک زندگی واقعی است
نزدیک ترین تصویری که مخاطب عام تلویزیون از پاک نیت دارد، شخصیت مرتضی در نفس گرم است؛ کاراکتری که در همان قسمت های ابتدایی از دنیا می رود و کارش در سریال تمام می شود. اگرچه صحبت های مربوط به کارهای او تا قسمت های پایانی در قصه هست، ولی محمود پاک نیت علی الخصوص در قسمت های پایانی خیلی کمرنگ است. بخش عمده ای از گفت و گوی ما به نفس گرم و مرتضی اختصاص داشت که بخش های مهم آن صحبت ها را تیتروار مرور می کنیم:
مرگ زودهنگام مرتضی
مرتضی شخصیت کلیدی این قصه است و تاثیرگذاری او از همان دو قسمتی که هست تا آخر داستان ادامه دارد. او کسی نیست که مخاطب احساس کند مرده و اتفاقاتی که در روند داستان رخ می دهد، کاملا به این آدم وابسته است. این آدم شاید به صورت فیزیکی نه، ولی تا انتهای قصه حضور دارد، همیشه بحث مربوط به او وجود دارد و تاثیرات کارهایی را که کرده در قصه می بینیم.
حضور کمرنگ پاک نیت
نقش کوچک و بزرگ ندارد. من معتقدم برای یک بازیگر نباید کوچک یا بزرگ بودن نقش مهم باشد. مهم این است که کاراکتر مورد نظر تاثیرگذار باشد. در بعضی از فیلم های سینمایی یا سریال ها بازیگران خیلی خوبمان یک سکانس بازی می کنند و برایشان اصلا مهم نیست که نقش شان کم است. مهم این است که کارگردان برای شخصیت های قصه اش ارزش قائل باشد و به این بهانه که نقش کوتاه است هر کسی را برای آن انتخاب نکند، به نظرم این یک نوع کم شمردن تماشاگر است؛ یعنی ما ارزشی برای مخاطبمان قائل نیستیم و این کاراکتر را هر کسی که از راه رسید، می تواند بازی کند، چون یکی دو سکانس یا یکی دو قسمت بیشتر نیست.
روند کند قصه
من اصلا به این نقد اعتقاد ندارم و به نظرم روند قصه عادی است. قرار نیست پروژه اکشن باشد و همه از در و دیوار بالا بروند یا کات های خاص بزنند تا کار جذاب و هیجانی شود. این روال زندگی آدم هایی است که تلاش می کنند مسائلی را به مردم نشان دهند.
تلخی فضای سریال
زندگی همین است. این بچه ها از صفر شروع کردند و مثلا با تولد گرفتن برای پدرشان در بیمارستان از او تشکر کردند. ممکن است در یک خانواده از صبح تا شب بگویند و بخندند، ولی زندگی با تلخی و شیرینی در کنار هم است که معنا پیدا می کند و باید تلخی ها را نیز نمایش داد.
ارسال نظر