الهام حمیدی: بازيگران بايد تكيه گاه داشته باشند
الهام حميدي را سر سريال «راز پنهان» ديدم.هنوز پلانش شروع نشده بود. نشستيم در حياط و كمي از كارش برايم حرف زد.اينكه الان چه ميكند و آينده شغلياش را چگونه ميبيند.
بازيگري كه در كارنامهاش هم فيلم متفاوتي مانند «خيلي دور خيلي نزديك» ديده ميشود،هم فيلمهاي گيشهاي و بانمك مثل «اخلاقت رو خوب كن» و «سه درجه تب» و سريالهايي مثل «مختارنامه» و «شوق پرواز» امروز كجاي تاريخ بازيگرياش ايستاده و چه چيزهايي در سر دارد.
در حال حاضر چه كارهايي را آماده پخش داريد و مشغول بازي در چه فيلمي هستيد؟
سرزمين كهن را با كمال تبريزي كار كردهام كه چند فاز است. فاز اول آن تمام شد، الان در فاز دو و سه هستند كه در حال ساخت است. بايد منتظر ماند كه تمام شود. اين فيلم جزو سريالهاي فاخر تلويزيون خواهد بود. من هم در يك فاز آن سريال بازي كردهام. الان هم مشغول بازي در سريال «راز پنهان» به كارگرداني فلورا سام هستم كه قرار است از شبكه يك پخش شود.
با توجه به اتفاقات نه چندان خوبي كه اين روزها براي سينما و خانهاش افتاده است، توقع شما بهعنوان بازيگر نسبت به اين كنشها چگونه است؟
سينماي ما بهطور كلي نياز به سازماندهي دارد. اگر بتواند توسط خانهسينما باشد، چه بهتر كه از آنجا پيگيري شود. اگر قرار است سازمان ديگري تاسيس شود، خب بايد سريعتر اين اتفاق بيفتد. براي من بازيگر آن چيزي كه مهم است آتيهام است. مهم است كه حداقل تحت پوشش بيمه قرار بگيرم. بايد شغل من به عنوان بازيگر پشتوانهاي داشته باشد. چه بيمه، چه بازنشستگي و چه امكاناتي كه هر ارگاني براي افرادش ممكن است درنظر بگيرد. هر سازماني حداقل امكاناتي براي كارمندانش درنظر دارد، اما سينما اينطور نيست. در نهايت، آخر اين جاده معلوم نيست به كجا ميرسد.
در واقع جايي بايد باشد كه امنيت ايجاد كند و اگر زماني بازيگر نخواست كار كند روي آن پشتوانه حساب كند. اكثر بازيگران سينماي ما در اين حرفه پير شدند و عدهاي نيز به شكل اسفناكي از دنيا رفتند يا اصلا عدهاي زندگي ميكنند و كسي نيست سراغي از آنها بگيرد. بايد در حرفهاي به سختي بازيگري جايي داشتهباشيم كه بهعنوان خانه سينما يا هر سازمان ديگري كه ممكن است هر اسمي بشود روي آن گذاشت، وجود داشته باشد كه تكيهگاه بازيگر باشد. در اين ۱۰-۱۲ سالي كه من بازي ميكنم، چيز خاصي نتوانستم به دست بياورم.
غير از يك بيمه تامين اجتماعي كه يك روز ميشود از آن استفاده كرد و يك روز نه! در اصل من بهعنوان بازيگر به مسائل حاشيهاي كار ندارم، فقط ميخواهم هر اتفاقي كه ميافتد، تكيهگاهي براي ما وجود داشته باشد. هم شرايطي ايجاد شود كه در روند رو به رشد سينمايي ما تاثيرگذار باشد هم منِ بازيگر بتوانم روي آن حساب كنم.
چهره شما كاراكتر ويژهاي دارد اين مسئله آيا دستو پايتان را در پذيرش و ايفاي نقشهاي متفاوت نبسته است؟
نه. من نقش خاكستري هم بازي كردم و بيننده آن را پذيرفته است. در ابتدا شايد منفي بوده و با بازي من تبديل شده به يك نقش خاكستري. نقش دختر شر و شور را هم بازي كردهام. اما اين بستگي به اين دارد كه آن نقش را چطور براي خودت پرورش بدهي و بازي كني.
شايد هم به خاطر همين تا به حال به من نقش منفي پيشنهاد نشده است، البته خودم هم دوست ندارم، ولي تا حالا نقشهايي متفاوت را در عين مثبت بودن بازي كردهام و چهرهام جواب داده است. فكرش را هم كه ميكنم تا به حال كارگرداني پيشنهاد نقش منفي به من نداده است، صد در صد بهخاطر نوع چهرهام بوده است. اما شايد بشود با گريم، بازي و ايفاي نقش در فيلمنامه نقش را درآورد اما مردم نميپذيرند.
آيا نقش خاصي هست كه هميشه منتظر پيشنهادش باشيد؟
نه نقش خاصي را مدنظر ندارم، اما هيچوقت هم نقش منفي را دوست نداشتم. هر چقدر هم قدرت و توانايي بازيگري داشته باشم ولي چهره و نوع نگاهم اين را نشان ندهد، بيننده پس ميزند. بيننده الان از من انتظار ندارد كه نقش يك جاني يا خلافكار را بازي كنم. چون هميشه در نقشهايم مثبت بودم. اما ميتوانم خاكستري باشم. دو كار سينمايي داشتم كه تازه به شبكه خانگي آمده كه كاملا كار متفاوت و خاكستري بود. اين نقشها جاي كار دارد كه البته در عينحال متفاوت است. اما نقشهاي منفي را دوست نداشتم تجربه كنم. الان به مرحلهاي رسيدهام كه آنقدر كارهاي مختلف كردهام كه منتظر يك اتفاقم. منتظر يك فيلمنامه خاص و قوي. خدا را شكر كارهايي كه تا بهحال بازي كردهام ديدهشده است.
به همين دليل هم هست كه در انتخاب فيلمنامه و كار خيلي دچار شك و ترديد ميشوم. اما متاسفانه آنقدر فيلمنامههاي ما ضعيف هستند كه مجبوري از بين بد و بدتر يكي را انتخاب كني. ديگر بهندرت پيش ميآيد كه فيلمنامهاي ميخكوبت كند. هميشه اين دغدغه براي همه ما بازيگران است كه چه چيزي انتخاب كرده و كار كنيم.
خطر شغلي ما اين است كه اگر زياد بيكار بماني از ياد ميروي. براي روحيه خودمان و بقاي شغليمان كه بيكاري نابودش ميكند مجبوريم گزينهاي را انتخاب كنيم. از طرفي هم نميشود گفت فيلمنامه خوب پيدا نميشود، بايد دانست كه انگشتشمار است و آيا آنقدر شانس داريم كه از ميان اينهمه بازيگر نصيب ما بشود يا نه. اين خودش شانس بزرگيميخواهد!
فيلمنامههاي پيشنهادي را چگونه انتخاب ميكنيد؟
سعي كردهام انتخابهايم طوري باشد كه در مقابل مردم رو سفيد باشم وتا به حال اين اتفاق هم افتاده است. در شبكه يك سيما در ارزيابياي كه در برنامه «سين مثل سريال» شده بود مردم خيلي لطف داشتند و من را بهعنوان بازيگر اول زن در اين دهه، يعني دهه ۸۰-۹۰، انتخاب كردند. اين براي يك بازيگر بسيار افتخار آفرين است كه از طرف مردم پذيرفته شود.
خستگي از تن آدم در ميآيد، اما انتخاب را براي بازيگر سخت ميكند. اين رأيهاي مردمي بازيگر را در انتخاب نقش و فيلمنامه وسواسي ميكند. اما اگر مردم ضعفي در كار ما بازيگران ميبينند بايد دركمان كنند، چون به هر حال ما بازيگر هستيم و بايد كار كنيم.
كارنامه خودتان را تا امروز چگونه ميبينيد؟
فقط ميدانم تا به حال كاري نكردهام كه بهخاطر آن كار بخواهم خودم را مواخذه كنم. نميتوانم بگويم كارهايم در سطح عالي بوده اما خوب بوده است. يعني اگر سريال بوده بيننده ۹۰درصد داشته، از «زير تيغ»، مسافري از هند گرفته تا «يوسف پيامبر»، «مختارنامه»، «شوق پرواز» و... يا سينماييهايم سينماييهايي نبوده كه تجربه بدي بوده باشد.
«مهيا» بعد از «خيلي دور خيلي نزديك» خيلي تاثيرگذار بود. كسي را نديدم كه اين فيلم را نديده باشد. كارنامه من در سطح خوب بوده است. روندي را كه پيش گرفتم به همان شكل بايد جلو بروم. اينكه تا كي بتوانم اين رويه را داشته باشم و در انتخابها ثابت قدم باشم نميدانم تا كي ادامه دارد اما سعي كردم كه كارهاي خوب انجام دهم.
در تاريخ بازيگريتان پيش آمده با بازيگر مقابلتان مشكل داشته باشيد و نخواهيد بازي كنيد؟
شايد پيش آمده باشد كه صد در صد راضي نبودم، اما پيش نيامده كه بازيگر مقابلم كسي باشد كه اصلا نتوانم بازي كنم. فكر ميكنم بازيگر مقابل با آدم بده و بستان خاصي دارد كه مثل بازي پينگپنگ است. اگر بازيكن (بازيگر) مقابلت توپ را خوب بزند تو خوب ميتواني جواب بدهي ولي اگر طرف مقابل توپ را بد بيندازد بايد خيلي ماهر باشي تا بتواني توپ را درست بزني كه بتواني به هدف بزني.
خيلي مهم است كساني كه با هم كار ميكنند رابطه خوبي با هم داشته باشند. تا به امروز با همه كساني كه كار كردم توانستم ارتباط برقرار كنم و آن حس را رد و بدل كنم. گاهي آن حس با يكنفر قويتر است و بازي بهتر ميشود، طوري كه زندگي در آن جريان پيدا ميكند. خيلي وقتها هم نه!
خاطره خاصي هست كه تاثير زيادي روي شما گذاشته باشد؟
آخرين خاطرهاي كه دارم، از آخرين كاري است كه پخش شد. سريال «شوق پرواز» در بخش آخر كه شهادت شهيد بابايي بود خيلي براي من خاطرهانگيز بود. آنقدر تحت تاثير اين سكانس قرار گرفتهبودم كه يك هفته مريض شدم و هر وقت ياد آن صحنه شهادت ميافتم بياختيار گريهام ميگيرد. همه ناراحت بودند. گاهي به اين فكر ميكنم ما كه بازيگر اين سريال بوديم چنين حالي برايمان پيش آمد، چه برسد به كسي كه واقعا اين مسير را زندگي كرده بود. ما به عنوان بازيگر شايد هيچگاه نتوانيم در زندگي واقعيمان اين لحظات را تحمل كنيم.
ارسال نظر