مغز چاره ای جز ماندن ندارد
ده علت برای دوست داشتن «بازی تاج و تخت»
«بازی تاج و تخت» سریال موفق شبکه HBO که زمانی به عنوان اثری «پرخرج و جذاب برای بچه مدرسه ای های بی دست و پا» مورد استقبال قرار گرفت، از آن هم فراتر رفت و قلب بسیاری را هدف گرفت...
در اینجا با کمک افرادی که یک عمر به تجزیه و تحلیل و روانکاوی فرهنگ عامه مشغول بوده اند، چند دلیل می آورم برای اینکه چنین رابطه ای با این برنامه تلویزیونی داریم.
این بهترین «دنیا»یی است که تاکنون ساخته شده است
یکی از آشکارترین ارزش های «بازی تاج و تخت» این است که سریال، بزرگسالان را هدف قرار داده و پرواضح است که از نوع آثار بچگانه نیست. بارنا داناوان، دارنده مدرک دکترا و استاد مطالعات فیلم و رسانه دانشگاه سنت پیتر، می گوید: «بازی تاج و تخت مستقیما بزرگسالان را هدف قرار می دهد و اغراق آمیز، حدیث نفس گونه یا کمدی نیست. در اصل این سریال همان کاری را انجام می دهد که داستان های علمی- تخیلی جدی و فانتزی همیشه انجام می دهند، یعنی ارائه تفسیری نمادینِ در مورد مسائل اساسی اجتماعی و سیاسی روز.» به عبارت دیگر، ین سریال قطعا برای کم سن و سال ها نیست، و حتی بینندگان بزرگسال هم در دنبال کردن همه خطوط داستانی و مفاهیم ضمنی آن در می مانند.
در همین مورد، ژوزوئه کاردونا درمانگر و بنیانگذار GeekTherapy.com خاطرنشان می کند که «بازی تاج و تخت» بسیار غنی تر از برخی از پیشینیان خود ظاهر شده است. وی می گوید: «این برنامه تلویزیونی با این تعداد زیاد شخصیت ها و خطوئط داستانی، فوق العاده پیچیده است، و آن چیزی را ساخته که به نظر من در زمره بهترین دنیاهای است که تا به حال در یک برنامه تلویزیونی ساخته شده است. خیلی گیراتر از بیشتر برنامه های تلویزیونی است، چون ما را به لحاظ شناختی درگیر می کند، در حالی که آثار درام اغلب مسیرهای داستانی چندگانه ای را دنبال می کنند، تا پیش از «بازی تاج و تخت» هیچ اثری در ژانر فانتزی تا این حد پر از خطوط پیرنگ داستان نبود.
«بازی تاج و تخت» دنیایی را می آفریند که ما تماشاگران مجبوریم از هر لحاظ در عرض و طول آن کاوش و رهیابی کنیم- از تیتراژ آغازین توپوگرافیک سریال گرفته تا حس عشق و نفرتی که نسبت به شخصیت ها یپیچیده (و نه همیشه قابل فهم) آن داریم و همیشه به لحاظ عاطفی به آنچه بعدا قرار است پیش بیاید، وابسته می مانیم.
به شکل مضحکی هوشمندانه است؛ مغز شما چاره ای جز ماندن ندارد
آثار درام، تاریخی و فانتزی در جهان تخت و فاقد شخصیت تلویزیون (جهانی که عمدتا در دنیای برنامه های کمدی موقعیت تلویزیون وجود دارد) به عنوان پادزهرهایی برای مغز عمل می کنند و به جرات می توان گفت «بازی تاج و تخت» چه از لحاظ طرح داستان و چه از جنبه زبان یکی از هوشمندانه ترین و پرحس و حال ترین برنامه هایی است که در تلویزیون می توان یافت. آنقدر هوشمندانه است که در واقع، به سختی می توان آن را دنبال کرد، اما دنبال کردن آن بسیار لذتبخش و مفید است. چون مغز ما از ما همان فعالیت مغزی را طلبمی کند که این نمایش تلویزیونی ما را به آن وا می دارد.
برخی از منتقدان، از جمله نویسنده این مقاله، اشاره کرده اند که نمایشی مانند «بازی تاج و تخت» نوعی «هوش جمعی» فراهم و ژانر کاملا جدیدی در تلویزیون پدید می آورد. «بازی تاج و تخت» با طنز بازیگوشانه، دیالوگ های تغزلی و طرح مسائل پیچیده اخلاقی، مخاطبان خود را به انجام کارهای فکری جدی وا می دارد- فعالیتی که در چنین روزهایی باید از آن استقبال کرد.
و بخش های دیگری از وجود انسان را نیز به فعالیت وا می دارد...
«بازی تاج و تخت» مانند نمایشنامه های شکسپیر، صرفا به تعمق بر سر دوراهی های اخلاقی، وجودی، و سیاسی نمی پردازد و علاوه بر آن جنبه های سطح پایین تری نیز دارد تا همگان را به تماشا وا دارد. در سریال مسائل جنی، خشونت، لحظات غافلگیرکننده و گاه برآشوبنده وجود دارد، که همه به خوبی با بخش های پر گفت و گوی داستان برابر می کنند. وجود نکات تحریک کننده یکی از جنبه های شاخص این برنامه نمایشی است که تماشاگر عام را وادار می کند به واسطه توجه به جنبه های کم ارزش تر، مسائل اساسی پیرنگ داستان را نیز دنبال کند. واقعا نمی توان به روشنی گفت که وجود مسائل جنسی در پس زمینه تا چه اندازه کمک می کند که تک گویی های پیچیده و پر از ظرافت شخصیت ها را دنبال کنیم.
نمی توانید روی آنچه پیش می آید، حساب کنید
عناصری جذاب و گاه دلسردکننده در «بازی تاج و تخت» وجود دارد تا درست وقتی فکر می کنید سررشته امور به دستتان آمده است، به شما ثابت شود که اشتباه کرده اید. شخصیت های مرکزی کشته می شوند، بیماران روانی قدرت را به دست می گیرند، عروسی به حمام خون بدل می شود، و آدم بدها با گذشت زمان باوجدان می شوند. پیچ و خم های پیرنگ داستان ما را درگیر نگه می دارند و تحولاتی که پیش بینی شان غیرممکن است، سطح دوپامین را در مغز ما بالا می برد تا بازگردیم و بیشتر بخواهیم.
پیچیدگی شخصیت ها مفهوم «خوب» و «بد» را مخدوش می کند
پیچیدگی شخصیت ها در این نمایش یکی از جنبه هایی است که به عنوان یک دستاورد بزرگ آن را تحسین می کنند. شاید این وجه است که باعث می شود شخصیت ها به نحوی دوست داشتنی تر شوند. اریک کین، همکار من در فوربس که درباره این برنامه تلویزیونی زیاد نوشته است، می گوید: «فکر می کنم ما تا اندازه ای به شخصیت هایی دل می بندیم که انسانی تر و دارای عیب و نقص هستند. شخصیت های ظاهرا «خوب» اغلب مرتکب اشتباهات وحشتناک می شوند. ادارد و کتلین استارک با همه نیات خوبی که دارند، از لحاظ سیاسی کاملا افتضاح عمل می کنند و البته این اشتباهات عواقب بدی برای آنها و بسیاری از عزیزان شان دارد.
دیگر شخصیت های کمتر قابل همدلی کردن، مانند هوند هنوز هم تکه هایی از خوبی را در خود دارند که درخشان است و لحظات کوچک قهرمانانه ای می سازد. اما به نظر من نکته مهم این است که گذشته از تعداد انگشت شماری از افراد واقعا شریر- جافری باراتیون، رمزی بولتون- حتی بهترین شخصیت ها ممکن است آنقدر غیرقابل پیش بینی بشود که ما را وادارد از تلاش برای برچسب خوب و بدن زدن دست برداریم.
به گفته فیلیپ فریمن، دارنده مدرک دکترای روانکاوی، روانپزشک و مشاور فیلم، این موضوع کمابیش نشان می دهد که مساله قدیمی «خوب» و «بد» این روزها دیگر حتی جلب هم نیست. وی اضافه می کند که این سریال اصلا در مورد خوبی و بدی نیست- بلکه در مورد این است که چگونه خوبی و بدی با هم تعامل می کنند. اما شاید این شخصیت های خاکستری و غیرقابل شناسایی، بازنمایی دقیق تری از جهان امروز ارائه بدهند.
کهن الگوها عرضه، نابود و بازسازی می شوند
ملکه ای دسیسه چین، پادشاه بی رحم، یک شوالیه شجاع، و زامبی هایی یخی. البته آخری شاید خیلی زیاد نباشد، اما این مجموعه تلویزیونی تعدادی از کهن الگوهای کلاسیک را کنار هم می گذارد و با آنها به شیوه ای زیرکانه بازی می کند. به گفته داناوان «نکته جالب در مورد «بازی تاج و تخت» شیوه ای است که بسیاری از شخصیت های کهن الگویی و پیرنگ های فانتزی و کلاسیک داستان سرای حماسی و اسطوره ای را در داستان می آورد، اما این کار را اغلب با تغییر دادن آنها و حتی زیر و رو کردن شان انجام می دهد. این نوع تجربه گری با کهن الگوها «بازی تاج و تخت» را به یک اثر هنری واقعا برجسته بدل می کند.»
او در مورد یکی از شخصیت های مونث داستان که چنین دگرگونی کهن الگویی را از سر می گذارند، می گوید: «به نظر می رسد دنریس به عنوان فردی انقلابی و آرمانگرایی رادیکال ظهور می کند که زمانی است برای سرنگونی سیستم ناعادلانه و آزاد کردن ستم دیدگان جنگیده و در عین حال کسی است که به آرامی تسلیم فشارها و سازش های جهان واقعی سیاست می شود. در پایان فصل چهارم او به چالش کشیده می شود، تردیدی در مجازات بی رحمانه به خرج نمی دهد.» سیر حماسی این شخصیت کامل نمی شود، بلکه او به سرعت به مرحله کهن الگو شدن پا می گذارد.
این روایت تعدادی از کهن الگوها را به چالش می کشد که همگی ارزش آن را دارند که مورد بحث قرار گیرند، اما تایریون یکی از بهترین هاست. داناوان می گوید: «او را «بچه شریر» یا «نیمه انسان» نامیده اند. تایریون هم هوش برتری دارد و هم شوخ طبعی و نکته سنجی گزنده. او تا حد زیادی تجسم کهن الگوی شاید در داستان سرایی اسطوره ای است که در طول تاریخ در سراسر جهان دیده شده است. درست مثل شیاد بسیاری از داستان ها، در نگاه اول شبیه به یک دلقک است. بسیاری از افراد خانواده از تایریون بیزارند و او را تحقیر می کنند، غیر از جیمی. اما تایریون می داند که منشاء این بیزاری، هوش خود است. با وجود ظاهر فیزیکی مشخص او که مایه خجالت خانواده است، او باهوش تر از پدر و خواهر و برادران خود است. تایریون درست مثل شاید کهن الگویی، از لطیفه گفتن و تمسخر برای افشای کاستی ها، عوام فریبی ها، تظاهر و دروغ استفاده می کند.»
شخصیت های متنوع زنان
شخصیت های زن در «بازی تاج و تخت» حتی متنوع تر از شخصیت های مرد هستند. این نکته جالبی است چون آنها به طور کلی دقت کمتری دارند. اما مانند هر «اثر تاریخی» دیگری شخصیت زن وظیفه دشوار جهت یابی دنیای مردانه را بر عهده دارد، کاری که هرگز آسان نیست. به گفته داناوان «آن بازی تاج و تخت را که در عنوان آمده، قرار نیست که زنان بازی کنند. در جامعه ای چنین قرون وسطایی، زنان پیاده نظام و ابزاری برای پیشرفت یا لذت مردان هستند. بنابراین باید یاد بگیرند که همه ذکاوت خود را برای مانور دادن و بازیچه قرار دادن مردان قوی تر در اطراف شان به کار گیرند.»
درست است. زنان در این داستان در «تیپ»های خاصی معرفی می شوند- پسرنما، شاهزاده خانم غرغرو، ملکه دسیسه چین، مادر مهربان، جادوگر، جنگجو، و بسیاری دیگر- اما مثل شخصیت های مرد به مرور زمان و با مانور دادن در فضای مردانه دگرگون می شوند. برخی از زنان دقیقا همان چیزی را که می خواهند، به دست می آورند. آریا، مخالف شاهزاده خانم در مورد زندگی و مبارزه به عنوان یک مرد در جهان مردانه می آموزد- گرچه سیر او احتمالا تا حدودی متفاوت است با آنچه دوست دارد. سانسا مان طور که خواسته اوست با یک پادشاه ازدواج می کند، هر چند بدرفتاری و تحقیری که از سر می گذراند، چیزی نبوده که در نظر داشته است.
از سوی دیگر، سرسی قوی تر از این دو است و در عین حال بیشتر به قربانی شباهت دارد، چون او باید در فضایی تنگ تر و محدودتر جهت یابی را انجام دهد. داناوان می گوید: «آنچه باعث می شود سرسی لنیستر جالب تر و پرافت و خیزتر از تیپ ملکه معمولی شرور و دلربای اساطیری ظاهر شود، این واقعیت است که ما او را نیز به عنوان زن قربانی یک جامعه مردسالار می بینیم. دنیای او هیچ گزینه دیگری جز تبدیل شدن به یک ابزار سیاسی در یک ازدواج تحمیلی به او نمی دهد. چه برای دفاع از خود باشد و چه کسب قدرت، در جهانی که پاداش رعایت نکردن اصول اخلاقی قدرت گرفتن است و شخصیت های پایبند اصول شکست می خورند و کشته می شوند، چاره ای ندارد جز آنکه بی رحم و بی اخلاق باشد.»
داستان گویی از جنبه سیاسی درست و دقیق است، حتی اگر زمینه درست نباشد
به گفته فریمن «سریال «بازی تاج و تخت» تماشاگر را در شکل خاصی از حس توحش بی شرمانه فرو می برد.» زندگی در هر گوشه ای از سرزمین «وستروس» به لحاظ سیاسی به درستی توصیف شده است- خوب ها کشته می شوند، بدها قدرت می گیرند، زنان مورد بدرفتاری و افراد «متفاوت» مورد تمسخر قرار می گیرند و به حاشیه رانده می شوند.
در سراسر روایت حسی از همدردی وجود دارد. «داستان، به لحاظ اخلاق سیاسی درست نیست، اما داستان گویی آن درست است. مسائل جنسیتی، نژادی، و تنوع فرهنگی با چنان دقت و حساسیتی مورد اشاره قرار گرفته که در هر دوره دانشگاهی در مورد داستان سرایی فانتزی مورد استقبال قرار می گیرد.» دنیایی که در این سریال می بینیم، آشکارا زشت است اما در مورد شیوه نمایش آن چیزی وجود دارد که همدلی ما را بر می انگیزد.
این نمایش به ما فانتزی «قرون وسطایی» را نشان می دهد تا به واقعیت های امروز اشاره کند
استعاره های متعددی در این سریال درمورد زندگی امروز وجود دارد- نبرد میان پادشاهی ها، نقشه های سیاستمداران، تقسیم بندی های اجتماعی- اقتصادی و اقتصاد شکننده. برخی از تفسیرهای «بازی تاج و تخت» در مورد تقسیم بندی های سیاسی قطعا درست است. داناوان در این مورد می گوید: «دنیای «بازی تاج و تخت» درست مثل دنیای ما، جایی نیست که در آن شخصیت ها بتوانند پا روی زمین سفت بگذارند یا به آشتی برسند. این نمایش، استعاره ای عالی برای روش سیاسی «زمین سوخته» در آمریکای عمیقا دچار شکاف شده میان آبی ها و قرمز ها (حزب جمهوری خواه و حزب دموکرات) است. وستروس را می توان نمایش دنیایی دانست که در آن طرفداران فاکس نیوز و طرفداران MSNBC از یکدیگر متنفرند و با چیزی کمتر از نابودی کامل طرف دیگر راضی نمی شوند.»
«دیوار» این داستان یکی از بهترین استعاره های مربوط به دنیای امروز است. این دیوار طوری طراحی شده که «دیگری» را واقعا یا مجازا دور نگه دارد. به گفته داناوان «این استعاره ای تاثیرگذار در مورد مساله مهاجرت در ایالات متحده است. در ایالات متحده درست مثل وستروس این بحث مطرح است که آیا مرزهای جنوبی را در زمانی که خارجیان بیشتر و بیشتری تلاش می کنند تا وارد شوند، باید با دیواری بزرگ تر و محدودکننده تر بست یا نه.»
قیاس جالبی در مورد انکار تغییرات اقلیمی و هرگونه تهدید خارجی نیز در این داستان وجود دارد. داناوان می گوید: «پادشاهی وستروس نیز در انکار این واقعیت که زمستانی بزرگ زمین را خواهد پوشاند، به سر می برد... پادشاهی ها چنان درگیر جنگ هستند که هیچ اقدامی برای آمادگی در مورد این تغییر آب و هوایی انجام نمی دهند. شباهت های آشکاری با نگرش ها در خود امریکا در مورد محیط زیست و تغییرات اقلیمی وجود دارد.» این دیوار را می توان معرف ترس آمریکاییان از «دیگری» نیز دانست.
به گفته داناوان این سریال با ظرافت چنین پرسشی را مطرح می کند که «آیا خود ما نیز داریم به ورطه یک جامعه نیمه قرون وسطایی می غلتیم؟»
این سریال تفاوت ها را نادیده نمی گیرد، بلکه برایشان ارزش قائل نمی شود (هنوز)
در این نمایش تلویزیونی با «تفاوت» هم به نرمی برخورد می شود و هم با خشونت، اما نادیده گرفته نمی شود. کاردونا می گوید: «انواع و اقسام شخصیت ها در این سریال نمایشی وجود دارد و ویژگی های آنها مهم است. تایریون یک کوتوله است و این مساله نادیده گرفته نمی شود. (در مقام مقایسه، پیتر دینکلیچ بازیگر این نقش در فیلم اخیر «مردان مجهول» نقش یک سناتور آمریکایی را بازی کرده، اما قد و قواره او هرگز مورد اشاره قرار نگرفته است.)
مردم به خاطر قدش با او به شیوه خاصی برخورد می کنند، و برخی از مردم او را یک هیولا در نظرمی گیرند، و این مساله هویت و شخصیت او را به دشت تحت تاثیر قرار می دهد.از سوی دیگر، ظاهرا به او ویژگی های دیگری، هم از لحاظ جسمی و هم ذهنی، «اعطا شده است» او قطعا تیزهوش ترین و آگاه ترین شخصیت این سریال است. انگار این نکته قرار است در روایت مطرح شود که آدم ها همیشه آنطور که به نظر می رسند، نیستند.
نژاد را می توان نمونه دیگری در این مورد دانست، گرچه تا اینجای داستان کار چندان در کانون توجه قرار نگرفته است. چند نکته ظریف (و البته نه چندان ظریف) در مورد نژاد دیده می شود: دوتراکی های «وحشی» اندکی تیره پوست هستند، و یکی از منتقدان آنها را «کاریکاتور نژادی» دانسته است.
نقش مسائل نژادی در فصل های اخیر «بازی تاج و تخت» مشخص تر شده است. به گفته داناوان «زمانی که دنریس در نهایت به سمت وستروس و سریر آهنین روانه می شود، نژاد نیز به یک مساله بدل می شود. به ویژه اگر متوجه باشیم که پادشاهی وستروس نگاهی از بالا به تیره پوستان بومی شرق دارد و آنها را فرودست می داند. علاوه بر این، حتی ظاهر دنریس بر کشمکش او و افراد تاثیر می گذارد. نکته قابل توجه احتمالا این خواهد بود که آن همه مردم تیره پوست قرار است به کمک یک چنین ناجی سفیدی با پوستی رنگ پریده و مویی بلوند از ظلم و ستم رهایی یابند.»
این نگاهی کلی بود به برخی از جنبه هایی که باعث شده «بازی تاج و تخت» چنین طیف گسترده ای از مخاطبان را به خود جلب کند. شما چه جنبه های دیگری به نظرتان می رسد؟
آلیس جی. والتن
ترجمه: ساسان گلفر
نظر کاربران
یک مجموعه پر از انحراف و کثافت کاری - یک مشت وحشی که به جان هم افتادن - شما هم بابت تبلیغ این مجموعه مقصرید.
اینو عرض کنم که بنده آرشیو فیلم دارم و یه فیلم باز قهارم و اصلا ذهن بسته ای ندارم اما این مجموعه برا نوجوانها از سم بدتره .تبلیغش نکنید.
خوب نوشته برای بزرگسالان.نوجوانهای ما باید یاد بگیرن هر چیزی رو نگاه نکنن. به نوجوانها امروز خیلی ازادی و حق انتخاب داده میشه.