«آرواره ها»، وحشت ماندگار در سواحل جهان
در چهلمین سال اکران «آروارهها» فیلم ساختار شکن و پر فروش سال ۱۹۷۵ استیون اسپیلبرگ، بنیادهای این فیلم محکمتر از هر زمانی نشان میدهد.
اسپیلبرگ تا این لحظه و در یک دوران فیلمسازی ۴۵ ساله، ۲۹ فیلم بلند ساخته که آخرین آن کاری سیاسی- جنایی به نام «پل جاسوسها» است که دو ماه پیش اکران شد و راجع به مناسبات بینالمللی وبخصوص تبادل اسرار بین امریکا و اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۶۲ در دوران اوج جنگ سرد است.
از آن پس از اسپیلبرگ آثاری بسیار پرفروش چون «ایتی» (۱۹۸۲) و چهارگانه ایندیانا جونز (از ۱۹۸۱ تا ۲۰۰۷). علمی- تخیلیهایی مانند «برخورد نزدیک از نوع سوم» (۱۹۷۷) و «جنگ دنیاها» (۲۰۰۴)، آثار اعتنا بر انگیزی همچون «امپراتوری خورشید» (۱۹۸۶)، «ترمینال» (۲۰۰۴)، «اگر میتوانی مرا بگیر» (۲۰۰۲)، «گزارش اقلیت» (۲۰۰۱) و «لینکولن» (۲۰۱۲) و همچنین شاهکار اجتماعیاش «رنگ ارغوانی» (۱۹۸۵) و کلاسیک جنگی «نجات سرباز رایان»(۱۹۹۸) و کودکانههایی همچون «هوک» (۱۹۹۱) و ماجراهای تنتن (۲۰۱۱) را ساخته و «گاهی مثل «همیشه» (۱۹۸۹)، «هوش مصنوعی» (۲۰۰۰) و همین طور «اسب جنگی» (۲۰۱۱) تیرش به سنگ خورده و فیلمهایش در نیامده و ملالت بار شدهاند اما اگر عنصرهای هیجان و تعلیق و ترس را مبنا بگذاریم، «آروارهها» از موفقترین کارهای اوست.
محصولی که حتی به لحاظ تجاری نیز عملکردی خیرهکننده داشته و در ازای بودجهای صرفاً ۹ میلیون دلاری ۴۷۰ میلیون دلار در گیشههای جهانی فروخته و این بدون در نظر گرفتن سودهای سرشار دیگری است که در بازارهای نمایش خانگی و فروش و اجاره نسخههای ویدئویی و D.V.Dهای آن بهدست آمده است.
«آروارهها» براساس رمانی با همین نام و محصول ۱۹۷۴ و نوشته پیتر بنچلی ساخته شده و داستان سر بر آوردن یک کوسه مخوف و چالاک و آدمخوار در سواحل خیالی موسوم به امیتی ایلند واقع در کرانههای ایالت نیوانگلند امریکا و خطرات هولناکی است که این موجود برای جان و امنیت انسانها در کنار دریا و برای توریستها و اهالی ایجاد و نفرات متعددی را ناکار میکند و وحشتی عظیم را بر کل منطقه و حتی سطح کشور حاکم میسازد.
رئیس پلیس منطقه که نامش مارتین برادی و ایفای نقش او با «روی شایدر» است، با همکاری یک اقیانوس شناس و متخصص بیولوژی دریایی به نام مت هوپرکه ریچارد دریفوس نقش او را بازی میکند و یک شکارچی کهنه کار و مجرب کوسهها که وی را کویینت مینامند و رابرت شاو در قالب او فرو رفته است، برای معدوم کردن این کوسه وارد عمل میشوند و در این میان لری وان فرماندار امیتی ایلند با بازی موری همیلتون و الن همسر برادی نیز با ایفای نقش از سوی لورین گاری دیگر بازیگران عمده فیلم هستند.
فیلمنامه را خود پیتر بنچلی نوشته اما کارل گاتلیب که یک بازیگر و سناریست است، در آن تغییرات عمدهای را ایجاد کرده و به همین سبب نیز در عنوان بندی فیلم اسم هر دویشان بهعنوان سناریست میآید.
«آروارهها» دوران تولید پردردسری را سپری کرد و برپایه توفیقهایش شاید غیرقابل باور باشد که بگوییم حتی در زمینه مسائل فنی و سختافزاری هم مشکلاتی بزرگ داشت.
چه چیزی از این عجیبتر که حتی عروسک بزرگ کوسهای که برای این فیلم درنظر گرفته شده و ماهها رویش کار شده بود، به سبب ضعف و قصور غریب شرکت تولیدکننده آن و همچنین کوتاهیهای بخش تدارکات فیلم بارها دچار نقص و توقف شد و از کار افتاد و برای اسپیلبرگ چارهای جز عوض کردن برخی صحنههای فیلم نماند.
او به این نتیجه رسید که تعداد صحنههای سربرآوردن کوسه در لب ساحل و درون دریا را که هر بار با بلعیده شدن یک فرد تازه همراه میشد، به طور کوتاه و موجز بگیرد و از تعداد این صحنهها بکاهد تا ضعف و جواب ندادن عروسک کوسه پنهان بماند و در چند صحنه تصویری که از کوسه و سربرآوردن وی ارائه میشود، به طور نصف و نیمه است و پیکر کوسه به جای درآمدن کامل از آب، فقط به طور ناقص و حدود یک سوم آن عیان میشود.
تدبیر دیگر اسپیلبرگ برای بالا بردن استرس و ترس در لحظات سربرآوردن کوسه و جبران نقیصههای عروسک کوسه، استفاده از موسیقی متن نگران کننده جان ویلیامز همکار او در بیش از 90 درصد فیلمهایش در این صحنهها بود و با مشارکت او موسیقیای مینیمالیستی عرضه شده که با حرکت و ریتم دائمیاش بینندهها را به دلهره وامیدارد و آنها هر لحظه در ترس ظهور کوسه به سر میبرند و این نوع موسیقی را میتوان به موزیک متن اکثر کارهای ترسناک و پرتعلیق آلفرد هیچکاک تشبیه کرد.
سؤال بیجواب
به رغم تمامی ضعفهای عجیب برشمرده شده، «آروارهها» چنان در سینماروها ترس نسبت به عواقب شنا در دریا ایجاد کرد که به یک پدیده اجتماعی تبدیل شد و وحشتی ماندگار را به جا گذاشت و 40 سال است که شناگران لب ساحل در سطح جهان با خود فکر میکنند اگر در حین شنا کوسهای از این دست ظهور کرد چه باید بکنند و طبعاً جوابی هم نمییابند.
این چنین بود که Jaws تبدیل به پرفروشترین فیلم تاریخ سینما شد و این عنوان را بیش از دو سال و نیم یدک میکشید تا اینکه فیلم فضایی «جنگ ستارهها یک» در اواخر سال 1977 این رکورد را از دستش درآورد.
چنین توفیق و اعتباری سبب شد یونیورسال که تهیه کننده «آروارهها» بود، سه قسمت دنبالهای و به روایتی قسمتهای دوم تا چهارم این فیلم را هم که ادامهای بر ماجراهای مرتبط با کوسههای مخوف حمله کننده به ساحلها و این وحشت آفرینان بزرگ بود، بسازد اما اولاً اسپیلبرگ و بنچلی در این فیلمها مشارکتی نداشتند.
ثانیاً کیفیت نازل و تکراری آنها به رغم شرکت تعدادی از هنرپیشههای فیلم اصلی در این فیلمهای دنبالهای هرگز با سطح برتر فیلم نخست برابری نکرد و به تبع آن فروشهای اندکی هم داشتند و بیشتر اسباب تأسف شدند تا تحسین و همین عامل نیز کمک کرد تا Jaws بیش از پیش به تاریخ سینما بپیوندد، هرچند در هیچ تاریخی نه اسپیلبرگ که در زمان ساخت «آروارهها» فقط 29 سال سن داشت و نه سایرین ادعا نکردهاند که این فیلم یک اثر برتر هنری است و کلاس خاصی دارد .
اما به لحاظ ایجاد هیجان و دلهره در دل بینندهها و خلق ترس ماندگار پیرامون رویداد مهلکی که هر لحظه ممکن است نازل شود (یا نشود) از بهترین کارهای سالهای معاصر سینما است.
این در حالی است که اسپیلبرگ ۴۴ سال پیش با همان نخستین فیلم بلندش نیز که همانا «دوئل» است و تقریباً تک هنرپیشهای و متکی بر دنیس ویور است، مهارتش را در ایجاد تعلیق و خلق رویدادهای پردلهره و موقعیتهای مبهم و غیرقابل اطمینان به اثبات رسانده و ظهور یک سینماگر برجسته را گواهی داده بود.
تفاوتی که «آروارهها» با «دوئل» سایر کارهای پرتعلیق اسپیلبرگ و یا فیلمهای مشابه همگنان این فیلمساز دارد، این است که «Jaws» تبدیل به یک کالت کلاسیک شده و هر چند به «دوئل» نیز به چنین چشمی مینگرند، اما ماندگاری و نقاط ممتاز «آروارهها» بیشتر است.
ماجرا چیست؟
همانطور که پیشتر گفتیم ماجراهای خیالی «Jaws» که البته کمترین تفاوت را با واقعیتهای بالقوه دنیا و یک رویداد حقیقی دارد، در سواحل جزیرهای به نام امیتی ایلند در نیوانگلند امریکا روی میدهد که اگر در نقشه بگردید چنین نقطهای را نمییابید اما مهمتر این است که مشابه آن و نمونههای حقیقی این جزیره در نقاط مختلف امریکای شمالی و از جمله نیوانگلند قابل پیدا کردن است.
در چنین جزیرهای یک شب کریسی واتکینز (با بازی سوزان بک لینی) برای شنا به دریا میرود ولی دقایقی بعد بدون اینکه دوربین اسپیلبرگ و به واقع دوربینهای بیل باتلر (مدیر فیلمبرداری «آروارهها») به صراحت و با شفافیت چیزی را نشان بدهند، توسط یک موجود خشن نهچندان غیرقابل رؤیت از روی سطح آب بلعیده میشود.
فردای آن روز مارتین برادی رئیس پلیس منطقه (با بازی «روی شایدر» که به سال۲۰۰۸ در ۷۶ سالگی درگذشت) و معاونش هندریکز (جفری کریمر) باقی مانده پیکر او را در حالی که کوسه نیمی از آن را بلعیده و نیمه باقی مانده را به ساحل پس فرستاده است، باز مییابند.
حکمی که وتو میشود
پزشکی قانونی بسیار زود و ساده و صریح به این نتیجه بدیهی میرسد که این کار یک کوسه که به لب ساحل آمده، بوده است و برادی که میبیند برای نخستین بار در منطقه یک یا چند کوسه تا این حد از عمق دریاها فاصله گرفته و از نقاط دوردست دریا به لب ساحل کوچ کردهاند، دستور میدهد سواحل کل آن منطقه بسته و شنا در آنها ممنوع شود اما لری وان شهردار منطقه (موری همیلتون) که میداند این حکم توریستها را از منطقه فراری میدهد و پول هنگفت آنها را از شریانهای اقتصادی منطقه دور میکند، حکم برادی را وتو میکند و استدلالش این است که اگر این منبع درآمد هم از منطقه دریغ شود، اوضاع اقتصادی امیتی ایلند و حتی کل نیوانگلند را مخدوش خواهد کرد و پول زیادی را از چرخه مالی منطقه خارج خواهد ساخت.
او بر این نکته تأکید میورزد که اینگونه حملات و یورش کوسهها به سمت ساحل امری بدون پیشینه در منطقه و به تبع آن غیرواقعی و فقط یک تصور است و مدعی میشود که آن زن جوان هم لابد در یک سانحه و احتمالاً در برخورد با یک قایق عبوری جان باخته است.
برادی که این فرضیه را قبول ندارد، پس از صدور رأی پزشکی قانونی مجبور است به این حکم گردن بگذارد ولی اندک مدتی بعد مرد جوانی به همان شکل در لب دریا کشته میشود و بر همگان محرز میشود که این گونه کشتارها کار یک کوسه است و نه موجودی دیگر و مادر این مرد جوان برای سر این کوسه و بهعنوان پاداش فردی که آن را بکشد، سه هزار دلار جایزه میگذارد.
ناگهان شلوغی بزرگی منطقه را در برمیگیرد زیرا افراد زیادی برای شکار کوسه و تصاحب این جایزه وارد عمل میشوند اما در بینشان کویینت (رابرت شاو) که یک شکارچی حرفهای کوسهها است، چیز دیگری نشان میدهد و به همین سبب این حق را برای خود قایل است که بابت چنین کاری۱۰ هزار دلار را بطلبد.
از این نقطه به بعد است که مت هوپر (ریچارد دریفوس) نیز وارد ماجراها میشود و او یک اقیانوسشناس است که اطلاعات زیادی درباره موجودات دریایی دارد و با همان اولین نگاهها به پیکر قربانیان به صراحت و بدون شک تأکید میورزد که آنها را یک یا چند کوسه به این روز انداختهاند.
وقتی یک کوسه ماهی را به دام میاندازند، مت هوپر نمیپذیرد که این همان کوسهای باشد که حملات قبلی را انجام داده است و وقتی شکم کوسه را میشکافند و اثری از گوشت انسانها را در آن نمییابند بر این نظریه مهر تأیید میخورد.
هوپر و برادی در رویداد بعدی قایق یک ماهیگیر منطقه به نام بن گاردنر را مییابند که لطمهای اساسی دیده و گوشهای افتاده است و وقتی در آن دقیق میشوند آثار و دندانهای بزرگ کوسه را در بدنه کشتی مییابند.
در این حمله از گاردنر هم فقط یک جسد نصف و نیمه باقی مانده است و برادی و هوپر به «شهردار وان» میگویند که یک کوسه بزرگ سفید مسئول این ضایعات است اما وان این نظریه متکی بر علم و شواهد را نیز نمیپذیرد و باز هم از بستن سواحل منطقه به روی آدمها و اعلام منع شنا در آن منطقه خودداری میکند.
با این حال چند روز بعد کوسه به یک پاساژ لب ساحل چسبیده به آب دریا هجوم میبرد و یکی از قایقرانان منطقه را هم میکشد. اینجا است که برادی، وان شگفت زده را تشویق و متقاعد به استخدام کویینت میکند.
شکستن قفلها
به این ترتیب تیم سه نفره کویینت، برادی و هوپر سوار بر کشتی کوچک کویینت در آبهای منطقه به حرکت در میآیند تا کوسه قاتل را بیابند و کار را یکسره و با او تسویه حساب کنند.
در یک چشم به هم زدن کوسه در پشت سر قایق پدیدار میشود و با اینکه کویینت به مدد تجربه سالها مبارزه با کوسههای قاتل این جانور دریایی بزرگ را به یک کشتی کوچک منطقه قفل و طنابپیچ میکند کوسه با یک تکان ساده از دام میگریزد و قایق را واژگون میکند و از منطقه دور میشود.
این حریف، حریف دیگری است
شب هنگام کویینت وهوپر به جای شادی پیروزی نشانهها و آغاز زخمهای مبارزه با این هیولای سفید اما کریه را به یکدیگر نشان میدهند و به پانسمان آنها میپردازند و از گذشته و مبارزات مشابه پیشین خود میگویند و از کوسههای قبلی که در مسیرشان قرار گرفته بودند که حتی زمان جنگ جهانی دوم را هم پوشش میدهد اما هر دو متفقالقولند که این کوسه، کوسه دیگری است.
فردای آن روز کار آنها برای به داماندازی کوسه قاتل که به نظر میرسد فکور و برنامهریز هم هست، به ستیز و اختلاف نظر شدید میرسد و کویینت برای اینکه خودش کوسه را سر به نیست و پاداش مقرر را تمام و کمال تصاحب کند، از برقراری ارتباط رادیویی و بیسیم بین هوپر و برادی جلوگیری میکند.
مصاف مجدد کوسه و این دو مرد یک بار دیگر به سود کوسه پایان میگیرد و کویینت با وجود سابقه سالها معدوم کردن کوسهها به دشواری میتواند از عهده این یکی برآید.
حالا قایق او نیز از کار افتاده و هوپر با لباس غواصی و آنچه اسکوباها به تن میکنند، به زیر آب میرود تا با نیزههای هیپودرمیک کوسه را هدف بگیرد ولی کوسه مهاجم چنان به محفظه محل استقرار هوپر میتازد که نیزه از دست وی میافتد و کویینت هم در این تهاجم کشته میشود.
در نهایت این برادی است که با وجود اسیر شدن در قسمت انتهایی قایق، یک نیزه اسکوبا را به درون دهان همیشه باز و گرسنه کوسه شلیک و او را از طریق منفجر کردن اسکوبا منهدم میکند.
این پایان مبارزه قهرمانان اسپیلبرگی با این کوسه خاص و خیالی اما شروعکننده موج وحشت از کوسهها در سواحل جهان و حتی امنترین نقاط دریایی است.
ترسی که چهار دهه بعد، یعنی در آخرین روزهای سال ۲۰۱۵ و در طلیعه سال ۲۰۱۶ و در چهلمین سال اکران «jaws» نیز همان طور که پیشتر گفتیم، قابل حس کردن و همچنان ماندگار و برقرار است.
به لطف چنین اثرهای روانی دیرپا و قوه قصهگویی عمیق، «آروارهها» سه جایزه اسکار سال ۱۹۷۵ را تصاحب کرد که مربوط به شاخههای بهترین تدوین، برترین موسیقی متن و کاملترین صداگذاری میشد که جایزه آخر به تیم چهار نفره رابرت هویت، راجر هیمان، ارل مادوی و جان کارتر تعلق گرفت. اسپیلبرگ نیز همیشه گلایه میکرد که چرا او را برنده یا لااقل کاندیدای اسکار برترین کارگردان در آن سال نکردهاند.
مسألهای که با اختصاص یافتن دو اسکار کارگردانی سالهای بعد منجمله اسکار ۱۹۹۸ برای فیلم جنگی «نجات سرباز رایان» به بهترین شکل جبران شد.
مشخصات فیلم
٭ عنوان: «آروارهها» (Jaws )
٭ محصول: استودیوی یونیورسال امریکا
٭ ژانر: تریلر (دلهرهآور)، درام و اکشن
٭ تاریخ اکران: سال ۱۹۷۵
٭ تهیهکنندگان: ریچارد دی زانوک و دیوید براون
٭ سناریستها: پیتر بنچلی و کارل گاتلیب، براساس رمانی با همین نام نوشته پیتر بنچلی
٭ کارگردان: استیون اسپیلبرگ
٭ مدیر فیلمبرداری: بیل باتلر
٭ تدوینگر: ورنا فیلدز
٭ موسیقی متن: جان ویلیامز
٭ مدت زمان: ۱۲۴ دقیقه
٭ بازیگران: روی شایدر، رابرت شاو، ریچارد دریفوس، لورین گاری، موری همیلتون، جفری کریمر، کارل گاتلیب و سوزان بک لینی
ارسال نظر