چرا مارلون براندو از کاشف استعدادش جدا شد؟
کازان که در اتومبیل قرار گرفت، براندو گقت نمی تواند این نقش را بازی کند. کازان هم رفت و همانطور که همگی می دانیم ، این دو بعد از آن روز هیچگاه همدیگر را ندیدند.
ایفاگر نقشهایی چون امیلیانو زاپاتا، ناپلئون و البته دون ویتو کورلئونه در پدرخوانده. براندو کار سینمایی جدیاش را با الیا کازان -که به کارگردان بازیگران مشهور بود- شروع کرد.
فیلمسازی که استعدادهای دیگری چون جیمز دین را هم به تاریخ سینما معرفی کرد. اما این سوال همیشه مطرح بود که چرا در آینده پرافتخارشان، هیچ کدام از این دو هنرمند، با یکدیگر همکاری نکردند.
دیوید تامسون در بخشی از کتاباش، زندگینامه براندو، میکوشد برای این سوال پاسخی بیابد. کافه سینما به بهانه سالگرد درگذشت براندو، این بخش از کتاب تامسون را برای شما علاقهمندان سینما نقل میکند:
"هیچکس تا به حال نگفته است که کار کردن با الیا کازان ساده بوده. مارلون براندو هم بارها و با افتخار ، دشوار بودن این همکاری را تایید کرده بود. با این وجود ، بر کسی پوشیده نیست که زوج کازان و براندو همکاری ماندگاری - آنهم در مقیاس تاریخ تئاتر و سینما - با یکدیگر داشته اند.
اجرای یک نمایشنامه در برادوی (اتوبوسی به نام هوس) و سه فیلم سینمایی ( اتوبوسی به نام هوس ، زنده باد زاپاتا و در بار انداز). شاید کازان مجبور نبود این باور را در همگان به وجود آورد که "کشف" کننده براندو شخص او بوده است. ادعایی که البته بارها و به بهانه های مختلف از سوی او رسانه ای شده بود.
براندو هم ممکن بود در اعماق ذهن خود چنین فکر کرده باشد که کازان (و اصلا همگی سینماگران) بسیار خوش شانس بوده اند که او را پیدا کرده اند ، وگرنه چگونه ممکن بود بدون اهرمی به قدرت و صلابتِ براندو ، نمایشنامه تنسی ویلیامز-اتوبوسی به نام هوس- قابلیت برگردانی سینمایی را داشته باشد؟
و البته براندو بایستی به یاد آورد که تبدیل شدن از انسانی گمنام به ستاره ای پرفروغ در نمایش های برادوی ، بسیار مرهون التفات کازان بوده است. سوالی همیشگی وجود دارد که هم اکنون و بعد از گذشت سالها کماکان بدون جواب مانده: آیا براندو واقعا سپاسگزار کازان بوده یا در جستجوی انتقام گیری از او؟
آخرین همکاری کازان و براندو در فیلم ستایش شده "در بارانداز" ( ۱۹۵۴) بود. پانزده سال بعد ، کازان در صدد بود تا فیلمی بر اساس نوول پرفروش خود ، "سازش" ، بسازد. او دوباره به براندو فکر می کرد.
این نقشی بود بر اساس زندگی واقعی خود کازان. در واقع کازان از براندو می خواست تا در این فیلم ، خودِ او باشد . البته کارگردان پرآوازه هم نگرانی های خود را داشت. دوران ، دوران افول براندو بود. فیلمهایش دیگر در گیشه خریداری نداشتند. بازیگر طلایی دهه قبل اضافه وزن پیدا کرده بود و بی تفاوتی اش نسبت به پروژه های سینمایی روز به روز بیشتر می شد.
فیلم های دهه ۶۰ او بازتاب دهنده بازیگری بودند که از خودش در مقام بازیگر وحشت داشت. بازیگری که در فیلم های متوسط الحال امریکایی ظاهر می شد. فیلم هایی با مضامین پول و فساد ، دروغ و تقلب . او دیگر آن بازیگر پرخواهان دهه قبل نبود.
در هر صورت کازان فیلمنامه را برایش فرستاد. شاید براندو به این فیلمنامه علاقه مند بود، شاید هم نه. معلوم نبود. کازان را مدتی در تعلیق نگاه داشت. بالاخره هم از کارگردان دعوت کرد تا به ملاقاتش بیاید. قرارشان در خانه براندو بود.
۴ آوریل ۱۹۶۸ - همان روزی که مارتین لوترکینگ به قتل رسید - کازان به خانه براندو رفت. براندو بیرون از خانه منتظر بود و کازان را با غم و اندوه ناشی از ترور رهبر جنبش سیاهپوستان امریکا در آغوش گرفت. تمام ایالات متحده غرق در عزا و ماتم بود.
ملاقات شان منحصر به همان ورودی خانه شد و نه داخل آن. کازان بعدها نوشت : "او آنقدر مشتاق و متقاعد کننده بود که در ابتدا متوجه نشدم. آرام مرا به سوی اتومبیلم برگرداند. در را برایم باز کرد و کمک کرد تا سوار اتومبیل شوم."
کازان که در اتومبیل قرار گرفت، براندو گقت نمی تواند این نقش را بازی کند. کازان هم رفت و همانطور که همگی می دانیم ، این دو بعد از آن روز هیچگاه همدیگر را ندیدند. نقش به کرک داگلاس رسید و کازان اذعان داشت: "من او را فوق العاده با هوش و بی نهایت مشتاق یافتم. کرک مایه آسودگی خاطر هر کارگردانی است".
ارتباط حیاتی در زندگی خلاقانه براندو تمام شد. نفرتی متقابل در دو طرف شکل گرفت. براندو می تواند فکر کند که کازان او را ترک کرده و کازان هم می تواند این باور را داشته باشد که وجود او (به عنوان کارگردان) برای براندو (در مقام بازیگر) ضروری بوده است.
جایی برای احساسات گرایی یا قدردانی وجود نداشت. حتی در سال ۱۹۹۹ و زمانی که کازان اسکاری افتخاری از آکادمی علوم و هنرهای سینمایی دریافت کرد ، براندویی در شب مراسم حضور نداشت. هیچ تجدید دیداری صورت نگرفت. هیچ .
این دو انسانِ بسیار سرسخت ، بسیار زبردست در حرفه خود و بسیار "بازیگر- مآب" ، هیچگاه در نیافتند که چقدر به همدیگر نیاز داشتند. لازم و ملزومی که می توانست بسی پر رنگ تر هم باشد و نشد."
نظر کاربران
همیشه اینطوره کاری که گلزار باایرج قادری کرد حتی توبیمارستان هم به ملاقاتش نرفت