هواپیما دزدی در «آسمان من» به سبک ایرانی
«آسمان من» به واسطه دو ویژگی بسیار مهم مورد توجه قرار می گیرد، اول اینکه زندگی افرادی را روایت می کند که حرفه شان چندان شناخته شده نیست. دوم به این دلیل که بیشتر داستان هایش برگرفته از پرونده های واقعی هستند.
هومان فاضل، نویسنده فیلمنامه این مجموعه، نزدیک به یک سال درگیر تحقیق و بررسی، گپ و گفت با اعضای تیم امنیت پرواز و شخصت پردازی و قصه پردازی از روی واقعیت های موجود بوده. در این مطلب، به همراه این فیلمنامه نویس، به طور مجزا، در دو بخش کامل، داستان ها و شخصیت ها را آنالیز می کنیم.
اطلاعات فوری
هومان فاضل
• متولد 1352 تهران
• فارغ التحصیل رشته تئاتر
• او به مدت ۱۰ سال در حوزه برنامه سازی کودک فعال بود و در این حوزه نویسندگی و کارگردانی برنامه هایی چون «حرف آخر»، «ذره بین» و «جنگ کتاب» را انجام داده است. او هم چنین به مدت چند سال کارگردان برنامه «رنگین کمان» هم بود.
• او در عرصه فیلمنامه نویسی آثار زیر را به نگارش درآورده است:
• سینما: پرستوهای عاشق (فریال بهزاد)
• تله فیلم: گوی مرگ (محمدرضا آهنج)، راه (فریده سجادی حسینی)
• سریال: ستاره های سربی و آسمان من (محمد رضا آهنج)، نامه های بالدار (امیر فیضی)
فیلمنامه
هومان فاضل برای اینکه بتواند درباره مسئله امنیت پرواز، فیلمنامه بنویسد باید از چند طریق وارد عمل می شده. اول اینکه از اسناد و مدارک موجود استفاده کند و دوم اینکه سراغ اعضای این تیم رفته و با آنها گپ بزند. سوم، اطلاعاتی راجع به خود هواپیما به دست بیارود و نهایتا آموزش های گارد ویژه را یاد بگیرد. همه این کارها هشت، نه ماه قبل از نوشتن فیلمنامه انجام شد. البته هنگام نوشتن هم گاهی اوقات مجبور بوده اطلاعات جدیدتری به دست آورد. جالب اینجاست که می گوید به هیچ وجه سراغ الگوبرداری از سریال های خارجی نرفته.
اسناد و مدارک
اطلاعات از دو طریق به دستم رسید. یک بخش اسناد و مدارکی بود که در اختیارمان قرار گرفت؛ مدارکی مثل پرونده ها یا مدارک پزشکی این افراد، چون این دوستان اصولا به خاطر پروازهای مداوم، دچار عارضه های پزشکی زیادی می شوند که در زندگی خصوصی شان تاثیر دارد. حالا بین پرونده ها یک سری هم بودند که به نظرم قابلیت پرداخت دراماتیک داشتند. بعضی ها برعکس شاید به نظر خودشان جذاب بود، اما قابلیت دراماتیک نداشتند.
بخشی از داستان ها هم به این صورت شکل گرفت؛ یعنی یک روایت مستند داشتیم و خودمان داستان را ساختیم، مثلا در اپیزودی که پژمان بازغی بازی می کرد، تنها اطلاعاتی که داشتیم این بود که هواپیمایی از بندرعباس ربوده می شود و می رود روی آسمان کویت و دو تا میگ عراقی می آیند و آن را می برند. در همین حد می دانستیم، بقیه کاراکترها زاییده ذهن نویسنده هستند.
گپ و گفت با اعضای تیم
بخش دوم، ارتباط مستقیم با این افراد بود. مهم ترین چیزی که خیلی برای نوشتن فیلمنامه به من کمک کرد، رفتن به سفرهای مختلف با این افراد بود. من چند سفر زیارتی با اعضای این تیم رفتم، چه آنهایی که مشغول خدمت هستند و چه آنهایی که بازنشسته شده اند. مجموع اینها به من یک تصویر ذهنی از بچه های امنیت پرواز و کاری که انجام می دهند، داد.
آشنایی با هواپیما
بخش بعدی مطالعات، آشنایی با صنعت هوایی بود. به هر حال همه ما سوار هواپیما شده ایم، اما دانستن اینکه چه چیزهایی دخیل هستند تا یک هواپیما پرواز کند، فرق می کند. مدت ها طول کشید که هواپیماها و افرادی را که در بخش های مختلف فعال هستند، بشناسم و بفهمم هواپیمای فوکر با ایرباس چه فرقی دارد، سیستم امنیتی یا نقاط مخفی هرکدام به چه صورت است یا حتی دستشویی هایشان کجا قرار گرفته و چه شکلی است.
آموزش گارد ویژه
بخش آموزش در امنیت پرواز خیلی دقیق و موشکافانه است، اما شکل اجرایی اش اصلا شبیه چیزی که داریم نشان می دهیم، نیست. به هر حال ما با مخاطب رو به رو هستیم. ممکن است ارتباط بین دانشجوهای امنیت پرواز هیچ ارتباطی با چیزی که ما ساختیم، نداشته باشد، اما چیزی که مسلم است این است که سختگیری های خیلی زیادی وجود دارد و به شدت جدی است. ما یک مقدار نوع روابط را نمایشی تر کردیم که مخاطب خوشش بیاید. فکر کردم مخاطب اگر بخواهد به طور جدی این آموزش ها را ببیند، پس می زند.
الگو از روی فیلم های خارجی
سعی کردیم نوع پرداختمان به امنیت پرواز یک مقدار ایرانی باشد، رابطه بین آدم ها، رابطه آدم ها با مسافرها و... دلیلش هم این بود که زمانی که سال ۶۳ این نیرو به دستور امام خمینی (ره) شکل گرفت، یک سری جوان بودند که از جبهه آمدند و این کار را شروع کردند. آنها هیچ آشنایی ای با هواپیما نداشتند و این صنعت را نمی شناختند. چنین نیرویی آن زمان اصلا در دنیا شکل نگرفته بود. اینها از طریق آزمون و خطا به دستورالعمل هایی رسیدند و ادامه دادند. ما هم تلاش کردیم که واقعا این اتفاق را در سریال نشان دهیم. تازه بعد از ۱۱ سپتامبر بود که خط های مختلف دنیا به این فکر افتادند که نیروی امنیت پرواز داشته باشند. در این مدت فیلم های آمریکایی در رابطه با مارشال پرواز زیاده دیده ام، اما هیچ کدام زیاد در سبک و سیاق کار ما نبود.
شخصیت ها
ساخت و پرداخت شخصیت ها هم قطعا مراحل مختلفی داشته، درست است که کاراکترهای اصلی همگی نهایتا زاییده ذهن نویسنده هستند، اما ویژگی هر کدام از آنها را با توجه به شنیده ها و خاطرات اعضای اصلی کنار هم گذاشته شده.
ادغام واقعیت و تخیل: نمی توانم بگویم چه حجم از داستان ها یا ویژگی کاراکترها از شخصیت های واقعی حاضر در این تیم گرفته شده. تمییز دادنش از هم یک مقدار مشکل است. خاطرات خود این افراد خیلی اثرگذار بود؛ مثلا درباره زمانی که کنار یک مسافر نشسته اند و حرف هایی که او زده اند، تعریف میکردند و حرف هایشان واقعا جالب بود یا مثلا اینکه آنها شغلی دارند که عادت کرده اند خیلی پرحرف نباشند، اما به هر حال به گروه ما اعتماد کردند و حرف هایشان را زدند یا حتی درددل هایشان را گفتند. درباره بیماری ها، مشکلات، شغل ها یا هنرهایی که دارند و...
پرداخت خانواده ها: چیزی که برایم مهم بود، این بود که به خانواده های این دوستان هم پرداخته شود. در هر صورت، خانواده این تیم هم به اندازه آنها درگیر مشکلات هستند. آنها مدت زمان طولانی روی آسمان هستند و خب طبیعتا کمتر در خانه حضور دارند. خیلی وقت ها نمی توانند در عروسی و عزا یا مهمانی ها شرکت کنند. برای همین سعی کردم به آنها هم بپردازم.
دانیال حکیمی؛ نادر
من در تمام فیلمنامه هایم کاراکتری دارم به اسم نادر. یک جا آدم «کافی شاپ من» است یک جای دیگر موتور سوار حرفه ای است و... اهمیت کاراکتر این است که یک سری خصوصیات نادری دارد که شاید در جامعه کنونی ما زیاد ما به ازای بیرونی نداشته باشد. این نادر هم برایم خیلی بااهمیت بود.
گذشته نقش: یک عذاب وجدان دائمی همراهش است. همیشه با خودش فکر می کند که زمان جنگ، حمید باکری را تنها گذاشته تا برود و مهمات بیاورد، اما دیگر نتوانسته برگردد.
مشکلات: عارضه شیمیایی و اختلاف نسل با پسرش.
ویژگی ها: کاراکتری کاملا چندوجهی است. یک غم فردی دارد. با اینکه مدام با نسل جوان در تماس است، اما با پسر خودش اختلاف نسلی دارد. در عین حال عشق پرواز است، اما به خاطر بیماری نمی تواند پرواز کند. خیلی آسمانی فکر می کند. یک جایی بین خانواده و پرواز و آموزش بالاخره باید دست به انتخاب بزند.
تکیه کلام: حالا بذار پات به زمین برسه.
حسن پورشیرازی؛ حاج صادق
جزء اولین انتخاب های خود محمدرضا آهنج بود. از زمان «راستش را بگو» زمانی که داشتیم به «آسمان من» فکر می کردیم به این گزینه رسیده بودیم. به نظرم این نقش دقیقا منطبق با ویژگی های پورشیرازی است.
گذشته های نقش: از جوانی وارد این گروه شده. از همان ابتدا چه در خانواده و چه در محیط کار به عنوان یک بزرگ تر به حساب می آمده و همه روی او حساب ویژه ای باز کرده اند. مسئولیت بزرگی روی دوشش است. خودش می گوید همه از او انتظار بیشتری دارند. از آنجا که سرتیم است باید با خودآگاهی به همه چیز احاطه داشته باشد، همه تلاشم را کردم که این خودآگاهی در این شخصیت وجود داشته باشد.
مشکلات: مهم ترین مشکل همان قصه خیلی باریکی است که بین او و برادرش وجود دارد و تا قسمت های آخر ادامه دارد. پورشیرازی این مرز باریک را خیلی خوب توانسته اجرا کند. به نظرم کار سختی است که بتوان مدام نشانه هایی بگذاری تا در قسمت های ۲۵ و ۲۶ معلوم شود معنی دار بوده.
ویژگی ها: به شدت به خانواده متکی است. رابطه بسیار صمیمانه ای با همسر و فرزند و برادرش دارد. در عین حال کارش برایش بسیار جدی است. در تیراندازی یا اخراج افراد، بسیار جدیت به خرج می دهد. از آن آدم هایی است که آدم از همان لحظه اول که او را با کت و شلوار ایستاده کنار دم هواپیما می بیند، می تواند مطمئن باشد که شب وقتی می رود خانه پیژامه می پوشد و با نوه اش هم کشتی می گیرد. یک جور حس پدر بودن یا بزرگ تری کردن را از جوانی دارد که در خونش است.
آتیلا پسیانی؛ رحمت
بازی آتیلا پسیانی در این نقش بسیار مغتنم بود، چون مسلط به تکنیکی در بازیگری است که می تواند جدیت، عاطفی بودن و تنهایی را با هم در بیاورد. نقش رحمت هم دقیقا به همین ویژگی ها نیاز دارد.
ویژگی ها: درون گراترین شخصیت این مجموعه است. یک جورهایی تنهاست و این تنهایی را دوست دارد. به هنر خراطی علاقه مند است تا بتواند به واسطه آن استرس های شغلی را از خودش دور کند. همسر و فرزندش هم این روحیه او را درک کرده اند و معمولا به تنهایی و درون گرایی او احترام می گذارند.
مشکلات: به شدت عاطفی و احساسی عمل می کند. حتی موقع عملیات های مهم هم گهگاه احساسی تصمیم می گیرد؛ درست مثل جایی که سر یک انجام وظیفه خیلی جدی، فکر می کرد توی جیب کسی که تهدید به هواپیماربایی کرده ریموت باشد و خیلی احساسی وارد عمل شد.
حمیدرضا عطایی؛ امین کاظمی
نماینده نسل دوم تیم امنیت پرواز است. یک جورهایی قدرت بدنی و ویژگی های فیزیکی در این کاراکتر حرف اول رامی زند. اصلا شاید به همین دلیل هم هست که به عنوان بازیگر دست روی حمیدرضا عطایی گذاشته اند.
ویژگی ها: توی دست و پای بچه های قدیمی بزرگ شده. برای همه احترام قائل است. به واسطه جوانی و آمادگی جسمانی ای که دارد می تواند در موقعیت هایی از فیزیکش هم استفاده کند و کاری را که شاید صادق و رحمت به خاطر سنشان نتوانند از پسش بربیایند، به راحتی بتواند انجام دهد. طبیعتا ما از این فیزیک خود عطایی استفاده کرده ایم.
مشکلات: در یکی از عملیات ها دچار بیماری نهفته ای می شود که بالاخره مجبورش می کند که با تمام توانایی های فیزیکی ای که دارد، تصمیم بگیرد که این کار را رها کند.
افشین زی نوری؛ ویدا جوان
دو تا جوان که به واسطه شغلشان جاه طلبی های خاص خودشان را دارند. هر دو می خواهند بهترین باشند. طبیعتا در یک محیط آموزشی دو نفر که هم رده هستند، رقابت هم پیدا می کنند. حالا استادی دارند که خیلی این مغرور شدن برایش اهمیت ندارد. می خواهد به آنها زندگی کردن واقعیت جدی زندگی را یاد دهد. ترکیب این دو شخصیت و نادر، ترکیب جذابی شده.
ارسال نظر