چرا در ایران موسیقیِ اعتراضی نداریم؟
موسیقی اعتراض. البته این لفظ گنگ است و قطعا نمی تواند معادل مناسبی برای تعریف گونه ای از موسیقی باشد، اما حالا فرصت نزاع بر سر الفاظ نیست. پس بهتر است فعلا مسامحتا این لفظ را قبول کنیم تا بعد.
حالا چه شده که ناگهان به یاد این شکل از موسیقی افتادم؟ کاملا اتفاقی. در گشت و گذاری که در دنیای مجازی داشتم به یک آهنگ از «احمد کایا» برخوردم؛ خواننده فقید ترک که ظاهرا یک رگ کردی هم داشت. کایا مشهورتر از آن است که من بخواهم او را معرفی کنم. البته من خودم آشنایی چندانی با او نداشتم. مثل خیلی ها فقط اسمش را شنیده بودم و چیزهایی درباره زندگی و جهت گیری های سیاسی اش. صدایش را هم البته شنیده بودم؛ اما از آنجایی که متاسفانه زبان ترکی نمی دانم، متوجه نمی شدم چه می گوید و درست به همین دلیل خیلی با او ارتباط برقرار نمی کردم.
تا اینکه آهنگ «جوانی ام را چه کردی» را شنیدم، با زیر نویس فارسی؛ و زار زار گریه کردم. نه یک بار و دو بار که شاید بی اغراق در یک بیست و چهار ساعت بیش از بیست بار گوش دادم؛ و هر بار با گریه. به شدت اثرگذار بود. و همین باعث شد که پیگیر دیگر آهنگ هایش شوم. که شدم، اما متاسفانه از زیرنویس فارسی خبری نبود و خیلی جاها فقط چیزی درباره مضمون کلی شعرِ آهنگ چند خطی نوشته بودند.
البته آن هم برای من غنیمت بود و ارادت مرا به این مرد بزرگ بیشتر و بیشتر کرد. و همین باعث شد به این فکر کنم که چرا ما نباید موسیقی اعتراضی داشته باشیم. البته شما می توانید بگویید هنر در ذات خود معترض است. من هم با شما اختلافی ندارم و بر این می افزایم که هنر در ذات خود مبارزه با جهل و خرافه و نادانی است. اما در این مقام مشخصا به موسیقی مثل آنچه مرحوم «فرهاد» پرچمدار آن بود، نظر دارم. یعنی خواننده ای که صدا و سیمایش ما را به یاد اعتراض می اندازد. درست مثل مرحوم احمد کایا.
فرهاد چه پیش از انقلاب و چه بعد از انقلاب به نوعی از موسیقی که مشهور به اعتراض است، وفادار ماند. ما بعد از مرحوم فرهاد، دیگر کسی را که معرف این نوع از موسیقی باشد، نمی شناسیم.
زنده یاد فرهاد مهاد
البته چند سال پیش وقتی «رضا یزدانی» پا به عرصه گذاشت تا حدودی امیدوار شدیم. به ویژه آن که او از دلِ سینمایی می آمد که مظهر اعتراض و عصیان بود. قیافه نامرتب و صدای نامتعارفش این امید را دو چندان می کرد اما دیری نگذشت که خواننده معترض ما، امیدهایمان را به ناامیدی بدل کرد و علنا اعلام کرد که اصلا نمی خواهد خودش را در این عنوان خلاصه کند.
حضور گاه به گاه و حتی بی خاصیت او در رسانه ها نشان می داد که نمی توان به این جوان خیلی دل بست. البته هستند کسانی که فعالیت های زیرزمینی می کنند و ذیل عنوان موسیقی رپ و راک و از این دست اشعار اعتراضی می خوانند، منتهی اغلب یا کلام شان سست است یا صدای شان قابل توجه نیست و یا اصلا موسیقی درخوری برای عرضه ندارند. یعنی اعتراض شان شکل هنری به خود نمی گیرد. و برای همین هم هست که اعتراض شان در جان نمی نشیند.
شنیده می شود و خیلی زود فراموش می شود. چرا؟ چرا کسی میل پرداختن به این نوع موسیقی را ندارد؟ خواهش می کنم ممیزی را مقصر ندانید که هیچ رقمه پذیرفتنی نیست. اصلا با این گستردگی تکنولوژی و اقبالی که به فضاهای مجازی وجود دارد، ممیزی کم کم دارد به شوخی بدل می شود.
آن که معترض است که دیگر نباید خیلی درگیر ممیزی باشد. اصلا اعتراض چه کار ممیزی دارد؟ سرچ کنید و ببینید همین مرحوم احمد کایا چگونه و در چه فضایی توانسته خودش را به فضای جامعه ترکیه تحمیل کند. دعوت به آنارشیگری نمی کنم. حرفم این است که دیگر کسی میلی به این گونه فعالیت ها ندارد وگرنه فرهاد هم در روزگاران پیشین و هم در روزگاران نزدیک به ما کار غیر مجاز منتشر نکرد.
اگرچه سال ها منتظر شد و آزار دید اما بالاخره کارهایش را در چارچوب قانونی و با مجوز منتشر کرد. اعتراض صرفا به اعتراض به حکومت خلاصه نمی شود. نابسامانی های اجتماعی و فرهنگی آنقدر بسیار است که نابسامانی های سیاسی را می توان فعلا فاکتور گرفت.
این را هم از یاد نبریم که زبان فارسی قابلیت های بسیار دارد که رندی و ظرافت از ارکان آن است و بوده اند کسانی که در تنگ ترین عرصه ها چنان گفته اند که پس از گذشت قرون متمادی کماکان می توان به سخن آنها متوسل شد.
منظورم این است که موسیقی اعتراضی می تواند شکل و شمایلی دیگرگونه هم داشته باشد اما به نظر می رسد در روزگار ما اصلا کل ماجرا منتفی است. یعنی هیچ کس دنبال دردسر نیست و به قولی سری را که درد نمی کند، دستمال نمی بندند.
مشکل همین جاست: سری درد نمی کند. یعنی اصلا دردی در کار نیست که اگر بود، صدایی، فریادی یا دست کم ناله ای باید برمی خاست. که برنمی خیزد. چه باید کرد؟ باید آتشی در خرمن بی دردی افکند که فرمود:
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
هنر با سفارش و بخشنامه و تصمیم قبلی شکل نمی گیرد. باید از درون بجوشد. این که یک نفر چند آهنگ اعتراضی بخواند و بعد برود پی کارش، یعنی آن شکل از موسیقی برایش یک نوع تفنن بوده یا به قول امروزی ها نوعی تجربه.
اما اعتراض، تفنن و تجربه نیست. شکلی از زندگی است که مرد خودش را می خواهد. و مرد بودن در روزگار ما، که نه در همه روزگاران حکم کیمیا را داشته است. باز هم سخن گفتن از آلبوم جدید استاد ناظری به وقتی دیگر موکول شد. ای بابا.
*کاوه ارجمند
ارسال نظر