فیلم«هفت»، شاهکار تکرار نشدنی دیوید فینچر
پايان فيلم بخش بزرگي از كيفيت غيرقابلتحمل خود را به اضطرابي مديون است كه پيشاپيش در فيلم به جريان افتاده بود.
آرنولد كاپلسن تهيهكننده در ايميلي به اينترتينمنت ويكلي توضيح ميدهد: "اضطراب از همان دقايق اوليه وجود دارد، زماني كه تماشاگران در نهايت به صحنه آخر ميرسند به اوج تمام چيزهايي رسيدهاند كه با دقت از پيش بنا شده بود."
اينترتينمنت ويكلي: بيست سال پيش ضجه ترس و وحشت برد پيت تن تماشاگران را در صندليهايشان لرزاند و نشان فرهنگي ديرپايي را بر جا گذاشت.
كارآگاه كاركشته آسودهحال، سامرست (مورگن فريمن) با كارآگاه ميلز جوان (پيت) كه هنوز كلهاش داغ است براي يافتن قاتل سريالي كه بر اساس هفت گناه كبيره قربانيان خود را انتخاب ميكند با يكديگر همكاري ميكنند.
آنها سرنخها و اجساد را دنبال ميكنند، جان دوو قاتل (كوين اسپيسي) در نهايت به دام آنها ميافتد و با آنها عهد ميكند كه نام دو قرباني نهايياش را برملا كند، دونفري كه براي حسادت و خشم مورد هدف قرار گرفتهاند.
با اين حال نقطه اوج داستان گرههاي متدوال سينمايي و قراردادها را به حال خود رها ميكند. وعده صحبت از نام دو قرباني آخر با ورود جعبه اسرارآميزي كه ضربه نهايي دوو است منتقي ميشود، جعبه حاوي سر بريده همسر ميلز، تريسي (گوئينت پالترو) است، تماشاگر چيزي از آن اتفاق را بر پرده نمايش نميبيند و تنها از طريق ديالوگ و واكنشها به آن پي ميبرد.
دوو بر اساس حسادتاش به زندگي عادي ميلز عمل كرد و خشم كشنده ميلز را به جان خريد. با وجود اينكه قاتل به دست آدم خوب داستان كشته ميشود اما مرگ آدم بد داستان به مثابه فقدان نيروي خير در دنياست.
همه چيز تا اين اندازه به اتفاق نيفتادن نزديك بود، طرح پرسش "چه چيزي در جعبه است؟" تقريبا اهميت مركزي خود را از دست داد. فينچر، اندرو كوين واكر فيلمنامهنويس و برخي از بازيگران از جمله برد پيت براي پايان از پيش برنامهريزيشده اوريجينال فيلم علي رغم اعتراض استوديو جنگيدند.
تهيهكنندگان در نهايت راضي شدند كه از رويكرد هنري فيلم تمام و كمال حمايت كنند. واكر در يكي از مصاحبههايش ميگويد: "هيچ ايرادي در پايانبنديهاي در اوج وجود ندارد. پايان تاريك "هفت" همان موضوع اصلي فيلم بود. تغيير پايان فيلم به شيوهاي ديگر شبيه به حذف قلب حقيقي داستان بود."
در بيستسالگي "هفت"، اينترتينمنت ويكلي به نقش المانهاي پشت دوربين در ايجاد تعليق نگاهي انداخته است.
مسيري غيرمعين و تشويشآميز
كارگردان: ديويد فينچر
پايان فيلم بخش بزرگي از كيفيت غيرقابلتحمل خود را به اضطرابي مديون است كه پيشاپيش در فيلم به جريان افتاده بود. آرنولد كاپلسن تهيهكننده در ايميلي به اينترتينمنت ويكلي توضيح ميدهد: "اضطراب از همان دقايق اوليه وجود دارد، زماني كه تماشاگران در نهايت به صحنه آخر ميرسند به اوج تمام چيزهايي رسيدهاند كه با دقت از پيش بنا شده بود."
كاپلسن خود يكي از معترضين به پايانبندي فيلم بود با اين حال او ميگويد كه در نهايت با آن موافق كرد. "ما پايانبنديهاي بسيار متفاوتي را آزمايش كرديم و هيچكدام از آنها جواب ندادند.
به چنين اتفاق دهشتناكي نياز بود كه از آخرين گناه كبيره، خشم صحبت كنيم." اين تهيهكننده توضيح ميدهد زماني با اين پايانبندي موافقت كرد كه فينچر به او قول داد تماشاگران سر بريده تريسي را در جعبه نخواهند ديد، تا حجم زيادي از وحشت جاري در صحنه را به تخيل آنها بسپارد.
فينچر همچنين خطرپذيري خلاقانه را هم وارد كار خود كرد. او دوربين مرتعشاش را مامور باروري اكشن و درام خود كرد و نمايي گذرا از تريسي را لحظهاي پيش از شليك اسلحه ميلز به سمت دوو پيش چشم تماشاگران آورد، اين انتخابي است كه ريچارد فرانسيس-بروس تدوينگر به شدت آن را تحسين ميكند، با اين حال او بيش از همه قدردان تعهد فينچر است: "فكر كنم كه او در زمان فيلمبرداري فيلم تنها 32 سال داشت و او با حداكثر تسلط و اختيار وارد كار شده بود.
او فرماندهي كل را برعهده داشت، ميدانست ميخواهد به چه برسد و مستقيما بسوي آن پيش ميرفت."
فيلمنامهاي غيرقراردادي
نويسنده: اندرو كوين واكر
پيرنگ عموما همان داستان سرراست كارآگاهي را پيشنهاد ميدهد: زنجيرهاي از قتلها وجود دارد، هركدام در زمان معيني رخ ميدهند و همه شلوغيها درنهايت منجر به دستگيري آدم بد داستان ميشود. با اين حال همه چيز درست پيش از عمل نهايي سروته ميشود، زماني كه دوو خودش را تسليم ميكند.
واكر توضيح ميدهد: "اين حقيقت كه جان دوو اعتراف ميكند نه تنها مايه رضايت كاراكترهاي داستان است كه به شدت موجب خرسندي تماشاگران ميشود. اين حقيقت آنها را در وضعيتي بسيار ناآرام و ناموزون قرار ميدهد و آنها به همراه ديگر كاراكترهاي فيلم به سوي نقطه اوج پاياني حركت ميكنند."
فينچر در تفسير صوتي فيلم خود ميگويد: "هميشه چيز به شكل يك كار پليسي شروع شده و پس از آن به بازي اخلاقي در حين درگيري با شيطان تبديل ميشود."
اين صحنه به سواري ميلز و سامرست به همراه دوو گره خورده است، همان گفتگوي امتحانپسداده ميان "آدم خوبها در مقابل آدم بد"، با اين تفاوت كه تماشاگر چنين چيزي را در يك سلول حفاظت شده نميبيند، در عوض دوو با حضور در ماشين ميتواند عقايدش را با رفتاري آزادانه به پليسها بفهماند.
در اينجا با نوعي بيقاعدگي طرف هستيم كه دروضعيتي نويدبخش در اختيار ضدقهرمان داستان گذاشته شده و حسي متفاوت از كليشههاي معمول پليسها و مجرمها را بوجود ميآورد. اما زماني كه ميلز ميگويد دوو تنها بيگناهان را به قتل ميرساند، شري نهفته صورت خارجي به خود ميگيرد.
دو با ناباوري ميپرسد: "بيگناه؟ قرارست به چنين حرفي بخندم؟ تنها در چنين دنياي كثافتي ميتواني بگويي آنها مردمان بيگناهي بودند و قيافه حق به جانب به خودت بگيري."
شايد يك پايانبندي قابلپيشبيني فريب خوردن سامرست و ميلز از سوي دوو باشد، كسي كه در حين فراري ناموفق بدست يكي از آنها از پا درميآيد. اما فيلمنامه واكر درباره مقصر اصلي ماجرا به نوعي ابهام ميرسد، تا زماني كه سامرست جعبه را باز ميكند و متوجه ميشود دوو دست بالا را در اين ماجرا دارد. از آنجا به بعد، دوو هيچگاه هيچچيز را تصديق نميكند.
واكر در تفسير صوتي فيلم ميگويد: "اين گره به نظرم يكي از دلايلي است كه نشان ميدهد "هفت" كارش را به خوبي انجام داده. چراكه مردم به تماشاي اين فيلم رفتند و در ده دقيقه ابتدايي آن دقيقا نميدانستند فيلم چگونه به پايان ميرسد."
موسيقي شوم و تهديدآميز
آهنگساز: هووارد شور
هووارد شور آهنگساز (سكوت برهها، ارباب حلقهها و مجموعه هابيت) هم درست مثل بسياري از تماشاگران واكنش شديدي نسبت به پايان فيلم داشت. او ميگويد: "آن صحنه تاثيري دروني و به نوعي غيرقابلبازگشت بر من داشت." موسيقي پسزمينه به ندرت در زمان مكالمه نفسگير سامرست و ميلز با دو شنيده ميشود.
شور دراينباره توضيح ميدهد: "به عنوان يك آهنگساز شما هميشه مراقب زمان هستيد، فكر ميكنم كه كمي با آن صحنه مشغول بازي كردن بودم، شايد آن سواري را كمي از زمان خارج ميكردم يا گاها بر سرعت آن ميافزودم." مشخص است كه در اين صحنه حضور نسبتا غايب موسيقي ضروري است.
زماني كه به لحظات برجستهتري ميرسيم، مثل زماني كه دوو براي ميلز تعريف ميكند كه پايان نقشه بزرگ خود را از دست نخواهد داد، همه چيز حضوري ملموستر و موثرتر دارد.
و زماني كه سامرست در جعبه را باز ميكند و آن موسيقي كوبنده كه اركستري ۹۰ تا ۱۰۰ نفره اجراكنندگان آن هستند پخش ميشود، تماشاگران حتي پيش از سامرست ميدانند كه جهت قدرت عوض شده.
شور توضيح ميدهد: "موسيقي شروع ميشود و صحنه را دگرگون ميكند، پس از آن همه چيز از ديد جان دوو روايت ميشود. موسيقي وارد ميشود و شما همه چيز را ميفهميد، چهره وحشتزده او، لحظه دلهرهآوري است."
كاتهاي حسابشده
تدوينگر: ريچارد فرانسيس-بروس
فرانسيس-بروس ميگويد: "من اعتقاد زيادي به كاتهاي مغرضانه دارم. براي هركدام از كاتها بايد يك دليل وجود داشته باشد، نه تنها دلايل قراردادي." نشانههاي اتفاقي ناخوشايند پيشاپيش در فيلم وجود دارند.
نماهايي كه صورت هركدام از كاراكترها را نشان ميدهند باعث ميشود تماشاگران نسبت به جايي كه سامرست، ميلز و دوو ايستادهاند احساس غريبي داشته باشند. پس از آن كاميون پست از راه ميرسد و موسيقي شور جريان پيدا ميكند و سكوت و تعمق بر جو حاكمفرماست. سامرست نگران است، جعبه را باز ميكند و سپس اجزاي صورتاش از وحشت به خود ميپيچند.
اين صحنه نمايي جانبي از جعبه را نشان ميدهد، به نااميدي سامرست بازميگردد و دوباره به طرف جعبه ميرود. حقيقتي ناديدني عيان است. "مردم متقاعد شدهاند كه سر را در جعبه ديدهاند. تنها براي اجراي مورگان."
همانطور كه سامرست به طرف ميلز و دوو بازميگردد كاتها سريعتر و آتشيتر ميشوند تا درنهايت ميلز از سرنوشت همسرش باخبر شود. ميلز در ميان غم از دست دادن تريسي و بهت خود سردرگم است، او پيش از آنكه ماشه را بكشد به تريسي فكر ميكند و پس از آن از نقطه نظر پليس، آن بالا در هليكوپتر شاهد ماجرا هستيم و ميشنويم: "يك نفر يكي را خبر كند."
فرانسيس-بروس ميگويد: "تمام صحنه ساختاري بسيار طبيعي دارد: رازي كه در كاميون پنهان شده و اتفاقي كه در جريان است و فهميدن اينكه اين اتفاق قطعا چيز خوبي نيست و در پي آن فهميدن اينكه قطعا چيزي بدتر از بد است و اين حقيقت كه جان دوو نميدانست كه ميلز نميداند قرارست به زودي صاحب يك فرزند شود. اين اتفاق براي او به نوعي يك چاشني اضافه شده به كل ماجرا بود."
ميلزي كه دوو شكستاش داده بايد تاوان آخرين گناهش را بپردازد. اما با وجود تمام تاريكي كه در اوج داستان شاهدش هستيم، سامرست اميد ظاهري خود را حفظ كرده است: "ارنست همينگوي زماني نوشت "دنيا جاي خوبي است و ارزش جنگيدن دارد"، من با قسمت دوم حرف او موافق هستم."
جملات پاياني فيلم پيشنهاد خود فريمن هستند، اما عبارتي كه از كتاب "زنگها براي كه به صدا درميآيند" همينگووي برگزيده شده اثرات فروپاشي احساسي را كه در همان حين متوجه آن هستيم تلطيف ميكند.
نظر کاربران
این فیلم یه شاهکار واقعی بود دیدنش واقعا لذت بخش بود