شهرام حقیقت دوست: با تئاتر رفیق فابریکم!
شهرام حقیقت دوست بازیگری است برآمده از تئاتر؛ کسی که کارش را با نمایش «پسر کارون» - سال ۷۳ به کارگردانی امیر دژاکام - آغاز کرد.
روزنامه هفت صبح - احمدرضا حجارزاده: شهرام حقیقت دوست بازیگری است برآمده از تئاتر؛ کسی که کارش را با نمایش «پسر کارون» - سال 73 به کارگردانی امیر دژاکام - آغاز کرد و با وجود این که خیلی زود پایش به تلویزیون و سینما باز شد، هرگز از فضای تئاتر فاصله نگرفت و هنوز حوزه نمایش یکی از مهمترین و جدی ترین دغدغه های او در زمینه بازیگری است.
نمایش «مضحکه شبیه قتل» یک نمایش تمام کمدی به کارگردانی حسین کیانی است که این شب ها در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا می شود و با اقبال عمومی مخاطبان و دوستداران نمایش های کمدی روبرو شده است.
«مضحکه ...» دوازده سال پیش نیز در سالن سایه از همین مجموعه و البته با گروه دیگری از بازیگران اجرا شده بود. آن زمان حقیقت دوست تماشاگر این نمایش بوده و حالا خودش ایفاگر یکی از نقش هاست. به همین بهانه، سراغ بازیگر نقش «مردک خان» در نمایش کمدی «مضحکه شبیه قتل» رفتیم و پای حرف های شهرام حقیقت دوست درباره حضور در این نمایش، هشتمین همکاری اش با حسین کیانی و دنیای بازیگری نشستیم.
هفده روز اضطراب
شرایط انتخاب نمایش «مضحکه شبیه قتل» و تمرین ها و اجرای آن کمی ویژه بود چون داشتیم نمایش دیگری را به نام «مرگ در حمام بنفش» با حسین کیانی کار می کردیم که به دلایلی متوقف شد. ما هفده روز تا نوبت اجرای مان در سالن اصلی تئاتر شهر زمان داشتیم.
حسین کیانی این متن را پیشنهاد داد به این دلیل که همان تعداد بازیگری که در تمرین های نمایش قبلی بودند، بتوانند در این نمایش حضور داشته باشند. یک بخش از حضور من در «مضحکه...» هم مربوط به دلی بودن حسین عزیز است که همیشه یکسری شرایط و آدم ها را مد نظر قرار می دهد.
من این نمایش را دوازده سال پیش دیده بودم؛ چندین بار. یکی از کارهایی بود که خیلی در ذهنم مانده بود و دوستش داشتم. آن سال نقش من را احمد مهرانفر بازی می کرد و بسیار هم شیرین و بامزه بود.
بازی مهدی سلطانی عزیز را هم بسیار دوست داشتم و در ذهنم همیشه به عنوان یکی از کارهای خیلی سرگرم کننده و شاد مانده بود اما وقتی قرار شد ما این نمایش را اجرا کنیم، من به شدت بابت زمان کوتاهی که در اختیار داشتیم تا نمایش را آماده کنیم، دلهره و اضطراب داشتم.
دشواری خنداندن آدم ها
من معتقدم کار کمدی و خنداندن آدم ها در همه جای دنیا و به ویژه ایران بسیار دشوار است چون آدمی که به تماشای تئاتر می آید، آدمی است که کتاب می خواند و فکر می کند. خنداندن و قلقلک دادن آدم هایی که فکر می کنند و نسبت به اتفاق های اطراف شان حساسیت دارند، خیلی سخت است.
اجرای درست این کار نیاز به ریتم دارد. نیاز به یکسری روابط بین پارتنر و بده و بستان هایی دارد که باید در طول تمرین ها دربیاید و ما زمان بسیار کمی برای این اتفاق در اختیار داشتیم ولی خوشبختانه بچه های گروه با وجود فشردگی کار، عاشقانه دل به کار دادند و حسین عزیز در آرامش تلاش کرد این کار به سرانجام برسد.
تعبیر حقیقی یک رویا
دوازده سال پیش که این نمایش را می دیدم، هرگز فکر نمی کردم روزی خودم بازیگر آ« بشوم. اتفاقا دو شب پیش با یکی از دوستان که خیلی از بچه های تئاتر او را می شناسند، خاطره ها را مرور می کردیم و یادمان افتاد یکی از لذت هامان این بود آن سال ها با هم می رفتیم این تئاتر را می دیدیم و یک دل سیر می خندیدیم.
آن دوست چند روز پیش آمد نمایش را دید و من به او گفتم «فکر می کردی پس از یازده سال که یکی از دل خوشی های ما این بود که برویم تئاتر شهر و نمایش «مضحکه شبیه قتل» را ببینیم و از بازی بچه ها لذت ببریم، الان من بازی کنم و تو بیایی ببینی و بخندی؟!»
بداهه بی بداهه
چندان به استفاده از بداهه کلامی در حوزه تئاتر معتقد نیستم. زمانی که نمایشنامه ای نوشته می شود، احساس می کنم نویسنده برای تک تک دیالوگ ها وقت گذاشته است. در طول تمرین یک جایی ممکن است به عنوان بازیگر پیشنهادی بدهم و این جزو پیشنهادهای بازیگر است که یک چیزی را اضافه کنم یا چیزی را دوست نداشته باشم، که در آن صورت نویسنده یا کارگردان احساس می کند بهتر است آن را به شکل دیگری برای این بازیگر خاص بنویسد. این اتفاق را کاملا قبول دارم اما اینکه در طول اجرا ناگهان بداهه انجام بدهم نه!
حتی اگر پیشنهادی داشته باشم، حتما از قبل با بازیگر مقابلم و حسین کیانی در میان می گذارم. هیچ وقت کسی را روی صحنه ناگهان غافلگیر نمی کنم اما زمانی که شما یکسری رفتارهای فیزیکال روی صحنه دارید که آنها دیگر مربوط به خود بازیگر است. منظورم یک کار خاص نیست که بخواهد ریتم کلی نمایش را عوض کند. اسمش شاید بداهه نباشد. نامش ناخودآگاه بازیگری است که شما در اجرای سوم ناگهان کشف می کنید. مثلا این نشستن، نشستن غلطی است یا اینجا اگر جای اینکه سه متر به عمق صحنه بروم، ایست درست تری داشته باشم و جایم را کمی عوض بکنم بهتر است. این اتفاق ها ممکن است بیفتد و هیچ سورپرایزی هم باری بازیگر مقابل ندارد ولی آن نوع بداهه کلامی را که ناگهان و بی هماهنگی ارائه شود دوست ندارم.
به نظرم کار شیرین و بامزه ای نیست. کاری است که شما بیشتر از اینکه بخواهید کار دلنشین و بامزه ای انجام دهید، دارید بازیگرهای اطراف تان را سورپرایز غلط می کنید. شاید پس از اینکه شما چیزی گفتید، او هم دوست داشته باشد چیزی بگوید و از مسیر نمایش خارج شوید.
من بازیگرم، پس هستم!
در تمرین های یک نمایش به شدت متاثر از سلیقه کارگردان هستم اما راهنمایی کارگردان بخصوص در عرصه تئاتر یاد گرفته ام وقتی نقشی به شما سپرده می شود، در وهله اول موظفید سلیقه کارگردان را بشناسید که قرار است این نقش چطور بازی شود اما وقتی آن سلیقه را کشف کردید، دیگر وظیفه بزرگی به عنوان بازیگر دارید که تمام داشته های تان را در مسیر آن سلیقه بگذارید وسط شما هر چقدر در عرضه داشته های تان گشاده دست باشید، راهنمایی هایی که از سوی کارگردان می گیرد، کاربردی تر، دلنشین تر و برای به نتیجه رسیدن نقش مهم تر است اما تجربه من می گوید اگر فقط متکی به راهنمایی های کارگردان باشید، خروجی خیلی خوبی نخواهید گرفت.
کمدین اجباری
«مضحکه...» هشتمین نمایشی است که با حسین کیانی کار می کنم. به شدت در حوزه کاری که انجام می دهد و نمایش ایرانی به او ایمان دارم. طنازی هایش در متن را می شناسم چون هم هشت تا نمایش با او بازی کرده ام و هم کارهای دیگرش را دیده ام. روحیه اش را خیلی خوب می شناسم و احساس می کنم او هم من را شناخته و پیدا کرده.
روزهای اول خیلی نگران بودم که حوزه کمدی را امتحان کنم چون خیلی با این بخش از بازیگری آشنا نیستم. آن اوایل به شدت استرس داشتم و نگران بودم. اولین نمایشی که با حسین اجرا کردیم، کار «تئاتر اجباری» بود. یادم است به او زنگ زدم که «حسین من نمی تونم و نمیام»، ولی حسین با آن آرامش همیشگی اش مجابم کرد که بمانم و این حوزه را امتحان کنم و من همیشه مدیون این اتفاق هستم و همه جا هم این را گفته ام.
سمندریان و هملتِ پاکستانی
همه دوستانم در حوزه تئاتر می دانند که من عاشق نقش هملت هستم. یکی از بزرگترین آرزوهایم است که یک هملت بسیار خوب بازی بکنم. نه یک هملت دم دستی که هر کسی دوست دارد کار کند، منظورم یک هملت خیلی خوب و به یادماندنی است. دو سه بار هم پیش آمده و تا نزدیک های اجرای کار رفتیم ولی هر بار به دلایلی نشده.
در دانشگاه که بودم، یک بار امتحان کردم. یک خاطره بامزه هم از آن دارم. یک بخشی از هملت را خودم در دانشگاه به عنوان اتودهای کلاسی کارگردانی و بازی و برای سه استاد اجرا کردم. یکی از آن استادها وقتی کار را دید، گفت «هوس کردم یک هملت کارگردانی کنم که تو برایم بازی کنی.» آن یکی استاد گفت «اجرای تو آنقدر دلنشین بود که حاضرم خودم بروم تئاتر شهر سبیل گرو بگذارم و برای بازی تو اجرا بگیرم.» استاد سوم، استاد سمندریان بود که برای ایشان هم اجرا کردم. خدا رحمتش کند. تنها آدمی بود که هر وقت و هنوز هم اگر می آمد سر یک اجرا و کار را می دید، به شدت استرس می گرفت. هملت را برای ایشان هم اجرا کردم. بعد یک نگاهی به من کرد و گفت: «این چی بود؟ هملتِ پاکستان بود؟!»
کلی خندیدیم. بعد از ایشان پرسیدم «استاد اگر بخواهید به سقف بازی در نقش هملت نمره صد بدهید، من نمره چند بودم؟» کمی فکر کرد و گفت: «۱۲». خیلی جالب بود. استاد سمندریان نگاه بسیار دقیقی داشت.
فعلا فقط بازیگری
کارگردانی بسیار کار سختی است. خیلی صبر و حوصله می خواهد. اصولا چون خیلی در کار وسواسی هستم، شاید خیلی به عنوان کارگردان در کار، بچه های گروه را اذیت کنم.
همیشه صبر حسین کیانی را برای همه بچه های دیگر مثال می زنم. در طول کار خیلی آدم صبوری است اما من اصلا نمی توانم آنطور باشم. به همین دلیل هنوز خیلی دغدغه کارگردانی یا امتحان کردن رشته های دیگر هنری را ندارم.
رفیق فابریک من؛ تئاتر
اولویت بازی در یکی از سه مدیوم تئاتر، سینما و تلویزیون را در درجه اول، متن پیشنهادی تعیین می کند؛ نمایشنامه خو بیا فیلمنامه خوب برای من فرقی نمی کند. اگر نمایشنامه خوبی پیشنهاد شود و دوست داشته باشم کار کنم، به راحتی فیلمی را که همزمان پیشنهاد شده اما احساس می کنم نمایشنامه را بیشتر دوست دارم، کنار می گذارم و به نمایش می پردازم و برعکس اگر فیلمی فیلمنامه خوبی داشته باشد، می روم سمت آن بخش.
دیگر انتخاب من به کارگردان و گروه کار برمی گردد. من سال هاست با بچه های خودمان کار می کنم، مثل حسین کیانی و دوستان دیگری که در این حوزه چند کار را تجربه کرده ایم.
این حوزه برای من همیشه یک جایی مثل خانه است، یعنی یک جایی که در آن یاد می گیرم و آرامش دارم. اینجا آدم هایی هستند که هم زبان من هستند. هم فکر من هستند. با هم خوش می گذرانیم. فکر می کنیم. کتاب به یکدیگر معرفی می کنیم. موسیقی های خوب گوش می کنیم و به اشتراک می گذاریم. هم زبانیم. عرصه تئاتر برای من مانند خانواده است اما حوزه سینما و تلویزیون خیلی برای من اینجوری نیست.
البته به این معنی نیست که آنجا را دوست نداشته باشم. اگر کار خوب باشد، می روم. بسیار هم دوست دارم و لذت می برم. تمام انرژی ام را هم می گذارم اما تئاتر برای من یک مقدار رفیق تر است، کمی بیشتر با من رفیق است. رفیق صمیمی من است. سینما و تلویزیون هم دوستانم هستند ولی تئاتر رفیق فابریکم است.
نظر کاربران
چشمهاش ترسناکه
واقعا نمايش مضحكه شبيه قتل فوق العاده بود.
نیمازرگرزاده محبوب ترین مجری دنیاست، آقای حقیقت دوست شمانابغه ای،
نیمازرگرزاده ومیلادوطن پرست محبوب ترین مجریان رادیوهستند
شهرام حقیقت دوست گل و واقعا بازیگر خوش چهره با شخصیت مهربون شیطون از هر لحاظ عالیییییییییییییی..............