۲۵۴۸
۱ نظر
۵۱۰۰
۱ نظر
۵۱۰۰
پ

گفتگویی با شخصیت منفی مختارنامه

انوش معظمی: حرمله شدم که ثواب کنم!

بازیگر نقش حرمله در سریال مختارنامه، با وجود هیکل قوی اش، دل مهربانی دارد؛ آنقدر مهربان که کار اصلی اش تئاتر کودکان است...

بازیگران برای بازی یک نقش به دنیا نمی آیند، آنها با فیزیک و بازی منحصر به فرد خود در حال بازی در سریال ها، فیلم ها و تئاترهای مختلف هستند. یا در حال زندگی عادی در مغازه ای، شرکتی و اداره ای مشغول کارند و یک روزی برای بازی در نقشی خاص توسط کارگردان با عوامل فیلم کشف می شوند. انوش معظمی هم این طور کشف شد، در بخش های پایانی قسمت ۲۹ سریال مختارنامه آمد و در قسمت ۳۰ سریال هم رفت. حضور او در این سریال به روزهای اول پیش تولید ـ یعنی سال ۱۳۸۲ ـ بازمی گردد. او تقریباً از همان زمان برای ایفای این نقش کاندیدای قطعی بود و در تمام این سال ها هر چند وقت یکبار مقابل دوربین این سریال رفت تا دست آخر این نقش شکل گرفت و خلق شد.

با این همه معظمی برخلاف آنچه که در این سریال می بینیم، مرد مودب و دل مهربانی است. در حوزه تئاتر کودکان فعال است و دست خط خوشی دارد چرا که به هنر خطاطی عشق می ورزد. اینکه چطور این آدم آرام و دل رحم، توانسته نقش یکی از اشقیای واقعه کربلا را بازی کند و بازی اش مورد توجه مخاطبان قرار بگیرد، موضوع عجیبی است و عجیب تر اینکه او از همان اول برای این نقش در ذهن آقای کارگردان انتخاب شده بود.


انوش معظمی: حرمله شدم که ثواب کنم!


بازیگری را از کجا شروع کردید؟

من از روی صحنه و دنیای تئاتر می آیم. البته سابقه بازی در تصویر را درهم دارم که برمی گردد به سال های 73 و 74 که برای اولین بار در یک مستند داستانی به کارگردانی احمد نجفی بازی کردم و سال ها بعد وقتی در سریال چهل سرباز با ایشان هم بازی شدم، من را نشناختند و بعد از اینکه یادآوری کردم گفتند چقدر بزرگ شدی؟

با داوود میرباقری چگونه آشنا شدید؟

سالهاست که با ایشان در زمینه تئاتر همکاری دارم که شاخص ترین آن تئاتر دندان طلا بود. به هر حال این همکاری هم چنان ادامه پیدا کرده است.

چرا در این سال ها کمتر در عرصه تصویر حضور داشته اید؟

البته در این مدت زیاد، کار تصویر انجام داده ام، اما چون اغلب با گریم های سنگین همراه بوده و از طرفی نقش هایم فرعی بوده اند چندان در این مدیوم شناخته شده نبودم و با مختارنامه بیش از پیش به مخاطبان تلویزیون شناسانده شدم.

هنوز به تئاتر علاقمند هستید؟ آن هم پس از تجربه ای مانند سریال مختارنامه؟

بله! من همیشه به بازی در تئاتر عشق می ورزم و آن را به سینما و تلویزیون ترجیح می دهم.

به عنوان یک بازیگر چقدر به دنبال نقش های خاص هستید؟

نهایت آرزوی هر بازیگری بازی در نقش های خاص است. متأسفانه خیلی از بازیگران آنقدر در کارشان اشباع شده اند که دیگر نقش ها برایشان تفاوتی ندارند به خصوص با وضعیت معیشتی این سال ها.

وقتی که بازی در نقش حرمله به شما پیشنهاد شد به خاطر همین وضعیت آن را پذیرفتند، یعنی پذیرفتید که از تئاتر به تلویزیون بیایید، چرا که حرمله یک نقش خاص است و بازی در آن ریسک بزرگی برای یک بازیگر به حساب می آید؟

بله، حرمله خیلی نقش خاصی بود. از هر جنبه ای که به آن نگاه کنیم خاص بود. او یکی از منفورترین افراد تاریخ اسلام است و کسی است که دل شیعیان را به درد آورده و از این رو داود میرباقری به عنوان کارگردان او را بسیار خاص می دید و به همین دلیل شخصیت او را مانند یک حیوان درنده طراحی کرد.

یعنی کاریزمای نقش بود که شما را به این سمت کشاند؟

از زمانی که تئاتر را با داود میرباقری شروع کردم همواره ایشان نسبت به من لطف داشته اند و در هر کاری که داشتند نقشی را هم به من واگذار می کردند. زمانی که در سریال معصومیت از دست رفته بازی می کردم، زمزمه های بازی ام در نقش حرمله را می شنیدم. چون در آن سریال نقش یک چریک علوی را داشتم که معمولاً حرکاتش همراه با چاقو بود و از آنجا جرقه ایفای نقش حرمله در ذهن میرباقری شکل گرفت. البته من هم با خوشحالی به استقبال این نقش رفتم.

حالا چرا با خوشحالی؟ آن هم برای یک نقش کاملاً سیاه و منفی؟

من خودم یک پامنبری تمام عیار هستم و در هیئت های عزاداری بزرگ شده ام. بنابراین با این شخصیت بیگانه نبودم. ضمناً اینکه فرصتی پیش آمده بود که قدمی برای امام حسین(ع) بردارم. برایم مهم و استراتژیک بود و فکر می کنم بازی در نقش های منفی ثواب بالاتری دارد و با توجه به چیزهایی که کارگردان سریال از شخصیت حرمله برایم ترسیم کرد. می دانستم که جای کار زیادی دارد. بنابراین با شعف بسیار به سراغش رفتم.

خودتان هم فرصت تحقیق در مورد این شخصیت را داشتید؟

بله مقاتل مختلف را خوانده بودم مانند »در کربلا چه گذشت» یا «مقتل سید عبدالرزاق مقرم». البته خیلی به مطالب خاصی نرسیدم و بیشتر به اطلاعات شفاهی خودم و راهنمایی های کارگردان بسنده کردم.

از لحاظ روحی، بازی در این نقش چقدر روی خودتان اثر گذاشت؟

اولین باری نبود که یک نقش منفی را بازی می کردم و چون تجربه بازی در این گونه نقش ها را داشتم می دانستم که باید چگونه خودم را آماده کنم. بعد از بازی این عشق هیچ گونه تأثیری روی من نداشت چون به سرعت از آن جدا شدم. اما در سکانس پرتاب تیر به گلوی حضرت علی اصغر(ع) خیلی اذیت شدم و خیلی دل آشوب بودم اما به سبب امانت داری، تمام تلاشم را کردم که تشویشم در بازی ام مشخص نشود.

از گریمتان در ارتباط با این نقش بگویید.

گریم نقش حرمله، جزو گریم هایی بود که هم من و هم گروه چهره پردازی به زحمت زیادی افتادیم. آقای ولدبیگی ساعت ها روی گریم من کار کردند چون چشمان من مثبت بود. آن چیزی نمی شد که کارگردان می خواست. بنابراین، آقای ولدبیگی ابروهای من را محو کرد و به همین دلیل پیشانی ام جلوتر آمد و وقتی که کارگردان من را با این گریم دید گفت: این همان حرمله ای است که من می خواهم. چیزی حدود 200 هزار مو روی دستان من می چسباندند که بسیار کار دشواری بود.


انوش معظمی: حرمله شدم که ثواب کنم!


در لحظه ای که بعد از آن همه گریم خودتان را در چهره جدید، دیدید چه احساسی داشتید؟

مثل یک حیوان درنده شده بودم و دوست داشتم از خودم فرار کنم.

این ماجرای بو کشیدن حرمله واقعاً در تاریخ وجود داشته یا زاییده ذهن کارگردان بوده است؟

به نظرم در تاریخ نبوده و از ذهن آقای میرباقری بیرون آمده. این مسائل پیرایه هایی است که برای دراماتیک شدن یک نقش به آن اضافه می شود.

چه مدت سر این کار بودید؟

چیزی حدود 6 سال بازی ام در این سریال طول کشید.

6 سال؟! حفظ تداوم حسی در طی این سال ها برایتان دشوار نبود؟

مشکل که بود، اما یک ضرب المثل است که می گوید تا تو را نوح است کشتی بان ز طوفان غم مخور. به هر حال، نابغه ای مانند داود میرباقری را در کار داشتیم که از این بابت خیالم راحت بود.

در بین صحنه هایی که بازی کردید، کدام سکانس، برایتان دشوارترین بخش مختارنامه بود؟

در صحنه زدن تیر به گلوی علی اصغر(ع) به لحاظ درونی برایم بسیار سخت بود. باید تأثرم را در دلم نگه می داشتم و آن را مثل یک عقده فرو می خوردم. یادم است وقتی برای تصویربرداری به شاهرود رفته بودیم مردم آنجا بسیار بد به من نگاه می کردند. انگار من حرمله واقعی هستم.

پس شانس آوردید که گریم تان آنقدر سنگین بود که حالا کسی شما را نمی شناسد؟

بله، خوشبختانه خیلی راحت می توانم بیرون بروم و کسی من را نمی شناسد.

برای کدام قسمت از بازیتان انرژی زیادی گذاشتید؟

در صحنه ای که جان از کالبد شخصیت منفور حرمله بیرون می آید. فشار زیادی روی بازی ام گذاشتم تا مخاطب و اهل شیعه برای لحظاتی بتوانند شادی را حس کنند و تا حد زیادی دلشان خنک شود.

خانواده که گول گریم شما را نخورده بودند و شما را در این نقش می شناختند، آنها چطور برخورد کردند؟

خواهر و برادرم با این نقش کنار آمدند، اما مادرم چون خیلی حساسند و خودشان اهل هیئت هستند خیلی با این موضوع کنار نیامدند. حتی خاطرم است که یک شب در مراسم عاشورای سال گذشته به اتفاق ایشان مشغول دیدن روضه حضرت علی اصغر(غ) از تلویزیون بودیم و تا اسم حرمله آمد، مادرم گفتند الهی دستش بشکند و بعد نگاه معنی داری به من کردند که انگار من حرمله واقعی بودم.

مختارنامه چه جایگاهی در پرونده هنری شما دارد؟

طبیعتاً جایگاه ویژه ای دارد. خیلی از افرادی که من را فقط یک بازیگر فیزیکال می دیدند متوجه شدند که من بازی هم بلد هستم و از باشگاه به تلویزیون نیامده ام. که از این نقطه نظر به داود میرباقری خیلی مدیون هستم.

کارهای تئاترتان چه می شود؟

من برای کودکان در تئاتر نویسندگی می کنم و در حال حاضر دو نمایش نامه برای آنها در نوبت اجرا دارم.

نقش هایی که دوست دارید در سینما بازی کنید بیشتر منفی است یا مثبت؟ مثل حرمله مختارنامه تاریخی است یا دوست دارید روایت سینمایی از زندگی امروزی باشد.

آرزویم این است که در نقش رستم بازی کنم. احساس می کنم که هم به لحاظ فیزیکال و هم به لحاظ انرژی و بینش آماده بازی در این نقش هستم. مننتظرم به من چنین پیشنهادی بشود که خودم را وقف این شخصیت اسطوره ای ایران باستان کنم چرا که تشنه بازی در نقش رستم هستم.

حرمله که بود و چطور کشته شد؟

او یکی از سران جنایتکار سپاه شام بود که با بی رحمی تمام به قتل و غارت خاندان وحی در کربلا کوشید و با جنایات خود، روی جنایتکاران تاریخ را سفید کرد. منهال بن عمرو گوید، از کوفه به سفر حج رفتم و خدمت امام سجاد علیه السلام رسیدم. ایشان از من پرسید از حرمله بن کاهل چه خبر داری؟ عرض کردم در کوفه زنده است؛ حضرت دست به نفرین او برداشت و از خدا خواست حرارت آتش و آهن را در دنیا به او بچشاند.

منهال گوید: چون به کوفه برگشتم، روزی به دیدن مختار رفتم. مختار اسب طلبید و سوار شد. مرا نیز سوار کرد و با هم رفتیم به کناسه کوفه، لحظه ای صبر کرد مثل کسی که منتظر چیزی باشد، که ناگاه دیدم حرمله را گرفته و نزد او آوردند. مختار، حمد خدای به جای آورد و امر کرد، دست و پای او را قطع کنند و پس از آن او را در آتش اندازند. من چون چنین دیدم سبحان الله گفتم. مختار گفت: برای چه تسبیح خدای کردی؟ حکایت نفرین امام سجاد(ع) بر حرمله را و استجابت دعای او را نقل کردم. مختار از اسب خویش پیاده شد و دو رکعت نماز طولانی به جای آورد و سجده شکر کرد و سجده را طول داد. با هم برگشتیم. چون نزدیک خانه رسیدیم او را به خانه خود دعوت کردم که غذا میل کند! مختار فرمود: ای منهال تو مرا خبر دادی که امام سجاد(ع) دعا کرد که به دست من نفرین او بر حرمله مستجاب شده، از من خواهش خوردن طعام داری؟ امروز روز روزه است که به جهت شکر این مطلب باید روزه باشم.

منبع: هفته نامه یکشنبه

باز نشر: مجله اینترنتی Bartarinha.ir

انوش معظمی: حرمله شدم که ثواب کنم!


پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • بهار

    اخخخخخ لعنتی چقدمن تورودوست دارم انوش معظمی بازیگرموردعلاقه من

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج