مهتاب کرامتی: انتظار این نقش را نداشتم
کمتر بازیگر زن ایرانی طی دهه اخیر به اندازه مهتاب کرامتی نقشهای متفاوت و دور از شخصیت و سیمای خودش را پذیرفته است.
مهتاب کرامتی این روزها فیلم مزار شریف را روی پرده سینماها دارد و در آن با شمایلی متفاوت در نقش یک زن افغان ظاهر شده است.
فیلم دیگر او «عصر یخبندان» هم روزهای پایانی اکران موفقش را می گذراند. پذیرش این نقش از سوی مهتاب کرامتی کنجکاوی برانگیز بود. فیلم روایتی متاخر از تاریخ معاصر را ارائه می دهد که در چند و چون آن همواره علامت سوال های بسیاری وجود داشت.
خودش می گوید برای رسیدن به حال و هوای شخصیت فیلم سخت تمرین کرد و مجبور شد برای ادای درست لهجه افغانی از معلم لهجه استفاده کند. همین ها انگیزه ای شد تا به دفتر روزنامه سینما دعوتش کنیم و بخواهیم از نحوه انتخابش برای این نقش و حال و هوای فیلم مزارشریف بگوید.
از فحوای حرف هایش پیدا بود که از تجربه ای که داشته پشیمان نیست و هر چند کار سخت بوده، نقش خودش را دوست داشته. این ها بهانه ای شد تا به نقاط و نکات دیگری هم در کارنامه او بپردازیم.
خانم کرامتی کارنامه سالیان اخیر شما نشان می دهد که به نوعی میل به تجربه گرایی و انتخاب نقش های دور از هم و البته دور از انتظار را به عنوان خط مشی خودتان انتخاب کرده اید. می خواهیم خیلی رک و راست بگویید که این روند تا چه حد خودآگاه بوده و تا چه حد دلیلش را باید در جنس نقش هایی که به شما پیشنهاد می شود جست؟
راستش به نوعی تصمیم گیری قطعی من این نیست. ممکن است این طور به نظر برسد که یک تصمیم گیری خودآگاه در پس چنین انتخاب هایی وجود دارد.
به هر حال تعدادی فیلمنامه به یک بازیگر پیشنهاد می شود و او باید از میان پیشنهادهای موجود دست به انتخاب بزند. اما در ناخودآگاه من انگار میلی به این نقش های چالش برانگیز وجود دارد و مدام دوست دارم نقش های متفاوت تری به کارنامه سینمایی خودم اضافه کنم. اما واقعا این یک تصمیم برنامه ریزی شده نیست.
مسلما شما امکان نقش های آسان تری را هم داشتید. اما پذیرفته اید که مثلا در فیلمی مثل مزار شریف یا عصر یخبندان ایفای نقش کنید. پیشتر هم چنین رویکردی در کارنامه شما بود. مثلا وقتی که در «اسب حیوان نجیبی است» یا «بیست» نقشی متفاوت ایفا کردید. شما یک بار که حاضر به شکستن خصایص معمول فیزیک و چهره خود می شوید، کارگردانان دیگر هم متوجه می شوند که حاضر به پذیرش چنین چالشی هستید و باز برای نقش هایی غیرمعمول به سراغتان می آیند.
بله. این را دیگر می گذارم به حساب نقشه ها و برنامه ریزی خودم. وقتی یک بار کارگردانی چنین کاری را تجربه می کند و نتیجه هم-حالا نگوییم درخشان- مثبت از کار درمی آید و بازیگر با فضای فیلم هم شکل و همگون می شود کارگردانان و تهیه کنندگان دیگر هم آن بازیگر را میان گزینه هایشان قرار می دهند. یعنی شما بین گزینه های نقش های متفاوت قرار می گیرید.
قدری هم ماجراجویی در انتخاب هایتان هست. ضمن این که گویا با پذیرفتن نقش فرعی هم مشکلی ندارید.
بله. اصلا دنبال این نیستم که برای خودم مرزی بگذارم و بگویم این بله و آن خیر. ترجیح می دهم ببینم کلیت کار تا چه حد ارزشمند است و من چقدر می توانم در آن توانایی هایم را نشان بدهم. بستگی به نوع نقش دارد که ببینم آیا این امکان را دارم که تجربه متفاوتی داشته باشم یا نه.
می خواهیم همین حرفتان را پیوند بزنیم به ایفای نقشتان در فیلم «مزار شریف». گاهی هست که شما تن به چنین ریسکی می دهید، اما از طرفی هم به نتیجه کار یک اطمینان نسبی دارید؛ یعنی کارگردان و سایر عوامل فیلم را می شناسید یا قبلا همکاری با آن ها را تجربه کرده اید. در مورد مزارشریف ظاهرا اوضاع از این قرار نبود. چه شد که قبول کردید این نقش را بازی کنید؟
اتفاقا قبل از مزارشریف دو دفعه دیگر هم به من پیشنهاد ایفای نقش زن افغان شده بود. اما هر دو بار درگیر نوعی هراس شدم و به شک افتادم که از پس این نقش برمی آیم یا نه. این شد که پیشنهادها را نپذیرفتم.
وقتی هم فیلمنامه مزارشریف را برایم فرستادند قدری جا خوردم. یعنی از آقای برزیده انتظار نداشتم که برای این نقش مرا در نظر گرفته باشند. اما بر خلاف تصور شما تیمی که پشت کار بود مایه اطمینان خاطر من شد. یعنی وقتی نام منوچهر شاهسواری را به عنوان تهیه کننده می شنوید نوعی اطمینان خاطرپیدا می کنید.
ولی تهیه کننده خوب تضمینی برای ساخته شدن یک فیلم خوب نیست. ضمن این که فیلمنامه و تم اصلی فیلم و پرداختنش به اتفاقی از تاریخ معاصر که افراد دخیل در آن هنوز زنده هستند کار دشواری است.
درباره موضوع فیلم همه چیزهایی می دانستیم. البته من خودم در حد خبری چندخطی نسبت به قضیه اشراف داشتم و گویا عزمی هم بود که به عمد چندان به خبر پر و بال داده نشود. اولین باری که فیلمنامه را خواندم همین حواشی به نظرم جذاب آمد.
اما چیزی که مرا از پذیرش این نقش پرهیز می داد این بود که معمولا پروژها هایی از این دست که درباره تاریخ معاصر هستند به سمت شعاری شدن سوق پیدا می کنند.
البته بعدها کارگردان در مورد نقشم به من توضیح داد و دانستم این نقش در حقیقت یک شخصیت سینمایی است که خود کارگردان به داستان اضافه کرده است. این نقش هم با این که سندیت تاریخی نداشت اما ناخودآگاه قدری هم جرح و تعدیل شد.
یعنی قرار بود داستان عاشقانه ای هم در فیلم مطرح باشد، اما بعد گفتند که از این موضوع پرهیز داریم چون بالاخره این شخصیت زنده است و خانواده دارد و سینما می تواند به چنین ماجراهایی سندیت بدهد و برای آن فرد حاشیه هایی ایجاد کند. به همین خاطر از این موضوع گذر کردند.
اما گذر کردن از این موضوع به فیلم آسیب زد. یعنی مشخص نیست نقش مهتاب کرامتی در این میان چیست. داستان فقر گره عاطفی دارد برای مشخص شدن انگیزه های درگیر شدن شخصیتی که شما نقشش را ایفا می کنید در این ماجرا.
بعدها که فیلم را دیدم خودم هم به چنین نتیجه ای رسیدم. به نکته دقیقی اشاره کردید. گاهی فیلمنامه به شما این امکان را می دهد که بتوانی چنین کاری را انجام دهی. یعنی در فیلمنامه چنین تمی گنجانده شده و کار بازیگر راحت می شود و تنها باید خودش را با خط داستانی وفق بدهد.
اما گاهی هم چنین بستری وجود ندارد و تو باید تلاش کنی که این حس به تماشاچی منتقل بشود. من در این فیلم تمام تلاشم را به کار بستم تا چنین حسی شکل بگیرد و انتظار تماشاچی برآورده شود. حالا نمی دانم تا چه حد موفق شده ام. امکانش در همین حد بود.
عده ای از هنرمندان و نویسندگان افغان هم گویا در یک اکران ویژه به تماشای فیلم نشستند و نقدهایی به کل فیلم داشتند و از جمله به انتخاب شما برای این نقش خرده گرفتند و معتقد بودند چنین شمایل و چهره ای در میان نژادهای مختلف افغان وجود ندارد. نظر خودتان چیست؟
اتفاقا در مورد این موضوع به خصوص همان ابتدا از عوامل فیلم پرسیدم. چون می دانستم هر قدر هم گریم سنگین باشد باز هم تا حد معینی می توان شباهت ها را به وجود آورد.
اما خلاف آن نقدها باید بگویم که تعداد زیادی از این نژاد با خصایص مشابه چهره من در افغانستان وجود دارد. البته نژادی که ما معمولا در ایران می بینیم، نژاد دیگری است. تصور ما از نژاد افغان درست مشابه تصوری است که در خارج از کشور در مورد نژاد ایرانی دارند. در حالی که می دانیم تا چه حد نژادهای متفاوت در کشورمان وجود دارد.
من با افراد زیادی درباره این موضوع مشورت کردم. یعنی یکی از شرط هایم برای پذیرش این نقش تست گریم بود. چالش بعدی هم لهجه افغانی بود.
تا قبل از این کار از پذیرش نقش های نیازمند لهجه پرهیز داشتم چون تصورم این بود که کار خطرناکی است و بگیر و نگیر دارد. بازیگرهای زیادی هستند البته که این ریسک را می پذیرند و با لهجه های مختلف حرف می زنند؛ نمونه شاخصش در ایران آقای تنابنده هستند.
البته در سریال «خاک سرخ» مختصر لهجه ای داشتید…
بیشتر آوا بود نه لهجه. ولی این جا پذیرفتم چون آقای برزیده گفتند جای نگرانی نیست چون معلم لهجه تمام مدت با شما همراه خواهد بود. البته در میانه راه معلم لهجه تغییر کرد، اما به هر حال همواره کسی بود که مرا راهنمایی کند.
ما پیش از آغاز فیلمبرداری در یک سوله مستقر بودیم و تمرین می کردیم و خوشبختانه تمام این مدت معلم لهجه هم با من همراه بود. بعد از یک ماه از سوله درآمدیم و چند روز تعطیلی داشتیم و بعد راهی الموت شدیم.
ترک لهجه هم بعد از فیلم کار دشواری بود. نه؟
بله.چون لهجه بسیار شیرینی بود و ناخودآگاه در ذهن می نشست. من تا مدت ها با لهجه افغانی با اطرافیانم حرف می زدم.
برای یاد گرفتن این لهجه معلم های خیلی بداخلاق و سخت گیری داشتم که دیالوگ ها را برایم ضبط می کردند و در کنارش هم موسیقی افغانی گوش می دادم و با آدم های افغان دور و برمان صحبت می کردم و البته کارهایی که بازیگران ایرانی با لهجه افغانی انجام داده بودند را هم دیدم.
خصوصا فیلم «گلچهره» به نظرم از این حیث کار موفقی بود.
نقش این زن قدری در فیلم گنگ است. هیچ پیشینه ای از او نداریم. نمی دانیم چرا وارد این ماجرا می شود و همسرش کیست و چه کاره است.
بگذارید اصل ماجرا را بگویم. حدس می زدم چنین سوالی پیش بیاید و به همین خاطر با آقای برزیده هم صحبت کردم و گفتم آیا اجازه دارم اصل ماجرا را تعریف کنم و ایشان هم گفتند هر چه می خواهد دل تنگت بگو. واقعیت ماجرا این است که تمام پیشینه مورد نظر شما ابتدا در داستان وجود داشت.
در ابتدای فیلم قرار بود در همان صحن مزارشریف شاهد یک عملیات انتحاری باشیم و این زن معلم بچه های آن خانه بود که بعد با آن ها همراه می شد.
تازه این نسخه دوم ماجرا بود. نسخه اول که من هم بسیار با آن موافق بودم اما در رای گیری به نتیجه نرسید این بود که قرار بود زن در میانه راه به آن ها ملحق شوم.
نقش من نقش زنی بود که همسرش از طالبان بوده و کشته شده و من با تابوت حامل پیکر او راهی مزرعه پدریش شده تا جسد را آنجا دفن کند. در میانه راه با این مرد برخورد می کند و متوجه می شود چه مشکلی برایش پیش آمده و تلاش می کند او را حمایت کند.
پدر این زن هم معلمی عارف مسلک بوده و ماجراهای دیگری داشته. با این ترتیب فیلمنامه خیلی مفصل می شد. البته من در یک سوم پایانی فیلمبرداری به پروژه اضافه شدم و از ابتدا با گروه همراه نبودم و دیگر خیلی دیر شده بود برای انجام این تغییرات. اما اگر این اتفاق می افتد فیلم بسیار متفاوت می شد و یک سر و گردن بالاتر قرار می گرفت.
فکر می کنید چرا کارگردان شما را برای این نقش انتخاب کرد؟ یعنی روی کدام ویژگی شما تاکید داشت؟
به نظرم روی پوست کلفتی من حساب کرده بود!
ما در داستان فیلم نوعی سردرگمی می بینیم. مثلا آن صحنه ای که مرد به پای خودش شلیک می کند، چنین به نظر می رسد که باید او را گناهکار بدانیم…
ما در فیلم گناهکاری و بی گناهی او را کنار هم مطرح می کنیم. آن صحنه مورد اشاره شما در حقیقت در ذهن بازجویش شکل می گیرد که گمان می کند او گناهکار است. اما فرض دیگری هم داریم که کل افراد خانواده اش کشته شده اند. به نظرم فیلم به سمتی رفت که نخواست ماجرا را قضاوت کند.
اما می دانیم که احتمال گناهکار بودن او هم زیاد است. یعنی دو سال از این فرد هیچ خبری نبود و بعدناگهان پیدایش شد. خود این پروژه هم چند سال پیش قرار بود ساخته شود و به همین دلیل متوقف شد. یعنی چون فکر می کردند شاهسون گناهکار است و در ماجرا دست داشته قضیه را مسکوت گذاشتند.
شخصا فکر می کنم آقای برزیده دلش نمی خواست قضاوت کند و قضاوت را به تماشاچی محول کرده بود. من فکر می کنم اگر آن شخص گناهکار بود اصلا چنین فیلمی ساخته نمی شد. خطوط قرمز برای این فیلم خیلی زیاد بود. حتی به آقای برزیده توصیه شده بود که از بعضی خطوط عبور نکند. این بود که باید فرمولی پیدا می کرد تا بتواند فیلم را به سرانجام برساند.
از فحوای پاسخ های شما تا این لحظه پیداست که خودتان از این پروژه راضی هستید. البته شما معمولا پشت فیلمهایی که بازی می کنید می ایستید.
انتظارم بیش از این ها بود. بگذارید این طور بگویم: یک نفر از من پرسید آن قدری که توی فیلم به نظر می رسد کارتان سخت بود؟
من پاسخ دادم که اتفاقا اصلا سختی کار در فیلم دیده نمی شد. یعنی قدری دلم سوخت بابت آن همه زحمت. به آقای برزیده هم گفتم. همیشه عوامل متعددی در تصمیم های ایشان دخیل بود. مثلا اگر فیلمنامه با همان حال و هوای اولیه ساخته می شد نتیجه بهتری به دست می آمد. جذاب ساختن چنین فیلم مردانه ای برای تماشاچی کار بسیار دشواری است.
یعنی باید خیلی کیفیت ویژه ای داشته باشد تا بتواند تماشاچی را همراه خود سازد. حضور یک شخصیت زن کنش مند می توانست خیلی این فضای مردانه و خشن را تلطیف کند و موجب جذب مخاطب شود.
در مورد دفاعم از فیلم هایی که بازی کرده ام هم باید بگویم که اگر سر صحنه یک فیلم باشی و زحمتی که کشیده می شود ببینی محال است بتوانی مثل منتقدها با یک جمله کل فیلم را ببری زیر سوال.
هر فیلمی حتما نکات مثبتی هم دارد. متاسفانه داوران ما در جشنواره ها هم چنین رویکردی دارند. یعنی اگر از یک فیلم خوششان بیاید تمام نکات مثبتش را هم می بینند و به تک تک عواملش دقت می کنند. اگر هم فیلمی را دوست نداشته باشند اصلا سایر جزییات آن را هم مورد توجه قرار نمی دهند .
در نسخه فعلی هم به نظر می رسد شخصیت زن در داستان فیلم تلف شد…
دقیقا. من احساسم این بود که حالا که انرژی گذاشته ام و تمام وقت در اختیار این پروژه هستم، کاش بیشتر از توانایی های من استفاده شود.
حضور شما در فیلم هایی مثل «مزارشریف» یا «فرزند چهارم» که تا حدی موضوع بین المللی و بشردوستانه دارد تا چه حدی به فعالیت های شما در حوزه امور خیریه و همکاری با سازمان ملل ارتباط دارد؟
این هم ناخودآگاه است. باور کنید. این طور نیست که من بگویم امسال می خواهم یک فیلم ضدجنگ بازی کنم. دست کائنات در کار است. البته اگر چنین اتفاقی هم بیفتد برای من اتفاق مثبتی است.
زمانی نقش های ساده تر و سرراست تری را ایفا می کردید. دلتان برای آن دوران تنگ نشده؟
گاهی دلم تنگ می شود. من در مزارشریف شرایط خیلی سختی را تجربه کردم. امسال هم دو فیلم «ارغوان» و «جامه دران» را داشتم که اتفاقا بر خلاف انتظارم برای من پروژه های ساده ای نبودند. من روز دوم فیلمبرداری جامه دران خوردم زمین و دنده ام شکست.
اما فیلمبرداری را نمی شد قطع کنیم. این شد که با دنده شکسته سر کار حاضر شدم و فیلمی که قرار بود پر از آرامش و در فضایی رمانتیک باشد، برای من با چنین سختی هایی همراه شد. بعدش هم که به سرعت رفتم سراغ «ارغوان» که تماش فضای بیرونی بود و در سرمای شبانه.
انگار از همکاری با کارگردانان کم تجربه و جوان هم واهمه ای ندارید.
نه. من از ابتدای کارم با کارگردانان جوان راحت کار می کردم.
مهتاب کرامتی آن دوران با مهتاب کرامتی این روزگار تفاوت دارد…
حق با شماست. شاید به همین خاطر است که ریسک پذیری من هم تازگی ها کمتر شده. یعنی بیشتر تحقیق می کنم. البته اتفاق خوبی که افتاده این است که فیلمسازان جوان و فیلم اولی ما طی این دو سال اخیر دارند درخشان کار می کنند.
من حتی گاهی با خودم می گویم کاش کارگردانان پیش کسوت ما دیگر وارد بخش مسابقه جشنواره نشوند. یعنی همان طور که به درستی فیلم اولی ها در کنار فیلم های حرفه ای قضاوت نمی شوند، کارگردانان پیش کسوت هم در بخشی مجزا کارشان را نمایش بدهند.
برگردیم سر پرسشی که کمابیش بی پاسخ ماند. چرا نقش مکمل قبول می کنید؟
نمی دانم. چرا قبول می کنم؟ بعضی اوقات از سر رفاقت است. بعضی اوقات از سر کنجکاوی و هیجان تجربه متفاوت. برایم مهم است که نقش حتی اگر کوچک است جای کار داشته باشد.
ریسک های اخیر شما -خصوصا کارهایی مثل مزارشریف و عصر یخبندان- که گریم متفاوتی دارید و چهره تان کاملا در هم می ریزد ممکن است جایگاه شما را به عنوان یک ستاره تضعیف کند. بازیگری مثل شما ممکن است آن قدر با این تصویر تثبیت شود که دیگر از او برای نقش هایی که نیازمند زیبایی ظاهری است دعوت نشود. نمونه خارجیش می شود چارلایز ترون که بعد از فیلم «مانستر» دیگر نتوانست به جایگاه قبلی خود به عنوان یک ستاره خوش چهره و پول ساز برگردد. فکر نمی کنید باید به یک تعادلی در میان انتخاب نقش ها برسید؟
البته فکر می کنم فقط در فیلم «بیست» آن درهم ریختگی به شکل کامل رخ داد. البته منظور شما را می فهمم و نگاه هوشمندانه ای هم در پس آن هست.
شاید باید از این به بعد بیشتر دقت کنم. همین حالایش هم خیلی ها مرا می بینند و می گویند چرا همیشه نقش خانم های شیک را بازی می کنی. این دیگر خیلی بی انصافی است چون من کلی تجربه متفاوت توی کارنامه ام دارم.
البته از یک طرف هم شاید برای بازیگری مثل شما این انتخاب های متفاوت برگ برنده ای باشد. به این معنا که رفته رفته وابستگی تان به چهره تان کمتر می شود و این خودش مایه اعتماد به نفس است.
راستش را بخواهید هدف خودم هم همین بوده. فارغ از این که اصلا موفق بوده ام یا نه یا تعداد زیادی از تماشاچی هایم را از دست داده ام یا ، همیشه این دغدغه را داشته ام که وقتی تماشاچی برای دیدن فیلمی از من می آید نداند با چه مهتاب کرامتی ای مواجه خواهد شد. این برای من خیلی لذت بخش است. البته نمی دانم تا کی می توانم این روند را ادامه دهم.
شما برای انتخاب نقش هایتان تقسیم بندی خاصی پیش خود دارید؟ مثلا این که بگویید این پروژه شخصی است و آن نه؟
حتما. به طور مثال «چیزهایی هست که نمی دانی» برای من فیلمی کاملا شخصی است. اما اگر تعداد تماشاگرش را بخواهی مقایسه کنی با «زن ها فرشته اند» می بینی که چقدر تماشاچی اندکی داشته.
«زن ها فرشته اند» فیلمی بوده که خیلی ها مرا به خاطرش سرزنش کرده اند. اما من یک سری فیلم ها را برای تعدادی مخاطب خاص بازی می کنم.
تعدادی از فیلم ها را برای تجربه های تازه. مثلا فیلم های کاهانی. بارها شده که مرا در خیابان می بینند و می شناسند و تنها فیلمی که از من دیده اند همان «زن ها فرشته اند» است. شاید دغدغه این قشر فیلمی مثل «آلزایمر» یا «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» نباشد.
از بازیتان در کدام یک از فیلم های اخیرتان احساس رضایت بیشتری دارید؟
وقتی با «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» آن برخوردها شد خیلی غصه دار شدم. به نظرم خیلی سینما بود.
نقش زنی را داشتم که قدری کندذهن است و حماقتی دوست داشتنی دارد را خیلی با عشق ایفا کردم اما به فیلم اجحاف شد و از بخش مسابقه بیرون گذاشته شد. از یک طرف چند روز پیش تیتری دیدم در میان خبرها که از هر صد فیلم تنها چهل فیلم امکان نمایش می یابند. این به خودی خود خبر ناراحت کننده ای است.
اما از طرفی نشان می دهد که انتخاب های من درست بوده چون تمام فیلم هایی که بازی کرده ام به نمایش درآمده است. می خواهم بگویم که انتخاب فیلم برای یک بازیگر خیلی سخت است. باید کلی مساله حاشیه ای را در نظر داشته باشی تا بتوانی به انتخابی برسی که حتما دیده شود.
تنوع عجیب نقش های کارنامه شما آدم را به شک می اندازد که شاید گاهی با خودتان بگویید که بروم در این فیلم بازی کنم چون تا به حال نقش مشابه آن را تجربه نکرده ام. نمونه اش همین فیلم مزارشریف.
نه. هیچ وقت به این شکل نبوده. یعنی فقط نقش متفاوت و جدید برایم مهم نیست. برایم مهم است بدانم که کارگردان کاملا روی این نقش مطالعه و اشراف دارد و می تواند مرا کنترل کند.
یعنی دیگر ریسک نمی کنم در این مورد.به مرور هم دارم محتاط تر می شوم در این مورد. نمی توانم بگویم از کی این احتیاط را مد نظر قرار داده ام. اما می دانم که روز به روز دارد بیشتر می شود.
مثلا در حال حاضر واقعا دلم می خواهد ژانر اکشن را تجربه کنم، اما اکشن درست. یا دوست دارم یک نقش کمدی بازی کنم اما نقشی باشد که بتوانم از آن دفاع کنم.
ظاهرا بر خلاف برخی از بازیگران شما چندان در بند این نیستید که کارگردان و گروه فیلمسازی از کدام طیف فکری هستند و بیشتر خود فیلم و فیلمنامه برایتان مهم است.
چرا. من هم برای خودم حساب و کتاب هایی دارم. برای خودم خط قرمزهایی تعریف کرده ام. فقط نقشی را می پذیرم که از هر نظر بتوانم پشتش بایستم. با بعضی کارگردان ها حاضر نیستم کار کنم.
من در ابتدای کارم با آقای سلحشور در سریال «مردان آنجلس» کار کردم. اما فراموش نکنید. شما در ابتدای راه بازیگریتان انتخاب زیادی ندارید و در حقیقت تنها انتخاب می شوید. ولی قبول دارید که آن زمان هم آقای سلحشور آدم دیگری بود.
ضمن این که در آن پروژه فیلمبردار درجه یکی مثل مازیار پرتو در پروژه حضور داشت و من خیلی خوشحالم که اولین کارم را کنار او گذراندم. آن زمان خیلی هم از این انتخاب شدن خوشحال بودم چون هنوز دوره آکادمیک بازیگریم را تمام نکرده بودم و این شانس را یافته بودم که در یک نقش متفاوت ظاهر شوم.
در آن دوران وقتی سریالی ساخته و پخش می شد همه به تماشایش می نشستند و خیابان ها خلوت می شد. هنوز هم وقتی به شهرستان ها می روم مردم مرا با نقش «هلن» به یاد می آورند.
حتی برای «خاک سرخ» هم چنین حالتی وجود داشت. الان هم که به من می گویند چرا سریال کار نمی کنی می گویم اگر مثل آن دوران سریالی بتواند مردم را خانه نشین کند حتما بازی خواهم کرد.
فکر می کنم حضور شما در خاک سرخ سرچشمه ای شد برای پذیرش نقش های متفاوت. یعنی شاید اگر در خاک سرخ بازی نکرده بودید امروز شما را در نقش یک زن افغانی در فیلم مزارشریف نمی دیدیم.
دقیقا همین طور است. نقشی که در خاک سرخ بازی کردم خیلی متفاوت بود و همین باعث شد که جسارت پیدا کنم برای حضور در نقش های دور از شخصیت خودم. بعد از خاک سرخ یک سال کار سینمایی نکردم و رفتم سراغ تئاتر. چون سبک کار حاتمی کیا خیلی شبیه تئاتر بود. جلسات متعدد تمرین داشتیم و بعد فیلمبرداری آغاز می شد.
چه قدر به خودتان فراغت می دهید؟
خیلی زیاد. برخلاف این که به نظر می رسد امسال خیلی پرکار بوده ام. اما تعداد ماه های بیکاری من خیلی زیاد بوده. در «جامه دران» من فقط در یک اپیزود حضور داشتم و وقت زیادی از من نگرفت. در مزارشریف هم یک سوم پایانی پروژه به گروه اضافه شدم.
تنها کاری که زمان زیادی در آن حضور داشتم و انرژی زیادی از من گرفت «عصر یخبندان» بود. من آدم خونسردی هستم و همیشه فشارم پایین و اعصابم تحت کنترلم است. اما در میانه های این کار حس کردم حالم واقعا بد است.
فشار کار خیلی زیاد بود. بعد از آن هم چیزی شبیه دوره نقاهت داشتم. اصلا نمی توانستم در کار دیگری بازی کنم. یعنی هنوز هم نتوانسته ام.
هوس کارگردانی در سرتان نیست؟
نه. اما دغدغه دیگری پیدا کرده ام. همیشه دوست داشتم کارگردان های جوان را حمایت کنم. همیشه هم وقتی به جشنواره می روم این آرزو را دارم که به کارگردان های مستعد کمک کنم.
تجربه های مختصری هم داشتم.اما قرار است یک پروژه در دفترمان تولید کنیم که بهزاد عبدی پور کارگردان فیلم «تنهای تنهای تنها» آن را در بوشهر خواهد ساخت. امیدوارم فیلم خوبی از کار دربیاید. البته من تهیه کننده نیستم. تنها به عنوان حامی مالی در کنار این پروژه هستم.
نظر کاربران
به ایشون میگن باااازییییگر....