فخیم زاده: بعضی ها فکر میکنند معتمدآریا و پرستوییاند!
مهدی فخیم زاده در حالی که خودش دو سریال تاریخی «تنهاترین سردار» و «ولایت عشق» را کارگردانی کرده بود در سریال تاریخی «مختار نامه» به عنوان بازیگر و در نقش عمر سعد جلوی دوربین داوود میرباقری رفت.
این تجربه که در کارنامه کاری فخیم زاده اتفاق نادری بود گویا آنقدر به مزاج هر دو طرف خوش آمد که میرباقری در نسخه سریالی نمایش موفق «دندون طلا» او را جایگزین داریوش ارجمند برای ایفای نقش «قنبر دیزل» کرد.
ارجمند که در چند اثر موفق میرباقری از جمله سریال «امام علی»، «مسافر ری» و «آدم برفی» حضور داشت نتوانست برخلاف ستاره اسکندری و بهناز جعفری خود را در نسخه سریالی «دندون طلا» ببیند.
فخیم زاده در گفتگو با جام جم می گوید در زمان اجرای نمایش نمایش «دندون طلا» در سال ۷۸ درشبی بسیار شلوغ به تماشای آن نشسته و خیلی جزئیات آن شب را به خاطر ندارد، به همین دلیل هیچ تصویری از اجرای ارجمند در آن نمایش در ذهنش نیست ولی این اتفاق یعنی تغییر بازیگران در نسخه های مختلف را یک اتفاق کاملا طبیعی می داند.
البته او معتقد است به دلیل اینکه بازی ارجمند در آن نمایش را به خاطر نداشته پس هیچ تاثیری هم از بازی او نگرفته است: «یک موقع هست که مثلا میخواهند اجرای جدیدی از «گاو» را روی صحنه ببرند، در آن صورت مردم این اثر را با فیلم مشهوری که بارها دیده شده، مقایسه میکنند.
اما خیلی از مردم نمایش دندون طلا را ندیدهاند و تصوری از آن ندارند. وقتی هم من با آقای میرباقری درباره این نقش صحبت کردم، او این شکل و شمایل را از نقش میخواست و توضیح داد که دارید میبینید.»
به گفته فخیم زاده معمولا رسم بر این است که در انتخاب بازیگران این چنینی رفیقان همکار به همدیگر زنگ نمی زنند، چرا که ممکن است در رودربایستی قرار بگیرند پس همه ترجیح می دهند از راه حرفهای وارد شوند و این کار را به دست دستیار کارگردان یا مدیرتولید بسپارند. خود فخیم زاده هم برای «دندون طلا» از همین طریق به تیم بازیگران اضافه شده است: «اولین بار حامد ـ پسر میرباقری و دستیار کارگردان ـ با من تماس گرفت.
من هم آن موقع داشتم سریال «فوق سری» را میساختم. گفت بابا میخواهد این کار را بسازد. گفتم سناریو را میدهی بخوانم؟ گفت سناریو هنوز حاضر نیست، اما نمایشنامه را برایتان میفرستم. گفتم باشد.
وقتی نمایشنامه را فرستاد، من نصف آن را خواندم، چون میدانستم مسلما این قرار نیست به یک سریال تبدیل شود، اما با همان مقدار مطالعه نمایشنامه هم از شخصیت خوشم آمد.
بنابراین به حامد گفتم به داوود بگو که من هستم. فقط الان سرکارم و عید نوروز هم آنتن دارم و تا ۱۵ فروردین نمیتوانم بیایم. داوود هم با این شرایط موافقت کرد و گفت ما فعلا صحنههای بدون حضور تو را میگیریم تا وقتی کارت تمام شود، اما من کارم زودتر از موعد تمام شد و نهم یا دهم فروردین بود که با داوود دیداری داشتیم و درباره نقش صحبت کردیم. بعد برای تست گریم پیش آقای کامران خلج رفتم و با پیشنهاد آقای میرباقری، آن موی فرفری، سبیل، دندون طلا و شکل و شمایلی که در سریال میبینید، برایم در نظر گرفته شد.
بیشترین صحبتها با داوود راجع به نقش را در روز اول فیلمبرداری داشتیم و او نقش را بهخوبی برایم تحلیل کرد. داوود اولین صحنه من را هم صحنه نسبتا آسانی ـ خواستگاری از نیر ـ انتخاب کرد تا در نقش جا بیفتم.»
اما یکی از ویژگی های بارز مهدی فخیم زده تحلیل های درست او از نقش هایی است که بازی می کند. اگر تا به حال تصویری از پشت صحنه های آثاری که فخیم زاده بازی کرده دیده باشید حتما متوجه این نکته شده اید که او به شدت در خصوص نقش خود جستجو و کنکاش می کند.
همین باعث می شود در نهایت وقتی درباره نقشی که بازی کرده از او سوال می شود تصویر دقیقی از آن شخصیت ارائه کند.
این اتفاق در خصوص تعریف او از شخصیت قنبر دیزل هم رخ داده و او در خصوص ویژگی های این شخصیت می گوید: «نگاهی که همیشه به کلاه مخملیها، لوطیها و جاهلها شده، بیشتر سینمایی است و کمتر در زندگیهای واقعی و حتی در گذشته، جاهلهای این تیپی و اینچنینی میدیدیدم.
نمیگویم اصلا ندیدیم، اما چیز چندان متداولی نبود. این افراد اگرچه ظاهری متفاوت داشتند، اما در زندگی واقعی، اینها آدمهایی بودند مثل بقیه، نه خوب خوبند و نه بد بد.
آدمهایی با مشکلات عاطفی و روانی خاص خودشان. درنتیجه آن شمایلی که ما از آنها در سینما میدیدیم مظهر عشق و جوانمردی بودند، خیلی غلو شده بود و ربط چندانی به واقعیت نداشت.
به نظر میآید این چهرهای که میرباقری نشان میدهد، به واقعیت این آدمها نزدیکتر باشد. قنبر واقعا از نیر خوشش میآید و او را دوست دارد و به همسری میگیرد.
بعد هم برای زندگی مشترک دنبال خانه میگردد. قبل از انقلاب مساله پیدا کردن خانه بسیار حاد بود و کسانی هم که خانه داشتند، آن را اجاره نمیدادند، چون اگر اجاره میدادی، دیگر نمیتوانستی طرف را بلند کنی.
حتی دادگاه هم حکم تخلیه را نمیداد و اگر هم میداد، کسی اجرا نمیکرد. قنبر دیزل هم به همه میسپرد برایش خانه پیدا کنند، اما وقتی میبیند خانهای پیدا نمیشود، میزند زیر همه چیز. در یکی از قسمتها هم میبینیم وقتی نیر رفته، قنبر توی فکر رفته است.
بعد هم به قهوهخانه میرود و به لوطیها میگوید شما بیچارهام کردید. این نشان میدهد او پشیمان است، اما مثل خیلی از آدمهای دیگر نمیتواند وضع را تحمل کند.»
کارگردان «خواب و بیدار» در بخش دیگری از صحبت هایش به این نکته اذعان دارد که بازیگری در نسل فعلی تفاوت گسترده ای با زمان جوانی آن ها در هنگام ورودشان به این فضا پیدا کرده است.
به گفته او ورود به بازیگری همیشه سخت است اما الان تمایل برای ورود بیشتر شده در حالی که در زمان شروع به کار او و هم نسلانش تمایل چندانی برای ورود به سینما وجود نداشت.
دخترها که به خاطر باورها و اعتقادات خانوادههایشان به سمت سینما نمیآمدند و در کلاس های بازیگری و حتی دانشگاه فقط یک یا دو دختر در کلاس ها حضور داشتند و وضعیت پسرها هم چندان مناسب نبوده.
خانواده خود او از مخالفان اصلی حضور پسرشان درسینما بودند در حالی که الان فضا کاملا متفاوت شده: «الان به دلیل شرایط و نوع سینمایی که وجود دارد، وضع فرق کرده است. حتی در برخی کلاسها پدر و مادر هم همراه بچههایشان میآیند.
گاهی وقتها از هنرجویانی که شوق کار ندارند، میپرسم چگونه علاقهمند این فضا شدی؟ کسی تو را مجبور به این کار کرده؟ از جوابها متوجه میشوم بچه هیچ علاقهای ندارد، بلکه به اصرار پدر و مادرش آمده است!
میبینم آن شور و حال و علاقهای که ما داشتیم، برخی از اینها ندارند. اتفاقا تعداد زیادی از بچههایی که پی بازیگری میآیند، دوام نمیآورند و نمیمانند چون این کارِ بسیار سخت و پیچیدهای است.»
اما نکته جالبی که فخیم زده به آن اشاره می کند بحث ادعای بالای جوانان علاقه مند به بازگری در دوران جدید است: «خیلیها تصور میکنند هنرپیشه هستند، اما کشف نشدهاند. درواقع فرقی بین خودشان و پرویز پرستویی، مرحوم شکیبایی و خانم معتمدآریا نمیبینند. پیش خودشان خیال میکنند به این افراد نقش میدهند ولی به ما نه.
اگر کسی پیدا شود و به ما هم نقش بدهد، ما همان کاری را میکنیم که آنها میکنند. اینها تصوری از آموزش و یادگیری و کار کردن و تلاش و زحمت ندارند و این تفاوت مهمی است که من میان نسل خودمان و نسل جدید احساس میکنم.
حداقل ما اذعان داشتیم که بلد نیستیم و آمدهایم یاد بگیریم. مدتی طول میکشد که این هنرجویان در کلاسهای بازیگری متوجه شوند اینکاره نیستند. تفاوت این افراد با هنرجویان موسیقی این است که یک هنرجوی موسیقی در ابتدای راه میداند و میفهمد استاد بلد است بنوازد، اما خودش نه.
مدتی هم که از کلاسها گذشت باز میفهمد که من از ۱۰۰ نمره، ۲ هستم و استادم مثلا ۷۰ و آقای حسین علیزاده ۱۰۰. ولی در بازیگری در ابتدا این اذعان به نابلدی وجود ندارد و کمی طول میکشد تا هنرجو به سختیهای راه پی ببرد.»
ارسال نظر