۲۵۰۳۴
۵۰۱۰
۵۰۱۰
پ

روپرت سندرز، كارگردان:

نيازی به جراحی پلاستيک نيست

روپرت سندرز، كارگردان فيلم «سفيدبرفي و شكارچي» پس از نمايش قسمت‌هايي از اين فيلم اكشن تلخ محصول شركت يونيورسال در جشنواره WonderCon ۲۰۱۲ در يك كنفرانس مطبوعاتي درباره برداشت خودش از اين داستان مي‌گويد.

شرق: روپرت سندرز، كارگردان فيلم «سفيدبرفي و شكارچي» پس از نمايش قسمت‌هايي از اين فيلم اكشن تلخ محصول شركت يونيورسال در جشنواره WonderCon ۲۰۱۲ در يك كنفرانس مطبوعاتي درباره برداشت خودش از اين داستان مي‌گويد.

در اين بازآفريني داستان پريان برادران گريم به شكارچي (كريس همزوورث) دستور داده مي‌شود تا به جست‌وجوي سفيدبرفي (كريستن استوارت) به داخل جنگل برود كه او را بكشد اما در ادامه، او محافظ سفيدبرفي در نبردش با ملكه شيطان‌صفت (چارليز ترون) مي‌شود.

در اين گفت‌وگو، سندرز در مورد كارگرداني چنين فيلم بزرگي به عنوان اولين تجربه‌اش در سينما، از تصميمش مبني بر استفاده از هشت كوتوله به جاي هفت كوتوله‌اي كه در داستان اصلي آمده است، نظرش درباره فيلم «آينه، آينه» تارسم سينگ و از جنبه‌هايي از اين داستان افسانه‌اي كه بيشتر از همه برايش اهميت يافت، مي‌گويد.

‌چه چيزي باعث شد چنين پروژه عظيم و خلاقانه‌اي را شروع كنيد؟

من مستقيم از شركت Mattel (سازنده اسباب‌بازي و ويديوگيم) به صندلي كارگرداني رسيدم. بله، قبول دارم فيلمي عظيم است ولي نمي‌توانستم يك فيلم كوچك را شروع كنم. البته بايد بگويم اينكه فيلم كوچكي بسازي كه زمين نخورد خيلي سخت‌تر از شرايطي است كه يك فيلم بزرگ بسازي و مطمئن باشي كه خوب از آب در بيايد. مثل بازي روي ميز رولت با شرط‌بندي بسيار بالايي مي‌ماند، اگر صفحه روي رنگ شما قرار نگيرد شما را مستقيم به يك زندان كوچك همين اطراف هاليوود در شهر بربنك مي‌برند تا بقيه روزهاي فيلمسازي‌تان را آنجا سپري كنيد!

نيازی به جراحی پلاستيک نيست

‌فكر نمي‌كنيد ساختن فيلم‌هاي تبليغاتي عظيم به شما كمك كرد تا براي ساختن چنين فيلمي آماده شويد؟

بله. اگر به ميزان پولي كه ما روي ساختن يك دقيقه تبليغات هزينه مي‌كرديم، توجه كنيد بايد بگويم ما الان يك فيلم افسانه‌اي با بودجه كم ساختيم! من به شخصه عاشق ساختن فيلم‌هاي تبليغاتي بودم. خيلي خوش مي‌گذشت. براي اين كار به سراسر دنيا سفر كرده‌ام و حقيقتا پروژه‌هاي بسيار چالش‌انگيزي را انجام داده‌ام. كارگرداني اين فيلم دقيقا مثل آنها نبود اما خيلي بي‌شباهت هم نبود. مثل يادگرفتن دوچرخه‌سواري است.

وقتي دوچرخه‌سواري را ياد بگيريد، آن وقت مي‌توانيد موتورسواري را هم ياد بگيريد! دانستن اينكه شما مي‌توانيد با‌ هزاران نفر سياهي‌لشكر صحنه‌هاي نبردي را با ۶۰۰ اسب در يك ساحل كارگرداني كنيد به شما اعتماد به نفس مي‌دهد. اگر من آدم ترسويي بودم نمي‌توانستم اين كار را بكنم اما زندگي به معناي پذيرفتن چنين ريسك‌هايي است. اين يك ريسك بسيار زياد بود؛ هم براي من و هم براي استوديو كه با مهرباني يك چك مبلغ بالا براي من نوشت تا بتوانم اين كار را انجام دهم و آنها ديگر خودشان آن دوروبرها پيدايشان نمي‌شد و همه چيز را به من سپردند كه البته شرايطي بسيار عالي بود. به آنچه تيم من در حال انجامش بود اعتماد داشتند و به ما اجازه دادند، كارمان را بكنيم كه اين دقيقا چيزي است كه ما از يك استوديو به عنوان همكار مشترك‌مان انتظار داريم.

‌تماشاگر در تيزرهاي فيلم چيز زيادي از شخصيت سفيدبرفي با بازي كريستن استوارت نمي‌بيند. سوال من اين است، آيا واقعا شخصيت سفيدبرفي كه در قصه شخصيت اصلي و نشانه اصلي فيلم است، اينجا نقشي فرعي به حساب مي‌آيد؟

نه، او نقش اصلي فيلم است. من متخصص بازاريابي نيستم، اين روشي است كه سازندگان تيزرها انتخابش كردند. در تيزرهاي بعدي بيشتر شخصيت او را نمايش مي‌دهيم. ما فقط مي‌خواهيم نشان دهيم كه يك شخصيت بد در قصه است و بعد كسي را نشان مي‌دهيم كه به جدال با او مي‌رود. تاكنون فقط تيزرهاي اوليه را نمايش داديم. در تيزرهاي بعدي تماشاگران چيزهاي بيشتري از شخصيت سفيدبرفي مي‌بينند و با ديدن اين صحنه‌ها غافلگير مي‌شوند.

‌چارليز ترون به عنوان يك بازيگر زن عالي شهرتي به هم زده است. او چگونه به نوع بازي در نقش شخصيت ملكه شيطان‌صفت دست يافت؟ چون اين از آن نقش‌هايي است كه اگر به بازيگران خوبي سپرده نشود بد از آب در مي‌آيد.

وقتي كسي بخواهد شخصيت ملكه شيطان‌صفت را بازي كند، پيش پا افتاده‌ترين راه اين است كه در بازي‌اش از پانتوميم زيادي استفاده كند، اما آنچه كه چارليز ترون انجام داد و آنچه كه ما در اجراي اين فيلم سعي كرديم به آن برسيم اين بود كه اين شخصيت، واقعي از آب در بيايد. او به شيوه‌اي مدرن و واقعي براي اجراي اين نقش رسيد. او شبيه ملكه‌هايي كه در فيلم‌هايي مثل «آليس در سرزمين عجايب» مي‌بينيد، نيست.

نيازی به جراحی پلاستيک نيست

اين فيلم از آن جنس نيست. او اين نقش را به صورت شخصيتي آشفته بازي كرد كه با حالتي افسرده براي رسيدن به زندگي جاودانه در جست‌وجوي قلب سفيدبرفي است. به همين سادگي است! او از درون مرده اما مصمم است كه انتقام خانواده و قبيله‌اي كه در آن زندگي مي‌كرده را بگيرد؛ قومي كه توسط پادشاهان مختلف به آنها ظلم شده است. او قصد دارد دنيا تمام رنج‌هايي كه او كشيده را احساس كند. كاملا مرده است و هيچ چيزي از زندگي را احساس نمي‌كند تنها مي‌خواهد آن قلب را به دست بياورد و جاويدان زندگي كند و از مردمان انتقام بگيرد. او همواره با دسيسه‌هاي خبيثانه‌اي پيش مي‌رود. به طور باور نكردني‌اي از درون زخم خورده و آسيب‌پذير است. بازي او فوق‌العاده است.

‌قصه پشت پرده مابقي شخصيت‌ها چيست؟

همه شخصيت‌ها پيش‌زمينه داستاني غني دارند. همه آنها در زندگي چيزي بزرگ را از دست داده‌اند. مثلا ملكه، يك قلمرو پادشاهي را داشته و حالا خيلي چيز‌ها را از دست داده است. او خانواده و قبيله‌اش را از دست داده و راه‌حل ادامه زندگي‌اش را در سلطنت كردن يافته است. مانند يك اسب تروا از يك مملكت به مملكت ديگري مي‌رود و همه اين سرزمين‌ها را با حكومت خود از درون خالي مي‌كند. او مانند يك پري دريايي است كه به هر جا مي‌رود، مردمان آنجا را با زيبايي خودش جذب مي‌كند.

كوتوله‌ها همه چيزشان را از دست داده‌اند. آنها در معادن كار مي‌كنند. آنها كاشفان با استعداد معادن طلا هستند كه نور را در تاريكي مي‌بينند. روزي وقتي آنها از معادن بيرون مي‌آيند، دنيا برايشان تيره مي‌شود و تمام مردمان هم نژادشان را از دست مي‌دهند. مرد شكارچي هم همسرش را از دست داده است. سفيدبرفي هم يك پادشاهي را از دست داده، پدر و مادرش را از دست داده و عشق مردمان نسبت به خودش را هم از دست داده است. هركسي در اين داستان به نوعي و از طريقي چيزي را از دست داده است.

‌دوراني بود كه قصه‌هاي پريان متعلق به دنياي ادبيات بودند اما اين روزها اين آثار در هاليوود آثار جذابي هستند. چرا احساس كرديد الان وقت خوبي براي بازسازي چنين قصه‌اي است؟

اينها به صورت دوره‌اي پيش مي‌آيد. الان دوره ابرقهرمان‌ها و فيلم‌هاي در ابعاد عظيم است. كارگردان‌ها معمولا دنبال چيزي مي‌گردند كه در موردش مي‌دانند؛ حالا ممكن است كتاب كميك باشد يا يك داستان افسانه‌اي. اين طور پيش آمده كه الان دوره خوبي براي ساختن داستان‌هاي پريان شده است. البته مساله اقتصادي هم در ميان است. وقتي فيلمي با اين فضا پول زيادي مي‌سازد همه به اين قطار موفقيت سوار مي‌شوند! تهيه‌كننده فيلم ما تهيه‌كننده فيلم «آليس در سرزمين عجايب» نيز بوده و حالا دوباره تلاش كرده است تا روي يك داستان افسانه‌اي ديگر كار كند.

‌به نظر شما تفاوت مضمون اين فيلم با مضمون در فيلم «آليس در سرزمين عجايب» چيست؟

آن فيلم فضاي توهم‌گونه‌اي داشت و براساس تكنولوژي CG بود و خيلي آن‌جهاني بود اما فيلم ما يك فضاي واقعي دارد و يك فيلم بزرگ ماجراجويانه است. فيلمي با شمشير‌هاي درخشان، قلعه‌ها و برج‌هايي بر فراز تپه‌ها، اسب‌هاي جنگي و لباس‌هاي جنگ. اين يك قصه قرون وسطايي است. از آن نوع فيلم‌هايي كه مردم دوست دارند؛ مثل «گلادياتور» و «لارنس عربستان.» اين فيلم همان منظره‌هاي تاثير‌گذار و يك دنياي تخيل‌برانگيز بزرگ دارد.

نيازی به جراحی پلاستيک نيست

‌در مورد فيلم ديگري كه امسال از روي همين قصه ساخته شده يعني «آينه‌آينه» به كارگرداني تارسم سينگ چه مي‌دانيد؟ نظر شما در مورد برداشت او از داستان سفيدبرفي چيست؟

ما هر دو از يك‌جا آمديم. هر دو از صنعت تبليغات به سينما رسيديم. به همين دليل تارسم را مي‌شناسم. اين فيلم تغيير بزرگي در جهت فيلمسازي اوست. برداشت او از اين داستان به صورت كمدي است؛ ژانري كه تارسم در آن شناخته شده نيست. اتفاقا چون هر دو فيلم در مورد يك قصه هستند و با هم اكران مي‌شوند توجه بيشتري به خود جلب مي‌كنند. البته اين دو فيلم با هم تفاوت‌هايي دارند. فكر مي‌كنم براي هر دو ما جا باشد. اميدوارم هر دو موفق شويم و مردم تمايل داشته باشند هر دو نسخه را ببينند. مردم معمولا مي‌گويند «اوه، هاليوود دو فيلم از يك داستان با يك موضوع ساخته، عجب احمق‌هايي هستند!» و به همين خاطر اتفاقا همه درباره‌اش حرف مي‌زنند و فكر مي‌كنم اين مساله به شناخته‌شدن هر دو فيلم كمك مي‌كند.

‌آيا برنامه‌اي براي ديدن فيلم تارسم سينگ داريد؟

نمي‌دانم. اگر هم بخواهم بروم لباسي مي‌پوشم كه كسي مرا آنجا در سالن سينما نشناسد.

‌معمولا داستان‌هاي پريان با زباني با مردم حرف مي‌زنند كه نسل‌هاي مختلف آنها را درك مي‌كنند حتي اگر در طول زمان تغييراتي كرده باشند. فكر مي‌كنيد فيلم شما چه پيام كلي براي زندگي مردم، مخصوصا در مورد اتفاقات زندگي امروزه دارد؟

اين فيلم توسط كساني ساخته شده كه همه بهترين كارشان را انجام داده‌اند. وقتي جذب ايده يا موضوعي مي‌شوم، انتخاب مي‌كنم كه آن را بسازم و سپس انتخاب مي‌كنم كه چگونه آن را اجرا كنم. فكر نمي‌كنم انگيزه ديگري موجب ساختن يك فيلم شود. اين طور نيست كه يك فلوچارت جلوي خودتان بگذاريد و بگوييد ۹۰‌درصد مردم علاقه دارند يك كلاغ سياه را ببينند و ۱۰‌درصد دوست دارند اين را ببينند. من اين مسايل را به تيم بازاريابي واگذار مي‌كنم. ما فقط مي‌خواهيم جلو برويم و آن فيلمي را كه مي‌خواهيم بسازيم. به همين سادگي!

‌افسانه‌هاي پريان اساسا كاركردي تمثيلي داشته‌اند. به طور كلي با اين فيلم چه پيغامي را مي‌خواهيد به تماشاگران برسانيد؟

پيام من هم متفاوت از پيام قصه نيست. اين طور نيست كه يك نفر بنشيند و حكايتي تمثيلي بنويسد. اينها گفته‌هاي حكيمانه‌اي بوده كه سينه به سينه در ميان نسل‌هاي مختلف نقل شده و سپس كسي آنها را نوشته است. اينها قصه‌هايي بوده كه مردم دور آتش براي هم تعريف مي‌كرده‌اند. خدا مي‌داند اينها چند سال قبل از اينكه برادران گريم آنها را بنويسند، گفته شده است. آنها حكاياتي هستند كه به صورت قصه در متون مقدس هم نقل شده‌اند. مضموني كه در فيلم ما وجود دارد همان احساس قصه اصلي را به ما مي‌دهد.

در اين فيلم ما تماشاگران را با اين مساله روبه‌رو مي‌كنيم كه چگونه انسان در زندگي با بعضي شرايط سخت مثل از دست دادن افراد يا مرگ كنار مي‌آيد. اميدوارم ما حالت سخنران‌هاي نصيحت‌گويي را كه حرف‌هاي تكراري مي‌زنند، نداشته باشيم. حكايت ما اين است. اميدوارم چيز‌هاي زيادي در فيلم باشد كه مردم بتوانند درس‌هاي خودشان را از آن بگيرند. چيزي كه ما مي‌خواستيم، اين بود كه فيلمي بسازيم كه مردم را تحت‌تاثير قرار دهد و با آنها بماند. نمي‌خواستم فقط يك منظره زيبا و مسحور‌كننده باشد كه وقتي شما از سالن سينما خارج و سوار تاكسي مي‌شويد، يادتان برود. اميدوارم كه مردم آن را به ياد داشته و چيزي از آن ياد گرفته باشند.

نيازی به جراحی پلاستيک نيست

ما يك نمايش آزمايشي براي چند صد نفر ترتيب داديم؛ در ميان آنها جوانان هم زياد بودند. بسياري از واكنش‌ها به فيلم مثبت بود. آنها مي‌گفتند ما دوست داريم بچه‌هايمان را به ديدن چنين فيلمي بياوريم چون در اين فيلم‌ها به آنها ياد نمي‌دهند كه «اين‌طوري تيراندازي كن يا اين‌طوري با سرعت رانندگي كن.» اين فيلم پيام‌هاي اخلاقي زيادي دارد ولي نه اين طوري كه مثلا بگوييم «اين پيام اخلاقي فيلم براي شماست: نيازي نيست آرايش كنيد، حتي نيازي به جراحي پلاستيك نداريد. زيبايي در درون شماست!» درست است كه اينها جزو مفاهيم فيلم ماست اما اين‌گونه نيست كه جار بزنيم «... و اين پيام اصلي فيلم است.»

‌به نظرتان اين فيلم مناسبي براي كودكان است؟

بله. البته نه براي بچه‌هاي زير شش سال! مشخصا فيلم برای بچه‌هايي كه كهنه‌هايي با عكس سفيدبرفي استفاده مي‌كنند مناسب نيست! اما براي افراد هشت تا ۸۰ سال مناسب است. در فيلم براي هركسي با هر سني پيامي است.

‌اولين برخوردتان با داستان سفيدبرفي چه بود و چه زماني به جنبه‌هاي تلخ اين قصه رسيديد؟

من قبل از اينكه فيلم «سفيدبرفي» شركت ديزني را ببينم، كتاب را خوانده بودم. البته فيلم ديزني را هم ديدم. آن فيلم فضاي تلخ و وحشتناكي داشت، مثل جايي كه ملكه شيطان‌صفت مي‌گويد «براي من قلبش، جگرش و شش‌هايش را بياوريد!» داستان خشني است. در قصه اصلي، ملكه قلب، شش و جگر را مي‌خورد و بعد متوجه مي‌شود كه اينها اعضاي بدن يك گوزن بوده است. در پايان قصه هم «سفيدبرفي» او را به جشن عروسي دعوت مي‌كند و رقص او به مرگش در كفش‌هايي از فولاد ذوب‌شده مي‌انجامد. اين قصه‌اي با فضاي تلخ است و ما هم سعي نكرديم از اين تلخي دور شويم. ديسني هم همين كار را كرد. آنها قصه را به نوعي ديگر به تصوير كشيدند اما مضمون اصلي هر دو فيلم در واقع يكي است.

‌عناصر شاخصي در داستان سفيدبرفي هستند مثل آينه و سيب. از اين عناصر چگونه در اين فيلم استفاده كرديد، با توجه به اينكه مي‌خواستيد فيلم واقعي جلوه كند؟

بايد به ريشه اين ايده بپردازيد. آينه چه ارتباطي با شخصيت ملكه در فيلم دارد؟ چرا از آينه چنين چيزهايي را مي‌پرسد؟ آينه به او چه مي‌گويد؟ سيب نماد چيست؟ برمي‌گرديم به مساله حكايت‌ها. در اين فيلم تصاوير آييني زيادي ديده مي‌شود. اگر شما نوشته‌هاي فرويد يا يونگ را خوانده باشيد، در اين تصاوير نمادين مفاهيم بي‌شماري پيدا مي‌كنيد. تصاوير آينه، سيب، ماري روي درخت و جنگل تاريك، دنيايي بسيار غني است. ما هنوز هم از جنگل‌هاي تاريك به دلايل عجيبي مي‌ترسيم. درخت‌ها و پرندگان ترسناك نيستند، اما اگر كسي را داخل جنگل تاريكي قرار دهيم قطعا مي‌ترسد.

نيازی به جراحی پلاستيک نيست

‌چگونه سفيدبرفي را به يك شاهزاده خانم جنگجو تبديل كرديد؟ اين چه چيز‌هايي به جنبه اسطوره‌اي قصه اضافه مي‌كند؟

در مورد اين شخصيت، پرنسس جنگجو بودن يك ويژگي بيروني است نه دروني. او لباس جنگ به تن مي‌كند اما يك‌دفعه شبيه خواهرخوانده بروس‌لي نمي‌شود! بلكه اين لباس را براي محافظت از خودش مي‌پوشد و در ضمن بايد ملكه را بكشد. او از آن شخصيت‌هايي نيست كه سر مردم را از تن‌شان جدا كند. به ناگهان اين مهارت‌ها را به دست نياورده؛ اين يك مهارت مادرزادي و دفاعي است. مي‌داند كه بايد كسي را بكشد. اين فكر براي او تنفر‌انگيز است و آن شمشير خيلي سخت در دست او جاي مي‌گيرد.

‌چه شد كه تصميم گرفتيد از هشت‌كوتوله به جاي هفت‌كوتوله استفاده كنيد؟

واقعا نمي‌دانم، عجيب است كه چطور بعضي اوقات اين اتفاق‌ها مي‌افتد. اين‌طور نبود كه بگوييم «ما حتما بايد هشت‌كوتوله داشته باشيم.» گفتيم «بي‌خيال، بياييد هشت‌كوتوله داشته باشيم.» ما نمي‌خواستيم به اين وسيله از فيلم ساخته ديسني متمايز باشيم فقط مي‌خواستيم يك كوتوله اضافه كنيم.

‌چه نقشي در فيلم بازي مي‌كنند؟

آنها گروهي از موجودات هستند كه همه چيزشان را از دست داده‌اند و تحت‌تاثير سفيدبرفي تصميم گرفته‌اند كه براي بازگرداندن غرورشان بجنگند و به سفيدبرفي كمك كنند تا به پادشاهي برسد. آنها بانمك هستند اما اين يك كمدي اسلپ استيك نيست. در صحنه‌اي ري وينستن در نقش يكي از كوتوله‌ها در يك سخنراني تمثيلي درباره اتفاقي كه براي آنها به عنوان يك قوم افتاد، از ته دل صحبت و بعد فرار مي‌كند و موقعيت بانمكي ايجاد مي‌كند. آنها يك دار و دسته هيستريك هستند.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج