گفتگوی امین زندگانی با داود میرباقری
دندون طلا بهانه اولیه گفتگو با میرباقری ۵۷ ساله بود اما انتظار ۱۰ ساله و سوالات فراوان و از همه مهمتر حس خوب و همراهی او باعث شد تا مسیر گفتگو از دندون طلا به مختارنامه و کارهای دیگر کشیده شود. مسیر به جایی رفت تا بفهمیم او چطور توانسته تاریخ را با معجون هنر و درام به کام ما بریزد.
مجله همشهری جوان - احسان ناظم بکایی، سعیده نیک اخیر: و حالا بالاخره گفتگویی مفصل با داود میرباقری. دندون طلا بهانه اولیه گفتگو با میرباقری 57 ساله بود اما انتظار 10 ساله و سوالات فراوان و از همه مهمتر حس خوب و همراهی او باعث شد تا مسیر گفتگو از دندون طلا به مختارنامه و کارهای دیگر کشیده شود. مسیر به جایی رفت تا بفهمیم او چطور توانسته تاریخ را با معجون هنر و درام به کام ما بریزد.
امین زندگانی به دعوت همشهری جوان روبروی داود میرباقری نشست تا به بهانه سریال «دندون طلا» با او درباره این اثر و کارنامه هنری اش گفتگو کند.
کمبود سوژه حرف خنده داری است
دلیل دعوت ما از امین هم همکاری مستمرش با استاد است. زندگانی پیش از این در چهار سریال میرباقری بازی کرده است. نقش یک یاز مهاجمان ناشناس در حمله به خانه خلیفه سوم در سریال امام علی (ع)، زید در معصومیت از دست رفته، مسلم بن عقیل در مختارنامه و عطا واعظی را در شاهگوش بر عهده داشته.
گفتگوی ما بیشتر از دو ساعت طول کشید و فضا چنان پرهیجان بود و میرباقری آنقدر راحت و آرام حرف می زد که حاضران در دفتر، از این ماجرا متعجب شده و به وجد آمده بودند.
امین زندگانی: کار با آقای میرباقری شبیه اولین شیرجه در استخر در اول تعطیلات تابستانی است که همیشه حس سبکی، هیجان و لذت دارد. هر سال یک جوری انتظار می کشی تا تابستان بیاید و این حس تکرار شود. در موقع کار با آقای میرباقری همین حس را دارم و از بازیگری لذت می برم. همین می شود که در کارهای میرباقری همه را متفاوت می بینید. مدیریت، دکوپاژ، متن و دیالوگ ها در حد استادانه است اما یک چیزی هست و آن هم، همین حس لذت و رهایی و غوطه ور شدن است که در کارهای بقیه نیست.
- میرباقری: در کارهای نمایشی، بازیگری اگر نگوییم تنها و تنها ابزار انتقال من به مخاطب است، باید بگویم بخش عمده آن است. بازیگر خیلی برایم اهمیت دارد به این دلیل که قرار است همه مفاهیم ذهنی من، تمام کاراکتر و جزییاتی را که با آنها در قالب آن شخصیت زندگی کرده ام، به مخاطب منتقل کند پس نمی شود نسبت به آن کم توجه بود. من بارها به بیشتر بازیگرانی که ارتباطمان صمیمی تر بوده گفته ام خواهش می کنم اگر جمله ای را دوست ندارید و قبول ندارید، نگویید! چون درک و دریافت و از همه مهمتر باورتان برایم مهم است.
اگر در این حوزه کوچکترین ابهامی وجود داشته باشد، نمی توانم ارتباط تنگاتنگم را با مخاطب داشته باشم. سر فیلمی که نمی خواهم اسمش را ببرم به دلیل مشغله زیاد و اعتماد زیادی که به بازیگرم داشتم، به خودم گفتم چون شناخت دو طرف از هم خوب است، کار را به خود او واگذار می کنم اما زمانی که تصویر را روی پرده دیدم دو دستی توی سرم زدم! چون اتفاقی که باید می افتاد در چشم او نیفتاده بود و کار در ارتباط با مردم به مشکل خورد.
امین زندگانی: واقعا هم این کار، تجربه عجیبی است. من آن را در «معصومیت از دست رفته» به سختی شروع کردم چون اول قرار نبود آن نقش را بازی کنم و نظرات چندان نسبت به من موافق نبود اما روز سوم، آقای میرباقری چیزی به من گفتند که لذت از همان موقع شروع شد. جالب است که هر روزی که آفیش می شوید، خوشحال باشید؛ چون می دانید قرار است از بازی لذت ببرید و در فضایی دوست داشتنی غوطه ور شوید.
- میرباقری : بازیگری مسئله پر اهمیتی در حوزه نمایش است. من تفاوتی در بازی برای سینما و تلویزیون و تئاتر قائل نیستم؛ فقط کمی اصلاحات در هر بخش می خواهد ولی جوهره یک یاست. شاید لذت امین از همین ناشی می شود که بازی را با اعتقاد و دوست داشتن انجام می دهد.
سر کار «مختارنامه» فرهاد اصلانی یک جا گریه می کرد. من دعوایش کردم. گفتم ابن زیاد که گریه نمی کند. گفت «نمی توانم! تو شخصیت را به من اینطور نشان دادی.» من قانع شدم چون وقتی شخصیت را اینطور و در این قالب و چشم انداز، تعریف کرده ام، این حرکت برای او منطقی است.
شاید یک بخشی از احساس امین، ریشه در همین داشته باشد. من همیشه رابطه ام را با همه شخصیت های مثبت و منفی اینطور تعریف کرده ام چون در درام نویسی، فرقی نمی کند شخصیت ها منفی یا مثبت باشند، همگی مخلوق ذهن شما هستند. با همه آنها ارتباط دارید و به یک اندازه دوست شان دارید. وقتی شخصیت را به بازیگری می سپارید باید حس را به او منتقل کنید تا بتواند با توجه به حال و هوا و درک شما، آن شخصیت را در عالم واقع بازآفرینی کند. بنابراین اولین کاری که من می کنم این است که شرایطی برای بازیگر بسازم تا بفهمم او نقش را دوست دارد یا نه. قطعا اگر دوست نداشته باشد، نتیجه خوبی نمی گیریم.
امین زندگانی: شما به جز ایجاد این فضا، به جوان ها خیلی اعتماد می کنید؛ مثلا من تازه ۱۹ ساله بودم که سر سریال امام علی (ع) آمدم و برای شما، دستار بستن من که سیاهی لشکر بودم هم مهم بود یا مثلا ۱۶ سال پیش دادن نقش نیر در تئاتر دندون طلا به ستاره اسکندری که اولین نقش مهم تئاترش بود یا فرهاد اصلانی که اولین کارش، یزید سریال امام علی (ع) بود.
- میرباقری: اتفاقا این جور جاها راحت تصمیم می گیرم چون انرژی و معصومیتی که بازیگر جوان دارد، خیلی خوب است. او هنوز درگیر مسائل حرفه ای و حاشیه ای نشده و می خواهد همه خودش باشد. ارتباطش با نقش به واسطه آن انگیزه درونی می تواند همان مطالبه من را برآورده کند. در مورد ستاره اسکندری، دو جلسه سر تمرین آمد و من فهمیدم چه انرژی و صداقت و ایمان عجیبی در او نهفته است. اصلا شک نکردم و با خیال راحت نقش را به او سپردم.
امین زندگانی: ریسک نبود؟
- میرباقری: باید ترکیب متعادل را چید تا برای همه، جای کار باشد. هم برای جوانان و هم برای پرسابقه ها. این ترکیب خیلی متنوع است. من به جوانان و انرژی شان ایمان دارم و بنابراین هر وقت بتوانم و فضا اجازه بدهد، این کار را می کنم. من با اشتیاق به سمت جوانان رفته ام و همیشه جواب گرفته ام.
امین زندگانی: وقتی نگاهی به کارهای آقای میرباقری در این ۲۷ سال می اندازیم، نموداری با سرعت و شیب رو به بالا می بینیم که تداوم دارد، این تداوم خیلی مهم است. این یعنی هنر و امضا و اثر هنری. راستش در این سال ها، بازیگران زیادی برای یک بار در کارهای شما بازی کرده اند و ماندگار شده اند و دیگر به هر دلیلی بازی نکرده اند. واقعا دلم می خواهد از شما بپرسم اگر من هم مثل مرحوم مهدی فتحی که ماندگار شد و رفت بروم، چه حسی به من دارید؟
- میرباقری: خدا نکند! ولی ببینید شما وقتی کاری را شروع می کنید تا حدی تحت تاثیر جبر زمان هستید. من خیلی دوست داشتم در بعضی کارها با بعضی دوستان کار کنم اما شرایطی پیش می آید که نمی شود. من تا به حال جز یکی دو مورد خاطره بدی از بازیگرانم ندارم و اتفاقا اگر نقشی باشد که بازیگرانی که قبلا با آنها کار کرده ام بتوانند آن را بازی کنند، استقبال می کنم. با آنها، چند گام جلوتر هستید چون نقاط مشترک را قبلا پیدا کرده اید. من برای تو یک برنامه ریزی دیگری کرده ام.
یک نفر، حدود ۳۵ سال در مسیری حرکت کرده و حس می کند در این مسیر، چند نفر دارد که پا هستند کار بزرگی را تا مقصدی پیش ببرند، تو یکی از آنهایی. تو با همان ایمان به من، در شاهگوش، خودکشی کردی؛ نقشی را بازی کردی که خیلی ها از آن خوششان نیامد. من گفتم پس خوب بازی کردی، چون نقش تو همین بود که کسی خوشش نیاید. این نشان می داد یک بازیگر، صادقانه تلاش کرده تا روح آن نقش را نشان بدهد.
امین زندگانی: من کارهای شما را دقیق بررسی کردم. دیدم در این سال ها چه اتفاقی برای کارهای شما افتاده است، سوالی که برایم پیش آمد این است که چرا آقای داود میرباقری این همه سال می آید در جزیره به نام «مختار» ساکن می شود و تمام راه های ارتباطی اش را با یک اثر یا یک موج سواری دیگر می بندد! چرا آقای میرباقری هیچ وقت تصمیم نگرفته که به سمت جشنواره ای شدن حرکت کند؟ چرا ایشان با توانایی هایی که دارند، هیچ وقت این دغدغه برایشان پیش نیامد که به خارج مرزها نگاهی داشته باشند؟
در مقابل این دغدغه برایش پیش آمد که دندون طلا را بسازد؟ البته منظورم کتمان یا نفی مسیر نیست. واقعا چرا هیچ وقت موج سواری نکرده اند؟ معمولا یک هنرمند دوست دارد پایش را فراتر از مرزها بگذارد. مرزهای آقای میرباقری کجاست که اینقدر تاثیرگذار است و حاضر نیست موج سواری کند و آماده است موج باشد؟ چه بسا باید حمایت می شده اند و نشده اند؛ بلکه گاهی اینقدر فشارها زیاد شد که باعث شد آسیب فیزیکی ببینند و اذیت شوند. آیا این آدم توانایی شرکت در جشنواره ها و کسب افتخارات و جوایز را ندارد؟ که صددرصد دارد. پس چرا تمایلی وجود ندارد؟ چرا این آدم دوست دارد همیشه موج باشد که هست.
- میرباقری: به هر حال من در بخشی از کارم باید به نیازهای روحی خودم توجه کنم. بدون مبالغه در تمام این سال ها به دنبال این بودم که روح پر چالش خودم آرامش پیدا کند. بنابراین رفتم سراغ چیزهایی که به من این امکان را می دادند. زندگی بهتر من در این نوع مناسبات معنا می شود؛ یعنی من وقتی زندگی راحت تری دارم که بیشتر بفهمم نه اینکه چهارتا عکس و جایزه داشته باشم. واقعا هیچ وقت نرفته ام سراغ موضوعی که مسئله و دغدغه ام نبوده. همیشه سراغ مسائلی رفته ام که بیش از مخاطب، اول روح خودم را درگیر کرده است.
دلم خواسته بیشتر بفهمم که امام علی (ع) چه کسی بوده؟ نکته دیگر اینکه اصل و اساس و ریشه کار ما بر ساخت اندیشه استوار است، چون من از دنیای نمایش می آیم. من از روز اولی که قدم به حوزه هنر گذاشتم، فهمیدم که این حوزه، حوزه اندیشه است؛ حوزه ای است که می توانی به نیازهای خودت و به فهم بهترت از جهان پاسخ بدهی. اگر با این دیدگاه بیایی و اگر با خودت صادق باشی، باید دنبالش بروی تا شاید بعد از ۴۰ سال بگویی: «یافتم».
امین زندگانی: اما هزینه گفتن این یافتم خیلی بالاست...
- میرباقری: آن سرگشتگی که من در این سال ها داشتم، در این نقطه مقداری از آن را پیدا کردم. در این صورت است که زندگی ات معنا دارد. من وقتی خودم را در این مناسبات تعریف می کنم، زندگی آرام تری دارم. برای من کشف جهان مختار لذتبخش تر از این است که کاری بسازم که با جهان بزرگتری از کشور خودم ارتباط داشته باشم و با آدم های دیگری از همکارانم عکس بگیرم! وقتی من آن جهان را می فهمم، احساس می کنم که این آدم (مثلا مختار) مقداری شبیه خودم بوده و مقداری شبیه من نبوده و من تلاش کردم تا در این کار تا این حد به آن نزدیک شوم و این، حوزه اندیشه ام را گسترش می دهد؛ اینها کمک می کند به زندگی آدم. حداقل در زندگی من این تاثیر را داشته است؛ یعنی من اگر رفته ام سراغ دندون طلا، مسئله من این بوده و بی دلیل سراغش نرفته ام.
امین زندگانی: چرا وقتی شما می گردید و مختار را به عنوان شخصیتی که می شود در کنارش این حرف ها را زد، پیدا می کنید به دل مردم می نشیند؟ چرا دندون طلا بعد از این همه سال که از اجرای موفق تئاتری اش گذشته، با اجرای این سریال و تاثیرش در مخاطب، با تمام بدبینی هایی که این شبکه بین مردم ایجاد کرده، باز خریداری و دیده و تبدیل به دغدغه مردم می شود؟ چه می شود که دغدغه های ذهنی شما به یک سوژه مورد علاقه و جذاب برای مردم تبدیل می شود؟ در یک دهه شما می بینید که ما دچار خلأ سوژه هستیم، آیا هنرمندها به کاری که می کنند اعتقاد ندارند؟ آیا به دنبال موج سواری هستند؟
- میرباقری: نه، نه، ابدا من این حرف ها را قبول ندارم. اینها چیزهایی است که تحمیل می شود و بعد به باور کاذب برای مردم تبدیل می شود. این چیزها تبدیل به باور مردم شده که مشکلات مانع کار است. من معتقدم جهان اینقدر فراخ و وسیع است و آدم ها اینقدر در آن متنوع اند که کمبود سوژه حرف خنده داری است! من معتقدم به تعداد آدم های روی کره زمین، قصه وجود دارد.
همین تعداد آدمی که اینجا نشسته ایم هر کدام مان یک شخصیت و قصه و سرگذشت داریم. اگر این شخصیت درست شناخته شود، ویژگی ها و خواص و اندیشه هایش درست شناخته شود، قصه قدرت حرکت پیدا می کند. قصه هایی ساخته می شود حیرت آور! بخشی از اینها حرف مفت است. ممکن است مشکلاتی وجود داشته باشد ولی اینها همه مشکلات و موانع نیستند، بخشی از آن به خودمان برمی گردد و اینکه ما چقدر نسبت به ابزاری که داریم، مسلح هستیم و چه شناختی از تاثیرش داریم.
امین زندگانی: تکنسین بودن می تواند این مشکل را حل کند؟
- میرباقری: فن در سینما همه اش این نیست که ما دکوپاژ کنیم، خوب نور بچینیم، خوب زوایای لنز را بشناسیم و ... در واقع بخشی از فن در ذات قصه نهفته است. ما از این بخش غفلت کرده ایم. چقدر در این سال ها تلاش کرده ایم که این بخش از کار را تقویت کنیم؟ نهایتا این قصورها منجر به جمود موجود می شود. فن اصلی درام اینجاست که تو بتوانی یک قصه را خوب روایت کنی، یک شخصیت را خوب طراحی کنی، یک کشمکش زیبا خلق کنی، یک سکانس موثر بسازی... اینها همه اش فن است و بسیار مهم.
اگر اینها وجود نداشته باشد، تو هزار و یک امکان فنی را بیاوری سر صحنه، وقتی این بخش از کارت لنگ می زند، نتیجه نمی گیری و در اصل اتفاقی نمی افتد. به اعتقاد من این بخش خیلی مبنایی و کلیدی است. من هیچ وقت در هیچ دوره ای احساس نکردم که سوژه کم دارم چون نگاهم به جهان پیرامونم اینگونه نیست. اگر بتوانم در جهانم امین زندگانی را بفهمم، غوغا می کنم. همه امکانات را بسیج می کنم که نگهش دارم.
امین زندگانی: پس مشکل این ایستایی و عدم جذابیت چیست؟
- میرباقری: اینها برمی گردد به عدم شناخت ما از ابزاری که داریم. پس به نظر من انسان شناسی بخش بزرگی از کار است چون کارم مبتنی بر انسان است، چون آدم ها کار من را می سازند. باید قبول کنیم که در بعضی حوزه ها آنطور که باید و شاید تخصص لازم را نداریم. لذا در بعضی کارها احساس می کنیم حرفی برای گفتن نداریم. این بخشی از رمز جذابیت و دلنشینی کار است. بخشی از کار برمی گردد به اینکه شما کار را فقط برای دل خودت نمی سازی. بله شرط اصلی برای خلق و تولد خودت هستی اما باید محاسبه ای هم بکنی که این کار را برای چه کسی می سازی؟
این بخش تا حدی برمی گردد به شناخت مسائل فنی. بالاخره یک کار دراماتیک باید ذاتش مبتنی باشد بر اصول و قواعد دراماتیکی که لازمه تعریف کردن یک قصه خوب است. حالا شما می گویید که من می خواهم این اندیشه را به اشتراک بگذارم. اندیشه ام را که فقط برای خودم تنها نمی خواهم؟! من این عطش را داشتم، این مسیر را رفتم و به این چیزها رسیدم... به اشتراک گذاشتن همه اینها لذت و حس و حال خوبی دارد. طیف وسیعی از آدم ها را در کشف معرفتی که کرده اید، سهیم و شریک می کنید. من این جور محاسبه می کنم، برای اینکه به نتیجه برسم، کافی است قصه ام را درست روایت کنم. بدون تحمیل و بدون فشارهای خارجی و بدون موانع دست و پاگیر.
امین زندگانی: دندون طلا را هم در راستای همین مسئله بازسازی کردید؟
- میرباقری: در همین دندون طلا اتهاماتی را از سوی جمعی می پذیرم ولی ضرورت قصه من ایجاب می کند که در این فضا برود و اگر نرود، اثر نمی کند. باید برود در دهه ۴۰، لات ها و کلاه مخملی ها بیایند که من بتوانم این قصه را اینجور که جانش است، دربیاورم. این فضا را ضرورت کار دراماتیکی که می خواهم بکنم تعیین می کند. من در قصه ای که می خواهم کار کنم، از باب مصلحت اندیشی و از بابا اینکه چه خواهند گفت، باج نمی دهم.
شاید یکی از دلایل عمده اش این باشد که تماشاگر حرف هایی که زده می شود، فضایی که خلق شده و مناسبات را قابل فهم و درک می بیند و دوستش دارد. در واقع باید قصه را به اقتضای قصه روایت کرد. باید دید آدم های قصه در چه فضایی موثرتر نفس می کشند. قطعا چنین قصه ای با بخش وسیعی از مخاطبان ارتباط برقرار می کند.
ارسال نظر