حمیدرضا آذرنگ: مي خواهند هويت تئاتر را بگيرند
يك جاهايي به علت مسائل شخصي و دل نگرانيهايي كه بابت از دست دادن موقعيتها داريم اتفاقات بزرگ را نميبينيم.
هر مديري كه ميآيد سليقه خودش را به تئاتر اعمال ميكند و ما تئاتريها هم كاملا منفعل به آنها اجازه ميدهيم براي ما و تئاتر هر تصميمي كه ميخواهند بگيرند
حمیدرضا آذرنگ براي تئاتريها نامي آشنا و قابل اطمينان است، آنقدر قابل اطمينان كه اغلب تئاتری ها با هر سلیقه و منش و مسلکی او را دوست دارند و حالا چند سالي است كه به طور محسوس مورد توجه و علاقه سینمایی ها هم قرار گرفته . هنرمندی که بازیگری را به صورت حرفه ای در سال ۸۰ با بازی در «شوخیهای خدا» مجموعه سه اپیزودی قصههای شهر جنگی اثر حسن برزیده آغاز کرد و سه سال پس از آن در «هفت شب» (امیر قاسم راضی) حضور یافت.اما حضور آذرنگ در عرصه تئاتر حرفه ای ، تولدی افتخارآفرین بود.
سال ۸۵ مصادف شد با دریافت جایزه اول نویسندگی از جشنواره فجر برای نمایش «خیال روی خطوط موازی» و این آغازی شد برای سایر افتخارات هنری آذرنگ در این عرصه. در مدیوم سینما هم با بازی در فیلم سینمایی «ملکه» توانست دیپلم افتخار بهترین بازیگر مکمل مرد در جشن منتقدان سینمایی ایرانرا از آن خود کندو پس از آن هم حضوري موفق در فيلم «آسمان زرد كم عمق» را تجربه كرد. آذرنگ اما با مجموعه شاهگوش ،مهمان شبکه نمایش خانگی شد.
سريال شاهگوش و نقش سرگرد سرخي اين بار علاوه بر هنر بي بديل وي در اجرا ، شهرتش در ميان مخاطبان عام تر سينما را افزايش داد .در هنگام گفتوگو با «قانون» ميگويد خيلي ر به تئاتر وفادار است وقتي بين صحبتهايمان حرف تئاتر مي شود تن صدايش را آرام پايين مي رود و آهسته ميگويد كه «من تئاتر را خيلي دوست دارم» و آنقدر شمرده اين را ميگويد كه ميتواني بشماري حساب تمام اين سالهاي عاشقي آذرنگ و تئاتر را...
تئاتر هيچوقت آن حال واوضاع خوبي را كه بايد داشته باشد نداشته چونكه نگاه به تئاتر هيچوقت نگاه خوبي نبوده است. از لحاظ مالي به كنار، چون بحث بودجه مشكل هميشگي تئاتر بوده و هست اما جدا از بحث مالي حتي نگاه عاطفي و حمايتي هم به تئاتر نشده است آن اندك بودجه اي را هم كه به تئاتر تخصيص مييابد استفاده درست و اجرايي نميشود.
اوضاع سالنهاي دولتي كه كاملا مشخص است! و تنها اتفاق خوب اين سالهاي تئاتر سردرآوردن سالنهاي خصوصي اجرا از دل جامعه است .اين اتفاق نويد آنرا ميدهد كه تئاتر در دل مردم نفوذ كرده و فقط متعلق به قشري خاص و حتي محدوده جغرافيايي خاصي نيست.اوضاع سينما كاملا با تئاتر متفاوت است البته من خيلي نميخواهم راجع به كارهاي خودم صحبت كنم.
بازي كردن در مديوم سينما و تئاتر متفاوت است؟
وقتي مفهوم بازيگر شكل ميگيرد ديگر مديوم آن تفاوتي نميكند. بازي بچههاي تئاتري اتفاق ويژهاي است كه حتي با نوع سالن و دوري يا نزديكي از مخاطب فرق ميكند اينكه شما بدانيد چقدر تا مخاطب فاصله داريد و اين حجم نفس بين شما چقدر است اين همان مفهوم فوكوس و لنز و ساير تكنيكهاي سينمايي است بنابراين اصل بازي تفاوتي نميكند البته ويژگي هايي دارد كه با سينما متفاوت و حتي از آن سخت تر است.
سخت تر به آن معنا كه نياز به تمركز خيلي بالاتري دارد. مثلا در تئاتر شما هيچگونه فرصت آزمون و خطايي نداريد و تمام اشتباهات شما درسكانس اول ثبت ميشود.
شما در تئاتر هم سه مقوله بازيگري،نويسندگي و كارگرداني را تجربه كردهايد، كداميك برايتان جذاب تر است؟
واقعا نميتوانم بين اين سه مقوله تفاوتي بگذارم اگر بگويم بازيگري را بيشتر دوست دارم براي روزهاي نويسندگي،روزهايي كه با شخصيتهاي داستانهايم عشقبازي ميكنم و نمايشنامه مينويسم تنگ ميشود اگر بگويم نويسندگي،آن كلنجار رفتنها با بازيگران و عوامل را براي درآوردن نقشها ناديده گرفته ام .
حقيقت اين است كه هركدام از اين نقشها شيريني و جذابيت خودش را برايم دارد و تنها سعيام بر اين است كه در مقام هركدام كه قرار گرفتم كارم را به بهترين نحو ممكن انجام دهم. من زماني كه بازيگر هم هستم سعي ميكنم نظراتم را براي بهتر شدن نتيجه كلي كار در مورد متن بگويم و وقتي هم كه كارگردان هستم نيزهمينطور.
اين روزها بيشتر ترجيح ميدهم بازيگر باشم و كمتر سراغ نويسندگي بروم و علت آن هم ظلمي است كه به نويسندگان تئاتر شده و با آنها رفتار غلطي ميشود.
يك نويسنده چند ماه طول مي كشد ايدهاي به ذهنش برسد و بتواند آن را بنويسد اما روي صحنه حسابي در حق نوشته اجحاف مي شود وقتي اين حرفها را ميزنم به ياد نمايش «ترن» ميافتم ،۸ ماه تمام با شخصيتهاي آن نمايش زندگي،گريه و خنده كرده بودم اما وقتي به اجرا رسيد قطعه قطعه شد.
نويسنده در تئاتر كمترين بها را دارد.من به خاطرزخمهايي كه خوردم تصميم گرفتهام كمي گوشهنشين باشم و استراحت كنم تا بلكه ميل به نوشتن را در خودم احساس كنم اين اتفاق فقط هم در مورد من صدق نميكند بلكه براي اكثر نويسندهها نيز اتفاق مي افتد.
اين باعث بي انگيزگي نويسندگان جوان و مانع حضور تازه نفسها نميشود؟
دقيقا همينطور است،نويسندگان جوان با انگيزه و انرژي خاصي وارد فضا شده و بعد از مدتي به علت شرايط حاكم دلزده و خسته ميشوند. الان تمام پيشكسوتان تئاتر پراكنده شده اند در سينما و تلويزيون و درحقيقت هرجايي غير تئاتر. چه كردهايم كه تئاتر به چنين حال و روزي افتاده؟ چرا پيشكسوتاني كه خود خالق حماسه تئاتر بودهاند اين روزها از آن دور شدهاند؟
هر مديري اعمال سليقه خود را دارد اما ما تئاتريها در قبال اين سياستها چه كردهايم؟هر مديري كه ميآيد سليقه خودش را به تئاتر اعمال ميكند و ما تئاتريها هم كاملا منفعل به آنها اجازه ميدهيم براي ما و تئاتر هر تصميمي كه ميخواهند بگيرند.اين زخمها تنها زخم من نيست، زخم حسين پاكدل نيز هست كه به خاطر سلايق شخصي،ترس از دست دادن پستها و ميزها اجازه اجرا از تئاترش گرفته و اين زخم بر روح او وارد ميشود. الان وضعيت تئاتر خموده است.
يك تئاتري هويت شغلي ندارد هيچكدام از قرارها به فعليت نرسيده، در نشانهگذاريها و تشخيص نشانهها اشتباه شده است. ما تئاتريها هويت نداريم و وقتي هويت نداريم يعني وجود نداريم. ما هنوز و پس از اين همه سال نتوانسته ايم به سياستمداران بفهمانيم كه تئاتر ارزشمندترين و معتبرترين راه براي فرهنگ سازي جامعه و فاخرترين هنردنياست كه وقتي در مجلس براي تصميمگيري مينشينند اضافي بودجهها را به تئاتر تخصيص ندهند.
اين نگاه غلط است بايد به آن ها فهماند كه لازم است آنها تئاتر ببينند.با تئاتر حرفهاي كشور برخوردهاي غلطي ميشود.من هميشه ياد آن خانمي مي افتم كه مسئول فرهنگي كشور بود و در برنامه «هفت» شركت كرده و فيلمها را قلع و قمع ميكرد و وقتي از او پرسيدند كه فيلم ميبيند، گفت نه!
اينها دردهاي جامعه است كه اگر درمان نشود هزينههاي بالاتري براي جامعه دارد البته من بيشتر از خودمان،يعني ازتئاتريها دلخورم.من يك بازيگرونويسندهام چرا بايد بروم و درمورد معماري ساختمان نظر دهم؟ اتفاقي كه در مورد تئاتر شهر افتاده و چون خيلي از تئاتريها در مورد اين فاجعهاي كه براي تئاتر شهر رخ داده دخيل هستند، قدرت اعتراض به شرايط هم از ما گرفته شده.
يادم هست كه معاون وزير در جلسه كارگردانان در تئاتر شهر نشسته بود و خود ما تئاتريها كاري كرديم كه به او القا شد كه مي تواند در مورد تمام اجزا و اركان تئاتر نظر دهد، به مسئولان فرهنگي و دولتي به چشم منجي نگاه مي كنيم در حالي كه آن ها خدمتگزار ما هستند و وظيفه شان اين است كه براي رفاه ما خدمت كنند.
جسارت اين را نداريم كه حرف بزنيم، چرا؟ چون خودمان هم آلوده شدهايم.متاسفانه اتفاق غلطي كه افتاده اين است كه دولت دارد هويت را از تئاتر ميگيرد و براي همين مراكز دولتي تئاتر خطاهاي بيشتري را انجام ميدهند. در تمام دنيا هزينه كردن براي تئاتر و فرهنگ افتخار است در صورتيكه در اينجا اوضاع اينگونه نيست.
اين سالها شاهد حضور بازيگران تئاتر در سينما و همينطور عكس اين قضيه بودهايم، شما اين اتفاق را چطور ميبينيد؟
چه اشكالي دارد؟ از نظر من اين موضوع اهميت چنداني ندارد چرا كه مي دانم ماندن در تئاتر بسيار سخت است و اگر كسي در حد و اندازههاي آن نباشد دوام نميآورد. البته اگر تئاتر، تئاتر باشد نه هر دلقك بازياي براي خنداندن مردم جاي نگراني نيست.موضوعي كه دردآور است اين است كه كساني كه هنوز مي توانند كار كنند مانند بهرام بيضايي ، اجازه كار نداشته باشند وگرنه خاصيت تئاتر اينگونه است كه نابلدان را پس ميزند ، بنابراين تردد بازيگران به آن هيچ جاي نگراني ندارد.
فكر نميكنيد دير به عرصه سينما وارد شدهايد؟
من به اين موضوع فكر نمي كنم هر اتفاقي به موقع و در زمان خودش مي افتد.
براي فيلم «آسمان زرد كمعمق» چگونه انتخاب شديد؟
من با سعيد ملكان عزيز رفاقت ديرينهاي دارم. سعيد به من زنگ زد و گفت بيا، بهرام توكلي تو را براي فيلمش ميخواهد. من رفتم و فيلمنامه را خواندم و به شدت آنرا دوست داشتم البته با خروجي آن كاري ندارم چرا كه چيزي كه در نهايت حاصل شد با فيلمنامهاي كه من خوانده بودم حسابي تفاوت ميكرد. فيلمنامه را خيلي دوست داشتم و براي همين به سرعت قرارداد بستم و از كار كردن با آن تيم هم حسابي لذت بردم.
با توجه به اینکه «ملکه» هم در محتوا و هم در فرم موفق بوده و مورد اقبال منتقدین و داوران فجر قرار گرفته چرا آنطور که باید و شاید نفروخت؟
اگر بخواهم در مورد فيلم «ملكه» صحبت كنم ابتدا بايد از محمد علي باشه آهنگر حرف بزنم كه آشنايي من با او به اوايل دهه 70 باز ميگردد و اين آشنايي تا زماني كه او فيلم «بيداري روياها» را ساخت ادامه داشت كه از من خواست در آن فيلم بازي كنم و پس از آن رسيديم به «ملكه» و بازي در نقش سيف ا... كه آن را قبول كردم. ملكه فيلم بزرگي است چون مفهوم بزرگي دارد .
افسوس من اين است كه يك جاهايي به علت مسائل شخصي و دل نگرانيهايي كه بابت از دست دادن موقعيتها داريم اتفاقات بزرگ را نميبينيم وگرنه من براي ملكه ناراحت نيستم، فيلم «ملكه» در جشنواره فيلم فجر براي موارد زيادي كانديداي دريافت جايزه شد اما هيچ جايزهاي نگرفت اما همان سال توانست ۱۱ جايزه جشن خانه سينما را از آن خود كند تمامي اينها سليقه است و خيلي معيار خوبي براي محك زدن سطح يك فيلم نيست.ملكه فيلم سخت و باارزشي است.
آيا اين حقيقت داشت كه ۸ ماه براي بازي در اين فيلم ريشهايتان را نزديد؟
بله ،من براي بازي در نقش سيف ا... ۸ ماه اصلاح نكردم و ريشهايم را نزدم .البته در اين بين فيلم ديگري هم بازي كردم اما سيف ا... براي من اتفاق ويژهاي است كه خيلي او را دوست دارم و هيچوقت هم تمام شدني نيست.من با «حميد» فيلم «آسمان زرد م عمق» هم خيلي دوست هستم اما رفاقتم با سيف ا... خيلي ويژهتر است و هنوز كه هنوز است من و سيف ا... با هم گپ ميزنيم ،درددل مي كنيم و كافي شاپ مي رويم، سيف ا... تمام شدني نيست.
با بررسي كارنامه هنري شما به اسمهاي خاصي برمي خوريم كه اين شائبه را پديد مي آورد كه شما با سبك خاصي از كارگرداني راحتتريد و با كارگردانان خاصي كار ميكنيد، سوال من اين است كه معيار شما براي انتخاب نقشهايتان چيست؟
فيلمنامه و فيلمنامه و فيلمنامه. مسلما اولين برخوردي كه يك بازيگر با فيلمي دارد فيلمنامه است در مرحله اول اصلا صاحب اثر را نميبيني و تمام برخوردت با اثر است، اين كه با كارگردان صحبت كني و در مورد نوع نگاه و ديدگاههايتان براي آن فيلم حرف بزنيد مرحله بعدي است. آنچه كه باعث ميشود محكم انتخاب كنم فيلمنامه خوب است.
من قبل از شاهگوش لهجههاي مختلفي را كار كرده بودم دقيقا قبل از شاهگوش مجموعه «يلدا» را كار كردم كه در آن شاهرودي صحبت ميكردم كه بسيار لهجه سختي است.
براي شاهگوش هم سعي كردم لهجه كرمانشاهي را به بهترين نحو اجرا كنم.بعد از اينكه شاهگوش به بازار فيلم آمد خيليها از كرمانشاه به من زنگ ميزدند و گمان مي كردند كه من كرمانشاهي هستم حتي يكي از دوستانم از كرمانشاه تماس گرفت و گفت كه ميخواهند كتابي براي مفاخر كرمانشاه چاپ كنند و اسم من را هم بياورند كه به او گفتم اولا هيچكس تنها با يك كار،جزو مفاخر محسوب نميشود و درثاني من اصلا كرمانشاهي نيستم كه باز هم باور نميكرد .
اما اگر بخواهم به طور كلي درمورد شاهگوش صحبت كنم بايد بگويم كه «سرگرد سرخي» به لحاظ حرفهاي خيلي من را جلو برد و باعث رشدم شد چرا كه باعث شد مردم بيشتر با ميزان تواناييهايم آشنا شوند.پيشنهاد لهجه كرمانشاهي سرگرد سرخي را خودم به آقاي ميرباقري دادم وماجرا اينطور بود كه وقتي فيلمنامه را خواندم حس كردم اين آدم بايد كرمانشاهي باشد.
چطور به اين نتيجه رسيديد؟
من برخوردم با نقشهايي كه بازي مي كنم اين طور است كه وقتي فيلمنامه را مي خوانم آن نقش برايم ميگويد كه اهل كجاست و چطور بايد با او برخورد شود، آدم و نقشها خودشان به من ميگويند كه چگونهاند و چطور بايد عنوان شوند.من خيلي تلاش و برنامه ريزي براي نقشها نميكنم فقط به حسم در قبال آن كاراكتر اطمينان و به بدنم اجازه ميدهم كه در آن قالب نقش بگيرد.
اگر بخواهيم درمورد كارهايتان در شبكه نمايش خانگي صحبت كنيم اول شاهگوش و بعد هم دندون طلا، شما به سمت كمدي رفته ايد از اينكه بهسمت اين ژانر رفتيد نترسيديد؟
من هر ژانري را در تئاتر بازي كردهام از كمدي و تراژدي تا رئال و سوررئال ، بنابراين بعد از اين همه سال تقريبا به روي بيشتر ژانرها اشراف پيدا كردهام لذا چرا بايد ميترسيدم؟
وبرسيم به «عنايت سرخوش» دندون طلا، از او هم برايمان بگوييد...
عنايت سرخوش هم مانند سرگرد سرخي قصه و زندگي ويژه خود را دارد. در اين فيلم دو دهه از زندگي اين آدم به فاصله ۳۰ سال روايت ميشود و باز هركدام از اين دو دهه هم دو روايت دارد. بازي در نقش «عنايت سرخوش» چالش ويژهاي در مسير بازيگري من بود و از تجربه كردن آن وحشت داشتم و خيلي ميترسيدم.اين وحشت در تمامي نقشهايم با من بوده و برايم خيلي هم خوب و مفيد است چرا كه باعث مي شود نقشهايم و به طور كلي كار برايم جديتر شود.
گفتيد كه قلب شما را درتئاتر شكستهاند، ممكن است اين موضوع باعث شود كه بين تئاتر و سينما، سينما را انتخاب كنيد؟
هرگز.دل شكسته شدن هيچوقت جاي علاقه را نميتواند بگيرد .من براي مديران و سياستمداران تئاتر را انتخاب نكردهام كه حالا براي رفتار آنها بخواهم آنرا كنار بگذارم اين يك عشق است كه وصفش خيلي با كلمه ممكن نيست.تئاتر زندگي من است، من بدون تئاتر ميميرم و احساس مرگ مي كنم.
البته من تمام نقشهايي را كه تئاتر بازي كرده ام را آنقدر دوست دارم كه نميتوانم بين آنها يكي را بر ديگري ترجيح دهم اما خب شايد در قبال نقشهاي سينماييام اينطور نيستم و راحت ميتوانم آن ها را از هم تمييز دهم.
ارسال نظر