فریدون جیرانی عاشق جنجال و حاشیه است!
حالا که به گذشته نگاه می کنیم می بینیم که فریدون جیرانی عاشق جنجال و حاشیه است، عاشق سوژه های ملتهبی است که جامعه به آنها واکنش نشان می دهد . بحث فقط درباره سریال «تعبیر وارونه یک رویا» نیست که این آخری علاوه بر موضوع حساس و جذابش، حرکتی است برای ساخت آثاری درباره حوادث مهم روز و توجه به مسائل سیاسی/ امنیتی/ اجتماعی که همه ایرانی ها به نوعی درگیر آن هستند.
هفته نامه صدا - کریم نیکونظر: حالا که به گذشته نگاه می کنیم می بینیم که فریدون جیرانی عاشق جنجال و حاشیه است، عاشق سوژه های ملتهبی است که جامعه به آنها واکنش نشان می دهد . بحث فقط درباره سریال «تعبیر وارونه یک رویا» نیست که این آخری علاوه بر موضوع حساس و جذابش، حرکتی است برای ساخت آثاری درباره حوادث مهم روز و توجه به مسائل سیاسی/ امنیتی/ اجتماعی که همه ایرانی ها به نوعی درگیر آن هستند.
وقتی به کارنامه جیرانی نگاه می کنیم، علاقه فراوانش را به موضوعات ملتهب می بینیم، می بینیم که او درباره بیماران روانی، خیانت و تجاوز، عشق های نامتعارف، فرزند شهیدی که معتاد شده و درباره نویسنده ای که فریب غرب را خورده فیلم و سریال کارکرده و حالا به موضوع ترور دانشمندان انرژی هسته ای رسیده.
انگار ذات موضوع برای او جذاب است، انگار که جذابیت را بو می کشد و دنبالش می رود. همه این مضمون ها در یک کلام تکان دهنده اند و می توانند تماشاگر را قانع کنند که دست کم با یک مساله پرحرف و حدیث رو به رویند. اما مساله اصلی پرداخت آنهاست، اینکه جیرانی چطور داستان را پرورش داده و جذابیتش را تا انتها حفظ کرده و در یک ساختار کاملا استاندارد، داستان خودش را گفته است.
نکته این جاست: جیرانی در تمام این بیست و چندسالی که فیلم می سازد هم شکست خورده و هم برده، اما روند موفقیت هایش مدام با وقفه مواجه شده، چرا؟ چون همیشه قدر فرصتی را که در اختیار داشته ندانسته؛ وقت هایی که سر فرصت و برای دل خودش کارکرده و حواسش بوده، فیلمی ساخته که اجزایش درست انتخاب شده، قصه خوب پرورش پیدا کرده و ابعاد مختلف شخصیت ها شکل گرفته است.
او استاد سریع کار کردن است و همین سرعت عمل ،گاهی، او را از خط اصلی دور کرده. وقتی از پرداخت حرف می زنیم داریم درباره گستردگی داستان، ویژگی های شخصیت و نقاط اوج و فرود فیلم حرف می زنیم، درباره آن چیزی که قصه را از حد یک ایده فراتر می برد و تبدیل می کند به یک داستان با سر و شکل مشخص.
درواقع داریم از فرم حرف می زنیم، از اینکه با چه زاویه دیدی، با چه امکانات و چه شرایط و با چه هدف و قصدی فیلم می سازیم. اگر فیلم «قرمز» هنوز دیدنی است، به خاطر تنش ها و مکث هایی است که در قصه دارد، همراه با بازیگرانی که شخصیت ها را خوب درک کرده اند و کارگردانی که در فضاسازی موفق عمل کرده. اما چرا پارک وی شکست خورده؟ چرا قصه پریا آبکی است؟ چرا من مادر هستم، سطحی و هیجان زده است؟ چون فریدون جیرانی با شتاب فیلم ساخته و فکر کرده که رعایت فرمول ها موفقیت را تضمین می کند.
شکست، باید پل پیروزی باشد، اما انگار این حرف به گوش جیرانی نرسیده! همه این حرف ها را به این دلیل گفتیم تا برسیم به سریال «تعبیر وارونه یک رویا»؛ سریالی که هم مایه های پلیسی داشت هم ملودرام. ترکیب این دو می تواند هر تماشاگری را درگیر کند. چون هم تعلیق دارد هم احساس، هم پر از موفقیت است هم پر از شکست و مدام شخصیت ها بر سر دوراهی ها گیر می کنند و باید تصمیم بگیرند، تصمیم هایی که سرنوشت سازند و می توانند بر بقیه آدم ها هم اثر بگذارند.
استاد چنین ترکیب هایی هیچکاک است؛ کسی که معمولا با یک ایده شروع می کند، قصه را پرورش می دهد کمی بعد داستان را به گونه ای می پیچاند و در آن تغییر فاز ایجاد می کند. برای همین هم شخصیت ها ابعاد مختلفی پیدا می کنند و مدام درگیر مخمصه می شوند. خود استاد در گفت و گویش با تروفو چند موردی از این دقت نظر و روش ها را توضیح داده و اخیرا هم در کتاب «هیچکاکی که نمی شناسید» بخش عمده ای از آنها را هم شرح داده است.
سریال جیرانی قاعدتا الگویی هیچکاکی دارد؛ سریالی که با شخصیت های مختلف همراه می شود و با هرکدام زا آنها به قصه بُعد تازه ای می دهد. هر شخصیت در اینجا دو کارکرد دارد: هم احساسی است و هم معمایی. هرکدام مثل پازل دیگری را کامل می کنند و کمک می کنند تا معماری قصه کامل شود. تا اینجای کار انتخاب جیرانی دست و دقیق بوده، یعنی درست متوجه شده که یک قصه معمایی صرف درباره ترور دانشمندان، تنها بخشی از مخاطبان را درگیر می کند و ممکن است مخاطب فراوان نداشته باشد. اما او باید چطور این دو بخش ملودرام و فیلم پلیسی را با هم ترکیب می کرد؟
نکته دقیقا اینجاست. هوشمندی هیچکاک و فیلمنامه نویسانش، در این است که از همان ابتدا تعلیق را می ساخت و بعد با گسترش آن، مدام فاز را تغییر می داد. تا تماشاگر می خواست درگیر قصه معمایی شود داستان عاطفی را رو می کرد و تا تماشاگر خیال می کرد که دارد یک تجربه حسی را پشت سر می گذارد، معماها و تعلیق را پررنگ می کرد. اصولا با شخصیت ها تنش ایجاد می کرد نه ماجرا، اگرچه ماجرا نقش مهمی در آثار او داشت. برای همین ما نگران آدم های آثارش می شدیم و ماجراها را می دیدم تا ببینیم چه بر سر شخصیت ها می آید.
اما جیرانی چه کرده؟ در درجه اول این دو ژانر درست و کامل درهم تنیده نشده. بنابراین بخش هایی از سریال هست که اصلا تنش و تعلیق ندارد چون متمرکز است بر موضوع احساسی یا مدام تعلیق دارد چون ملودرام آن کم است. این نوع طراحی قصه علاوه بر اینکه به ریتم کلی سریال آسیب زده، باعث شده تماشاگر نتواند متوجه بحران ها شود. چون به نظر می رسد این بحران ها برای یک درام طراحی نشده اند و اجزایی جدا از هم اند.
مشکل عمده دیگر در این است که شخصیت ها طراحی خوبی ندارند. یعنی چه؟ یعنی ما به عنوان تماشاگر درگیر آنها نمی شویم. می دانیم که آقای دانشمند فرد همی است و حتی ترورش نگران مان می کند اما این نگرانی آن قدر نیست که دلمان بلرزد. ماموران امنیتی روی ما تاثیر نمی گذارند و نگرانی شان احساسات ما را قلقلک نمی دهد چون با عمق وجودشان آشنا نشده ایم.
بله، زندگی خانوادگی شان را دیده ایم اما نگرانی آنها چیزی جز احساس وظیفه شان نیست. ما باید برای چیزی شخصی تر و درونی تر آنها را دنبال می کردیم و می دیدم که چقدر این موضوع در رفتار و حس شان تاثیر می گذارد و آن را به هم می رید. نمونه درست چنین شخصیتی همان کاراکتر خانم پانته آ بهرام است که درگیر یک بازی احساسی می شود بعد می فهمد که همه چز یک جور سودجویی بوده اما می خواهد تا پای جانش بایستد چون کشف این معما، جواب سوال های متعدد اوست. این اتفاق اما برای شخصیت های دیگر نیفتاده است.
جیرانی سعی کرده چنین خلایی را با مکث روی شحصیت ها پر کند، با تمرکز روی افراد و مثلا نشان دادن فکر کردن شان. اما هیچ کدام از اینها کارساز نیست. کارساز نیست چون به عنوان تماشاگر با آن شخصیت ها درگیر نمی شویم. آنچه که ما می بینیم کندی و لختی است؛ جلونرفتن داستان است و زمان بیهوده ای است که فقط تنش اصلی را از رمق می اندازد. برای همین سریال کشدار به نظر می رسد و گاهی کم رمق، انگار چیزی ندارد که به ما بگوید.
شخصیت ها دانشمند را تعقیب می کنند اما خودشان هم نمی دانند که این کار را تا کی باید ادامه بدهند. سازندگان به ما هم چیزی نمی گویند چون نمی دانند تا چه زمانی مفید است که این ماجرا را از ما مخفی بکنند و به باقی قصه ها برسند. مشکل جیرانی باز هم همان نپختگی داستان است؛ همان چیزی که باعث می شود ایده ها پرورش نیابند و یک فرصت بکر دیگر از دست برود.
«تعبیر وارونه یک رویا» سریالی است با ایده های درخشان، پرداخت متوسط و اجرایی کم رمق. این همه مشکل اثر تازه فریدون جیرانی است، مشکلی که قدیمی است و فعلا قرار نیست برطرف شود.
ارسال نظر