هاله سیفیزاده: برای هر اجرا دلم کودکانه میتپد
«هاله سیفیزاده» سالهاست که در زمینهٔ آواز فعالیت میکند. آرام و بیسر و صدا و در تلاش برای کسب هویت به عنوان یک خوانندهٔ زن، برای همین هم هست که دور از هیاهوهای رایج، در آلبومها و کنسرتها حضور موفقی داشته است .
سایت موسیقی ما - سما بابایی: «هاله سیفیزاده» سالهاست که در زمینهٔ آواز فعالیت میکند. آرام و بیسر و صدا و در تلاش برای کسب هویت به عنوان یک خوانندهٔ زن، برای همین هم هست که دور از هیاهوهای رایج، در آلبومها و کنسرتها حضور موفقی داشته است و توانسته است شخصیت صدایی خود را به مخاطب و آهنگساز منتقل کند. او در جدیدترین تجربهٔ موسیقایی خود همراه با علی قمصری در کنسرت «مهمانی کوچک» حضور دارد. در اثری که «پوریا اخواص» به عنوان خواننده حضور دارد و «بهرخ شوروزی» همراه با «هالهسیفیزاده» همآوایی خواهند کرد. به بهانهٔ این اجرا با او به گفتوگو نشستهایم:
به نظر میرسد که مدتی است کمکارتر از قبل شدهاید، این مساله دلیل خاصی دارد؟
بیشترین عامل این مساله، دلایل شخصی بود، گاهی انسان نیاز دارد به تنهایی وخلوت. در واقع من برای مدتی احتیاج به «سکوت» داشتم، به خصوص اینکه در این مدت اتفاقاتی در حوزهٔ آواز بانوان رخ داد که از دور شاهدِ خاموش این جریانات بودم. به نظرم میرسد شاید اوضاع میتوانست بهتر شود، اما اتفاقاتی رخ داد که کاملا به ضرر جریان موسیقی بانوان شد.ای کاش همه این «هیجانات کاذب» برای موسیقی بود که نبود ومنافع شخصی در آن موج میزد. کافی است نگاهی به فعالیت بانوان آوازخوان در این سالها بیاندازیم، هنرمندانی چون خانم پریسا، رثایی و دیگران در نهایت خویشتنداری تلاش کردند تا مسیر را اندک اندک برای خانمهای دیگر باز کنند و تا حدودی هم موفق شدند.
آنها که نخواندند و با عشقی سرشار به تربیت شاگردان مبادرت ورزیدند. استاد آواز من خانم «معصومه مهرعلی» هستند و با صدایشان مرا به عشقی بیمنتها رساندند و با وجود اینکه در این سالها فعالیت چندانی نداشتهاند، مدام به ما تاکید میکردند که سکوت نکنیم و حضور داشته باشیم انگار برای گذشتگان، پله پله به مقصد رسیدن ارج و قرب داشت؛ حالا اما عدهای از گرد راه نرسیده، خودشان را «قمرمعاصر ایران» و دیگر القابی میخوانند که بیشتر به شوخی شبیه است. شنیده شدن خوب است؛ اماای کاش حواسمان باشد که این اتفاق نباید به هر قیمتی رخ دهد.
و این «سکوت» لابد چندان هم برایتان آسان نبوده است.
حتما همینطور است؛ اما همانطور که گفتم موضوع فعالیت بانوان در این مدت، با مشکلات جدیدی مواجه شد، برای مثال تعدادی از آهنگسازان از این محدودیتها استفاده کرده و نگاهی بازاری به آن پیدا کردند، یعنی با خودشان فکر کردند که میتوانند از این مشکلات بهرهٔ اقتصادی ببرند. طبیعی است که بهوجود آمدن این شرایط، ناراحتکننده است. اینکه عدهای بخواهند از مشکلات و محدودیتهای موسیقی بانوان، به نفع خودشان درآمدزایی کنند.
همچنین تعدادی دیگر تلاش کردند تا با شایعهسازی و همچنین دروغپردازیهایی که هیچ سندیتی ندارد، تنها کارخودشان را پیش ببرند تا خودشان و آثارشان بیشتر دیده شود، بیآنکه به منافع و مصالح جمعی زنانی که در این حوزه فعالیت میکنند، توجهی داشته باشند.
وقتی به زندگی خوانندگانی چون «قمرالملوک وزیری» نگاه میکنیم که در خفقان آن روزها به عنوان اولین زن تکخوانی کرده است، و حالا شنیدن و در معرض این دروغها قرار گرفتن به اندازهٔ کافی دردناک هست، اما دردناکتر اینکه این مسایل در نهایت منجربه هرچه محدودتر شدن فضای موسیقی برای فعالان زن میشود. نکتهٔ دیگر اینکه ما «رسانه» یا «کسی» را نداریم که دربرابر این اظهارنظرهای غلوآمیز و غیر واقعی موضعگیری کند. در این سالها به اندازهای فعالیتهای بانوان محدود بوده است و با مشکلات بسیار همراه که امکان تمییز ادعای حقیقی از کذب وجود ندارد.
من فقط با تاسف به این مسایل نگاه میکنم، «صدا» قرار است آیینهٔ درون آدمها باشد، وسیلهای برای تعالی نه وسیلهای برای ادعاهای کذب برای رسیدن به شهرت یا قدرت.
به نظرتان در یکی- دو سال اخیر فضای فعالیت بانوان بهتر نشده است؟
میتوانست بهتر باشد؛ اما این اتفاق رخ نداده است و ما همچنان با همان موقعیتی روبهرو هستیم که در سالهای گذشته. اتفاقا چند روز قبل داشتم به عکسهای اجرای چند سال قبل - گمانم برای سال ۸۰ بود- نگاه میکردم و دیدم درست همان فضا وجود دارد، با این تفاوت که گاهی میگفتند دو نفر میتواند همخوانی کنند، گاهی ۳و ۴نفر و.. گاهی فکر میکنم من سنام بالا رفته است، و دیگر زمانی ندارم چه آرزوهایی داشتم... «دیگران را هم غم هست به دل غم من لیک غمی غمناک است....» طبیعی است که به عنوان یک خوانندهٔ زن دلم میخواهد روی صحنه حضور داشته باشم و تنها بخوانم، اما گاهی در سایه بودن چنان عذابم میداد که به خودم قول میدادم دیگر در هیچ کنسرتی حضور پیدا نکنم.
اما خوشبختانه ما شما را دوباره با «مهمانی کوچک» روی صحنه میبینیم.
بله، من با آقای قمصری سالهاست که همکاری دارم، ایشان از معدود آهنگسازانی است که برای حضور خانمها ارزش قایل است. بسیاری از آهنگسازان تنها حضور زنان را به عنوان ویترین میخواهند؛ اما ایشان برای تکتک خوانندگان زن، با توجه به قابلیتها و رنگ صدایشان نت مینویسند و همین که ایشان برای ما ارزش قایل است، برایم اهمیت بسیاری دارد. ضمن اینکه معمولا کارهای ایشان «چند صدایی» است و خطوط ملودی ما از خوانندگان مرد جداست و این برای من تجربهٔ خوبی به شمار میرود.
البته خواندن قطعاتی که ایشان مینویسند، کار دشواری است؛ اما من این چالش را دوست دارم، و برای هر لحظه از حضورم، همهٔ انرژی و عشقم را میگذارم و برای روی صحنه رفتن هیجان بسیاری دارم.
هنوز هم؟ بعد از این همه سال که روی صحنه بودهاید، هنوز از «هیجان» حرف میزنید؟
بله؛ برای اجرای کنسرت در ایران همیشه همان هیجان روز اول را دارم، جالب است که با وجود آنکه امکان فعالیت آزادتر ما بیشتر در خارج از ایران میسر است، برای اجرا در ایران شور و حال دیگری دارم و هر بار دلم کودکانه میتپد (خنده). همیشه فکر کردهام که خواندن برای مخاطبِ ایرانی در داخل کشور یک حال و هوا و حس دیگری دارد. مخاطب همدرد تو است. با مشکلاتِ تو زندگی میکند. در همین هوا نفس میکشد و به همین خاطر هم من بهتر میتوانم احساسم را منتقل کنم و هم او بهتر مرا را درک میکند. اما وقتی دغدغهها یکی نباشد، نوع انتقال حس فرق میکند. کسی که جنس غم من را ندارد، از من چه میفهمد اینکه این غم از چه روست...
در این اجرا شیوهٔ همخوانی شما به چه شکل است؟
«همآوا» واژهٔ درستتری است، چون همانطور که توضیح دادم خطوطی که ما قرار است اجرا کنیم متفاوت از یکدیگر است با جنسیت و بیانی دیگر.
تجربهٔ همکاری با آقای اخواص چطور است؟
من پیش از این در سال۸۷-۸۶ با ایشان کنسرت داشتم. ایشان خوانندهای بسیار خوب و انسان شریفی هستند و متوجهٔ مشکلات حضور خانمها هستند و حال ما را درک میکنند و من در کنار ایشان خواندن را دوست دارم.
«مهمانی کوچک» را میتوان در امتداد «سخنی نیست» قلمداد کرد؟
«سخنی نیست» به صورت چهارصدایی بود، من نمیتوانم اظهارنظر دقیقی در این خصوص انجام دهم و خود آقای قمصری به عنوان خالق اثر باید در این باره نظر بدهند، در مهمانی کوچک قطعات از لحاظ ریتمیک پیچیده است و ضمن آنکه قطعات حالت روایی و داستانی دارد و نگاهی ریتمیک و کترپوانتیک.. شعرهای متفاوتی نیز برای این کنسرت انتخاب شده است و به نظرم آهنگساز به خوبی روی آنان تصویرسازی کرده و توانسته موسیقی را به گونهای روی کلام بنشاند که مخاطب به درک درستی از آن دست پیدا کند.
ایشان «شعر» را به خوبی میشناسد و در این میان من هم تلاش میکنم تا حس کلام را به خوبی منتقل کنم. شعر «زیبای وحشی» دیالوگی میان یک مرد ماهیگیر و همسرش است که پایان غمانگیزی دارد و به نظرم تکرار هبوط آدم است. مثل خوردن سیب توسط آدم به فرمان پذیری از حوا. رفتن مرد به عمق دریا به طمع آوردن مروارید و گوهر به جای صید ماهی و پایان غم انگیز داستان.. من معمولا ابتدا درگیر ملودی میشوم و بعد به «شعر» فکر میکنم و حالا میبینم که شعرهایی که انتخاب شده، بسیار متفاوت و زیبا است..
با همهٔ این محدودیتها ادامهٔ حضور زنانی چون شما در عین حال که تحسینبرانگیز است، تعجبآور هم هست، به خصوص اینکه هیچوقت هم نخواستهاید تا اجرای ویژه بانوان داشته باشید.
شاید، اما من همیشه تلاش کردهام تا از لحاظ تکنیکی خودم را در موقعیتی قراردهم تا صدایم «هویت» داشته باشد و کسی به این بهانه، نخواهد بیش از آنچه هست مرا در سایه نگاه دارد. در چنین شرایطی زنانی که میخواهند حرفهاشان موسیقی باشد، باید به این مساله توجه داشته باشند که زندگی و نفسشان باید هنرشان باشد. چیزی که در نسلهای گذشته وجود داشته است. الان خیلیها تنها عشقِ خوانندگی دارند. کارشان چیز دیگری است و در کنارش به این مساله هم توجه دارند.
در اینجا وظیفهٔ خانمهاست که به شکل حرفهای به این مساله نگاه کنند. من هیچوقت اعتقادی به اجرای برای باوان ندارم؛ چون فکر میکنم در این صورت یعنی این محدودیتها را به رسمیت شناختهایم. کنسرتِ بانوان، پارک بانوان، و غیره؛ چیزهایی نیستند که من دوست داشته باشم تا به رسمیت بشناسمش و این در حالی است که پیشنهادهایی برای اجرای برنامه داریم.
درست است که کنسرت بانوان، امکان تکخوانی را به وجود میآورد، اما زمانی که مخاطبانِ ما محدود است، امکان ضبط و ارایهٔ کار وجود ندارد و مسایل دیگری از این دست؛ اصلا آن کار میتواند کمکی به حل این مشکل بکند؟ میتواند باعث پیشرفتِ صدای زن بشود؟ من فکر میکنم اتفاقا گاهی باید به خیلی چیزها نه گفت و در این صورت است که شاید راهی باز شود. من خودم بسیاری از خوانندههای زن را میشناسم که از اینکه قبول کردهاند برای زنان اجرا داشته باشند، پشیمان هستند..
نظر کاربران
هاله عزیزم،خیلی خوشحالم که میبینمت.ولی تو منو نمیبینی،دوست عزیز دوران دبیرستانیم.دبیرستان وحدت.