بنیامین: «میعشقمو» همانند «میمیرمت» مولاناست
گاهی میگویند از کلمهای مانند «میعشقمو» چرا استفاده کردید؟ این نوآوری و خلاقیت است، با همان مکانیزمی که مولانا «میمیرمت» را ساخته است؛ «میعشقمو» هم ساخته میشود. "میعشقمو"با همان مکانیزمِ"میمیرمت"مولانا ساخته شد
همین خانواده را بهترین معیار برای کارهایش میداند؛ حتی بسیار فراتر از ممیزیهای ارشاد. بر روی دو کاناپه در کنار هم مینشینیم. آیینهای بزرگ در مقابلمان هست. دستگاه ضبط صوت را روشن میکنم و گفتوگو آغاز میشود. بنیامین بهادری آرام و البته گاهی با هیجان به پرسشها پاسخ میدهد. بخش نخست این گفتوگو را در روزهای گذشته منتشر کردیم. ادامه این گفتوگو در ادامه میآید.
در صحبتهایتان از جذب مخاطب گفتید و این که شما با تکیه بر داشتههایتان مخاطبان را به سوی خود میکشید. حال پرسش اینجاست که برای مخاطب امروز چه چیزی اهمیت ویژهای دارد؟
مسئله مخاطب امروز این برهنگیها نیست. دنیا عوض شده است. چیزهایی که قبلا برای مردم مهم بود امروز بسیار پیشپا افتادهای است. روزی سادگی برای مردم خیلی مهم نبود اما امروز هر چهرهای که سادهتر باشد برای مردم جذابتر است. روزی مردم خوششان میآمد که سوپراستارها از داخل «لیموزینگ» بیرون بیایند و همه دورشان را بگیرند و بادیگاردها راه را برای آنان باز کنند. من هم همین فضاها را داشتهام. اما الان مردم خاکیتر بودن را میپسندند.
دفعه پیش که به امریکا رفتیم در سالن گیپسون اجرایی داشتیم که ۷ هزار تماشاگر برای کنسرت ما به این سالن آمده بودند. مدیر این سالن بعد از اجرا پیش ما آمد و خطاب به من گفت: من ۵ سال است مدیر این سالن هستم اما تا کنون چنین اجرایی ندیده و مردم را اینچنین خوشحال ندیده بودم. در حالی که تو روی صحنه کار خاصی نمیکردی و فقط میخواندی و گروهت هم مینواختند». منظورش این بود که کسی هم در کنارت نبود که بیاید و برقصد و صحنه را جذاب کند. واقعیت این بود که ما از عشق میگفتیم و با تمام وجود اجرا میکردیم. در نهایت باید بگویم که عناصر غیرمجاز برای ما، اگر حتی مجاز هم باشند؛ ما نمیخواهیمشان.
چندی پیش و در سالگرد درگذشت مایکل جکسون، کلیپی دیدم که در آن قرار بود در مراسمی ویژه از این خواننده تقدیر کنند و به او جایزهای بدهند. وقتی جکسون را به روی صحنه فراخواندند تا جایزهاش را بگیرد، تنها چند جمله و آن هم به آرامی با مردم سخن گفت. شاید محبوبیت جکسون تا حدود زیادی به همین سادگیاش برمیگشت.
تصور میکنم الان اگر مایکل جکسون زنده بود، یک شلوار راحت میپوشید، کتونی میپوشید و موهایش را هم از ته میزد و راحت راحت بود. شبکههای اجتماعی و در صدر همه آنها «اینستاگرام»، به همه ما میگویند که خودت چند؟ این که من کی هستم و بابام که بوده و از ماشین و لباس و چه و چه، چهها دارم، خیلی مهم نیست.
آنچه شما با آن اشاره کردید، سادگی از نظر ظاهری است که مورد توجه و خواستهی مخاطبان است. از نظر موسیقی و مفهوم و البته شعر خواستهی مخاطبان امروز چیست؟
ما همین چند دقیقه پیش با هم آلبوم جدید من(آلبوم ۹۴) را شنیدیم و ۹ قطعه را به طور اجمالی گوش دادیم. در این ۹ قطعه هیچ حرف بدی نمیزنیم و حس بدی به کسی منتقل نمیکنیم. غم هست؛ البته غم چیز بدی نیست و گاهی ریختنِ دو قطره اشک روح آدمی را آرام میکند. اما چیزی که خشن باشد و چندش باشد و توهین داشته باشد را در این قطعهها نمیشنوید. دنیای ما خاطرات خوب و خاطرات بد دارد. ما به دنبال خاطرات خوب هستیم. همین! سادگی و روشنی در شعر و آثاری که اجرا میکنیم هست و اگر کنکاش کنید به آن میرسید.
بنیامین بهادری در طول دوران فعالیت حرفهایاش تمام شعرهایی که خوانده را از میان آثار فرید احمدی انتخاب کرده است. برخیها انتقادهایی به اشعاری که شما میخوانید وارد میکنند. کمی درباره همکاری با فرید احمدی برایمان بگویید.
فرید احمدی شاعری است که شعر کودک گفته، شعر مرثیه گفته، شعر عاشقانه گفته و در همه آنها بهترین بوده است. فرید احمدی به ادبیات مسلط است. من خودم شاعرم و تا کنون یک خط از شعرهای خودم را نخواندهام. شاید وسوسه کننده باشد که خواننده از شعرهای خودش بخواند. اما احمدی آنقدر سطح کارش بالاست که من هرگز به سراغ شعرهای خودم نرفتم. گاهی میگویند از کلمهای مانند «میعشقمو» چرا استفاده کردید؟ این نوآوری و خلاقیت است.
برای مثال مولانا کلمهای مانند «میمیرمت» را ساخته است. با همان مکانیزمی که مولانا «میمیرمت» را ساخته است؛ «میعشقمو» هم ساخته میشود. وجود کلمههایی مانند «گاها»و «اشتباها» در شعرهایی که من میخوانم را ضعف میدانند و علت این امر را استفاده از تنوینِ عربی میدانند. با این حال من معتقدم که این کلمات در میان جامعه جا افتاده است و استفاده از این کلمات چندان ایرادی ندارد. هیچ کدام از این کلمات سخیف نیست. مهم این است که در اجراهایمان کلمات سخیف و زشت و توهینآمیز نداریم. همین نکته نخستین پیام ماست. عشق تحکیمبند خانواده است. هرچقدر بر روی این موارد کار کنیم باز هم جا برای رشد دارد.
فرید احمدی به ادبیات کهن تسلط دارد و در این نکته شکی نیست. بسیاری او را از تاثیرگذارترین ترانهسرایان معاصر میدانند. من چند واحدی در دانشکده خبر با آقای احمدی پاس کردهام و از او بسیار یاد گرفتهام. با این حال هر شاعر بزرگی هم ممکن است به تکرار برسد. شما آلبوم ۹۴ را هم با اشعار احمدی کار کردید. در ادامه راه هنریتان باز هم با احمدی میمانید؟ قصد دارید از شعر شاعران دیگر هم استفاده کنید؟
همین امروز مجید رئوفی پیشنهاد داد که شعری به من معرفی کند. من هم استقبال کردم و گفتم بیار تا بشنوم. هیچ وقت خودم را محدود نمیکنم. اگر شعری به دستم برسد که قشنگتر از کار فرید باشد و در ذهن فرید نتواند به دست بیاید من آن شعر را میخوانم.
قیمت بلیت کنسرتهایتان در امریکا چقدر است؟
آنجا سبک زندگی و درآمدها متفاوت است. داداشِ من در بازار کار میکند. او درآمد من را برای هر کنسرتی که در تهران برگزار میکنم، اینگونه حساب میکند: «۲ هزار نفر میان در هر اجرا، البته بیشتره، اما بقیش مال خودت،میانگین قیمت بلیت میشه ۱۰۰ هزار تومن. ۲ هزار تا ۱۰۰ هزار تومن میشه ۲۰۰ میلیون تومن، ۴ سانس داری، میشه ۸۰۰ میلیون تومن». جالب این که ما در هر اجرا حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر مهمان داریم. جالبتر این که میانگین قیمت بلیتها میشه ۶۰ هزار تومان. هزینه پشت صحنه، اجاره سالن، هزینه گروه و بسیاری موارد دیگر را هم در نظر نمیگیرند. معمولا درآمد ما در هر کنسرت را به همین شیوه حساب میکنند و میگویند که شما درآمد بالایی دارید در حالی که درآمد ما در ایران درست مانند این است که به ما حقوق میدهند.
ما برای کنسرتهای امریکا وقتی وارد مذاکره با برگزار کننده شدیم، آنها از دیدگاه بالا به ما نگاه میکردند. گمانشان این بود که ما به هر قیمتی حاضریم به امریکا برویم و اجرا در آنجا برایمان بسیار مهم است. وقتی سلیم احمدی با برگزار کنندگانِ کنسرتها در امریکا وارد مذاکره شد به آنان گفت که ما ۳ ماه در ایران نیستیم و این ۳ ماه درست همان فصل کنسرتهای موسیقی در ایران است. سلیم اثبات کرد که درآمد ما در این ۳ ماه اگر در ایران بمانیم شاید حتی بیشتر از برگزاری کنسرت در امریکا باشد. به طور حتم قیمت بلیتها در امریکا بیشتر است و درآمد کنسرت هم بیشتر است اما هزینههای سرسامآوری هم وجود دارد.
قبول دارید که قیمت بلیت کنسرتها در ایران نسبت به درآمد مردم خیلی گران است و بسیاری از علاقهمندان به موسیقی نمیتوانند در کنسرتهای مورد نظرشان حاضر شوند؟
بله.خوانندگان درجه یک هزینههای بسیاری دارند و باید این هزینهها را تامین کرد. سالنهای کوچک در اختیارشان میگذارند و همین امر موجب بالا رفتن هزینه بلیتها میشود. انگار به ما حقوق میدهند. همه چیز براساس یک دپارتمان اشتباه و سختگیرانه پیش میرود. قبلا میگفتند مجوز نمیدهیم تا موسیقی را کنترل کنند. کنترل بر روی موسیقی شدید است. در عین حال محدودیتی در کار نیست. من برنامهای برای محدودیت نمیبینم. کسی حوصله محدود کردن ندارد. محدود کردن انرژی و برنامه میخواهد.
موسیقی ما هنوز صنعت نشده و به شکلی کاملا اداری و دپارتمانی کنترل میشود. سالن ۵ هزار نفره اگر باشد ما میتونیم بلیت کنسرت را ۵۰ هزار تومان کنیم به جای ۱۰۰ هزار تومان. انرژی هستهای در مملکت ما به پیشرفتهای چشمگیری رسید اما ما هنوز یک سالن ۵ هزار نفره نداریم.
این روزها بحث درباره موسیقی بسیار است. این هنر حاشیههای زیادی داشته و دارد. بنیامین بهادری در خانوادهایش ریشههای مذهبی دارد. نگرشِ مذهبی شما به موسیقی چگونه است؟
موسیقی حرام از نظر من چیزی است که نتوان در جمع خانواده آن را پخش کرد. پدرم، مادرم، برادم و خواهرم جمع میشوند و آلبومی که هفته آینده میخواهم منتشر کنم را برایشان پخش میکنم، اگر به جایی رسید که خودم از موسیقی خجالت کشیدم یا آنان از من ایراد گرفتند، این مردود است. این نگاه انسانی به ماجراست. وقتی برجی میسازی، اگر خانوادهات را بردی پای برج و کسی نیامد طلبکارت باشد، کارت درست است. به همین فرمولهای ساده میتوان تکیه کرد. اگر بابام نگفت این چه چیزیه که خوندی؟ و اگر مادرم نگفت که خاک برسرم ببین بچم چی خونده؟ این برای من حکم حلال بودن موسیقی است. چرا که پدر و مادرم نمازخوان هستند.
سال گذشته به همراه گروهتان کنسرتی در وین برگزار کردید که با حاشیههایی مبنی بر بمبگذاری همراه شد. ماجرای آن شب چه بود؟
ما یک ساعت اجرا داشتیم و قطعههای زیادی برای حاضران در سالن خواندیم. نیم ساعت آنتراکت دادند. بعد اعلام کردند که در سالن بمبگذاری شده است. مردم را بیرون کردند. ما را از پشت صحنه بیرون آورند. همه جا را گشته بودند و در نهایت به یک ماشین پلاک ایتالیا رسیدند که صاحبش هم در دسترس نبود. به هر حال پلاک ایتالیا به گنگسترها برمیگردد و به همین دلیل بیشتر مشکوک شده بودند. زمان گذشته بود و مردم هم علاف شده بودند. ما هم که دیگر بازگشت به سالن و ادامه کنسرت را امکانپذیر نمیدانستیم، از سالن بیرون آمدیم و در خیابان چند قطعه برای مردم خواندیم.
انتخابتان برای شنیدن موسیقی کدام ژانر و کدام خواننده است؟
خیلی موسیقی گوش نمیکنم. موسیقی پاپ هم گوش نمیدهم. درست مثل آدمهای عادی جامعه، هر کجا باشم، هر چیزی که پخش شود میشنوم. در موسیقی ایرانی همایون شجریان را تاپ میبینم. کارهایش کلاس خاصی دارد و صدایش بسیار ناز است.
نظر کاربران
یکی یکی یکی یکی یدونه ای