«دوران عاشقی»، اثر فمینیستی که ضدمرد نیست!
کارگردان «دوران عاشقی» گفت: این فیلم به قول خارجیها یک فیلم کاملاً فمینیستی است یعنی سرتاسرش در دفاع از حقوق زنان است اما اصلاً ضد مرد نیست.
علیرضا رئیسیان همزمان با اکران «دوران عاشقی» جدیدترین ساخته سینماییاش در سینماها از تجربهی ساخت این فیلم گفت و از اوضاع امروز سینمای ایران؛ او معتقد است که" تا زمانی که بند ناف اقتصادی و فرهنگی سینما به دولت وصل است هیچ دولتی توانایی بهبود وضع سینما را نداشته و ندارد نه در ایران و نه در دنیا"
در ادامه مشروح گفتوگو با علیرضا رئیسیان را میخوانیم:
خسارتی که تک بعدی شدن به سینمای ایران میزند
مردم در چند ماه گذشته با فیلمهای کمدی با سینما آشتی کردند در این فضا و در شرایطی که فروش فیلمهای کمدی بالاست شما یک فیلم جدی اکران کردهاید. پیشبینی شما از اینکه مردم برای دیدن چنین فیلمهایی بیایند چیست؟
در آمار پرفروشها در چند سال اخیر بجز «شهر موشها» که فضای فانتزی و کودکانه داشت، فیلمهای پرفروش همه کمدی بودهاند. به نظر میرسد که فضای هیجان زدهی اجتماعی و سیاسی ایران، مردم را از یک سری چیزها خسته کرده بود و ترجیح میدادند که فضای مفرحی را تجربه کنند.
اما از یک سو هرگاه سینمای ایران تکساحتی و یک بعدی شده و یک نوع از فیلم غالب شده است، خسارت زیادی پرداخته تا دوباره به حالت تعادل برگردد. من امیدوار بودم که در جشنواره فجر و بعد از آن فیلمهایی مثل «قصهها» یا «من دیهگو مارادونا هستم» یا فیلمهای دیگری مثل «رخ دیوانه» و «عصریخبندان» که هم خوشساخت هستند و هم بازیگران خوبی دارند، رتبه پرفروشترینها را بدست بیاورند ولی همچنان از عید نوروز تا حالا میبینیم که فاصله بین فیلمهای کمدی و سایر فیلمها خیلی زیاد بوده است و این تصور را به وجود میآورد که فیلم ما هم شاید به همین مشکل دچار شود.
«دوران عاشقی» فضای تبلیغ شهری محدودی در آستانه اکران داشت از سویی قرار بود طبق اعلام شورای صنفی نمایش دو هفته زودتر از این اکران میشدیم اما شورای صنفی نمایش اعلام خود را پس گرفت و کارهای ما که مقداری با عجله آماده شده بود دوباره معطل ماند و خسارتهایی هم برای ما به همراه داشت.
اما ناگهان اتفاقی غافلگیر کننده افتاد و مردم به نوعی همه را غافلگیر کردند و با وجود تبلیغات اندک، فروش چهارشنبهی ما رکورد فروش فیلمهای ملودرام یک دههی اخیر را شکست و روزهای بعد حتی فروش بهتر شد و در سه روز اول نمایش از مرز 200 میلیون تومان عبور کردیم و با همین سه روز اول نمایش جزو 10 فیلم پرفروش امسال قرار گرفتیم. خودم اخیراً به سینماها سرکشی کردم و بازخورد مردم هم بسیار مثبت بود، یعنی ضمن استقبال از فیلم رضایت آنها نیز حاصل شده است.
اگر به همین شکل ادامه پیدا کند و بتوانیم هفت هفته نمایش را به همینطور طی کنیم فکر میکنم به میزانی از مخاطب برسیم که این عدم تعادل روی بخشی از سینما یعنی بخش کمدی، شکسته شود و بتوانیم با جلب رضایت کسانی که به دنبال فیلمهای جدی هستند، این روند را تقویت کنیم.
وضعیت اکران فیلم در شهرستانها چطور است؟
در شهرهای بزرگ که تازه شروع شده و تا حالا خیلی خوب بوده است. هنوز آمار دقیقی بیرون نیامده است و در چند شهر بزرگ هم هنوز نمایش نداریم ولی شنیدم که در مشهد خیلی خوب بوده است.
بخشی از این روند خودخواسته بوده است
چرا بعد از«چهل سالگی» با فاصلهای طولانی فیلم ساختید و چطور به «دوران عاشقی» رسیدید؟
در 27 سالی که از عمر فیلمسازیام میگذرد، شش فیلم ساختهام. یعنی تقریباً هر پنج سال یک فیلم. بخشی از آن خود خواسته و به سختگیریهایی مربوط است که برای فراهم شدن شرایط و گروه مورد نظر دارم، بخشی از آن هم ناخودآگاه است و باید فضایی به وجود بیاید و داستان جذابی مرا به خود جذب کند.
با توجه به اینکه همه فیلمهای من از «ریحانه» گرفته تا «دوران عاشقی» موقعیت بینالمللی داشتهاند، فکر میکردم ما باید در فضایی مکالمه کنیم که به مخاطب جهانی هم فکر کنیم و برای او احترام قائل شویم، تجربیات حاصل از آن دورهی فیلم نساختن و اتفاقاتی که افتاد خیلی به من کمک کرد.
موضوعی هم که اینبار در «دوران عاشقی» به سراغاش رفتم، همان مایههای مورد علاقهام یعنی بحران فردی آدمها و روابط درون اجتماع عاطفی اندک -یعنی خانواده- و بُعد بیرون از آن، طرح مسائل اجتماعی روز بعلاوه اینکه سعی کردم جذابیتهای بیشتری را وارد داستان بکنم.
الان از زمانهای حرف میزنیم که با زمانهای که فیلمی برای مثال در 1372 یا 1380 ساختهام متفاوت است. همین از جنس زمان بودن، مقتضیاتی را برای انتخابهای من به همراه می آورد. این به آن معنا نیست ما مطابق مُد رفتار میکنیم بلکه به این معناست که خواستههای قلبی من، بازتابهای بیرونیاش با مخاطب چگونه اتفاق بیفتد و با این زمینهها ساخت این فیلم را شروع کردیم و شانس هم با ما همراه شد و گروه بسیار خوبی با ما بودند.
اولین و آخرین انتخاب لیلا حاتمی بود
اگر لیلا حاتمی در فیلم نبود شاید این فیلم وارد فضای دیگری میشد به نظر میرسد اولین و آخرین انتخابتان برای «دوران عاشقی» لیلا حاتمی بود!
بله، چون پرسونای این شخصیت باید ترکیبی از فعالیت اجتماعی و شکنندگی عاطفی را در درون خود داشته باشد، در شخصیت خود خانم حاتمی هم یک نوع سردی و گرایش خاص است که وقتی او فعال میشود و با آن دچار تناقض میشود، پدیده سومی اتفاق میافتد.
من از زمانی که تصمیم به ساخت این داستان گرفتم دو انتخابم قطعی بود. یکی خانم حاتمی بود و دیگری آقای فرهاد اصلانی و دو قرارداد اول را هم با همین بازیگران بستیم و بعداً ترکیب بعدی کامل شد.
فکر میکنید اگر لیلا حاتمی نبود در فیلمنامهی شما تاثیری میگذاشت و به سمت نوع دیگری از روایت داستان میرفتید؟
بله قطعاً همینطور است. برای همین من هیچوقت با فیلمنامهی کامل سر صحنه نمیروم. چون خیلی از چیزها را در اجرا کامل میکنم و ظرفیت آن بازیگر و ترکیبش با بازیگران کناریاش این امکان را میدهد که به مرور خودم و گروه را کاملتر کنم.
بعلاوه اینکه در سینمای ایران انتخابها برای نقش خیلی خیلی محدود است. دو تجربهی قبلی با خانم حاتمی یعنی «ایستگاه متروک» و «چهل سالگی» کمک کرد که خیلی راحت باشیم و با شهاب حسینی هم خیلی راحت بودم. او بین مردم بازیگر محبوبی است که اتفاقاً زیاد هم دیده نمیشود؛ زیاد بازی نمیکند و اهل جلوهگریهای شخصی هم نیست، در تیمی که با من کار میکنند این ویژگیها برای من اهمیت دارد و در کنار اینها یک بازیگر جدید (مینا وحید)، که او هم به کمک این دوستان در این فیلم بازی کرد.
تأکید داشتید که برای نقشی که مینا وحید آن را بازی میکند از بازیگر چهره استفاده نکنید؟
بله. در «چهل سالگی» هم برای اولینبار از یک بازیگر کمتر شناخته شده استفاده کردم. هرچند بعدها درخشش زیادی نداشت ولی تأکید خودم این است که باید نیروهای جدید را وارد سینما کنیم، چون با وضع موجود نمیتوان ادامه داد، خوب است که این اتفاق تکرار شود.
کسی جرات نکرده چنین پیشنهادی بدهد
برخی از افراد برای ورود به سینما پول میدهند. شما میگویید نیاز است که آدمهای جدیدی وارد سینما شوند ولی بعضی از افراد اگر در محیط مناسبی قرار نگیرند سرنگون میشوند! شما صرفا یک بازیگر جدید را با این فیلم به سینما معرفی کردید یا در ادامه هم به او کمک خواهید کرد؟
باید از خودش بپرسید اما من حتی در مورد بازیگران حرفهای هم وقتی از من مشورت میخواهند، صادقانه به آنها میگویم که در فضای موجود چه کاری خوب است. خوشبختانه پیشنهادهای خوبی هم بعد از «دوران عاشقی» به مینا وحید شد، بعد از فیلم من در سریال «شهرزاد» با حسن فتحی همکاری کرد و در حالی که این فیلم هنوز اکران نشده بود، پیشنهادهای دیگری هم داشت که به توافق نرسیدند. از طرفی همانطور که گفتید بعضیها سعی میکنند موقعیت را با پول یا با امکانات و روابطشان به وجود بیاورند. آنها سراغ کارگردانهایی میروند که اهل آن مناسبات هستند بنابراین تا به حال کسی جرات نکرده چنین پیشنهادی به من بدهد.
فیلمنامهای که سیمرغ گرفت
برگردیم به موضوع فیلمنامه؛ طرح آن از رویا محقق بود و سیمرغ بلورین جشنواره فجر هم به او رسید؛ درست است؟
بله. اتفاقی که افتاد این بود که قرارداد نگارش فیلمنامه مشترک بود یعنی من طرح خانم محقق را خواندم و با هم صحبتهایی کردیم و گفتیم باید تغییراتی در آن انجام شود که نهایتاً اجرایی نشد.
از طرفی مهدی کرمپور (کارگردان سینما) خانم محبعلی که قبلاً تجربه همکاری با او را داشتند، معرفی کردند. من هم رمانهای او را خوانده بودم. در این فاصله رویا محقق هم بلقیس سلیمانی را پیشنهاد کرد که من یکی دو تا از رمانهای او را هم خوانده بودم و به نظرم خوب بود، اما آنها هم باهم به نتیجه نرسیدند؛ بعد نویسنده رمان «کافه پیانو»(فرهاد جعفری)، پیشنهاد شد که او هم چون در مشهد زندگی میکرد و رفتوآمدش سخت بود بازهم نشد.
نهایتاً من خانم محبعلی را پیشنهاد کردم که بعد از یکی دو جلسه گفتوگو با خانم محقق به توافق رسیدند که این فیلمنامه بطور مشترک نوشته شود. تا سیناپس کار بطور اشتراکی به نگارش درآمد و از آنجا به بعد من کار دیالوگنویسی و سکانسبندی را طبق معمول خودم انجام دادم. نسخهای هم که فارابی و وزارت ارشاد و همه بازیگرها داشتند همان سیناپس بود. کار را پیش بردیم تا رسیدیم به آنچه اکنون میبینید.
اگر نگارش فیلمنامه به صورت مشترک انجام شده است پس چطور جایزه فیلمنامه را به رویا محقق دادند؟
بعد از اینکه سیناپس نوشته شد، خانم محبعلی اتودی از سناریو زدند که گفتم خیلی مورد رضایت من نیست. ایشان یک سفر خارج از کشور برای یک ورکشاپ داشتند که طولانی مدت هم بود. بعد از آن قبل از شروع جشنواره که فیلم داشت کامل میشد، خانم محقق از من خواهش کردند که در جهت حمایت از ایشان چون اولین طرح سینماییشان بود این اتفاق بیافتد اما به هرحال تیتراژ باید بصورت مشترک میآمد که این اشتباه از من بود و الان در نسخه اکران تصحیح شده است.
وقت تماشای سریالهای ماهوارهای را ندارم
اساسا خیانت برای درام موضوع جذابی است، با توجه به استقبال مردم در چند سال اخیر از سریالهای ماهوارهای با این تم، به نظر میآید استقبال مخاطب قابل پیشبینی بود،نظر خودتان چیست؟
فیلم «یاسمین آبی» وودیآلن هم که اسکار گرفت دقیقا همین پیرنگ را دارد. نمیشود گفت که او هم از سریالهای ماهوارهای برداشت کرده است! این یک موقعیت نمایشی فوق العاده است.
صادقانه میگویم که نه وقت تماشای سریالهای ماهوارهای را دارم نه حوصلهاش را. ترجیح میدهم کتاب بخوانم یا فیلمهای خوب ببینم و اصلاً در آن فضاها نیستم. از طرفی این نوشته زمانی به دست من رسید که این فضا هنوز به وجود نیامده بود که بشود گفت تحت تاثیر آن شکل گرفته است اگر هم این اتفاق افتاده باشد نویسندگان آن باید پاسخگو باشد اما در ساختار کار ما اصلا به آن سمت نرفتیم.
فیلم درباره خطای آشکار در روابط عاشقانه است
برگردیم به خود فیلم، شما در جایی گفتید که فیلم «دوران عاشقی» درباره خیانت نیست اما بالاخره اتفاقی می افتد و خود بازیگر هم درباره این خیانت صحبت میکند.
خیانت نه؛ خطای آشکار در روابط عاشقانه. این خطاست و من هرگز نمیپذیرم که این خیانت است چون شرعاً و قانونا این یک ازدواج رسمی بوده است، اما پنهان از دید همسر! عرف ما این را نمیپذیرد. به همین دلیل من هم رسمیتی برای آن قائل نمیشوم و حتی پدر در صحنههای پایانی فیلم میگوید او اشتباه کرده است و در دعوایی که بین زن و شوهر فیلم اتفاق میافتد، مرد میگوید که به یک متهم هم حق دفاع میدهند و زن میگوید تو متهم نیستی، خطا کاری! او به عنوان یک وکیل از این لغت استفاده میکند.
به هر حال به نظر من این یک موقعیت نمایشی خیلی خوب است که انسانی بین روابط عاطفی و مسئولیتهای خانوادگی و اجتماعی خود، کجا ممکن است دچار اشتباه شود و حالا که این اشتباه اتفاق افتاد چه باید کرد؟! و این موقعیت نمایشی در انحصار شبکه تلویزیونی خاصی نیست. مگر تلویزیون ما در دورهی ضرغامی کم از این موضوعات داشت؟! چرا نمیگویند از اینها تاثیرگرفته و میگویند از ماهواره بوده است؟!
من میخواستم بگویم در چنین موقعیتی برداشت هر آدمی باید چگونه باشد و به نوعی دموکراسی را در رفتارهای فردی ترویج بدهیم، البته منظور از دموکراسی یک فرایند سیاسی نیست، ما به اشتباه همه چیزمان سیاسی شده حتی الفاظ و اصطلاحات!
این فیلم به قول خارجیها یک فیلم کاملاً فمنیستی است. یعنی سرتاسش در دفاع از حقوق زنان است اما اصلاً ضد مرد نیست. اگر ما این موقعیتهای نمایشی را به دلایل مختلف کنار بگذاریم دیگر چه چیز برای ساختن باقی میماند؟ ما که امکان ساخت فیلم علمی-تخیلی، اکشن، پلیسی و ... را نداریم. میماند ملودرام و کمدی! اگر اینها را هم به این دلایل کنار بزنیم چیزی برای فیلمسازی باقی نمیماند، مهم این است که بیننده هم باور کرده و هم از دیدن فیلم لذت برده است و همین برای من جذابترین موقعیت بود.
فیلم با مخاطب کامل میشود
تماشاگری که به دنبال نتیجهگیری است انتظار دارد در پایان فیلم ببیند که این زن و مرد چه تصمیمی برای زندگی خود میگیرند؛ وقتی سر صحنه رفتید هنوز به پایانبندی نرسیده بودید و نمیدانستید که فیلم با چه صحنهای به پایان میرسد یا از ابتدا مطمئن بودید که پایانبندی فیلم همین خواهد بود؟!
این پلانها زمان فیلمبرداری گرفته شده است و ما هیچ پلانی را بعداً نگرفتیم. حتی در مونتاژ هم چیزی را تغییر ندادیم، از فیلم «ریحانه» تاکنون همه پایانبندیهای من با مخاطب کامل میشود. تعبیری وجود دارد که میگویند "پایان باز یعنی هیچ چیز!" من اصلاً به این اعتقاد ندارم.
یعنی معتقدید که فیلم شما پایان باز ندارد؟!
اصلاً. به آن معنا پایان باز ندارد و با مخاطب کامل میشود. من امروز تحت تاثیر مُد به این نتیجه نرسیدهام و از«ریحانه» شیوهام همینطور بوده است. مخاطب باید در انتهای همه فیلمهای من مشارکت کند، ولی آن دو چشم اول و آخر فیلم که خیلی هم اهمیت دارد، در روزهای اول فیلمبرداری گرفته شده است و من برای آنها قصد و هدف داشتم، اینها هیچ کدام در سیناپس اولیه نبود.
عدهای از تماشاگران با پایان فیلم مشکل دارند،مخاطب باید پایان فیلم را کامل کند یعنی اینکه باید خود را جای شخصیتها بگذارد و ببیند که چه کار خواهد کرد؟!
من نشنیدم که همه همین را بگویند؛ به هر حال در جشنواره فجر هم تعابیر مختلفی از پایان داستان شد و به نظرم خوبی کار هم همین است. ما در بحثهای زیبایی شناسی هنر مدرن، همه چیز را کامل بسته بندی نمیکنیم که تحویل مخاطب بدهیم.
در سینمای آمریکا از ابتدا چنین فضایی را ایجاد میکردند و از آن بهره برداری میکردند ولی آنها هم اخیراً فیلمهای تراز اول هنریشان -مثل فیلم کریستوفر نولان (بین ستارهای) که در سفر اخیرم دیدم- این قاعده را تغییر دادهاند. چه کسی میتواند بگوید پایان آن فیلم چیست؟
در دیگر فیلمهای مهم تاریخ سینما از این فرصت هنر مدرن استفاده میکنند که با بستهبندی روایت، تکلیف همه چیز را از قبل روشن نمیکنند و به عنصر فعال حضور مخاطب اجازه دخالت میدهند. برای همین هم میبینیم که برداشتها متفاوت است، بعضیها میگویند که بخشید، بعضی میگویند نه! بعضی میگویند که چه خوب کرد که چشمش را برروی این پلیدی بست و ... . همهی اینها هم در جای خود درست است، ولی قطعاً من نخواهم گفت که این است و آن نیست. من دلم میخواهد همین اتفاق بیفتد.
شما در رابطه با نمایش فیلم با حوزه هنری مشکلی ندارید؟
نه به آن شکل ولی برخی از سینماهای حوزه هنری درگیر فیلمهای دیگر است که باید آزاد شود.
ممیزی که ندارید؟
نه فقط به ما گفتند که در سینماهای حوزه نمیتوانید سرگروه باشید که ما هم نشدیم.
میخواستیم در فیلم روایت سیال داشته باشیم
به فیلمبرداری علیرضا برازنده بپردازیم، این داستان به این حرکتهای تکنیکال دوربین احتیاج داشت؟ در مورد نوع حرکات دوربین و انتخاب آن از ابتدا فیلمبردار به تفاهم رسیده بودید؟
دو روش برای فیلمبرداری رایج است؛ در برخی فیلمها دوربین روی دست و حرکات پرتنش وجود دارد، روش دیگر، روش کلاسیک است که دوربین ثابت است و توسط ریل و تراولینگ و وسایل حرکتی کار انجام میشود.
ما میخواستیم از نظر داستان و شخصیتها، نوعی روایت سیال در این فیلم باشد.میبینید که داستان را از جایی شروع میکنیم و ادامه همان را نمیگوییم و به شخصیت دیگر و داستان او که با قبلی پیوند دارد میرویم و از جای دیگری سردر میاوریم که نه ادامه نقطه اول است نه نقطه آخر؛ نوعی دایرههای درون همدیگر است که قصه را جلو میبرد.
با آقای برازنده چندین جلسه قبل از فیلمبرداری صحبت کردیم به من گفت اگر به روشی برسیم که بین حرکات تند دوربین روی دست و فضای سینمای کلاسیک باشد برای من ایدهآل است.
بنابراین با هم به تجربه تازهای رسیدیم که آقای برازنده پیشنهاد کرد و ما قبل از فیلمبرداری تست کردیم و نتیجه را دیدیم و من گفتم این خیلی خوب است. برخی از حرکات هم که قدری تند بود، ولی در اتالوناژ بعد از نمایش در جشنواره، آنها را کمی آرامتر کردیم.
برازنده یک کلگی(head) برای دوربین اتود کرد که روی اهرم سه پایه قرار میگیرد و دوربین حالت معلق پیدا میکند که هم امکان پلان ترکیبی با ریل و تراولینگ داشتیم و هم زمانی که ثابت بودیم میتوانستیم کار کنیم. میخواستیم ضمن بیان یک روایت سیال، بگوییم که شخصیتهای ما همه معلق هستند و ایستا و محکم نیستند. شکنندگی در اینها هست و این حادثه که پیش میآید همه آسیب میبینند بنابراین برای بیان این موضوع این بهترین فرم بود.
من در همهی فیلمهایم برای فیلمبرداری اهمیت جدی قائلم، همینطور فضای بصری فیلم، طراحی صحنه و اندیشهای که خودم دارم. همیشه هم این بخشها یا نامزد جوایز شدهاند یا برنده، خوشحالم که کار آقای برازنده دیده شد و جایزه گرفت. او فیلمبردار تراز اولی است و به همراه دو سه فیلمبردار دیگر از امیدهای سینمای ماست.
نکتهی دیگری دربارهی خود فیلم هست که بخواهید به آن اشاره کنید؟
من در سیر فیلمسازی خود مایهها و نشانههایی را تکرار میکنم ولی نه عیناً؛ بلکه هر کدام به مقتضای جهان بینی خودم و داستانی که در آن هستیم تغییر میکند. آن مایههای مورد علاقه من در این فیلم به وجود آمد. تیمی که دوست داشتم با آن کار کنم هماهنگ شد و آمد. آقای جعفریجلوه (مدیر وقت فارابی) خیلی برای راهاندازی این فیلم کمک کرد که از او هم متشکرم. حاصل همه اینها فیلمی از سینمای جدی و حرفهای ایران شد.
فکر میکنم چیزی که سینمای ما را پیش خواهد برد همین جدول سینمای حرفهای است که سعی میکند از همه عناصر بهره ببرد و حرفی را در درون خود برای گفتن دارد و داستانش بیننده را درگیر تفکر خواهد کرد. نه فکر کردن برای حل معما و یافتن مفهومی پیچیده بلکه اگر در همین حد باشد که بفهمیم همیشه بخشش بهتر از کینه و قضاوت است ما موفق شدهایم.
کاری که ما در فضای هنری میکنیم این است که فکری ما را درگیر میکند و بعد آن را در قالبی مثل داستان به عالم حس میآوریم و از طریق این داستان و شخصیتها به مخاطب تحویل میدهیم. مخاطب هم ابتدا با حساش با آن درگیر میشود و بعد به آن فکر میکند. یعنی معادلهای دایرهوار بین ما و مخاطب اتفاق میافتد که همیشه برای من جذابترین جای کار است، این بار هم، من برای همین سراغ این موضوع رفتم و شاید فیلم بعدی من هم با فضایی متفاوت با همین مایهها سروکار داشته باشد.
بعلاوه اینکه وقتی شما میخواهید چیزی را بگویید که موضوع روز جامعه است و همه کمابیش با آن درگیر هستند، چگونگی گفتن شما اهمیت زیادی دارد و باید دید که بازتاب آن روی بینندهها چه خواهد بود، حال اگر اینها حاصل شده باشد و بینندهها به استقبال از داستان ادامه بدهند، هم برای سینما خوب است هم برای شخص من.
راههای غلطی که به آقای ایوبی نشان دادیم
سالهاست که میشنویم سینما رو به افول است؛ اوضاع الان سینما را چطور ارزیابی میکنید؟ با توجه به مدیریت دوسال گذشته آقای ایوبی نظر شما در این باره چیست؟
چیزی که پیداست این است که فرهنگ بخصوص سینما در اولویتهای این دولت نیست، در اولویت دولتهای قبلی هم اصلاً نبود طبیعی است، همه وقتی در انتخابات میخواهند فضایی را با خود همراه کنند معمولاً سراغ دو قشر و گروههای مرجع میروند؛ هنرمندان و ورزشکاران.
به نظر من در هیچکدام از دولتهای بعد از انقلاب به جز دهه شصت که مقداری این اولویت وجود داشت و در دوره مرحوم سیف الله داد، از این فضا حمایت و نگهبانی نشد و به کج راهه رفت- هنر در اولویت دولتها نبوده است.
آنچه مهم است این است که آقای ایوبی به عنوان یک مدیرفرهنگی روی کار آمد نه یک مدیر باتجربه در خود سینما و ما به عنوان جامعهی سینما راههای غلطی به او نشان دادیم. من اساساً فکر میکنم که زمان صنفزدگی گذشته است و سینما باید بلوغ خودش را در رفتارهای فرهنگی -نه صنفی- نشان بدهد. این از عهدهی یک صنف خارج است، کما اینکه میبینید صنوف مانند دههی قبل یا اوایل شکلگیری شان کارکرد ندارند.
حالا باید چه کرد؟! به نظر من باید یک «NGO» فرهنگی فراتر از جریان صنفی به وجود بیاید. چیزی مثل آکادمی و آن آکادمی نباید از مختصات انحصارگرایانه بیرون بیاید. بلکه باید با دید باز از همهی نیروها استفاده کند، من براساس مطالعه و تحقیق بسیاری که کردهام معتقدم این تنها راه پیشرفت است.
اگر سینما را تنها به عنصر بازار و درخواست متقاضیان محدود کنیم کار اشتباهی کردهایم اگر صرفاً به سمت دولت گرایش پیدا کنیم کار بسیار غلطی کردهایم. اما اگر تعادل و توازنی بین رونق کسب و کار و آزادیبیان ضمن پذیرش مسئولیت، با محوریت مخاطب ایجاد کنیم، راه حلی معقول و شدنی است. یعنی یک معادلهی چند متغیره طراحی کنیم که هم رونق اقتصادی در آن باشد، هم ارتقاء هنری، هم محوریت آن جذب مخاطب -نه به هر شکل و قیمت بلکه در یک جریان- درست باشد. با توجه به فروش فیلمها، مخاطب نشان داده است که رابطهی خوبی با سینما دارد بنابراین ما باید از این فرصت استفاده کنیم و به آن جهت بدهیم.
چطور می شود این وضع را حفظ کرد؟ به هر حال در سینما هم همگرایی وجود ندارد.
باید این وضع را بهبود بخشید. حفظ آن قدری سخت است و بهبودش سختتر. با همان فرمولی که من گفتم، الان بین تهیهکنندگان اتفاقات خوبی افتاده است به هر حال تعیین کنندهی اصلی آنها هستند.
باید شاکله یک نظام تهیهکنندگی مقتدر را بوجود آوریم
بارها به مرحلهای رسیدهایم ولی باز هم نشده است. فکر میکنید این اتفاق بیفتد؟
باید این اتفاق بیفتد. باید شاکلهی یک نظام تهیهکنندگی مقتدر را به وجود بیاوریم و در آن نظام مقتدر که شاید شروعش فعالیت دفاتر فیلمسازی مشترک و کمپانیها باشد، به فرضهای درستی برسیم. الان قیمت تمام شدهی فیلم وحشتناک است و باید برای آن فکری کرد. این کار یک نهاد صنفی نیست چون واقعاً توانش را ندارد. امنیت سرمایه، امنیت آزادی بیان ضمن پذیرش مسئولیت و... فاکتورهای دیگری هستند که همه اینها با هم باید در چارچوبی که گفتم، اتفاق بیفتد و اصلاً راهحل دیگری نداریم. سلیقههای هنری ما ممکن است در تعارض باشد و هیچوقت یکسان نخواهد شد ولی در رفتار حرفهای باید به یک جمعبندی برسیم.
فکر میکنید اگر تهیهکنندهها مقتدر باشند و فکری به حال امنیت سرمایه بکنند میتوان وضع را بهبود بخشید؟
حداقل باید برای این وضع و امنیت سرمایه راه حلی داشته باشند و دولت از آن حمایت کند. تا زمانی که بند ناف اقتصادی و فرهنگی سینما به دولت وصل است هیچ دولتی توانایی بهبود وضع سینما را نداشته و ندارد، نه در ایران و نه در دنیا.
بنابراین این اتفاق باید بیفتد و دولت حامی این نگاه باشد، سینما باید برای برونرفت از این وضع بر خصوصیسازی تکیه کند. این امر هم باید افراد متخصص خود را داشته باشد. نظامی که الان هست و سالهای سال است که ما دور همدیگر میچرخیم و اگر فیلمی خوب بود سازندهاش تا مدتی روی بورس است و اگر بد بود با سر به زمین میخورد، وضعیتی بسیار آسیبپذیر و شکننده است. باید این وضع به نظاممندی منجر شود و قوانین خاص آن تدوین شود و دولت برای تثبیت این قوانین حمایت کند.
ما در این دو سال دیدیم که آدمهای رده اول دولت با همهی قشرها و گروهها از ورزشکار و صنعتگر تا سیاسیون و دیپلماتها جلسات متعددی داشتند ولی با هنرمندان اصلاً، در حالیکه این روند در شأن یک دولت رو به به رشد نیست.
ارسال نظر