گفت و گویی با شهرام مکری
فکرش را بکنید که با انرژی جوانی و ساده بودن وضعیت در یک برهه زمانی فیلمی تولید شود، اما نتیجه اش هشت سال بعد مشخص شود. زمانی که همان انرژی تبدیل به یک المان نایاب در همین روزگار است. «اشکان و انگشتر متبرک و چند داستان دیگر» این روزها بعد از هشت سال روی پرده رفته است.
بهاران: چرا «ماهی و گربه» را بیشتر از «اشکان و انگشتر متبرک » دوست دارید؟
این طور نیست که «ماهی و گربه» را بیشتر دوست داشته باشم، فیلم جدیدتر است و به حال و احوال این روزهای من نزدیک تر است. واقعیت این است که در تمام این سال های خیلی برای فیلم «اشکان و...» زحمت کشیدم و تلاش کردم و اگر قرار باشد میزان تلاشی را که برای دو فیلم کشیدم، با هم مقایسه کنم، حجم زحمتی که برای «اشکان و..» کشیدم، بیشتر است. میزان تلاش ها برای این فیلم در هشت سال تقسیم شده است و «ماهی و گربه» سر زمان روی پرده رفت و شاید به همین دلیل این طور به نظر برسد. ضمن این که زمانی که فیلم را روی پرده به تازگی دیدم، با خودم فکر کردم که چقدر فیلم را دوست دارم.
بهاران: یعنی به نظرت خوب و دوست داشتنی است یا این که فکر می کنی باید یک سری کارهای اضافه انجام می دادی؟
قطعا همین طور است. همین حالا که فیلم را می بینم، با خودم فکر می کنم که باید یک سری از صحنه ها را کوتاه و یک سری دیگر را بلندتر می گرفتم و... دوست داشتم یک سری تغییر در فیلم ایجاد می کردم. اما واقعیت دوست داشتنی در مورد این فیلم استفاده هرچه بیشتر و بهتر را از شرایط موجود بردیم. بعد از تماشای فیلم واقعا از خودم می پرسم که ما چطور در این همه لوکیشن فیلم برداری کردیم؟ «اشکان و انگشتر متبرک» نمونه واقعی یک فیلم پارتیزانی است. فیلمی است که با یک گروه درجه یک تولید شده است و این همان چیزی است که هنوز به فیلم انرژی می دهد. انرژی زیادی که بعد از این همه سال هنوز در فیلم دیده می شود.
بهاران: اما جالب است که بعد از هشت سال، فیلم کهنه نشده است و خیلی از مخاطبان عقیده دارند که حتی کارگردانی فیلم از «ماهی و گربه» هم بهتر است.
این نکته را خودم هم خیلی شنیده ام. برای مخاطب این فیلم دوست داشتنی تر است.
بهاران: شاید چون «ماهی و گربه» طولانی تر است، مخاطب آن را کمتر دوست دارد، وگرنه به لحاظ ساختاری فیلم به روز و بهتری است.
یک نکته دیگر هم وجود دارد. به نظرم تماشاچی با بار سبک و خیال راحت تری به تماشای «اشکان و...» می نشیند. به همین خاطر احساس راحتی بیشتری دارد. مثال بارزش سایت سینما تیکت است. سایتی که برای خرید بلیت درنظر گرفته شده و به راحتی می توان کامنت های مخاطبان را در آن جا پیدا کرد. در مورد «ماهی و گربه» مخاطبان به دو دسته تقسیم شده اند. عده ای می گفتند که فیلم خوبی است و عده دیگر می گفتند بد است. اما وقتی کامنت ها را در مورد فیلم «اشکان و انگشتر متبرک» می بینم، متوجه شدم که ۹۰ درصد مخاطبان فیلم را دوست دارند و برایم جالب است که فیلم بعد از این همه مدت ارتباط خوبی با مخاطب قرار کرده است و آن را دوست دارند.
نکته دیگر مربوط به شیوه داستانی فیلم است. آن زمان که ما این فیلم را کار کردیم، فیلم هایی که روایت های متقاطع داشتند، در سینمای ایران کار نشده بود. «کافه ستاره» و «تقاطع» دو فیلمی بودند که به این فضا نزدیک بودند، اما بعد از نوشته شدن فیلمنامه «اشکان و...» ساخته شدند. حالا بعد از سال ها روایت های متقاطع، تبدیل به یک المان مرسوم در فیلم سازی شده است و فکر می کنم دلایل زیادی دارد که مخاطب فیلم را دوست دارد. اما من عقیده دارم که نه به خاطر داستان و نه هر چیز دیگری، مخاطب فیلم را به خاطر وجود انرژی زیادی که در فیلم هست، دوست دارد.
فیلم «اشکان و انگشتر متبرک» بعد از هشت سال روی پرده رفته است. حالا مخاطب امروز با تماشای فیلم های گروه هنر و تجربه ذهن بازتری نسبت به این دست از فیلم ها دارد. آیا اگر فیلم همان هشت سال پیش اکران می شد، با این حجم از استقبال رو به رو می شد؟
بهاران: همان سالی که فیلم در جشنواره به نمایش درآمد، صف های طولانی برای دیدن این فیلم بسته شده بود. همان موقع یادم هست که بازخوردهای زیادی از مخاطبان گرفتیم.
شهرام مکری: ما متر و معیار دقیقی در دست نداریم و تنها می توانیم با توجه به نمایش هایی که در تمام این سال ها داشتیم، گمانه زنی کنیم. در همان سالی که این فیلم در جشنواره به نمایش درآمد، «اشکان و انگشتر متبرک»، «درباره الی...» و «وقتی همه خوابیم» سه فیلمی بودند که به سانس فوق العاده رسیدند. در جلسه نقد و بررسی در فرهنگسرای ارسباران قرار بود یک نمایش داشته باشیم، اما یک نمایش فوق العاده هم داشتیم.
این تصویرهایی است که از استقبال فیلم «اشکان و...» در ذهنم دارم. اتفاقا یکی از مشکلات اکران «اشکان و انگشتر متبرک» این است که سیل زیادی از مخاطبان این فیلم را در نمایش های مختلف دیدند. اگر بخواهم مبنا را روی همین نمایش ها بگذارم، باید بگویم که تماشاچی در همان هشت سال پیش هم فیلم را می دید. مشکل سینمای ایران است که به مخاطبان فرصت نمی دهد که با سلیقه های متفاوت به دنبال فیلم های متفاوت بروند.
شاید گروه هنر و تجربه همین فرصت را در اختیار مخاطبان قرار داده باشد. همین چند روز پیش سر کلاس مفهوم دموکراسی را توضیح می دادم. همان جا گفتم که تعریف متاخر از دموکراسی دیگر حاکمیت اکثریت نیست! در مورد حقی است که اقلیت در زمان حکومت اکثریت دارد. همین نگاه در مورد سینما هم وجود دارد؛ یعنی اگر سینمای هنری را اقلیت درنظر بگیرم، آیا حقی نسبت به سینمای گیشه که اکثریت را دربر گرفته است، دارد؟ چنین تعادلی وجود دارد.
بهاران: به نظر من هم فیلم تاریخ مصرف ندارد. مفهومی که در فیلم وجود دارد، هنوز برای مخاطب جذاب است. ضمن این که با یک فرم تازه ای ساخته شده است و جذابیت آن را دوچندان می کند.
به خصوص که در سینمای ایران آن را خیلی کم تجربه می کند. سینمای ایران خودش را وابسته به داستان و قصه گفتن کرده است. همین نکته باعث محافظه کار شدنش شده است.
بهاران: از چه جهت؟
سینمای ایران مخاطب محدودی دارد. این مخاطب به زحمت به ۵۰ هزار نفر می رسد. همین الان با همین قیمت فعلی در نظر بگیریم، با ۵۰۰ هزار تماشاچی به چهار میلیارد فروش می رسیم. اما فیلم های ما چهار میلیارد نمی فروشد. اگر فیلمی دو تا سه میلیارد هم بفروشد، خوشحال می شویم. در حالی که اگر دو میلیارد بفروشد، یعنی چیزی حدود ۲۰۰ هزار نفر فیلم را در سینما تماشا کرده اند. در حالی که حدود ۷۰ تا ۸۰ میلیون نفر جمعیت داریم. کارشناسان عقیده دارند فیلمی در کشوری با این جمعیت پرمخاطب به حساب می آید که نزدیک به ۱۵ میلیون نفر برسد، تلاش می کند همین ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار مخاطب را در سینما نگه دارد.
به جای ریسک کردن و رسیده به ایده ها و قصه های جدید برای تولید، سعی می شود که همان مقدار حفظ شود و برای همان ها فیلم ساخته می شود. با همان فرمولی که همان تعداد مخاطب به سینما می آیند، فیلم ساخته می شود. محافظه کاری به معنی حفظ کردن وضعیت موجود و همین برابر می شود با محافظه کار شدن سینمای ایران. پرفروش ترین فیلم تاریخ سینمای ایران «شهر موش ها» است. این فیلم در کل ایران چهار میلیون تماشاچی داشته که دو میلیون از آن ها مخاطبان تهرانی بوده اند. این فیلم پرفروش ترین فیلم تاریخ سینمای ایران است و ببینید که چقدر با اعداد و ارقامی که قبلا گفتم، فاصله دارد.
یا مثلا فیلمی مثل «ماهی و گربه» ۱۵۰ هزار تماشاگر داشت. بین این فیلم و فیلم هایی که در گیشه اصلی به نمایش در می آید، ۱۵۰ هزار نفر فاصله دارد. خب این فاصله عددی محسوب نمی شود که ما به خاطر آن ریسک نکنیم. به طور کل در مورد یک استادیوم آزادی حرف می زنیم!
این محافظه کاری باعث پیرشدن نمی شود؟
بیشتر باعث گرایشی می شود که خیلی ها برای ساخت فیلم های موفق نگاهی فرامرزی به سینما دارند. اگر می خواهیم فیلم خوب تجاری ببینیم، سراغ فیلم های آمریکایی می رویم. برای تماشای فیلم خوب هنری باز هم سراغ سینمای آمریکا و اروپا می رویم. می خواهیم در فیلم دیدن به روز باشیم، به طور کل فیلم های سینمای جهان را می بینیم. این پیرشدنی که می گویی همین است. فکر و اندیشه و... تنبل می شود و در مواقعی از بین می برد. این طور است که در سینما درجا می زنیم.
- این میزان فروش خوب چطور مشخص می شود؟
این روزها می بینم که خیلی از منتقدان می گویند که ما نباید فروش سینمای فرانسه یا اروپا را به عنوان الگو داشته باشیم، به جای آن بهتر است که از سینمای آمریکا پیروی کنیم! در سینمای آمریکا هم فیلمی می تواند به راحتی با عدم اقبال مخاطب رو به رو شود.
من فیلم «مامی» زاویر دولان را در سالن لینکن سنتر که یکی از مهم ترین سالن های نمایش در نیویورک است، تماشا کردم. تعداد جمعیتی که در سالن بود، شاید بیشتر از ۱۵ نفر نبود. فیلمی که محصول کانادا و انگلیسی زبان است. کارگردان فیلم فرد شناخته شده و معتبری است. چیزی که می خواهم بگویم، این است که اگر همین اتفاق در یکی از سینماهای ایران می افتاد، فردای همان روز اکران فیلم را تمام می کردند. این اتفاق در تمام دنیا رخ می دهد و متاسفانه ما فکر می کنیم که منظور از فروش، فروش فیلم «دنیای ژوراسیک» است.
خب این فیلم با بودجه ۲۵۰ هزار دلاری ساخته شده است و اگر اول هفته به ۴۰ میلیون دلار نرسد، یک پروژه شکست خورده به حساب می آید! فیلم «اشکان و انگشتر متبرک» را مثال می زنم؛ این فیلم شاید پنج یا شش هزار دلار بودجه اولیه داشت! مقایسه این فیلم و بودجه اش، فیلمی که بودجه اولیه زیاد و درنهایت فروش بالا کمی عجیب به نظر می رسد!
بهاران: تا به حال نسبت به این که جزو شورای انتخابی فیلم های هنر و تجربه هستی و دو فیلم در همین گروه اکران شده است، انتقادی نشده است؟
این یک تصمیم سخت است. شورایی است که فیلم ها را برای اکران انتخاب می کند. افراد زیادی در این شورا حضور دارند، اما در بین آن ها من و سیف اله صمدیان، تنها فیلم سازان گروه هستیم. کارهای من و سیف اله صمدیان هم با هم فرق دارد. او کارهای مستقل و کوچک انجام می دهد و من ن گاهی به جریان اکران دارم. در نتیجه در همان ابتدا که به من پیشنهاد حضور در این شورا را دادند، با یک سری از دوستان که خودشان فیلم ساز هستند، مشورت کردم. تعدادی گفتند که بهتر است در این شورا نباشم و تعدادی هم عقیده داشتند که باید باشم.
من باید تصمیم می گرفتم که حضور من در این شورا چقدر می تواند کمک حال باشد و نبودن در این شورا تا چه اندازه می تواند به خودم کمک کند. اما به غیر از تمام این ها، قرار بود که افتتاحیه این گروه فیلم «ماهی و گربه» باشد. درنتیجه ضرر بودن در این شورا برای من بیشتر بود. در حالی که اگر من هم در این شورا نبودم، این فیلم به اکران در می آمد و می ماند فیلم «اشکان و انگشتر متبرک». واقعیت این است که ما برای اکران فیلم «اشکان و انگشتر متبرک» برنامه ویژه ای نداشتیم و قصد نداشتیم نمایش دو فیلم خیلی نزدیک به هم قرار بگیرند. اما آقای علم الهدی یک نظریه و لطفی داشتند؛ عقیده داشتند که اگر فیلم «اشکان و...» بعد از «ماهی و گربه» اکران شود، بخشی از مخاطب را در همین فضا داشته باشیم.
من این انتقادها را درک می کنم و فکر می کنم تاحدودی وارد است. به جای آن سعی می کنم به بچه های دیگر برای اکران کمک کنم. سعی می کنم برنامه درست تری بچینم، یا ایده های تبلیغاتی تازه ای را پیشنهاد بدهم.
بهاران: حال و هوای فیلم بعدی ات چطور است، آن هم در همین گروه هنر و تجربه اکران خواهدشد؟
من سعی می کنم که آن را به دست مخاطب اصلی اش برسانم. البته مخاطب با تماشاچی سینما فرق می کند. مخاطب در طول یک تاریخ زمانی فیلم را می بیند. اما تماشاچی اکران در همان زمان اکران فقط فیلم را تماشا می کند. به همین خاطر این که عده ای فیلم های عباس کیارستمی را فیلم های کم مخاطبی می دانند، به نظرم جمله خیلی اشتباهی است. فکر می کنم یکی از مهم ترین سینماگران ایرانی که فیلم هایش در ایران دیده شده است، عباس کیارستمی است، چرا که فیلم هایش در بازه زمانی دیده شده است.
من هم تلاش دارم که مخاطب اصلی فیلم هایم آن را تماشا کند. از همین حالا تصمیم جدی برای نحوه اکران آن ندارم. اما از آن جایی که شیوه اکران در گروه هنر و تجربه را دوست دارم و فکر می کنم که یک شأنیتی به فیلم می بخشد، مقاومتی در مقابل اکران در این گروه ندارم. البته ممکن است تا زمانی که فیلم بعدی برای اکران آماده شود، چند اتفاق بیفتد؛ اول این که ممکن است این گروه به دلیل فشارهای زیادی که به ا ین گروه وجود دارد، متوقف شود!
بهاران: یک اتفاقی را در مورد کارهای تو خیلی دوست دارم؛ این که در فیلم هایت از چهره یا به اصطلاح ستاره استفاده نمی کنی.
یک واقعیتی در سینمای ایران وجود دارد؛ این که تماشاچی سینمای ایران به خاطر حضور رضا عطاران، محسن تنابنده، هدیه تهرانی به سینما می روند. ممکن است چند نفر دیگر هم به این فهرست اضافه شوند، اما تعداد زیادی نیستند. صرفا فیلم ها به خاطر چهره بودن بازیگران تماشاچی به خودشان جذب نمی کنند. خود فیلم تبدیل به یک پدیده می شود. اگر فیلمی خودش این پتانسیل را داشته باشد، تماشاچی را هم به سینما می کشاند. بعد از این مرحله به این مرحله می رسیم که کسانی که انتخاب می کنیم، بازیگران خوبی هستند؟ این اتفاق برای من خیلی مهم تر است. این که بازیگر خوبی باشند، برای من اهمیت بیشتری نسبت به چهره بودن آن ها دارد.
با این فرمول اگر بتوانیم فیلمی را تبدیل به یک پدیده کنیم، چه نیازی به بازیگران چهره داریم؟ مثلا در همین فیلم «اشکان و انگشتر متبرک» که خودت در آن حضور داشتی، مجموعه ای از بازیگران خوب دارد. سیامک صفری، رضا بهبودی، علی سرابی، سینا رازانی و خود تو، صدف احمدی همه آن ها نشان می دهند که من در دیدن این جمعیت تیزهوش بودم، چرا که هرکدام از آن ها امروز بازیگران موفقی هستند. خیلی از آن ها، در همان زمان بازیگران مهمی در عرصه تئاتر بودند، اما حالا وارد سینما هم شده اند و عالی ظاهر شده اند. شانس بزرگی که در هر دو فیلم دارم، تیتراژ فیلم هایم، تیتراژ سطح بالایی است. این نکته باعث مباهات من است.
بهاران: هشت سال بین تولید تا اکران فیلم فاصله افتاد، در این هشت سال هیچ وقت دل سرد شدی؟
در یک دوره ای کارکردن برای همه آدم هایی که کار هنری می کردند، دوره سختی بود. واقعا پیشنهادی برای حضور در یک کار جدی وجود نداشت. جامعه هنری ما در یک بازه زمانی هشت ساله درگیر ابتدایی ترین ماجراهای خودش شد، این که به اصطلاح دولتی ها مشروعیت دارد یا نه؟ به جای این که درگیر تعریف خلاقیت و به وجود آوردن یک موج هنری جدید باشد، در مورد این ک کسی می تواند باشد یا نه، حرف می زد.
در همین دوره برای آدم هایی مانند من که فکر می کردند از این دوره گذر کرده اند و دیگر احتیاجی به این تعریف ندارند و دوست داشتند که در مورد کیفیت بودن حرف بزنند، یک عقب گرد بزرگ بود. این چیزی بود که تا حدودی من را دچار دل سردی هم کرد. الان که نگاه می کنم، با خودم می گویم که ای کاش در آن دوران کار کرده بودم. ای کاش فیلم می ساختم. زمان می گذرد و دوره های تاریخی عوض می شود. اما این مو و ریش های ماست که سفید می شود.
شهرام مکری به عنوان یک فیلم ساز، فیلم های غیرمتعارف شناخته می شود، این برچسب را چقدر دوست دارید و چقدر تلاش می کنید که آن را ا خودتان دور کنید؟
علاقه مندی من به فیلم و سینما از فیلم های کلاسیک و فیلم های متعارف شروع شد. همین حالا هم رابطه من با دنیای فیلم هایی که گسترده تر هستند، خوب است. در همین لحظه می توانم بگویم که برنامه آخر هفته من تماشای فیلم max mad است که یک فیلم پرفروش در گیشه است. اما به عنوان کسی که فیلم می سازم، باید خودم را نزدیک به سقف مدل فیلم سازی که در حال انجامش هستم نگه دارم، وگرنه نمی توانم خودم را راضی نگه دارم.
مدل نزدیک به سینمای گیشه یا سینمای متعارف، سینمای آمریکاست. فکر می کنم اگر نتوانم نزدیک به آن فیلمی بسازم، حس بیهودگی به من دست می دهد، چرا راه دور و دست نیافتنی است. مدلی که می تواند با شکل تولید در سینمای ایران فیلم ساخت، نزدیک تر به سقف فیلم های هنری است. به نظرم این نزدیک بودن به ایده در این حیطه قابل دسترس تر است. به همین خاطر فیلم هایی که می سازم، بیشتر مرا راضی می کند. چرا که می توانم در رقابت با هم شکل های خودم در سینما، قرار بگیرم.
اگر فیلم متعارف به معنای مخاطب انبوه را نتوانم طوری بسازم که در رقابت با هم شکل های خودم قرار بگیرم، به نظرم کار بیهوده ای را انجام می دهم. در سینمای ایران نمی توان این کار را انجام داد. نتیجه اش این طور می شود که در سینمای ایران پروژه های بزرگ تولید می شود، اما در رقابت با فیلم های خارجی بیشتر شبیه به یک شوخی است. دوست ندارم فیلم هایم شبیه شوخی باشد.
- دوست دارید شبیه به کدام فیلم ساز، فیلم بسازید؟
من سعی می کنم مدلی فیلم بسازم که در بازار مخصوص خودش- حالا می خواهد جشنواره ها یا شبکه هایی باشد که فیلم های آرتیستی به نمایش می گذارد- موفق ظاهر شود. فیلمسازان فیلم های انبوه ادعا دارند که برای مخاطبان این دسته از فیلم ها را تولید می کنند. به نظرم اگر این ادعا درست باشد، باید اجازه داده شود که فیلم های روز خارجی در ایران اکران شود و منتظر بنشینند و ببینند که مردم کدام فیلم را انتخاب می کنند.
ما خودمان را در رقابت با جایی قرار دهیم که مدعی آن هستیم. فیلمی مانند «ماهی و گربه» و «اشکان و انگشتر متبرک» به شهادت فستیوال ها و برخورد مخاطب با آن، در جایی قرار گرفته است که مدعی آن رقابت است. به نظرم سینمای گیشه ایران در این ادعا قرار نگرفته است. یک محیط بسته برای خودش ساخته است و فکر می کند که اگر در این محیط بسته ۴۵۰ هزار تماشاچی داشته باشد، برنده می شود. در حالی که فیلم هایی مانند «پرویز»، «کپی برابر اصل» و... خودشان را در رقابت با فیلم های هم سطح خود در دنیا قرار داده اند. اگر موفقیت یا شکست می خورند، در همین رقابت است.
مثلا مخاطب ایرانی فیلم «ماهی و گربه» را با نمونه های درجه یک خارجی مقایسه می کند و اگر این فیلم شکست می خورد، در این رقابت است که شکست می خورد. من دوست دارم فیلم هایی شبیه به فیلم های گاس ون سنت، هانکه و فیلم سازهایی که دوستشان دارم، دیده شود. در همین لحظه در رقابت با آن ها یک آدم شکست خورده هستم، اما سطح افق دید من آن جاست.
یک سری از مخاطبان هستند که دوست دارند فلم های اورجنیال ببینند، خیلی از آن ها سلیقه شان به فیلم های خاص هم می خورد، اما ترجیح می دهند که فیلم میشل هانکه را تماشا کنند تا فیلم شهرام مکری را. این همان شکستی است که شما حرف زدید، آیا این دسته از مخاطبان راضی خواهندشد؟
من در جواب به این سوال آدم های سطح بالای مخاطبان را درنظر می گیرم. به این معنا که در همین دسته یک طیف زیادی از آنها مقلد هستند. طیفی که تنها به دلیل این که آقای ایکس می گوید کپی بد است، آن ها هم می گویند کپی بد است! در حالی که خودشان در حال کپی برداری هستند.
مشکل بزرگی با این طیف دارم، چرا که خود آنها در ایدئولوژی، نظریه و تحلیل مقلد هستند، اما به تحلیل این که اصل خوب است و کپی بد است استناد می کنند. این ها را کنار می گذارم. می ماند طیفی که در اقلیت قرار دارند، اما در سطح بالایی هستند. در این طیف همیشه بحث تئوریک با آن ها انجام داده ام. مثلا آن ها می گویند که فیلم «کپی برابر اصل» مثل «پیش از طلوع» و «بعد از غروب» نیک لیتر است. «درباره الی...» مثل ماجرای آنتنیونی است. می گویند که جعفر پناهی نان سیاست های کشورش را می خورد. مجید برزگر هم برادران داردن است. من خودم را در قیاس با این سینماگران درجه یک نمی گذارم، اما چون به جواب ربط دارد، می گویم.
شهرام مکری هم «فیل» گاس ون سنت و «پالپ فیلکشن» تارانتینو را ساخته است. همه این ها را کنار می گذاریم. اولین سوال من از این عده این است که آیا پیشنهاد جایگزینی دارند؟ آیا باقی فیلم هایی که در سینمای ایران تولید می شود، اورجنیال است. در قیاس با چه چیزی، آن را نفی می کنند؟ آن ها می گویند که نه، در قیاس با سینمای دنیا این نکته را می گوییم. من این نکته را به نفع خوم تمام می کنم. این که چه خوب است که ما را با سینمای دنیا مقایسه می کنند. ما خیلی ساده در این تحلیل می توانیم بگوییم که بقیه سینمای ایران کپی است یا نه؟ همیشه برای من سوال است که چرا منتقدان ما در مقابل این دسته از فیلم ها ناگهان به یک کشفی می رسند.
نکته دوم برای خودم این است که فیلم «ماهی و گربه» برای اولین بار در فستیوال و نیز به نمایش درآمده است. یک سری داور این فیلم را انتخاب کرده اند و به این فیلم جایزه ای دادند که عنوان آن «خلاقیت و نوآوری» است. در بیانیه شان آوردند که به خاطر خلاقیت و نوآوری این جایزه را به ما دادند، نه به خاطر کپی و تقلید! شاید کسی در ایران بگوید که فیلم «فیل» را دیده است، اما ممکن است داوران فستیوال فیلم ونیز که شغل شان تماشای فیلم است و هر روزه سینمای دنیا را رصد می کنند، از وجود فیلم «فیل» که نخل طلای فستیوال کن را گرفته است، بی خبر باشند؟
در بین داورانی هم که فیلمنامه نویس «راننده تاکسی»، کارگردان برنده جایزه بهترین فیلم خارجی اسکار و... وجود دارد، متوجه نشدند که شهرام مکری فیلمش را براساس فیلم «فیل» ساخته است. اما ما که در ایران زندگی می کنیم و بعد از دو سال یک نسخه دی وی دی با زیرنویس فارسی از فیلم «فیل» به دستمان رسیده است و بعد از تماشای آن با خودمان می گوییم که شهرام مکری «ماهی و گربه» را از روی «فیل» ساخته است. به نظرم این قیاس ها، یک بخشی را نادیده می گیرند که افراد دیگری در دنیا آن را می بینند.
خیلی از سینماگران بزرگ در سینمای جهان هستند که در مورد فیلم سازان ایرانی حرف می زنند. مثلا هانکه می گوید که اگر در دنیا یک فیلم ساز وجود داشته باشد که من دوست دارم آثار او را دنبال کنم، عباس کیارستمی است. اسکورسیزی ارادت خود را به سینمای شرق و عباس کیارستمی بارها و بارها ابراز کرده است.
این ها را نادیده می گیریم. یعنی این که تمام شاهکارهای سینمایی اسکورسیزی را مرور می کنیم و به او لقب غول و... را می دهیم و همه جا از او می گوییم، به جز بخشی که او در مورد سیمای ایران و عباس کیارستمی حرف زده است. بخشی از این ماجرا به کسانی باز می گردد که منتقدان ایرانی همیشه نیمه خالی لیوان را نگاه می کنند. اما من یک سوال از منتقدان می پرسم، جامعه ما چه بستری را برای خلاقیت ایجاد کرده است که شما فکر می کنید که ما باید در آستانه ورود به دنیای خلاقانه باشیم؟ اورجینال بودن به یک بستر احتیاج دارد. باید اول جامعه از شکل مصرفی خارج شود و در تمام زمینه ها تولید کند.
ارسال نظر