آشنایی با صنعت سینمای جهان
«یونیورسال» چگونه متولد شد؟
کمپانی یونیورسال در اواخر دهه ۳۰ با حضور مدیران جدید فصلی جدید در فعالیتهایش گشوده شد و روزگاری بزرگترین کارگردانان جهان پرفروشترین آثار تاریخ سینما را در این مجموعه سینمایی ساختند.
یونیورسال غول دنیای چند رسانه ای و یکی از Six Major یا شش ابرکمپانی فیلمسازی آمریکاست که حجم سرمایه گذاری و تنوع فعالیت هایش در شاخه های مختلف سرگرمی و رسانه باور نکردنی است؛ وسعت فعالیتی که باعث شده بزرگترین مجموعه استودیوی آمریکا را در شهری به نام خودشان - Universal City - در کالیفرنیا در اختیار داشته باشند و علاوه بر این، آنها خدمات خود را در استودیوهای دیگری در ارلاندو و فلوریدا به سازندگان فیلم و صاحبان صنایع تبلیغاتی نیز ارائه می دهند.
یونیورسال همچنین دارای یکی از بزرگترین شبکه های توزیع نمایش خانگی و البته یکی از مهمترین برنامه سازان تلویزیونی در آمریکاست که محصولات و شوهای تلویزیونی خود را از طریق شبکه های کابلی در داخل و خارج از آمریکا به فروش می رساند.
درب بسیاری از استودیوهای یونیورسال به روی عموم باز است و تورهای تفریحی متنوعی برای بازدیدکنندگان طراحی شده تا علاقه مندان بتوانند در نسخه ای جدیتر از دیزنی لند در استودیوهای ساخت بسیاری از معروفترین فیلم های سینمایی قدم بزنند و شخصیت های محبوبشان را از نزدیک ببینند. محبوبیت این تورها به حدی زیاد است که یونیورسال دو پارک موضوعی یا اصطلاحا «تم پارک» دیگر از این دست را در چین و اسپانیا تاسیس کرده است.
نظارت بر ساخت و فروش محصولات مصرفی و جانبی، همچون لباس شخصیت فیلم ها، عروسک ها و محصولات یادگاری، خرید و فروش های آنلاین و بازی های کامپیوتری نیز یکی دیگر از حوزه فعالیت های این کمپانی بزرگ است.
شاخه موسیقی یونیورسال- Universal Music Group- نیز بزرگترین کمپانی موزیک دنیاست که شامل ده ها برند و عنوان در ضبط و پخش آثار موسیقی می شود.
اما اینکه این غول رسانه چگونه به اینجا رسیده است، تاریخی دارد طولانی و ارزشمند با قدمتی نزدیک به اختراع تصاویر متحرک.
سال های اولیه قرن ۲۰
برای شروع باید به سال ۱۹۰۵ بازگردیم. زمانی که کارل لاامل Carl Laemmle آلمانی تبار در شیکاگو به دنبال مکان مناسبی برای افتتاح فروشگاه لباس خود می گشت که به طور اتفاقی به صفی از مردم که برای رفتن به Nickelodeon یا سینماهای اولیه و ارزان قیمت آن دوران که تصاویر متحرک ساده ای را به نمایش می گذاشتند، برخورد کرد.
او که از میزان شوق مردم برای دیدن این فیلم های اولیه حیرت کرده بود تغییر مسیر داده و سینمای White Front را تاسیس کرد. در کمتر از یک ماه هزینه سرمایه گذاری او بازگشت و او به همراه شریک خود Robert Cochrane دومین سالن خود را نیز تاسیس کرد. این سرمایه گذاری ها ادامه داشت و رفته رفته آنان را به یکی از بزرگترین پخش کننده های کشور مبدل ساخت. تا سال ۱۹۰۹ لاامل و کوچران از تجارت خود در آمریکا و کانادا بیش از ده هزار دلار در هفته درآمد داشتند.
اما تا به اینجا آنها صرفا توزیع کننده بودند و تولید فیلم در انحصار Motion Picture Patents بود که توسط ادیسون -مخترع موتورهای الکتریکی داخل دوربین ها و پروژکتورها- حمایت می شد. بعد از اختلافات و مشاجرات پیش آمده لاامل تصمیم گرفت که دیگر پولی به ادیسون پرداخت نکند. قطع همکاری با کمپانی MPP که تنها قدرت انحصاری تولید فیلم در آن زمان بود، آنها را که دیگر فیلمی برای توزیع و فروش نداشتند، به صرافت تولید فیلم های خودشان انداخت.
اولین تلاش آنها تحت نام «کمپانی مستقل تصاویر متحرک» یا Independent Motion Picture (IMP) تولید فیلمی با نام Hiawatha بود.
IMP رفته رفته به تولیدات خود سرعت بخشید و از آن جا که برخلاف سیاست های کمپانی ادیسون که نام عوامل و بازیگران را در فیلم درج نمی کرد با گذاشتن تیتراژ روی فیلم ها و شناساندن آنها به مردم، بسیاری از بازیگران را به سوی خود جلب کرد و اولین سیستم ستاره پروری در صنعت سینما را بنیان نهاد. در سال ۱۹۱۲ با ادغام IMP که به سطح تولید یک فیلم در هفته رسیده بود و پنج شرکت دیگر، کمپانی تولید فیلم یونیورسال - Universal Film Manufacturing - شکل گرفته و لاامل اولین رییس آن شد.
در آن سال ها یونیورسال پکیجی از فیلم های گوناگون ارائه می داد که به صاحبان سینماها اجازه می داد هر روز فیلم جدیدی برای نمایش داشته باشند. کاملترین بسته آنها شامل دو حلقه فیلم کمدی، یک سریال و یک فیلم بلند بود. آنها حتی در سال ۱۹۱۳ فیلم های خبری هفتگی با عنوان Universal Animated Weekly تولید می کردند.
اولین فیلم بلند داستانی آنها Traffic in Souls (۱۹۱۳) بیش از نیم میلیون دلار فروخت که عمده موفقیتش مرهون تکنیک های جدید و خلاقانه تدوین آن بود که حسی از وقوع چندین اتفاق در یک سکانس را به تماشاگران منتقل می کرد. مفهومی که پیش از این در سالن های سینما دیده نشده بود.
در سال ۱۹۱۴ یونیورسال با افتتاح مجموعه استودیوهای خود در کالیفرنیا ظرفیت فیلمسازی خود را بیش از پیش گسترش داد. لاامل با خرید فضایی به وسعت بیش از ۹۳۰ هزار متر مربع در دره سنفرناندوی کالیفرنیا در نزدیکی لس آنجلس به قیمت ۱۶۵ هزار دلار، رویای خود را برای داشتن استودیویی به ابعاد یک شهر به واقعیت تبدیل کرد. جشن افتتاح این مجموعه عظیم که در ابتدا برای مدیران و صاحبان صنعت سینما برنامه ریزی شده بود هزاران نفر از مردم عادی را نیز به خود جلب کرد. یونیورسال از این استقبال و هیجان عمومی نهایت بهره را برد و با ترتیب دادن تورهایی به قیمت ۲۵ سنت، بازدیدهای عمومی از استودیوهایش را راه اندازی کرد تا اختراع فیلم های ناطق که نیازمند استودیوهای دربسته بود روزانه بیش از ۵۰۰ نفر بازدیدکننده داشته باشد.
یونیورسال در سال ۱۹۱۵ بیش از ۲۵۰ فیلم تولید کرد؛ فیلم هایی که بر اساس میزان بودجه تقسیم بندی می شدند. «پر سرخ» و «پرنده آبی» به ترتیب بودجه های کم و متوسط را دریافت می کردند و «جواهر» عنوان رده فیلم هایی بود که بالاترین بودجه و ستاره های آن دوران سینما را در اختیار داشتند. بازیگرانی چون Harry Carrey، Carmel Myers، Radolph Valentino و کارگردانی چون Erich Von Strheim و البته جان فورد که با پیوستنش به یونیورسال تلاش می کرد تا ژانر وسترن آمریکایی را با بسیاری از فیلم هایی که کارگردانی کرد، تعریف کند.
دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰
در ابتدای دهه ۱۹۲۰ و در حالیکه سایر استودیوها به ساخت فیلم های بلند روی آورده بودند، تمرکز یونیورسال به طور عمده روی ساخت فیلم های وسترن و ملودرام های کوتاه و ارزان قیمت بود. هر چند در این دوران هم آنها دو فیلم بلند ساختند که هر دو به فیلم های صامت کلاسیک تاریخ سینما تبدیل شدند.
گوژپشت نتردام (۱۹۲۳) با بازی Lon Chaney و کارگردانی Wallace worsley تحسین منتقدان را برانگیخت و در گیشه نیز موفق عمل کرد و همچنین شبح اپرا (۱۹۲۳) که جمعی زیادی از ستاره های آن زمان را در اختیار داشت. در این زمان یونیورسال به بازار اروپا نیز دسترسی پیدا کرده بود؛ جایی که فیلم های اکشن و وسترن های آمریکایی طرفداران خود را پیدا کرده بود.
سال ۱۹۲۹ کارل لامل پسر به عنوان کادوی تولد بیست و یک سالگی به جای پدر بر مسند مدیریت یونیورسال تکیه زد. لاامل جوان که اهداف بلند پروازانه ای داشت به هدف بروز رسانی کمپانی دست به اصلاحاتی زد. وی با هدف ساخت فیلم های بلند و باکیفیت ۴۰ درصد از حجم تولیدات کمپانی کاست. توجه او به رمان ها منجر به خلق چندین فیلم بلند برجسته شد. فیلم هایی چون پادشاه جاز (۱۹۳۰) - اولین فیلم موزیکال رنگی دنیا- و یا All Quiet on western front (۱۹۳۰) که جایزه اسکار بهترین فیلم سال را برای آنان به ارمغان آورد.
اما در حقیقت یونیورسال بخش زیادی از شهرت خود را در طی سال های ۱۹۳۱ تا ۱۹۳۵ و با ساخت ۸ فیلم سینمای وحشت به دست آورد که شاهکارهایی چون دراکولا (۱۹۳۱)، فرانکشتاین (۱۹۳۲)، مومیایی (۱۹۳۲) و مرد نامرئی (۱۹۳۳) از آن جمله است.
با این حال این فیلم های باکیفیت نظر تماشاگران آن دوره را به خود جلب نکرد و میزان فروش، از پسِ جبران هزینه های ساخت این فیلم های گرانقیمت برنیامد و سایه بحران بر سر یونیورسال پدید آمد.
سال ۱۹۳۶ زمانی که بودجه ساخت فیلم Showboat -که ستارگان برادوی در آن ایفای نقش می کردند- اعلام شد، سهامداران کمپانی که ولخرجی های لاامل پسر زنگ خطر را برایشان به صدا درآورده بود اجازه تولید فیلم را ندادند تا اینکه لاامل پدر وامی ۷۵۰ هزار دلاری را با وثیقه قرار دادن سهم خود در یونیورسال از کمپانی Standard Capital دریافت کرد. این اولین بار در تاریخ ۲۶ ساله یونیورسال بود که برای تولید فیلم به قرض روی آورده بودند.
در نهایت بودجه فیلم از این مقدار هم ۳۰۰ هزار دلار فراتر رفت و Standard Capital تقاضای بازپرداخت وام را کرد و زمانی که کمپانی از عهده قرض خود برنیامد این فصل از تاریخ یونیورسال به سر آمد و Standard Capital با بهره از وثیقه ای که در اختیار داشت کنترل کمپانی را به دست گرفت و بر بیش از بیست سال تسلط خانواده لااملی بر یونیورسال پایان داد.
با پایان فرمانروایی خانواده لااملی بر یونیورسال دوران جدیدی در تاریخ این کمپانی سینمایی آغاز شده بود. کمپانی یونیورسال که اینک با نام New Universal فعالیت میکرد، با کاهش تولید و متوقف کردن نمایشهای خود در اروپا به تقویت منابع و سرمایههای خود پرداخت. سالهای اولیه مدیریت جدید دوران خوبی بود.
در ۱۹۳۶ یونیورسال با دو فیلم «مرد من؛ گادفری» و «سه دختر زرنگ» که ساخت آنها از دوره قبل شروع شده بود نامزد ۹ جایزه اسکار شد و «دیان دوبین» ستاره ۱۵ ساله فیلم «سه دختر زرنگ» به عنوان یکی از بزرگترین سوپراستارهای سالهای آینده به دنیای سینما معرفی شد. ستارهای که در مدت ۱۲ سال حضورش در یونیورسال در ۲۱ فیلم بازی کرد و در سال ۱۹۳۸ جایزه اسکار ویژهای را به عنوان یک ستاره جوان از آن خود کرد.
در اواخر دهه ۳۰ و با حضور مدیران جدید، یونیورسال در تلاش بود با بودجه های کم، توده های بیشتری از مردم را سرگرم کند. تلاشی که به ثمر نشست و کمپانی به لطف درخشش ستاره جوان خود توانست از میان ضررهای خویش برخیزد و از زیان ۱.۸ میلیون دلاری در سال ۱۹۳۶ به سود خالص ۱.۵ میلیون دلار در سال ۱۹۳۹ دست پیدا کند.
جنگ؛ اشکها و لبخندها
دهه ۴۰ میلادی سالنهای سینما شاهد رونق حضور مردمی بود که سعی میکردند راهی برای از بین بردن تلخی و مصیبت جنگ جهانی دوم بیابند. یونیورسال در این سالها فیلمهای هیولایی، وسترنهای ارزان قیمت و فیلمهای دنبالهدار میساخت. همچنین محصولات متجددی چون شرلوک هلمز در این زمان متولد شدند و تا سال ۱۹۴۵ و داغ شدن تنور جنگ، فیلمهای جنگی نیز از راه رسیدند.
این دوره همچنین شاهد حضور نخستین درامهای جنایی بود که برخی از برجستهترین محصولات تاریخ یونیورسال را نیز در برمیگیرند. فیلمهایی چون سایه یک شک (۱۹۴۳) به کارگردانی آلفرد هیچکاک، مظنون (۱۹۴۴) ساخته رابرت زیدماک و خیابان اسکارلت (۱۹۴۵) به کارگردانی فریتز لانگ.
یونیورسال در سال ۱۹۴۵ به طور متوسط با ساخت هفتهای یک فیلم بلند و در مجموع با ساخت ۳۵۰ فیلم در طی ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۵ به سقف تولید خود رسیده بود.
سال ۱۹۴۶ یونیورسال با ادغام در کمپانی International Pictures Stemmed خطی مشی جدیدی در پیش گرفت. مالکان جدید ساخت فیلم و سریال کوتاه و وسترنهای ارزان قیمت را به هدف تمرکز روی ساخت فیلمهای بلند باکیفیت متوقف کردند و به این منظور به همکاری خود با بسیاری از ستارهها پایان دادند.
در این دوره یونیورسال دهها فیلم با کیفیت تولید کرد ولی موفقیتی در گیشه و بازگشت سرمایه خود نداشت. تنها استثنا در این میان فیلم کمدی-رمانتیک «من و تخم مرغ» (۱۹۴۷) بود که با فروش ۵.۷۵ میلیون دلاری، پرفروشترین فیلم سال شد. اما با ادامه روند ضرردهی، تولید فیلمهای ارزان قیمت مجددا در دستور کار قرار گرفت.
تغییرات مدیریتی نیز همچنان ادامه پیدا کرد و مالکیت یونیورسال دست به دست میچرخید تا در نهایت در سال ۱۹۵۲، Decca Records کنترل کمپانی را در دست گرفت. با هدایت مدیران جدید یونیورسال مجددا به سوددهی رسید و به رشدی ۷ میلیون دلاری در سال ۱۹۵۴ دست یافت. در این دوره آنها با استفاده از فیلمسازان کمتر شناخته شده فیلمهای مهمی چون نشانی از شر (۱۹۵۸) به کارگردانی و بازیگری اورسون ولز و یا عملیات پتیکوت (۱۹۵۹) به کارگردانی بلیک ادواردز تولید کردند.
همچنین در فاصله ۱۹۵۳ تا ۱۹۵۹ فیلمهای موفق و پر فروشی در ژانر درام های عاشقانه تولید شد. فیلم هایی چون تقلید زندگی (۱۹۵۹) و صحبت های بالشی (۱۹۵۹) که دومی با فروش عجیب ۱۸ میلیون دلاری نقطه عطفی در تاریخ کمپانی و فیلم هایی از این ژانر بود.
در این سالها تلویزیون نیز کم کم در قامت یک رقیب جدی وارد عرصه سرگرمی شده بود و روز به روز تماشاچیان بیشتری را در خانه نگه می داشت. در سال ۱۹۵۷ یونیورسال بیش از ۵۵۰ فیلم از ساخته های خود را برای پخش از تلویزیون اجاره داد.
با این حال آن ها که همواره سود اصلی خود را در سالن های سینما دنبال میکردند با کاهش ۱۲ درصدی مجموع فروش بلیت صنعت سینما، متحمل ضرری ۲ میلیون دلاری شدند؛ ضرری که از حد توان مالکان خارج بود و آنها را به صرافت فروش کمپانی انداخت. این بار نوبت Music Corporation of Amreica بود که با پرداخت ۱۱.۲۵ میلیون دلار فصل دیگری را در تاریخ کمپانی بگشاید.
سال ۱۹۶۲ MCA با در اختیار گرفتن کنترل امور نام کمپانی را به نام سابق آن یعنی Univesal Pictures بازگرداند و به نوسازی و تجهیز استودیوها جهت ساخت محصولات تلویزیونی پرداخت. آنها همچنین تور بازدید از استودیوها را نیز دوباره راه اندازی کردند.
در سال های اولیه مالکیت MCA، فیلم های مهمی نیز تولید شد. پرنده ها (۱۹۶۲) به کارگردانی آلفرد هیچکاک ۴.۶ میلیون دلار فروخت و کشتن مرغ مقلد (۱۹۶۲) به کارگردانی رابرت مولیگان سه جایزه اسکار به ارمغان آورد.
اما در این زمان مهمترین تهیه کننده یونیورسال «راس هانتر» بود که در سال ۱۹۷۰ یکی از موفقترین فیلم های آن دوران یعنی فیلم «فرودگاه» را ساخت که رقم خیره کننده ۴۵.۳ میلیون دلار فروش کرد و نوید شروع یک فصل طلایی در تاریخ یونیورسال را به همگان داد.
دهه ۷۰ و ۸۰ : سالهای طلایی
سال ۱۹۷۳ یکی از طلایی ترین سالهای فعالیت یونیورسال شناخته می شود. فیلم «کلاهبرداری» با بازی ستاره های دوران، پل نیومن و رابرت ردفورد ۷۹ میلیون دلار فروش کرد و در مراسم اسکار با رقابت با دیگر فیلم تولیدی یونیورسال، American Graffiti به کارگردانی جرج لوکاس توانست ۷ جایزه اسکار از جمله جایزه بهترین فیلم سال را بدست آورد.
روند درخشش یونیورسال در این سالها به شدت ادامه داشت. فیلم آروارهها (۱۹۷۵) به کارگردانی استیون اسپیلبرگ بیشترین میزان تماشاگر ثبت شده تا آن تاریخ را به سالنهای سینما کشاند و رقم حیرت انگیز ۱۳۳.۴ میلیون دلار فروش کرد. فیلمی که تا دو سال بعد و اکران «جنگ ستاره ها» همچنان پرفروشترین فیلم تاریخ سینما بود.
افتخارات کمپانی در دهه ۸۰ هم ادامه داشت و فیلم های تولیدی یونیورسال جوایز اسکار و میلیون ها دلار پول را درو می کردند. اما اوج قله موفقیت در این دو دهه طلایی با اکران فیلم «ET» به کارگردانی اسپیلبرگ به وقوع پیوست.
ET مانند یک بمب ترکید و گیشه های فروش را منفجر کرد و در سه ماه آخر سال ۱۹۸۲ بیش از ۴۰۰ میلیون دلار فروخت و جنگ ستارگان را پشت سر گذاشت و تا یازده سال بعد که «پارک ژوراسیک» اکران شد پرفروشترین فیلم همه دوران بود. فیلمی که در بسیاری از نظرسنجیها هنوز هم به عنوان بهترین فیلم در حوزه ارتباط با موجودات فضایی شناخته میشود. ET همچنین در هشت رشته نامزد و در ۴ بخش برنده جوایز اسکار شد.
در همان سال مریل استریپ هم اسکار بهترین بازیگر زن را برای بازی در فیلم «انتخاب سوفی» دیگر محصول یونیورسال دریافت کرد.
این روند استثنایی با فیلم های بازگشت به آینده (۱۹۸۵)، خارج از آفریقا (۱۹۸۵) سرزمین رویاها (۱۹۸۹) و بازگشت به آینده ۲ (۱۹۸۹) ادامه پیدا کرد.
در خارج از سالن های سینما نیز یونیورسال در حال بزرگ شدن بود. در سال ۱۹۸۲ طرح توسعه کمپانی به پایان رسید و ۹۰۰ هزار مترمربع دیگر به مجموعه استودیوهای یونیورسال افزوده شد تا به اندازه امروزی آن - ۱.۷ کیلومتر مربع - و عنوان بزرگترین استودیوی دنیا برسد.
مجموعه جدید شامل ۳۶ استودیوی ضبط، لابراتورهای فیلم، ساختمان های اداری و همچنین فضایی به ابعاد بیش ۱۸ هزار متر مربع جهت استقرار تهیه کنندگان مستقل بود. هنگامی که اسپیلبرگ کمپانی خود به نام Amblin Entertainment را راه اندازی کرد، یونیورسال که پخش فیلم های او را بر عهده داشت او را در همین مجموعه مستقر کرد و تجهیزات تدوین، سالن نمایش و امکانات غیر مرسوم دیگری نیز در اختیارش قرار داد.
همچنین در سال ۱۹۸۸ یونیورسال مجموعه استودیوهای خود در اورلاندوی فلوریدا را نیز راه اندازی کرد. مجموعه ای که به طور خاص به ساخت محصولات تلویزیونی و تبلیغات اختصاص دارد. دو سال بعد تورهای بازدید عمومی نیز گشوده شد و یونیورسال با استفاده از شخصیت های محبوب و تم فیلم های پرفروش خود بازی و سرگرمی های بسیاری را در آنجا مستقر کرد.
یونیورسال دیگر به یکی از غول های سرگرمی دنیا تبدیل شده بود.
ارسال نظر