اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر
اعتراف میکنم نوشتن از «اشکان انگشتر متبرک و چند داستان دیگر» سخت بود و جنس این سختی متفاوت از دشواری نوشتن از بسیاری از فیلم های روی پرده است، از آنها نوشتن سخت است چون آنقدر بی محتوایند که کلمه یاری نمی کند، اما در مورد فیلم تازه اکران شده ی مکری جریان به کلی متفاوت است.
فیلم هشت داستان پر رنگ دارد : دو نابینای سارق ، پلیس هایی متفاوت و عاشق (درجه دار عاشق پیشه و سرباز عاشق تر و متوهم )،دو مزدور آدم کش با رفتاری جفنگ ، جوانی افسرده که به طرز ابزوردی در پی خودکشی است ، یک مجسمه ساز نا امید ، دانشجوی اتاق تشریح و از همه مهمتر مرد پا روغنی و دو جوان فراری از پدر و صاحبکار خلافکار که همه در یک پیرنگ پیچیده به هم پیوند می خورند، تمام داستان ها به اندازه گسترش پیدا کرده و در بزنگاه مناسب به هم پیوند می خورند، تضاد، تناقص و سیاهی در تمامی کاراکتر ها مشاهده می شود، پلیسی که چندین بار خرید می کند که با صندوق دار مواجه شود و پیشنهادش را مطرح کند ،پلیس با بازی قابل توجه "رضا بهبودی" باورهای ذهنی مخاطب از یک پلیس را بر هم می زند.
جوان افسرده ای که آرمانش خودکشی است، تعریف جدیدی از خودکشی که همیشه به عنوان امری مذموم در ذهن ما نقش بسته ارائه می دهد،او مجدانه در پی خودکشی است و راه های زیادی را امتحان می کند ، دو آدم کش که دائما از مهربانی می گویند و مهر قمه را بیش از چاقوی ضامن دار می دانند، تمام عناصر یاد شده "باورهای ذهنی" را بهم می ریزند و روح ابزورد و جفنگ داستان را تقویت می کنند، جالب اینکه ما نمی توانیم هیچکدام از داستان ها را به نفع دیگری کمرنگ کنیم، اگر "مرد پا روغنی" به آن شکل نمی مرد، اگر دانشجویان اتاق تشریح در چیدمان نعش ها دقت بیشتری داشتند، اگر ماشین آدمکش ها بر اثر تنگ شکسته پنچر نمی شد،اگر یکی از دو آدمکش دلسوزانه سمت ماهی نمی رفت و اگر دو جوان فراری او را زیر نمی گرفتند و... ملاحظه می کنید؛ چسبندگی داستانی که مکری برایمان تعریف می کند تا حدی است که نمی توان به پازل او دست زد، چون کاملا از ریخت می افتد اما مکری با این آدم هایش چه می خواهد بگوید؟
"فانتزی سیاه" شاید تعبیر مناسبی از «اشکان و انگشتر متبرک و چند داستان دیگر » باشد ، همه ی آدم ها فکر می کنند منطقی ترین راه را انتخاب کرده اند و کارها بر مبنای اصول خاصی پیش می رود؛ این دنیایی است که ما برای خود ترسیم کرده ایم، اما به آدمهای فیلم نگاهی دوباره بیاندازید ؛ کارائیب یا همان پیشگوی هنری درابتدای داستان پیش بینی میکند که روزی منتقدان درمقابل مجسمه ی مجسمه ساز زانو خواهند زد و در انتهای فیلم که داستان بازگشتی قرینه وار به ابتدای فیلم دارد، «اشکان» که محو مجسمه ی فرشته گون که از بالا به سمت پایین حمل شده می شود، بر اثر جراحات وارده جلوی مجسمه زانو می زند.
او بر اثر حرف های روانشناس فکرش معطوف فرشته ای است که از آسمان می آید و کاملا اتفاقی به پیشگویی "کارائیب" مهر تایید می زند، برگردیم به مرد پا روغنی و تفسیر پزشک از چگونگی مرگ او؛ درسکانس مورد بحث در دو پرده شکل مرگ مرد پا روغنی و تفسیر پزشک را موازی با هم می بینیم ، یک سلسله اتفاقات کمیک جان مرد پا روغنی را می گیرد، در حالی که پزشک به دنبال زنجیره ای از انگیزه ها و دلایل درمورد مرگ مرد پا روغنی است.مکری با داستانش به ما می گوید، لزوما تمام آنچه که در این دنیا حادث می شود تحت اختیار ما نیست و چه بسی اتفاقات و حوادث این دنیا را نظم می دهند، نه انگیزه ها و برنامه ها .جهانبینی فیلم را با کمی دقت می توانیم لمس کنیم .فیلم روایت گر توفق و برتری مفهوم شانس و حادثه بر منطق و دلیل و برهان است، انگاره ی فلسفی پر رنگی که در این کمدی سیاه وجود دارد ، به «اشکان و..» تشخص خاصی می بخشد.
اما شهرام مکری به شدت به فرم اهمیت می دهد در این چند سطر به این می پردازیم که او داستانش را چگونه پرداخت کرده و در چه فرمی ارائه داده است؟ "تقدم و تاخر" زمانی به نوعی از شاخص های دنیای فیلمسازی اوست او با در هم ریختن زمان به مانند «ماهی و گربه» به داستانش شکل جذابی داده و باعث شده تماشاچی در حین تماشای فیلم در چیدن پازل داستان مشارکت داشته باشد و حواسش را به پرده بسپارد.
بیننده چون با دنیای تازه ای مواجه شده ممکن است در دقایق ابتدایی ارتباط مناسبی برقرار نکند اما رفته رفته با گذشت زمان دنیای پست مدرن فیلم را درک خواهد کرد ،هجو ، ارجاع ، تصادف سه عنصر اساسی سینمای پست مدرن را در فیلم به وفور می بینیم موقعیت هایی که از فرط بیهودگی خنده دار می شوند و نام ها و نشانی های که ما را به سینمای تارانتینو پیوند می دهد و البته استقلال خود را حفظ می کنند اینها همه با وجود بازی های یکدست جلوه ای افزون پیدا کرده اعتقاد کارگردان در استفاده از «بازیگران توانمند تئاتر» نظیر ؛ رضا بهبودی ،سینا رازانی ، علی سرابی و سیامک صفری ، باعث شده آدم هایش را به رغم جفنگ بودن باور کنیم، در مصاحبه ای که از مکری خوانده بودم؛ او سینمایش را بیشتر از هر چیز متاثر از «پالپ فیکشن» می دانست و این تعبیر صادقانه بر ارزش کار اضافه می کند او حرف جدیدی در سینمای ایران است باید افسوس خورد که چرا فیلم او باید پس از هشت سال توقیف در گروه هنر و تجربه اکران شود؛ مطمئنا دنیای فیلم های او اگر با تبلیغات و پیش زمینه های ذهنی همراه شود ،می تواند رونقی به گیشه بدهد سینمایی که نظیرش را تا پیش از مکری نداشته ایم و جریان ساز است، همان طور که سینمای فرهادی در حوزه ی اجتماعی جریان ساز بوده است.
ارسال نظر