رامبد جوان: پای اعتقاداتم ایستادهام
رامبد جوان میگوید در «خندوانه» دقیقا به همان چیزی عمل میکند که سفت و سخت به آن اعتقاد دارد و پای اعتقاداتش هم میایستد.
وقتی رامبد جوان به روی آنتن شبکه نسیم، شبکهای که آن روزها تازه مشغول به کار شده بود، رفت تا درباره خنده و خندیدن برنامه اجرا کند، خیلیها گمان نمیکردند «خندوانه» تبدیل به یکی از برنامههای موفق صدا و سیما شود.
اما حالا این اتفاق افتاده است. آدمهایی زیادی به این برنامه آمدهاند، روبروی جوان نشستهاند و به دوربین و مخاطبان این برنامه لبخند زدهاند. آدمهایی که گاهی اوقات خودشان از قرار گرفتن در چنین موقعیتی متعجب بودند. موقعیتی که میتوانست سرشار از حاشیه باشد و این برنامه و آدمهایش را به سرنوشت همه تاکشوها و برنامههای گفتوگو محوری تبدیل کند که پیش از این در صدا و سیما به روی آنتن رفتند.
اما چنین اتفاقی نیفتاده و این جزو معدود دفعاتی است که در تلویزیون خنداندن مردم از لودگی فاصله گرفته و یک برنامه طنز استانداردهای خودش را حفظ کرده است. رامبد جوان و تیمش حالا چه لحظاتی را در «خندوانه» سپری میکنند و برایش چه برنامههایی دارند؟ اگر میخواهید پاسخ این پرسشها را بدانید این مصاحبه را بخوانید. گفتوگویی که با رامبد جوان و جواد فرحانی تهیهکننده برنامه «خندوانه» شکل گرفت.
آقای جوان ایده راهاندازی برنامهای مثل «خندوانه» چطور شکل گرفت؟
جوان : ماجرا برمیگردد به سال ۸۰، آن زمان مدام فکر میکردم چطور میشود یک شوی تلویزیونی با استانداردهای جهانی داشت؟ یعنی کاری که فقط تاکشو نباشد، در عین حال میهمانان جذاب و بخشهای سرگرم کننده هم دارد. این نوع کار مثل ژانر میماند یعنی فرمول و راه و روش دارد که باید رعایت شود. همزمان به ساختن برنامهای فکر میکردم که درباره خندیدن و خنداندن باشد و چون همیشه به کار گروهی اعتقاد داشتم، در جلسات ایدهپردازی که تشکیل دادیم یک سری یادداشتهای خوب و به درد بخور را به دست آوردیم و تهیه کردیم.
با این حال هر چه گذشت، این همچنان فقط در ذهن من بود، نمیدانم چرا، یا شرایطش پیش نمیآمد یا من به آن اعتماد نداشتم. شاید هم دوره، دورهای نبود که من آن طرح را ارائه دهم. تا این که گذشت و من یک بار سال ۸۶ آن را به شبکه دو ارائه دادم که البته به خاطر موضوعات مالی اجرای آن جدی نشد. گذشت، تا دو سال پیش، شبکه نسیم با ما تماس گرفت. رفتیم و حرف زدیم و من این ایده را مطرح کردم. یعنی یک شوی تلویزیونی درباره خنده. آنها هم قبول کردند و ما شروع به کار کردیم. یعنی با تیم ایدهپردازی شروع کردیم به کار کردن روی این موضوع و چند آیتم مشخص از آن جلسات درآمد که ستون اصلی «خندوانه» شدند. اسمش را هم بهراد جوانبخت که گرافیست ماست پیشنهاد داد. و البته پایش هم ایستادیم تا الان.
ظاهرا خیلی انرژی از شما میگیرد.
جوان: خیلی. سختترین کاری است که تا به حال کردم.
چون بعد از تجربه اکران موفق «ورود آقایان ممنوع» همه گمان میکردند به زودی فیلم بعدیتان را کلید میزنید و حالا ظاهرا «خندوانه» همه را تعطیل کرده است.
جوان: بله و واقعا نمیدانم کی بخواهم دوباره سراغ سینما بروم تنها قراری که با خودم دارم این است که تا پایان سال جاری فیلم سینمایی مورد نظر خودم را کلید خواهم زد.
در فرهنگ ما الکی خندیدن تقبیح شده است. به دختران معمولا توصیه میشود که مخصوصا در خیابان نخندند یا مردانی که به راحتی و مدام میخندند به عنوان آدمهایی به اصطلاح سبک که نباید جدیشان گرفت شناخته میشوند. در چنین وضعیتی پرداختن به چیزی مثل خندیدن جسارتآمیز است. ضمن این که مرز بین خنده واقعی و نیفتادن به لودگی مرز باریکی است که شما در برنامهتان آن را خوب رعایت کردهاید. نظر خود شما چیست؟
جوان: من یک روزی به آقای دکتر اردکانیان این طرح را دادم. فکر کنم حدود سال ۸۲ یا ۸۳ بود. ایشان خیلی آن را پسندیدند. دکتر اردکانیان تنها کسی است که در ایران دکترای فراغت دارد. چند وقت بعد به من زنگ زدند و گفتند بیا، آن طرح تو به یک جاهایی رسیده است. ایشان یک تیم تشکیل داده بود و تحقیقاتشان به تعداد زیادی مقاله رسیده بود. انتخاب ۹۰۰ مقاله از بین ۲۰۰۰ مقالهای که در کل دنیا پیرامون خنده نوشته شده، چه از نظر پزشکی، چه از نظر اجتماعی و چه از نظر روانشناختی به بیس اصلی ماجرای ما تبدیل شد چون فهمیدیم دنیا درباره خنده دارد چه فکر میکند و ما چقدر بلد نیستیم.
تاثیرات خنده و شادی روی بدن شبیه معجزه و افسانه تعریف کردن است و ما هیچ خبری از آن نداشتیم. اصلا باورنکردنی است. یک روزی آقای معتضد یک حرفی زد درباره این که ما چقدر بلدیم صادقانه حرف بزنیم. گفت در دوران مغول وقتی ایران را گرفتند آنقدر بیبهانه آدمها را میکشتند و شکنجه میکردند ایرانیها یاد گرفتند در برابر آنها تمام مدت فرمانبردار باشند و به هیچوجه نه نظری بدهند، نه صحبتی بکنند. در نتیجه این که هر چیزی جلویشان گذاشته میشود را میخورند، هر چه میگویند را گوش میدهند و ... در مرور زمان تبدیل شد به ادب. به حجب.
مثالی هم که میزد جالب بود. میگفت شما برای یک آلمانی یا انگلیسی قرمهسبزی بپز و او هم بفهمد که تو چندین ساعت درگیر پختن و آماده کردن این غذا بودهای و کلی برایش زحمت کشیدهای. با این حال وقتی آن را جلویش بگذاری، بچشد و دوست نداشته باشد، امکان ندارد غذا را بخورد. چون آنچه می خورد برایش مهم است و اگر دوست نداشته باشد بی تعارف آن را نمیخورد. «خیلی ممنون از زحمتی که برایمان کشیدهای ولی من نمیخورم.» این جملهای است که از او میشنوی ولی ما نه، جلویمان هر چه بگذارند میخوریم چون نخوردن آن را بی ادبی می دانیم و البته به غلط خارج از نزاکت می دانیم که بگوییم " من این غذا را دوست ندارم "
حالا شادمان بودن یا نبودن، همان مقوله است. یعنی یک قدرت حاکمهای در یک زمانی نگذاشته مردم شادی کنند یا خندیدن مردم را چیز خطرناکی میدانسته و جلویش را میگرفته. حالا ما برای این وضعیت ضربالمثلها، توجیه و جملاتی درست میکنیم که از طریق آن بگوییم خنده چیز خوبی نیست. مثلا این که پایان هر خنده گریه است، آخ آخ زیاد خوش گذشت حالا یک بدبختی سرمان میآید، بلند خندیدن قبیح است و ... اما یادتان باشد ما که دلمان نمیخواهد غمگین باشیم، دلمان نمیخواهد بدبخت باشیم، پس چرا این کار را میکنیم؟
این رویکرد شبیه یک نوع ظاهرسازی است، یک نوع دروغ گفتن، همان تعارف کردن ظاهری که به آن اشاره کردم .به نظرم الان اصلا شکل جهان عوض شده است. با این ارتباطاتی که همه را به همه متصل میکند نمیشود دیگر از این دروغها گفت و هیچ قدرتی هم نمیتواند جلوی شاد بودن مردم را بگیرد. چون همه دارند میبینند که شادی چه ارزشی دارد و به نظرم شادمانی مهم ترین پایگاه زیستی بشر است.
یعنی میگویید زمینه پرداختن به چنین موضوعی فراهم بوده است؟
جوان: حتما. باید تمام این خرافهها و جملات غلط مریض و مسموم را کنار بگذاریم و به آدمها یادآوری کنیم شاد باشند و از ته دل بخندند. فکر میکنم وقتش بوده.
فرحانی: شما اگر به زندگی هنری رامبد نگاه کنید میبینید که این موضوع از آغاز در ذهن او وجود داشته است. در همان فیلم اولش «اسپاگتی» به سبک خودش رسید و در فیلم دومش «دختر آدم، پسر حوا» آن طنز را تکرار کرد که با بقیه فرق داشت. همان طنزی که در نهایت در «ورود آقایان ممنوع» به اوج خودش رسید. البته برای فیلم بعدی سیستم کمکش نکرد چون برای فیلمنامه بعدیاش «مرد یک چشم» واقعا کمکی به او نشد. سناریویی که اگر ساخته میشد میتوانست اتفاق تازهای در سینمای کمدی ایران باشد. ولی این جور چیزها حمایت میخواهد.
مثل همین «خندوانه» که طرحش را چند جا برد و قبول نکردند. او دو سوم عمرش را در این کار بوده است، اگر آن فیلمنامه را ساخته بود اتفاق بزرگی میافتاد ولی حمایت نشد. از این ارگان به آن ارگان رفتیم و نمیدانید چه حرفهای عجیب و غریبی شنیدیم.ولی «ورود آقایان ممنوع» اولین فیلمنامه کمدی بود که نامزد جایزه شد، بازیگر زنش نخستین بازیگری بود که برای یک نقش کمدی جایزه میگرفت ولی خیلی راحت این چیزها نادیده گرفته شد. آن هم در مورد آدمی که به شدت کارش را جدی میگیرد. همین الان برای «خندوانه» حدود صد نفر درگیر ساخت آن هستند.
جوان: بیش از صد نفر.
فرحانی: ما دوربین «خندوانه» را به جاهایی در ایران بردیم که اصلا تا به حال هیچ دوربینی نرفته است.
جوان: بله، در سیستان و بلوچستان ما به روستاهایی رفتیم که اهالی آن تا به حال اصلا دوربین ندیده بودند.
فرحانی: چون رسالت «خندوانه»فقط این نیست که در تهران باشد. برای چی به همه شهرها سر میزنیم؟
یک نکتهای که در «خندوانه» به نظرم خیلی ارزشمند است پرداختن به تمام شهرها و قومیتهاست. انگار یک جور آشتیدادن مردم با همدیگر هدف شماست. آشتی دادن مردمی که به هر دلیلی از هموطنانشان دلگیرند. همین حضور جنابخان و شادمانی که به مردم جنوب میدهد یا کردی خواندنش که میدانم مردم کرد را خیلی خوشحال میکند، به نظرم در راستای همین هدف شکل گرفته است. این از پیش تعیین شده است و شما این سیاست را دنبال میکنید یا در مرور زمان شکل گرفته است؟
جوان: ببینید! سازندههای کار، آن چیزی که حس میکنند و به آن باور دارند را به کارشان منتقل میکنند. اعتقاد ما همین چیزهاست. اعتقاد ما شاد بودن مردم، خانواده، وحدت ملی، پرچممان، عرق ملی، شهدا، جانبازان و اسرایمان هستند. به هیچ وجه سر این اعتقاداتمان کوتاه نمیآییم و از این که انگ سفارشی بودن بهمان بخورد هم نمیترسیم هم اهمیت نمیدهیم. چون بابت همه این اعتقادات حرف داریم. آنقدر موضوع جنگ، شهدا و بازماندگان جنگ برایمان جدی است که سرش با کسی شوخی نداریم.
الان بحث بر سر معلولین جدید جنگ است. یعنی همسران جانبازها چون همه آرتوروز گرفتند، کتف و دست و زانویشان و البته روانشان آسیب دیده است پس جنگ همین جور ادامه دارد و معلوم نیست کی میخواهد تمام شود؟ بچه اینها چه میخواهد بشود؟ خانوادهاش چه سرنوشتی دارند؟ و این خیلی غمانگیز و حشتناک است و این که تو این را ندیده بگیری خیلی بد است. تعارف که نداریم در یک دورهای در این مملکت جنگ بوده، همه یادمان است. همه از آن تاثیر گرفتهایم. بچگی و نوجوانی من در جنگی گذشته که بابتش وسط تهران هزار چیز نداشتیم. شکلات برایمان موضوع بود.
زمانی حتی بازی کردن در کوچه برای ما موضوع بود.
جوان: بله. وقتی آژیر میزدند همه لقوه میگرفتند. تصاویری که از جنگ برای ما میفرستادند دیوانهکننده بود. من تا مدتها از جنگ متنفر بودم و هنوز هم متنفرم ولی با این وضعیت وقتی یک عده رفتند خط مقدم ایستادند و برایشان اصلا مهم نبوده، بمیری، بمانی، زندگیات، زن و بچهات... هیچی... و این پدر و مادرهایی که بچهشان رفته و جنازهشان برگشته را اصلا مگر میشود فراموش کرد؟ به نظرم فراموش کردنش یک نوع خیانت به ملت است.
قضیه این جاست که ما نمیخواهیم روی این موضوعات سوار شویم یا سوءاستفاده کنیم فقط میخواهیم بگوییم ممنونیم که شما بودید، ممنونیم که شما هستید و بخش قابل توجهی از شادمانی امروز ما مدیون کاری است که شما کردید وگرنه معلوم نیست چه اتفاقی میافتاد. شاد بودن هم به معنای این نیست که این آدمها را باید نادیده بگیریم. تا مدتهای طولانی جنگ و تمام پیامدهایش مال بسیج، دولت، بنیاد شهید و ... بود و بس. از نظر من جنگ و تمامی لحظات آن در انحصار هیچکس نیست و به همه تعلق دارد.
در واقع اصلا مال ماست.
جوان: برای همه ماست. این که کسی بخواهد برش دارد و از آن سوءاستفاده کند باید با پشت دست توی دهنش زد. وقتی که ۱۷۵ شهید میآوردند معلوم است که ما گزارش میگیریم. دغدغه ماست. معلوم است که باید این کار را بکنیم. معلوم است که هنگام گزارش دادن این اتفاق بغضم میگیرد. درباره ایران هم باید بگویم این تصور که ما ایرانیها، آدمهای بد، دروغگو، بدبخت جهان سومی و ... هستیم، این که همه چیز بیرون از اینجا خوب است و اینجا بد، و تصوراتی از این دست خیلی تصورات مریضی است.
غالب ماها بارها به خارج از ایران رفتهایم، خیلی از کشورها را رفتهایم چون اهل سفریم ولی واقعیت این است که من اصلا تصور این که خارج از ایران زندگی کنم را ندارم. مملکتم اینجاست. من باید احساس کنم که یک جایی به من احتیاج دارد و توی مملکتم است که به من احساس نیاز میشود. بیرون از اینجا کسی به من نیازی ندارد. اصلا احتیاج ندارد. آرتیست با فرهنگش زنده است. من اگر بروم وسط اروپا یا امریکا چه میخواهم بسازم؟ چه کار میخواهم بکنم؟ اصغر فرهادی هم وقتی به فرانسه میرود باز قصهای میسازد که در اصل ایرانی است.
منظورم راوی است نه بازیگر. این هوشمندی اوست که یک قصه صرف فرانسوی بسازد. من هم بیرون از این فرهنگ هیچ چیزی برای ارائه ندارم. پس پرچم و کشور آیکونهای هویتی ما هستند. در آمریکا هیچ فیلمی اجازه اکران پیدا نمیکند مگر این که در یک پلان پرچم این کشور نشان داده شود، اینها همه هوشمندیست. اینها همه ارائه قدرت هویت به یک ملت و دیگران است. پرچم یک نقطه اتصال بین همه ما با همدیگر است. قولی که من از استاندار تهران گرفتم این بود که تعداد پرچمها را زیاد کند. ارگانها، ادارهجات و سازمانها باید از پرچم استفاده کنند.
پادگان نظامی باید از پرچم استفاده کند. اینها مال ما هستند. من دلم میخواهد وقتی توی شهر راه میروم مدام پرچمم را ببینم. این به من احساس غرور و قدرت میدهد تا من وقتی پایم را از اینجا بیرون میگذارم در پاسخ به پرسش از کجا آمدهای من و من نکنم. جناب خان هم در همین راستا اتفاق میافتد.
این آزردگی که بین قومیتها وجود داشته و حتی فرق بین تهرانی بودن و شهرستانی بودن که متاسفانه خیلی فاصله بدی بین مردم انداخته وضعیت امروز ماست و خیلی جالب است که در چنین وضعیتی که «در حاشیه» متوقف میشود به خاطر اعتراض یک گروه یا «سرزمین کهن» با آن همه خرج کاملا از کنداکتور برنامههای سیما خارج میشود به خاطر اعتراض قوم لر، یک عروسک میآید با لهجه جنوبی، با تمام نشانهشناسیهای رفتاری مردم جنوب و نه تنها اعتراضی صورت نمیگیرد که محبوبیت عجیب و غریبی هم پیدا میکند.
حالا البته بماند که جنوبیها انصافا آدمهای باجنبه و باظرفیتی هستند. در واقع این اتفاق نشان میدهد وقتی این نیت وجود داشته باشد که همه ایران دیده شود و به همه ایران پرداخته شود، مخاطب هم آن را درک میکند و با آن همراه میشود.
جوان: تماشاچی برنامه ما فهمیده که ما اصلا قصد مسخره کردن هیچ چیزی را نداریم. ممکن است با خیلی چیزها شوخی کنیم ولی به هیچ وجه خیال تحقیر یا مسخره کردن کسی یا چیزی را نداریم. اصلا.
به نظرم در برابر لودگی خیلی سنگر سفت و سختی گرفتهاید.
جوان: بله حتی در شوخیهای روزمره هم من به سمت لودگی نمیروم. من خیلی آدم جدی هستم و این به معنای عبوس بودن یا بداخلاق بودنم نیست، نه من کارم، فرهنگم، حرفهام، هدفم، مردمم، راه رفتنم خیلی برایم جدی است. بابت اینها کوتاه نمیآیم. شوخی کردن هم برایم خیلی جدی است. شاد کردن آدمها هم برایم خیلی جدی است. اسکار وایلد میگوید دنیا آنقدر جدی است که نمیشود هیچ حرف جدی دربارهاش زد» که واقعا جمله درجه یکی است و از طرف دیگر میگوید تنها راه انتقام گرفتن از این دنیا شاد بودن است.
فرحانی: ما الان به خیلی از استانها سر زدهایم و این اتفاق برای خود آنها هم خیلی مطلوب بوده است. کلی کامنت و پیغام از مردم این شهرها داریم که میگویند در این شرایطی که همه مردم سرگرم شبکههای خارجی هستند این خیلی خوب است که یک برنامه آمده و دارد گوشهای از شهر ما را نشان میدهد. ما یک پل را در رشت نشان دادیم که حدود پنجاه صفحه دربارهاش مطلب نوشته شد. نمیدانم واقعا تلویزیون دارد چه کار میکند؟ «خندوانه» فقط یک برنامه است صدا و سیما این همه کانال دارد. چرا نباید از این پتانسیل استفاده کند؟ شما به سریالهای ترکیه نگاه کنید. برای این که شهرشان را به مردم نشان دهند برایش یک سریال عریض و طویل میسازند.
واقعا برای یک دکمه، کت میدوزند.
فرحانی: و به خاطر همین است که استانبول از نظر توریست پاریس را کنار میزند. نوش جانشان، چون کار کردهاند. برایش زحمت کشیدهاند.
جوان: سال ۲۰۱۰ استانبول پایتخت فرهنگی اروپا شد. گرفتن چنین عنوانی خیلی قدرت و کارحساب شده میخواهد.
فرحانی: بله، چون حتی توی روستاهایش هم سریال میسازد بعد ما بدیهیات شهرهای خودمان را هم نمیبینیم.
در سری اول خندوانه آدمهایی را دعوت میکردید که لزوما چهره نبودند ولی خیلی حضور جالبی داشتند. در سری دوم اما به نظرم چهرهمحورتر شدهاید.
جوان: نه، ما در فصل قبلی هم دلمان میخواسته یک سری آدم بیایند. شاید ما بلد نبودیم دعوتشان کنیم شاید آنها بلد نبودند که دعوت ما را قبول کنند. فصل جدید شاید دیده میشود و آدمها راحتتر درکش می کنند و دعوت را قبول میکنند. از دید ما همه باید به خندوانه بیایند. از معروفترین آدمها تا آدمهای ناشناس. مثلا به ما انگ سیاسی بودن چسباندند که به نظرم خیلی لوس بود. چون با دو نفر آدم در یک مجموعه چهل پنجاه قسمتی نمیشود برداشت کرد که گرایش سیاسی برنامه چیست.
به نظرم این جناح وقتی میبیند که از آن جناح به برنامه ما آمده باید زنگ بزند بگوید آقا چرا ما را دعوت نمیکنی؟ و بگویم از خیلی ها دعوت کردیم و نیامدند چون موضع ما اصلا موضع سیاسی نیست ولی برای من مهم است آقا یا خانم چپ، راست، بداخلاق و خوش اخلاق بیاید بنشیند و مردم تماشایش کنند و ببینند این آدم چقدر جذاب است. و آن آدم باید تلاش کند که جذاب دیده شود. یک پرونده بزرگی از یک بخش بزرگ تاریخ مملکت ما در «خندوانه» در حال ثبت شدن است. با کانسپت روانشناسی اجتماعی و فردی. آدمها باید بلد باشند که جذابیت داشته باشند. نمیشود برای جهان جذاب نبود و کاری صورت داد. ما باید یاد بگیریم چطور جذاب باشیم.
باید بلد باشیم چطور بخندیم، چطور شوخی کنیم، چطور شوخی را بفهمیم، باید بلد باشیم دقت کنیم، دوست داشته باشیم، کاری کنیم که دوستمان داشته باشند ... همه این ها را باید بلد باشیم و به نظرم اینها رفتارهای فردی و اجتماعی است که متاسفانه در آن خیلی ضعف داریم. اینها به نظرم مسخره است که عده ای منتسب به جناحی چنین موضعی در برابر برنامه بگیرد. من چقدر باید قربون صدقه یک آدم رفته باشم تا به برنامه بیاید؟ اصلا چرا باید قربان صدقه بروم که یک نفر به «خندوانه» بیاید. شک نکنید یک روز لیست انتظار از آدمهایی تشکیل میشود که میخواهند به «خندوانه» بیایند. کما این که همین الان دارد این اتفاق میافتد. ما قبلا کارمان به التماس میافتاد، الان یک عده خودشان زنگ میزنند.
آن جناح باید بفهمد وقتی میبینی یک نفر از آن طرف آمده و سعی میکند خودش را در دل مردم جا بدهد تو هم باید همین کار را بکنی. حتی با غرضهای ناخوشایند. حتی علیه تو. تو هم بیا از این تریبون استفاده کن. من که نمیخواهم به واسطه حضور آدمها برای خودم اعتبار به دست بیاورم. برای آنها اعتبار است که بیایند از جانب وزارتخانه یا سازمانشان با مردم حرف بزنند. مگر به دنبال فرصتی نیستید که با مردم حرف بزنید؟ مگر به دنبال این نیستند که از جایی با مردم صحبت کنید که آنها به حرفتان گوش بدهند؟ در «خندوانه» مردم گوش میدهند. ما یک برنامه ساختیم که مردم به آن توجه کنند، خب بیا از این امکان استفاده کن.
درواقع برای شما فقط خود واقعی آن شخص مهم است، حالا اگر او مثل علیرضا دبیر که ممکن است یک گوشه چشمی هم به انتخابات آتی مجلس داشته باشد، از این تریبون به نفع خودش استفاده میکند چندان اهمیتی برایتان ندارد؟
جوان: اصلا. علیرضا دبیر پیش از هر چیز برای من کسی است که مدال گرفته است. این برایم جذاب است پرچم کشورم را بالا برده حالا او خودش دلش میخواهد ساید مدیریتیاش را هم وسط بکشد، خب بکشد. من که نمیخواهم با آدمها کشتی بگیرم. من در برنامهام آدمها را آزاد میگذارم و این چیزی که بعد اتفاق میافتد قضاوت مردم است. من در آن دخالتی نداشتهام. شبیه آن استندآپکمدی است. من فقط گاهی با آنها حرف میزنم که احساس تنهایی نکنند. آن آدم یا موفق است یا نیست و این چیزی است که مردم در موردش تصمیم میگیرند.
فرحانی: در مورد مهمانها بگذارید نکته ای بگویم, در دنیا آدمهای مهم تریبون دارند که مدام از آن استفاده میکنند. چرا سینمای ما کم میفروشد چرا ستارهها تاثیرشان کم شده؟ چون اینها جایی را ندارند با مردم حرف بزنند. این که یک دولتمرد بیاید و در یک برنامه تلویزیونی با مردم حرف بزند، برایش این کارکرد را دارد که تنش احتمالی را پایین میآورد. میبینند که او هم آدمی است مثل خود آنها. مردم میبینند که این آدم دارد در سازمانش کار میکند. آدمی است که به زن و بچهاش فکر میکند پس اهل احساس مسوولیت است. واقعا نمی فهمم چرا برخی از آمدن به برنامه ما طفره می روند.
جوان: از دید من از آقای روحانی به عنوان بالاترین مقام اجرایی دولت تا هر متخصصی در هر رشتهای باید به خندوانه بیاید. چون برای خود این آدمها هم جالب است. این که ببینند میتوانند مردم را شاد کنند، جذاب باشند و خارج از قالب شغلی و مدیریتیشان با مخاطب گسترده ارتباط برقرار کنند و شک نکنید طرف از فردای حضورش در برنامه شروع میکند به تمرین کردن این موضوع که جذاب باشد. همین بهترین لبخند هفته میدانید چقدر تاثیرگذار است. این کار وادار کردن آدمهاست به رفتارهای درست.
فرحانی: ما از یکی از فرماندهان نظامی را دعوت کردیم که به «خندوانه» بیاید. در جواب گفت : از بالا اجازه نمی دهند به برنامه شما بیاییم . قوای نظامی مگر نماد مقاومت یک ملت نیست؟ چرا نباید به برنامه ما بیایند؟ این بالا چقدر واقعیت دارد که شخص را از حضور در چنین برنامه پرببننده ای منع می کند.
جوان: البته من درک میکنم. چند تا نکته دارد. یکی این که میترسند از پسش برنیایند. دو این که میترسند من یک شوخی با آنها بکنم و آنها نتوانند خوب جواب بدهند. سه، میترسند اوتوریتهشان بریزد ولی من قول میدهم که هیچ کدام این اتفاقات نیفتد چون «خندوانه» اصلا موجود باهوشی است.
کاری نمیکند که حال آدمها گرفته شود اصلا وظیفهاش گرفتن حال آدمها نیست. ما در «خندوانه» اصرار داریم گفتوگو را ترویج دهیم. اوایل همه به من میگفتند چرا یقه فلانی را نمیگیری؟ چرا چالشی مصاحبه نمیکنی؟ خب مگر من بازجوام یا کشتیگیرم. به من چه که طرف یک جایی یک حرفی زده؟ این نه در دین، نه در اخلاق، در روانشناسی وجود ندارد که تو یک نفر را بنشانی و اذیتش کنی. این خیلی خواسته مریضی است. ما این طور نیستیم.
این ترویج رفتارهای درست اجتماعی هم که در «خندوانه» شکل میگیرد جواب داده؟
جوان: چون بهش باور داریم. ادا نیست. یعنی اگر دارم میگویم آشغال نریزید، واقعا خودم آشغال نمیریزم. آشغال هم از روی زمین برمیدارم. واقعا این کار را میکنم و همه تلاشم را میکنم در مورد چیزی حرف بزنم که خودم به آن اعتقاد دارم و انجامش میدهم یا نمیدهم.
آن ماجرای قراردادتان با مترو و ... هم که حاشیههایی درست کرد در راستای همین ترویج رفتارهای درست اجتماعی است؟
جوان: بله. دقیقا به همین خاطر است.
فرحانی: قرارداد با مترو از لحاظ مالی در کمترین حد خودش بود و پیشنهاد اولیه اش از سوی همین سازمان مطرح شد و اقبال عمومی به آن نشان می دهد که طرح بسیار سنجیده و حساب شده ای از سوی مدیران مترو در حال پیاده سازی است .
سال گذشته در سری اول «خندوانه» ما در مورد کمبود آب به شدت کار کردیم . شهرداری و سازمان آب در برنامه هایشان از شعارهای ما بهره گرفتند هرچند که واکنش تهییج کننده ای از آنها نداشتیم اما خشنودیم به هدفی که به آن اعتقاد داشتیم , رسیدیم. رسالت ما بود که به داد وضعیت وخیم مصرف بی رویه آب برسیم. سازمانها باید برای فرهنگسازی هزینه کنند، این از بدیهی ترین وظایف آنهاست.
جوان: مترو روزی سه و نیم میلیون نفر را در تهران جابجا می کند.
من کاری به این وجهاش ندارم، میخواستم بدانم با سازمانهای دیگر هم ممکن است چنین همکاریهایی بکنید؟
جوان: بله. چرا که نه. همین الان گفتوگوهایی با وزارت نیرو در جریان است . اصولا گفتوگوها را ما انجام میدهیم و آنها مبلغی را به سازمان پرداخت میکنند و بودجه لازم را برای انجام پروژه تامین می شود.
چرا جنابخان را کم به برنامه میآورید؟
جوان: این پرسش را خیلیها از من میپرسند , برنامهسازی نیازمند یک مناسباتی است. وقتی یک برنامه هر شب پخش میشود یعنی دارد به عادت تبدیل میشود. تماشاچی به من عادت کرده، میتواند از من لذت نبرد ولی اگر مرا از برنامه حذف کنی، جا میخورد. ما نمیخواهیم جنابخان به عادت تبدیل شود. ما میخواهیم جنابخان در جذابیت باقی بماند و تماشاچی منتظرش باشد.
واقعیتش هم این است که هر شب جذاب بودن کار خیلی مشکلی است. چرا باید «خندوانه» به یکی از بازوهای موفقش آسیب بزند؟ جناب خان اگر هر شب به روی آنتن برود آسیب میخورد. قبلا هفتهای دو شب بود حالا هفتهای سه شب شاهد حضور او خواهیم بود که البته این هم شناور خواهد بود ولی قطعا حضورش به چهار بار نخواهد رسید. نمیخواهیم جنابخان دم دستی شود.
جنابخان در «کوچه مروارید» خلق شد. آنجا خودت هم حضور داشتی، اما این موفقیت را نداشت چرا؟
جوان: چون خندوانه بستر مناسبی است برای بروز هر چیز جذاب. چون قلابش را انداخته و هر کسی درست کار کند، مورد استقبال قرار میگیرد. کمدینها، هر آیتم و هر جنس چیزی که بتواند جذابیت ذاتی داشته باشد و با هوشمندی مدیریت شود در این فضا منفجر میشود چون مردم به کلیت این ماجرا با علاقه نگاه میکنند. تو آن وسط خوشمزهتر باش، میبری.
«خندوانه» را تا کی میخواهی ادامه دهی؟
جوان: تا جان در بدن داریم (خنده)
واقعا ؟
جوان: نه، من امسال حتما یک فیلم میسازم چون دیگر فکر کنم افسردگی جدی بگیرم. پس از اتمام سری در حال اجرای خندوانه استراحتی به همه عوامل دست اندرکار تولید برنامه میدهیم ولی پیش تولیدها ادامه پیدا میکند.
استراحت چند وقته؟
جوان: شاید سه، چهار ماهه.
یکی از کاربران پرسیده است: «بستر مناسبي براي فرهنگ سازي توسط اين برنامه ايجاد شده، تيم تهيه كننده چه برنامه اي در اين ارتباط دارن؟»
فرحانی: باید به ما کمک کنند. کار ما به تنهایی نیست. الان مترو آمده و جواب گرفته و تازه این قدر هم حاشیه برایش درست شده است. چند روز پیش با امضای جوان برای رییس جمهور نامه نوشتیم که «خندوانه»حاضر است تمام قد از برنامههای شما به عنوان رییس جمهور منتخب کمک کنیم ولی خب باید آنها پیشنهاد همکاری ما را بپذیرند.
یک کاربر دیگر هم گفته: «ما همه در خانواده ایشون رو رامبد یا رامبد جوان میشناسیم ولی دو تا فسقلی ۳ و ۴ ساله خونه ما ایشون رو آقای جوان صدا میزنن ما هم میگیم آقای جوان.من برنامه را نمیدیدم ولی توجه کردم راه میرفتن " دوو دوو " میگفتن .از مادرشون پرسیدم گفت یه برنامه شبکه نسیم گذاشته رامبد جوان اجرا میکنه.ببین با مزست.حالا آقای جوان یک درخواست :جای دکتر ظریف با خنده های جهانی در برنامه شما خالیه.این شخصیت که به اذعان نتانیاهوی خونخوار دل سیاسیون جهان رو برده چرا در برنامه خودمونی و بی آلایش شما نباشه؟منتظر هستیم.»
جوان: ما همه را دعوت کردیم تیم هسته ای هم با خوشرویی تقاضای ما را پذیرفته اما حضورشان را به بعد از مذاکرات منوط کرده اند.
یک نفر هم نوشته: «رامبد جان اگر ممکن هست در قسمت استند اپ کمدین از سایر کمدین های کشور هم استفاده کنید مثلن اقای اکبر اودود هنرمند طناز ابادانی که در مستند عینک ریبن بازی کرده بودن و از برنامه نود هم پخش شد فوق العاده انسان طناز و محبوب و چهره شناخته شده ای در ابادان هستن واقعن جاشون توی برنامه خالیه ایشون کنار جناب خان حسابی میترکونن ، امیدوارم این نکته رو مورد توجه داشته باشین.»
جوان: نمی دانم چطور باید پیدایش کنیم. ولی تلاش مان را میکنیم.
در یک خبر دیگر که با عنوان «جای چه کسی در خندوانه» خالیست هم مردم پیشنهاداتی داشتند. مثلا قوچاننژاد را پیشنهاد داده بودند.
جوان: برنامه در انحصار هیچ فرد یا جناحی نیست از نظر ما جای خیلی ها در برنامه خالی است , از خیلیها برای حضور در این برنامه دعوت کرده ایم . برخی جواب صریح داده اند که می آییم برخی هم به همین صراحت اعلام کردند که نمی آییم و برخی فعلا جوابی به ما نداده اند. حرف ما با مسوولان این است : بیننده های ما دوست دارند شما به برنامه مورد علاقه شان بیایید و از خودتان و برنامه هایتان بگویید.
نظر کاربران
بدلم نمشینه
از مهمان اخیرتان کاملا مشخص است آقای جوان، اجرای یک برنامه به چه قیمتی؟؟
دعوت از سردار رویانیان اندکی با این ادعا فاصله دارد آقای جوان