گفتوگوي خواندنی با ريچارد كلايدرمن نوازنده و آهنگساز فرانسوي
ريچارد كلايدرمن: با «اي ايران» به ايران ميآيم
كلايدرمن در گفتوگوي حاضر كه با همياري گري مك كارتني (مدير ارتباط با رسانههاي او) انجام شده، از حس خود نسبت به مردم ايران، موسيقي ايراني و البته سرود «اي ايران» گفته است.
او اين بار سراغ سرود «اي ايران» رفته كه نوستالژيايش از نوستالژياي آهنگهاي وي پررنگتر و البته پرمحتواتر است. اين نوازنده و آهنگساز فرانسوي بعد از وقفهاي كه سال قبل بر سر آمدنش به ايران رخ داد، هفته گذشته در گفتوگو با «شرق» از سفر قريبالوقوع به تهران خبر داد. كلايدرمن در گفتوگوي حاضر كه با همياري گري مك كارتني (مدير ارتباط با رسانههاي او) انجام شده، از حس خود نسبت به مردم ايران، موسيقي ايراني و البته سرود «اي ايران» گفته است.
در ماههاي گذشته اعلام شد قرار است كنسرتي زنده در تهران روي صحنه ببريد. برخي حواشي، حضور شما را در تهران به تعويق انداخت. آيا با وجود اين حاشيهها، همچنان مصمم به برپايي اين كنسرت در تهران هستيد؟
قطعا چنين است و من مصمم به برپايي اين كنسرت هستم. ايران، كشوري با تمدني كهن است و من عميقا در آرزوي اين فرصت هستم تا در آيندهاي نزديك در كشور شما روي صحنه بروم. از ابتداي فعاليتم در عرصه موسيقي تا اين لحظه، در ۷۰ كشور جهان روي صحنه رفتهام و اميدوارم ايران، هفتادويكمين كشوري باشد كه براي يك كنسرت زنده به آن پا ميگذارم.
حاشيههاي به وجودآمده براي شما تا چه حد روي انگيزهتان از سفر به ايران اثر گذاشت؟
ميتوانم بگويم تقريبا هيچ. با اينكه اين حواشي برايم عجيب بود اما چون واقعيتي نداشت از عزمم براي سفر به ايران نكاست. در عين حال، انتشار اخبار نادرست و غيرواقعي در مورد «نواختن آهنگي براي اسرائيليها» مرا واداشت تا جوابيهاي تنظيم و آن را از طريق نماينده قانونيام در ايران منتشر كنم.
اين براي اولين بار بود كه يك موسيقيدان خارجي درخصوص اتهام مطرحشده عليه خود داخل ايران، پاسخ ميداد.
همانطور كه اشاره كردم، طرح اتهامات مطرحشده برايم خيلي عجيب بود. نميدانم خاستگاه اين حواشي درباره من چه بود؛ اما من به عنوان آهنگساز و نوازندهاي كه ايران را دوست دارد، وظيفه خود دانستم با نگارش و انتشار نامهاي رسمي، به اين اتهامها پاسخ دهم. در آن نامه به اين نكته اشاره كردم كه در حال حاضر در سراسر دنيا صدها سيدي قلابي و غيرقانوني به نام من، دست به دست ميچرخد. دنياي مجازي (وب) آنقدر وسيع و گسترده است كه من نميتوانم از تمامي اين آلبومهاي قلابي مطلع شده يا مانع از انتشار آنها شوم. نكته ديگر، ربط دادن آلبوم «تپش قلبِ» من، با اسرائيل بود. آنجا گفتم و حال هم تكرار ميكنم كه اين آلبوم ربطي به اسرائيل ندارد. اين سخنان، چيزي جز نشر اكاذيب نيست و هدف من از نگارش آن نامه، خاتمه دادن به اين اتهامات بود. البته بعد از انتشار آن جوابيه، خبر ديگري در اين باره به گوشم نرسيد و شايد حاشيهپردازان متوجه اشتباه خود شدهاند.
اصلا چه شد تصميم به برپايي كنسرت در ايران گرفتيد؟
اين تصميم به دنبال دعوتي كه از من صورت گرفت، عملي شد.
آلبومهاي شما براي ساليان متمادي در صدر آلبومهاي پرفروش موسيقي در جهان بود. حتي در ايران هم اين وضعيت به چشم ميخورد. با اين حال از چند سال قبل ناگهان انتشار و پخش آلبومهاي زنده شما رو به كاستي گذاشت. دليل اين مساله چه بود؟
حق با شماست. 15 سال از زماني كه من آخرين آلبوم زنده خود را ضبط كردم، ميگذرد. ديگر زمان آن رسيده كه يك آلبوم زنده ديگر ضبط كنم. البته ميدانيد كه بازار عرضه سيديهاي موسيقي با افت تقاضا مواجه شده و خصوصا در شرق آسيا همچون گذشته سيديهاي موسيقي پخش و توزيع نميشود. برخي، از خداحافظي با سيدي و ديويدي صحبت ميكنند و حتي من شنيدهام برخي شركتهاي تهيهكننده موسيقي تصميم گرفتهاند توليد آلبوم را روي سيدي يا ديويدي تا پايان سال جاري ميلادي متوقف و توليدات خود را از طريق فروشگاههاي آنلاين عرضه كنند. ما الان در عصري زندگي ميكنيم كه علاوه بر رايانههاي شخصي، تبلتها، دستگاههاي پخشكننده MP3 و تلفنهاي همراه رواج بسياري يافتهاند. اينها، عواملي است كه روي انتشار آلبومهاي زنده اثر ميگذارد. با اين حال همانطور كه اشاره كردم، در آينده نزديك آلبوم زندهاي را روانه بازار خواهم كرد.
تا جايي كه اطلاع داريم، تحصيلات خود را در كنسرواتوار عالي پاريس ناتمام گذاشتيد. دليل اين مساله چه بود؟
حقيقتش اين است كه والدين من وضع مالي خوبي نداشتند و از عهده مخارج تحصيلم در كنسرواتوار عالي پاريس برنميآمدند. از اين رو مجبور شدم با نوازندگي در گروههاي پاپ و راك، گذران امور كنم. در واقع، سرنوشت مرا به دنياي موسيقي غيركلاسيك كشاند و اين برخلاف خواست و ميلي باطنيام بود.
چه شد به نوازندگي ساز پيانو علاقهمند شديد؟
خب، پدرم معلم موسيقي و نوازنده پيانو بود، يك نوازنده متبحر پيانو. وقتي پنج ساله بودم، مقابل پيانوي پدرم مينشستم تا بنوازم. پدرم اولين مربي و استاد پيانو براي من بود. در چنين خانوادهاي رشد يافتم. خانهمان سرشار از موسيقي بود. قبل از آن، من از سه، چهارسالگي به شكل غيرارادي مقابل كيبورد ميرفتهام تا بنوازم! هميشه در درون خود، كششي را به سمت موسيقي حس ميكردم. پدرم در اين احساس نقش مهمي داشت و من هميشه خود را مديون او ميدانم.
و طبيعتا نيمهتمام ماندن تحصيلات در كنسرواتوار عالي پاريس، اين كشش را كم نكرد...
گاه شرايط ناگوار، سرنوشت آدمها را به گونهاي ديگر رقم ميزند. شايد اگر پدرم بيمار نميشد و مشكلات مالي بر خانوادهام هجوم نميآورد، من مثل دهها دانشجوي ديگر، دوره پيشرفته پيانو را در كنسرواتوار پاريس ادامه ميدادم و با درجه عالي فارغالتحصيل ميشدم. اما هميشه سرنوشت آنچه را به مذاق ما خوش ميآيد، رقم نميزند. از اين ناراحت نيستم كه چرا اين شرايط برايم رقم خورد چرا كه ناگواريها و تلخيهاي دوران جواني، ديد من را عوض كرد.
با اين حال گويا ميل قلبي شما فاصله گرفتن از موسيقي كلاسيك بوده است. تا آنجا كه ميدانيم در 16، 17 سالگي يك گروه راك راه انداخته بوديد...
اگر خود را يك «نوازنده كلاسيك» ندانم، بيانصافي كردهام، چون نوع موسيقياي كه مينوازم و ميسازم، موسيقي پاپِ كلاسيك است. اما «كلاسيك» به آن معنا كه «بتهوون» بود، نيستم. منبع موسيقي توليدي من «قلب»ام است. از اين رو تصور ميكنم تماشاگر ترجيح ميدهد به موسيقياي گوش دهد كه يك ملودي خاطرهانگيز و زيبا داشته باشد؛ حال اين ملودي با پيانو نواخته شود يا با گيتار. شما به جواني من و كنارهگيريام از موسيقي كلاسيك اشاره كرديد. نميتوانم اسم آن حركت را كنارهگيري بگذارم. من فقط دنبال يك موسيقي متفاوت بودم. حتي وقتي با دوستانم آن گروه راك را راه انداختيم، قصدم شورش عليه موسيقي كلاسيك نبود. آن كار بيشتر يك ماجراجويي بود.
در كارنامه شما، نام پل دو سنويّ و اليويه توسن زياد به چشم ميخورد. اين دو نفر چه تاثيري بر فعاليت شما گذاشتهاند؟
همكاري من با پل دوسنويّ و اليويه توسن، از سال 1976 به بعد، در واقع حيات هنريام را دگرگون كرد. در واقع طي سي و چند سال گذشته من با دو تهيهكننده كار كردهام كه هر دو آنها آهنگسازان بزرگي هم هستند. خصوصا دوسنويّ، قطعات زيبايي برايم نوشته كه من خود را مديون او ميدانم.
طي اين سالها، عدهاي از منتقدان، موسيقي شما را «بازاري» و «غير آكادميك» خواندهاند. به اين منتقدان چگونه پاسخ ميدهيد؟
آنها در بيان نظرات خود آزاد هستند! يك روز، خبرنگاري، مشابه سوال شما را از من پرسيد. گفت: «ريچارد، عدهاي از مردم فرانسه دلِخوشي از موسيقي تو ندارند و به آن نقدهايي وارد ميدانند...» من پاسخي به آن خبرنگار دادم كه حالا، به شما هم ميدهم: گاهي ممكن است كسي از موسيقي تو خوشش نيايد. ايرادي ندارد. اين بخشي از بازي است. مهم برايم اين است كه كنسرتهايم را برپا كردهام؛ كنسرتهايي با تماشاگران شاد. وقتي مخاطبانم را شاد ميبينم بهترين پاسخ را ميگيرم. البته به احساس و نگاه منتقدان احترام ميگذارم؛ با اين حال از نوع نگاه منتقدان، غمگين نيستم.
با اين وصف آينده موسيقي پاپ را خوب ميبينيد؟
موسيقي پاپ - به طور كلي - مبتني بر ملوديهاي خوب، تنظيمات پيشرفته و اصوات به يادماندني است. من فكر ميكنم اين نوع موسيقي براي هميشه خواهد ماند.
اين تلقي كه موسيقي پاپ و راك با تكيه بر مصرفگرايي مدرن باعث شدهاند بسياري از الگوهاي فرهنگي و هنري به طور كلي واژگون يا شكلهاي ديگري جايگزين آن شود را چطور ارزيابي ميكنيد؟
من تا حدي با اين تلقي موافقام. ما در شرايطي به سر ميبريم كه موسيقي كلاسيك و آكادميك دچار نوعي فترت و حتي ركود شده. اين امر ناشي از اين است كه چرخه اقتصاد و موسيقي بر محور موسيقي پاپ و تا حدي موسيقي راك ميگردد. دليل اين مساله هم، همان مصرفگرايي مدرن است كه شما به آن اشاره كرديد. شايد منتقدان زيادي موسيقي مرا متهم به تبعيت از همين مصرفگرايي مدرن كنند، اما من موسيقي خود را «نئورمانتيك» ميدانم. همان طور كه اشاره كردم، منبع اين موسيقي «قلب» من است. تفاوت اين موسيقي با موسيقي «مصرفگرا»، در آن است كه چندان بر فرهنگ عامه تكيه ندارد. من در موسيقي خود، در پي فلسفهبافي نيستم. ميدانيد كه هيچ گونهاي از موسيقي در دوران مختلف، از رنسانس و باروك گرفته تا كلاسيك و رمانتيك توان آن را نداشته تا چنين در زندگي روزمره مردمان جريان يابد. هر گونهاي از موسيقي كه با حفظ تكثرگرايي و آزادي، موسيقيِ دلِ مردم باشد، ميتواند نماينده موسيقي دوران معاصر باشد.
با اين اوصاف نگاهتان به مردمان مشرقزمين كه موسيقي «رمانتيك» شما را گوش ميدهند، چيست؟
احساس خوشوقتي وافري ميكنم از اينكه مردمان بسياري در پنج قاره، موسيقي مرا تحسين و ستايش كردهاند. اين حقيقت دارد كه كشورهاي خاورميانه و شرق دور، بخش اعظم دوستداران موسيقي مرا در خود جاي دادهاند. از اين مساله دچار نوعي شعف وصفناپذير ميشوم. حس ميكنم يك نوع رابطه حسي منحصربهفرد، بين من و مردم اين كشورها وجود دارد.
و در اين ميان احساستان به مخاطبان و دوستداران موسيقي در ايران چيست؟
آرزو دارم كه در كنسرت پيشرو در تهران، لحظاتي بهيادماندني براي مردم ايران رقم زنم. در همين راستا، من مدتي است روي آهنگ معروف «اي ايران» كار ميكنم. قصد دارم اين آهنگ را براي اجراي پيشرو تنظيم كنم. اميدوارم به زودي شرايط اجراي اين آهنگ مهيا شود.
چگونه با اين آهنگ آشنا شديد و چه شد تصميم به تنظيم آن براي ساز پيانو گرفتيد؟
هر كس كه اندك مطالعهاي روي تاريخ موسيقي ايران داشته باشد، با اين آهنگ كه در واقع اولين سرود ملي و مردميترين سرود معاصر كشور ايران هست، آشنا ميشود. «اي ايران» سرود تاثيرگذار و مهيجي است. اولين بار كه به آن گوش فرا دادم، حس عجيبي سراسر وجودم را در بر گرفت. به همين دليل همان زمان تصميم گرفتم ضمن تنظيم مجدد آن براي ساز پيانو، خود را بيش از پيش به حافظه شنيداري مردم ايران و خاطرات آنها نزديك كنم. ميخواهم همصدا با ايرانيها، «اي ايران» را بنوازم.
تا آنجا كه ميدانيم شما به پركاري شهرهايد. گفته ميشود بعد از بتهوون، شما تنها موسيقيداني هستيد كه با ساز پيانو، شهرتي قابل توجه در ميان اقشار مختلف كسب كردهايد. آيا موافق اين تعبير هستيد؟
اين صحبت را زماني يك روزنامهنگار آلماني بر زبان راند و البته من از اين طرز تلقي، تعبير به تفاخر يا حس برتريجويي نسبت به ديگران نميكنم. اما در مورد اين پركاري - به تعبير شما - بايد بگويم از اجراي زنده روي صحنه لذت ميبرم و انرژي براي ادامه حيات ميگيرم. چه لذتي بالاتر از آنكه شما به طور مستقيم با مخاطبان و دوستدارانتان رو به رو شويد.
حالا كه به يكي از سوالات قبلي شما در مورد چرايي عدم انتشار آلبوم زنده فكر ميكنم، ميبينم طي اين سالها مدام از اين كشور به آن كشور در حال سفر بودهام. انگيزه اين سفرها، فقط مسايل مالي نيست. من موفقيت و رشد خود را مرهون همين پركاري ميدانم. شايد باور نكنيد اما زمانهايي شده كه من 250 روز از سال را خارج از فرانسه به سر بردهام. در برخي سالها، شمار كنسرتهاي من ظرف يك سال، بيشتر از 200 تا بوده است. در اين كنسرتها كه گاه با همراهي 10 نوازنده برپا شده و گاه با همراهي يك اركستر، من اين امكان فرصت را يافتهام تا ريتمها و سبكهاي مختلف را در هم تلفيق و احساسات مخاطبانم را تقويت كنم.
اين حد دوري از خانواده برايتان آزاردهنده نيست؟
خانوادهام برايم اهميت بسيار زيادي دارند. مادرم، همسرم كريستين و همچنين دختر و پسرم. آنها موتور حركت من به جلو هستند. دليل زنده ماندنماند. هر چند جدايي گاه به گاهي از خانواده، برايم آزاردهنده است؛ با اين حال من خود را در قبال ميليونها طرفدارم، مسوول ميدانم.
در پايان، از ديگر برنامهها و همين طور آلبوم جديدتان بگوييد...
اخيرا در دهم مارس در شهر لوگانو واقع در سویيس كنسرتي داشتم. هشتم آوريل در مكزيكو يك كنسرت دارم و بعد از آن تور موسيقيام در شرق آسيا در تايوان (20 تا 22 آوريل) و ژاپن (19 تا 27 مي) جريان خواهد داشت. جديدترين آلبومم هم، «چه دنياي شگفتانگيزي» نام دارد كه تلفيقي از آهنگهاي كنسرت قبلي ژاپن و شش آهنگ جديد مربوط به بعد از سال 2010 است.
نظر کاربران
ایشان هنرمند فوق العاده ای هستند. من شخصا با آهنگهاشون زندگی
کرده ام. امیدوارم به زودی در ایران هم کنسرت بدهند.