کامبیز دیرباز: کله میکائیل یک مقدار باد دارد
معمولاً برای هر بازیگر در طول دوران حرفهای فعالیتش در عرصه بازیگری بیش از انگشتان یک دست اتفاق ویژهای که او فرصت نمایش تمام تواناییها، دانستهها و استعدادش ایجاد شود رخ نمیدهد.
اما کامبیز دیرباز در سومین تجربه سینماییاش برای بازی در فیلم «دوئل» احمدرضا درویش سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مکمل را از بیست و دومین جشنواره فیلم فجر به دست آورد تا قدم محکمی را برای حضور در سینما بردارد. بازیگر فیلمهای «به نام پدر»، «انعکاس»، «عیار ۱۴»، «کلبه»، «قفس طلایی»، «شرط اول»، «سرگیجه» و... که این شبها سریال «میکائیل» با بازی او در نقش میکائیل روی آنتن شبکه اول سیماست تلویزیون را با مجموعه هایی چون «تب سرد»، «در چشم باد»، «پریدخت»، «نابرده رنج»، «بوی باران» و... تجربه کرده است. کامبیز دیرباز مهمان یک فنجان چای شد تا درآخرین روز پخش سریال «میکائیل» از اولین تجربه همکاریاش با سیروس مقدم و سعید نعمتاله بگوید. نقشی که برای رسیدن به آن یکسال صبر کرد، ۲۵ کیلو وزن کم کرد تا از سوی پرویز پرستویی مورد تقدیر قرار بگیرد...
***
این روزها مشغول بازی در سریال شاهد احمدلو هستی؟
- بله و روزهای آخر کارم در این مجموعه را پشت سر میگذارم. اجازه بده در زمان پخش بیشتر راجع به این کار حرف بزنیم.
و برنامه بعدیات چه خواهد بود؟
- هرکس فیلمنامه خوب پیشنهاد کند، میشود برنامه بعدی من، فعلاً بازیکن آزاد هستم و کارت «ITC» هم گردنم است، منتظر یک پیشنهاد خوب از یک باشگاه خوب هستم! (میخندد)
واما سریال «میکائیل»...
-در خدمتم...
مجموعهای که گویا از ابتدای نگارش توسط سعید نعمتا...، نقش میکائیل از سوی سیروس مقدم و نویسنده برای تو کنار گذاشته شده بود؟
- بله همینطور که گفتی، سعید و آقای مقدم این لطف را به من داشتند و از همان ابتدا راجع به نقش میکائیل با من صحبت کرده بودند.
عجیب است که در این سالها به رغم اینکه بازی تو مورد وثوق سیروس مقدم است، جلوی دوربین نرفتی تا میکائیل؟
- بله، جالبه بدانی از زمان سریال نرگس چندبار قرار بود ان اتفاق رخ بدهد و ما یک همکاری مشترک داشته باشیم. هربار رخ نمیداد که من برای سیروس مقدم بازی کنم، گاهی تداخل کاری داشتیم، مثل سفر آمریکای من برای مجموعه «در چشم باد»، گاهی به لحاظ فیلمنامه شرایط مهیا نبود و من همیشه منتظر بودم این کوپن را با آقای مقدم در یک جای خوب و اساسی خرج کنم. به نظرم میکائیل از هر نظر آن شرایط ایدهآل را داشت. به دفتر خانم غفوری رفتم جلسهای سه نفره با آقای مقدم و سعید نعمتاله داشتیم که در آن از نقش و قصه سریال گفتند من هم خیلی خوشم آمد و استقبال کردم.
فکر کنم آن زمان وزن ایدهآل نقش میکائیل را هم نداشتی؟
- بله، آقای مقدم همان روز گفتند ما احتمالاً دو ماه دیگر وقت داریم تا این کار کلید بخورد برو خودت را لاغر کن...
دو ماهی که بیش از این حرفها طول کشید...
- بله، «پایتخت» پیش آمد و بعد از آن هم سریال «مدینه» و کار کشید به یکسال، من هم از فرصت استفاده کردم و در این مدت حدود ۲۵ کیلو وزن کم کردم تا به لحاظ فیزیکی به شخصیت نزدیک شوم. در این سال هر پروژهای با من تماس میگرفتند قبلش با خانم غفوری هماهنگ میکردم دوست نداشتم تحت هیچ شرایطی «میکائیل» را از دست بدهم.
اصولاٌ در کشور ما بازیگر آخرین عضوی است که به پروژه اضافه میشود و معمولاً ما در بحث بازیگری نمیتوانیم توقع یک پیش تولید را از سوی یک بازیگر نسبت به نقش داشته باشیم. یکسال اما فرصتی بود تا تو با میکائیل، حرفهاش و البته خصوصیات روحی و روانی ویژهای که نعمتاله برای این کاراکتر طراحی کرده بود نزدیک شوی و...
- دقیقاً، درست میگویی و اشاره خوبی داشتی به پیش تولید یک بازیگر برای نقشی که قرار است بازی کند. من یکسال تمام فکر و ذهن خودم را درگیر میکائیل کرده بودم. خودم را آماده میکردم برای شخصیتی که باید آن را ویژه بازی میکردم. بهطور مثال جدا از پایین آوردن وزن به سراغ موتور رفتم. ۴-۵ ماه با موتور شخصیام تردد میکردم تا حال و هوای این آدم را که همدم و مونسش موتورش است را بیشتر حس و درک کنم. خیلی به لحظات این آدم فکر کردم.
تو از فیلمنامه با خط به خط قصه این شخصیت همراه بودی؟
- داستان را کامل برایم تعریف کرد ولی نه جزء جزء با بچه قصهها، سعید تکلیفش با کاراکتر میکائیل کاملاً روشن بود پس تکلیف من را هم کاملاً روشن کرد. به هر حال قصه در این یکسال توسط او دچار بازنویسی و پرداخت میشد.
ایفای برخی نقشها به رغم تعریف و تراشهای که در فیلمنامه دارد از یک چهارچوب هم برخوردار است...
- بله به خصوص در کشور ما...
دقیقاً، در مورد میکائیل هم قاعدتاً ماجرا به همین منوال بوده، شخصیت با این محدودیت حرفهای با چه ویژگیهایی برای تو تعریف شد؟
- یکی از جذابیتهای این سریال و نقش میکائیل جدا از نام و عنوان سیروس مقدم و سعید نعمتاله که کارنامهشان روشن و مشخص است و همانطور که میدانی پای در راهی میگذاری که احتمال شکست بسیار کم است. این بود که من میدانستم قرار است رل پلیسی را بازی کنم که در سینما و تلویزیون خودمان دیده اصلاً کار نشده.
با وجود اینکه خود ناجی هنر سفارش دهنده سریال بود...
- بله، جالب بود در حالی که خود نیروی انتظامی سفارش دهنده سریال بود ما شخصیتی را بدون هر شعار و سفارشی کار کردیم. اگرچه زهر خروجی کار روی آنتن رفت. تا حدود زیادی گرفته شد و مردم کار را بسیار تعدیل شده نسبت به آنچه در فیلمنامه بود از نظر گذراندند، ولی اینجا شما با پلیسی طرف بودی که ویژگیهای خاص خودش را داشت.
کله میکائیل یک مقدار باد دارد. او اخلاق و ویژگیهای مخصوص به خودش را دارد. هر ماجرایی را برنمیتابد به همین دلیل با پلیس ۱۹۷ که بالای دست خودش است مدام درگیر است.او دائم توبیخ میشود و حتی درجهاش را نمیدهند. کاراکتر به رغم پلیس بودن گاهی سرکشیهای خودش را داشت، (البته با وجوه مثبت) شاید یکی از دلایلی که آقای مقدم و سعید نعمتاله لطف کردند و مرا برای این نقش مناسب دیدند. همین بود که تأثیری از کارهای قبلیام در این شخصیت حس میکردند. خودم هم خیلی استقبال کردم از این ماجرا که میکائیل پلیسی باشد که مدل حرف زدن و رفتارش با پلیسهای دیگر فرق کند. از حالت مثبت صرف دربیاید و...
نزدیک به مردم باشد و...
- دقیقاً، اگرچه بعدها میفهمیم کارهایی که میکند هیچکدام غلط از آب درنمیآید. او تشخیص خوبی دارد و شاید شم پلیسی اوست که باعث میشود گاهی از قانون پیش میرود. او قانون خودش را دارد ولی این قانون در راستای حق مظلوم از ظالم است. کمتر اشتباه میکند ولی ریتم شم پلیسیاش جلوتر از اتفاق را پیشبینی میکند و این رفتار گاهی او را خارج از چهارچوب نشان میدهد. کمتر اشتباه میکند، ولی یک مقدار عجول است.
اصولاً ایفای شخصیتهای خاکستری جذابیت بیشتری دارد...
- حتماً همینطور است.
اصلاً کار سختی نبود که ما این پلیس (میکائیل) را هم خیلی تخت و مثبت ببینیم. اتفاقی که معمولاً در آثار نمایشی به کرات شاهد آن هستیم و نمیتواند نظر مخاطب را جلب کند...
- موافقم...
اما تو برای شخصیت میکائیل به سمت لحنی در بیان و گویش رفتی که اصولاً با آن لباس در ادبیات نمایشی (حداقل داخلی) فاصله دارد.
- هفتاد درصد این توضیح از متن سعید نعمتاله در میآمد. نوع ادبیات، مدل حرف زدنش، کلماتی که به کار میبرد و... از خود متن بود، من هم آن را گرفتم و از آن نهایت استفاده را بردم برای یک بازی متفاوت، این یک خطر بود...
چرا؟
- چون ممکن بود بعدها این را بگذارند به حساب ناتوانی بازیگر، اینکه بگویند تو پلیس هم که بازی میکنی این شکلی بازی میکنی؟! لحن حرف زدنت تو خیلی شبیه است به نقشهای قبلیات...
مجید سوزوکی؟!
- بله مثلاً بگویند لحن تو در این سریال نزدیک شده به فیلم «اخراجیها!»
ولی من این خطر را به جان خریدم.
اگرچه این توضیح به جنس بازی تو بسیار نزدیک است و حتماً این شخصیت با وجوه مدنظر کارگردان و نویسندهاش به بازی شما نزدیک بوده که امروز نفر اول تیتراژ سریال «میکائیل» هستی اما سریال «نابرده رنج» را در کارنامه داری، سریالی که خیلیها معتقد بودند میشد جایت با سام درخشانی عوض شود و...
- چه اشاره خوبی کردی، من همیشه با خودم فکر میکردم حتماً مردم هم به خاطر دارند که من در سریال «نابرده رنج» نقش داشتهام. باور کن در تمام لحظات حس بد این خطر که باز کامبیز دیرباز خودش را تکرار کند بیخ گوش من بود. اما کار علیرضا بذرافشان یک سوپاپ اطمینان بود. در کل خیالم راحت بود که مخاطب باهوش و فهیم تلویزیون متوجه این شده که اینجا عمدی در کار بوده که پلیس با این لحن صحبت میکند. به هرحال برای قابل باور شدن شخصیت «میکائیل» نیاز بود او را نزدیک به مردم و شیوه بیان عامه نزدیک کنم و امروز احساس میکنم این کلمات و جملات که حاصلش این لحن است خیلی هوشمندانه از سوی سعید نعمتاله انتخاب شده است.
روابط موجود میان خانواده پلیس یکی از خطوط قرمزی است که معمولاً مردم کمتر به آن دسترسی دارند و شاید جذاب باشد نوع و برخوردی که افراد مختلف در این حرفه با یکدیگر دارند. چگونه برای اجرای یک بازی قابل باور به خصوص در برخورد با ردههای بالاتر و حتی ردههای پائینتر (سروان سهراب محمودی) با بازی مجید واشقانی و محمود استادی با فضای داخل کلانتری آشَنا شدی؟
- من دوست پلیس کم ندارم. در آن یکسالی هم که برایت گفتم سعی کردم به بچههایی که این لباس بر تنشان است نزدیکتر شوم. من به عینه دیدم که برخورد افراد با درجههای مختلف چگونه است. الان به ارتباطم با مجید واشقانی اشاره کردی، او از دوستان خوب من است، ما پیش از این با هم «زاپاس» را کار کرده بودیم که البته هنوز پخش نشده است. اگرچه ارتباط خوب جلوی دوربین ما، به رابطه خودمان بی ربط نیست اما نباید کتمان کرد که بخش اعظم این ماجرا برمیگشت به خود متن، این دو شخصیت به لحاظ سن و سال و اعتقاد و برخورد خیلی به هم نزدیک هستند. اگر دقت کرده باشی در ابتدای کار سهراب محمودی یکجا میگوید من همیشه حس میکردم تو در این لباس آبروی ما را میبری، اما از یک جا در یک سنگر و یک لباس قرار میگیرند تا یکی دو شب آخر که این ارتباط به اوج خودش خواهد رسید.
بازی تو در این سریال به چند جنس و در چند مقطع تقسیم میشود. او در شروع داستان با یک اتفاق که پایهگذار این درام است خیلی زود تنها میشود و این تنهایی قرار است به موازات پلیس بودن میکائیل پیش برود در کنار این ما او را حین مأموریت درگیر داستانی میبینیم که طرفهای اصلیاش نزدیکترین اعضای خانوادهاش هستند و قطعاً تو مجبور این چند جنس مدل بازی را البته واقعی و نزدیک به زندگی در کارت لحاظ کنی؟
ـ بله، من هم بازی میکائیل را به دو بخش تقسیم کردم جائی که او لباس پلیس بر تن دارد و جائی که نه، لباس شخصي بر تن دارد. اولاً در مورد اون تنهایی و غربتی که شما به درستی اشاره کردی بگویم من پس از آن اتفاق، غربت و تنهایی که همه ۶۰ کیلومتر او را با نگاهی دیگر میدیدند خیلی دوست داشتم. در حالیکه او پلیس است، همه انگشتهای اتهام به سمتش رفته و حالا او نمیتواند دفاع کند. جالب اینکه آقاخان و دار و دستهاش هم مدام آب به این آسیاب میریزند و علیه او هستند. اما سیروس مقدم خیلی خوب با چند بار فلاش بک این مسئله را به درستی نشان داد تا مخاطب متوجه ماجرا شود. میکائیل پلیس خیلی باهوشی است او پس از اینکه متوجه میشود نبض رسول نمیزند و او از دست رفته و دیگر کاری نمیتواند برایش انجام دهد در لحظه فکر میکند که از بین رفتن یک نفر بهتر از قربانی شدن دو نفر است. در واقع منطقی برخورد میکند. که فکر میکنم یواش یواش این مسئله جا افتاد. میکائیل با لباس ابهت دارد اما هرگز با در آمدن لباس پلیس از تن او از ابهتش کم نمیشود. او نگران اعضای خانواده و رشید است. او بارها به رشید میگوید من اگر بخواهم میتوانم تو را از بازی خارج کنم ولی چه کنم که تو پسرداییام هستی، شوهر خواهرم هستی، رعایت عبداله را میکند. بارها میگوید من با تو سر یک سفره بزرگ شدم. او اهل استفاده از قدرت لباسش نیست. اما کم کم مجبور میشود جلوی یک نا عدالتی بایستد. من سعی کردم در کنار این لحظات یک برادر را بازی کنم. یک دوست خوب و یک رفیق قدیمی را، به هر حال برادر بودن میکائیل در شرایطی که خواهرش شاید اشتباه کند، لحن و برخورد خاص خودش را میطلبد.
جنس بعدی بازی تو با تغییر جایگاه سازمانی متصور است. با حکم ریاست کلانتری باید یک پختگی و عمق را به خصوصیات این شخصیت مثل عجولی و... اضافه کنی؟
ـ بله چون دغدغههای او بعد از این حکم تغییر میکند. قبل از شهادت سرهنگ دشتی، شاید دغدغه او این باشد که فقط از سوی رئیسش توبیخ نشود اما بعد از شهادت مسئولیت بزرگی روی دوش او میافتد. هم دفاع از خون به ناحق ریخته شده سرهنگ دشتی و هم هدف بزرگ دیگرش یعنی ایجاد امنیت و آرامش بر منطقه با از بین بردن آقا خان و دار و دستهاش.
برای خیلیها این سوال پیش آمده که چرا میکائیل در خیلی از اوقات و عملیات تنها وارد میدان میشود، این برخورد او به اعتقاد خیلیها دور از تفکر یک پلیس باهوش است. سعید نعمتاله جواب این سوال را داد. برای تو به عنوان بازیگر چگونه این توجیه در اجرا ایجاد شد؟
ـ من به این مسئله خیلی فکر کردم و سر صحنه خیلی هم با آقای مقدم و سعید راجع به آن صحبت کردیم. اما تحلیلی که وجود داشت و به نظرم خیلی هم درست بود این بود که ما قرار است فیلم بسازیم.
در واقع نمایش...
ـ دقیقاً، ما کار نمایش میکنیم نه فیلم مستند، به دنبال نمایش مستند گونه فعالیتهای پلیس نبودیم. ما اینجا با نمایش سر کار داریم و قصد داریم قهرمان پروری کنیم.
در این سبک کاری احتیاج است که مردم قدرتی از قهرمانشان ببینند که دیگران ندارند. اگر اینگونه نبود که قهرمان نمیشد. من هم میفهمم که گاهی شاید رفتار او منطقی نباشد، اما طراحی یک قهرمان میطلبد. میکائیل یک پلیس باهوش است او از فیزیک و هوش خودش سود میبرد تا به هدفش برسد. الان که پخش سریال را میبینم خودم را آزار نمیدهد. اصولاً من خودم خیلی اهل بازی رئال هستم. دوست دارم اول نقش و لحظات او را باور کنم بعد بازی کنم اما قهرمان ما در این سریال از نوع رمبو و آرنولد و... نیست. او رفتارهای باورپذیر دارد اما یک جاهایی هم مجبور بودیم خصوصیات نمایشي را به رفتارهای میکائیل اضافه کنیم.
به نظرم در نمایش ابهت و قدرت پروتاگونیست (قهرمان)، نمایش آنتاگونیست (رقیب یا ضد قهرمان) بسیار مهم و حیاتی است. شاید نقطه عطف کار سعید نعمتاله در طراحی درست شخصیتها همين باشد. اتفاقی که در این سریال با آقاخان و بازی خوب علیرضا خمسه رخ داده است. قبول داری تقابل و قاب تو و علیرضا خمسه در نمایش «میکائیل» بسیار مؤثر بوده است؟
- بله صد در صد با تو موافقم. رشید هم همینطور، اگر رشید و آقاخان ما درست از آّب درنیامده بود شک نکنید میکائیل در نمیآمد. در مورد رشید به نظرم سعید نعمتاله خیلی فکورانه عمل کرد او خصوصیاتي را به این کاراکتر اضافه کرد که در پرداخت شخصیت بسیار مؤثر بود. فلاش بکهای رشید به گذشته و عقدهای که او از گذشته دارد فرصتی بود که این کاراکتر از سیاه به خاکستری تبدیل میشود. حتی آقاخان هم عاشق زن و خانوادهاش است، اگرچه ضدقهرمان سریال است.
نکته مهم دیگر در سریال «میکائیل» پرداختن به اهمیت خانواده است. تمام شخصیتهای این داستان وابستگی خاصی به خانواده دارند و این نکته در روزگاری که اکثر تلویزیونهای فارسی زبان ماهواره ايي کانون خانواده را هدف قرار دادهاند میتواند مهم باشد...
- همانطور که گفتم همین آقاخان هم عاشق زنش است. حتی غلام دغدغه همسرش را دارد. من افتخار میکنم که عضو کوچکی از سریالی بودم که به خانواده اهمیت میدهد در روزگاری که به قول تو مجموعههای آن سوی آبی خانواده را در فجیعترین وضع ممکن به نمایش درمیآورند. تمام کاراکترهای سریال ما عاشق خانوادهشان هستند از آقاخان بگیر تا میکائیل...
و حتی رشید...
- بله. حتی رشید، این خاصیت عرق به خانواده از ویژگیهای ما ایرانیهاست که تماشاگر هم خیلی آن را میپسندد. ما از بزرگترهایمان شنیدهایم که خانواده و ناموس حرف اول را میزند و این بسیار هوشمندانه از نگاه سعید در این سریال مطرح میشود.
فینال سریال به نظرت میتواند تماشاگر را سورپرایز کند؟
-فینال سریال ما قابل حدس نیست. اگر از صد نفر سؤال کنید شاید ۹۰ نفر پاسخ درستی ندهند. قرار نیست نویسنده به تماشاگر رکب بزند. اما یک جوری فینال جمع خواهد شد که از کلیشههای موسوم فاصله دارد ضمن اینکه طوری بسته شده که اگر با استقبال مواجه شود بتوان آن را در چند فصل ادامه داد.
کار با سیروس مقدم در اولین همكاري چگونه بود؟
- عالی، دوستان مرا ابتدا ترسانده بودند که کار با سیروس مقدم خیلی سخت است چون ساعت کاری و فشردگی کاری آقای مقدم در طول روز بسیار بالاست. از دست تند امیر معقولی مرا ترسانده بودند. در حالیکه وجود او در این سریال واقعاً غنیمت بود. گروه تصویربرداری به شدت آماده به کار بودند ما کمترین وقت مرده را در طي کار داشتیم. بسیار با انرژی چهارده ساعت در طول روز کار میکردیم اما نظم و ترتیب سر صحنه آنقدر بالا بود که هرگز خسته نمیشدی، خستگی سر این سریال شیرین بود چرا که خیالت بابت نتیجه کار آسوده بود. تسلط سعید نعمتاله سر صحنه روی فیلمنامه، دکوپاژ خلاق سیروس مقدم، آرامش و اخلاق خوب او سر صحنه اجازه خستگی نمیداد. جالب است بدانی سعید نعمتاله مثل بچهاش از دیالوگهای سریالش مراقبت میکرد، من نمونه این خصوصيت و حساسيت را در طول مدت فعالیتم در سینما، فقط در کار با کارگردانان مولفي مثل آقاي درويش، حاتمي كيا و ... ديده بودم. با امنيت روحي و رواني سر صحنه سريال مي رفتم چون حضور سعيد و آقاي مقدم خيال مرا آسوده مي كرد. با احترام خاصي كه براي همه تصويربرداران و فيلمبرداراني كه تا به حال در خدمتشان بودم قائل هستم بايد بگويم امير معقولي و دوربينش هم به من آرامش مي داد. من قبل از آن فكر مي كردم بايد بخش اعظمي از انرژي ام را صرف سبك كار و دوربين امير معقولي كنم اما يك هفته كه گذشت متوجه شدم من اصلاً دوربين را حس نمي كنم.
يك بازي تئاتر اما جلوي دوربين ...
دقيقاً، من زندگي خودم را مي كردم و او بهترين برداشت را داشت.
و حرف آخر در پايان اين فنجان چاي؟
وقتي مي بينم مخاطب سريال «ميكائيل» ماهواره را كنار مي گذارد خوشحال مي شوم، خستگي از تنم به در ميشود. براي من افتخار است كه بازيگر سريالي هستم كه مخاطب دوستش دارد و ساعت زندگي روزمره اش را با ديدن اين مجموعه تنظيم ميكند. صادقانه اش اين است كه مخاطب ما مدتي با تلويزيون قهر بود و اين سريال دوباره مخاطب را به تلويزيون باز گرداند و اين جاي شكر دارد. از طرف ديگر جايي خستگي كلاً از تنم در رفت كه يكي از بزرگان سينما كه نقش استادي بر گردن من دارد (اگرچه خودش لفظ استاد را دوست ندارد زياد برايش به كار ببرم) و يك جورهايي الگوي من در رفتار و اخلاق حرفه اي محسوب ميشود، آقاي پرويز پرستويي عزيز به من لطف كردند تماس گرفتند و خسته نباشيد گفتند. من با ايشان پس از فيلم هاي «دوئل» و «به نام پدر» هميشه مشورت مي كردم چون بسيار حساس و ريزبين هستند و نظراتشان هميشه راهگشا است. عمو پرويز پس از قسمت ۱۰ يا ۱۲ سريال تماس گرفتند و خسته نباشيد گفتند آنجا بود كه حس كردم راه را درست آمده ام، اين برايم خيلي ارزشمند بود. به خودشان هم گفتم عمو پرويز با خسته نباشيد شما قَدّم بلند شد، گفت بسه ديگه به اندازه كافي قد تو بلند هست از كادر مي زني بيرون!(مي خندد)
نظر کاربران
بازی کامیز دیرباز کلا عالیه........................