فیلم های چرک اما دوست داشتنی این کارگردان ها
استقبال جالب کاربران فضای مجازی از سکانس نشئگی «استراحت مطلق» موضوعی برای معرفی سکانس هایی از سینمای ایران است که توانسته اند از دل موقعیتی تلخ لحظه شادی خلق کنند. در این گزارش مختصات پنج کارگردان که در این زمینه تبحر دارند، مرور شده.
روزنامه هفت صبح - احمد رنجبر- مرجان فاطمی: استقبال جالب کاربران فضای مجازی از سکانس نشئگی «استراحت مطلق» موضوعی برای معرفی سکانس هایی از سینمای ایران است که توانسته اند از دل موقعیتی تلخ لحظه شادی خلق کنند. در این گزارش مختصات پنج کارگردان که در این زمینه تبحر دارند، مرور شده.
بحث و نظر بر سر کیفیت فیلم های سینمایی در فضای مجازی بی سابقه نیست؛ حتی دودستگی طرفداران و مخالفان یک فیلم هم سابقه دارد اما این که یک سکانس مورد توجه کاربران قرار گیرد، اتفاق نویی است که نمی توان به راحتی از آن گذشت. حدود یک ماه از اکران فیلم سینمایی «استراحت مطلق» عبدالرضا کاهانی می گذرد.
در این مدت عمده نظرها و تحلیل ها معطوف به نقد و نظرهای مرسوم در سایت های سینمای بوده و حالا چند روزی است یکی از سکانس های فیلم مورد توجه قرار گرفته. این سکانس مربوط است به همنشینی حامد (بابک حمیدیان) و صابر (مجید صالحی).
حامد مرد خوش خیالی است که زن و بچه اش از او جدا شده اند، بیکار است، برای زندگی و آینده اش تلاش نمی کند اما سودای رفتن به خارج از کشور دارد. وقتی نشئه می شود سرخوشانه از زندگی در کانادا می گوید و این قدر این رویا را ادامه می دهد که دوست بداخمش را به خنده وا می دارد. وجه مشترک کامنت های فضای مجازی کیفیت تاثیرگذار این سکانس است؛ یعنی فیلم با همین سکانس اوج حماقت کاراکترش را برملا می کند.
در عین حال کمتر کسی می تواند در برابر آن نخندد. معنای «چرک متالیک» در همین توضیح نهفته است: برخی کارگردان ها به جای نشان دادن مستقیم پلشتی و حقارت و سیاهی، آن را در لفافه می پیچند و مقادیری خوشمزگی قاطی اش می کنند. به این ترتیب هم مخاطب می خندد و هم کارگردان حرفش را می زند. نمونه های زیادی اما در سینمای وطنی نداریم. عبدالرضا کاهانی در چند فیلمش نشان داده می تواند از پس خلق این فضا بربیاید.
حمید نعمت الله چیره دستی اش را در این باره ثابت کرده، رضا عطاران آنِ این را دارد. هومن سیدی می خواهد به این فضا برسد و داریوش مهرجویی ردی از خود نشان داده. در این گزارش ویژگی کارگردان هایی که در خلق فضای چرک متالیک تجربه دارند به همراه چند سکانس به یاد ماندنی مرور شده است.
داریوش مهرجویی
این هم از عجایب روزگار است که برخی کارگردان ها با بالارفتن سن سرحال تر و شنگول تر می شوند و این مشخصه را به فیلمشان هم تزریق می کنند. داریوش مهرجویی با فیلم های کاملا جدی اش معروف شد که شخصیت های آن در فضایی رئال سیر می کردند و شوخی شان محدود به مراودات روزمره می شد. اگر بگویید سومین فیلمش رگه های پررنگ طنز دارد پاسخ روشن و ساده است: فضای «آقای هالو» به گونه ای استوار شده بود که تقابل شخصیت ساده دل شهرستانی (علی نصیریان) در پایتخت از مخاطب خنده می گیرد.
رفتارش کاملا جدی است. این دیگران هستند که از سادگی اش سوءاستفاده می کنند. از دهه هشتاد به بعد است که کاراکترهای داریوش مهرجویی سرخوش می شوند. «مهمان مامان» سرآغاز این شنگولی است و بعد از یکی دو فیلم در «طهران تهران»، «نارنجی پوش» و «چه خوبه که برگشتی» به اوج می رسد. این را در رمان های «به خاطر یک فیلم بلند لعنتی» و «در خرابات مغان» هم می توان ردیابی کرد.
از قضا این روحیه شنگول کارگردان باسابقه سینمای ما در فیلم هایش به بار ننشسته و غالب هوادارانش از آن ها استقبال نکرده اند. در «نارنجی پوش» و «چه خوبه که برگشتی» شخصیت ها از فرط یلخی بودن شکلی کاریکاتورگونه می گیرند و لحظات سرخوشی شان نه در ذهن می ماند و نه از مخاطب خنده می گیرد.
عده ای که حال شان بعد از دیدن این دو فیلم خوب شده اما نظری کاملا عکس دارند و مسیر جدید مهرجویی را بیشتر می پسندند. حیف که تعدادشان زیاد نیست. این عده احتمالا بعد از «اشباح» می توانند اعتراف کنند که سرخوشی مهرجویی اگر به اندازه به فیلم هایش تزریق شود، ساخته هایش دوست داشتنی تر است.
عبدالرضا کاهانی
در سه فیلم اولش یعنی «آدم»، «آنجا» و «بیست» خبری از فضای چرک و ترسیم روابط میان آدم های بی قید و لمپن نبود. «آدم» و «آنجا» که هیچ وقت اکران نشدند خارج از این فضا ساخته شده بودند و در «بیست» هم که سیاهی و تلخی به همه چیز احاطه داشت و رگه هایی از کمدی هم در آن دیده نمی شد.
کاهانی از زمان ساخت «هیچ» به این سمت و سو گرایش پیدا کرد و از هرجهت فیلمی ساخت که مُهر چرکی و بی قیدی صرف روی آن خورد و با استقبال زیادی رو به رو شد. از زمان «هیچ» بود که این نشانه ها جزئی از امضای او شد و بعدها در «اسب حیوان نجیبی است»، «بی خود و بی جهت» و «استراحت مطلق» به شیوه های مختلف آن را به کار برد. در اغلب گفت و گوهایش گفته که استفاده از این فضای چرک تعمدی است، مخصوصا سراغ نشانه هایی اینچنینی می رود و دلیل اصلی او در استفاده از این فضا هم این است که قصد دارد زندگی واقعی مردم را در جامعه به تصویر بکشد.
معقتد است این چرکی توام با بی قیدی و موقعیت های خنده دار، در زندگی واقعی وجود دارد و شمایی کلی از زندگی مردم واقعی است. استفاده از این فضا و به تصویر کشیدن سکانس های چرک و رابطه میان آدم های به اصطلاح لمپن در برخی فیلم ها مثل «اسب حیوان نجیبی است» و «بی خود و بی جهت» به طور کامل در کل فیلم دیده می شود و درواقع نمی توان دست روی سکانس خاصی گذاشت و آن را به عنوان نماینده این چرکی در فیلم بیرون کشید اما «هیچ» و «استراحت مطلق»، از جمله آثاری است که سکانس هایی از آنها بیشتر در خاطر مردم مانده و اصلا شاید به خاطر همان سکانس ها این فیلم ها را به خاطر بیاورند.
رضا عطاران
رضا عطاران حتی به عنوان بازیگر هم معمولا سعی می کند امضای خاص خودش را در فیلم ها و سریال های کمدی داشته باشد؛ کاراکر فردی بی قید، لمپن و بذله گو. اصلا اگر این ویژگی ها را از او بگیریم دیگر جذابیتی برایش باقی نمی ماند. این مسائل در تمام فیلم ها یا سریال هایی که ساخته است هم وجود دارد. استفاده از صحنه هایی مثل رفتن به توالت، نمای ثابت از در توالت، خشک کردن دست ها بعد از بیرون آمدن از آن، پوشیدن عرق گیر و پیژامه یا لباس های کثیف و خارج از عرف یا از این قبیل را می توانیم در اکثر کارهای عطاران پیدا کنیم.
حالا فرق نمی کند سریالی به کارگردانی او ببینیم یا یک فیلم سینمایی. ماجرای استفاده از این فضای چرک و خلق شخصیت های بی قید و لمپن از همان «خانه به دوش» و «متهم گریخت» شروع شد و در «بزنگاه» به اوج خود رسید. در «بزنگاه» دیگر علاوه بر صحنه های توالت و دیالوگ های خارج از عرف، صحنه های خوردن تریاک، شوخی با مراسم عزا و مسائلی از این قبیل هم وجود داشت تا جایی که خیلی ها به آن معترض شدند و انتقاد کردند که این فضا مناسب یک سریال تلویزیونی نیست.
آن زمان شایعاتی مبنی بر توقیف کامل سریال در رسانه های رسمی منتشر شد اما نهایتا «بزنگاه» یا کلی حذفیات روی آنتن رفت و بعد از آن هم عطاران عطای تلویزیون را به لقایش بخشید. دو فیلم رضا عطاران در سینما یعنی «خوابم میاد» و «رد کارپت» هم در همین فضا ساخته شدند. در کل فیلم «خوابم میاد» فضایی چرک حاکم است و نمی توان سکانسی ویژه را به عنوان نمونه از آن بیرون کشید و به یاد آورد. در «رد کارپت» اما یک مقدار این فضا تعدیل شد اما همچنان صحنه های مرتبط با توالت، عرقگیر یا شوخی های خاص عطاران در آن وجود داشت.
حمید نعمت الله
حمید نعمت الله فیلمساز گزیده کاری در سینما است. اما در همین سه فیلم نامش را به عنوان کارگردان ساخت «چرک متالیک» ثبت کرده. نعمت الله به همراه یار فیلمنامه نویس اش، هادی مقدم دوست، فیلم های «بوتیک»، «بی پولی» و «آرایش غلیظ» را ساخته است که در باکس مربوط به تفصیل درباره شان نوشته ایم. نعمت الله در تله فیلم ها و سریال موفق «وضعیت سفید» این مشخصه را به شکلی دیگر نمایان کرده. کاراکترهای او از هر خاستگاه اجتماعی و سن و جنسیتی که باشند نوعی سرخوشی دارند.
بعضی ها اما بی قیدتر از بقیه اند و همین نقطه اتکا کارگردان برای استفاده آن ها در موقعیت های مختلف است. به عبارتی دیگر کارگردان وضعیت جامعه را خوب درک کرده، مشکلات و سیاهی را می داند و پرداخت به آن ها دغدغه اش است. او اما برعکس خیلی از همکاران به جای تکیه بر سیاهی مطلق، روی ور جذاب کاراکترهایش تکیه می کند. نعمت الله آدم هایش را از دل همین جامعه پیدا می کند. مشخصات جالبشان را می گیرد و به شخصیت های آثارش تزریق می کند.
این اما به همین راحتی هم نیست، نعمت الله و مقدم دوست به ورطه اغراق نمی افتند و مرز باریک را چه در نوشته ها و چه موقع اجرا رعایت می کنند. برای همین است که سه ساخته سینمایی اش همیشه مورد بحث بوده و آدم هایش محل رجوع. فیلم های نعمت الله تلخ ترین موقعیت ها را در لفافه ای از جذابیت می پیچد و به خورد مخاطب می دهد. برای همین است که فیلم های اجتماعی او از منظر برخی کمدی تعبیر می شود و موقع تعریف داستانش لبخندی به لب می نشیند.
هومن سیدی
خیلی دور از ذهن نیست کارگردان های جوان تحت تاثیر سبک تازه فیلمسازی دنیا و نیز روحیه حاکم بر جامعه به سبک تازه ای برسند و همه تصورات قبلی مخاطب از سینمای ایران را به هم بریزند. هومن سیدی هم در این راه گام برداشته. او در سه فیلمی که ساخت تلاش می کند امضایی از خود به جا بگذارد و به عنوان «سینمای سیدی» برسد.
بعد از اولین فیلمش یعنی «آفریقا» محبوبیتی نسبی پیش منتقدان به دست آورد اما تا ثبت امضای فیلمسازی اش هنوز راهی طولانی پیش خود می بیند. مشخصه اصلی او خلق دنیای چرک با آدم های چندلایه است. آ دم هایی که سیاه مطلق نیستند و در لحظه رنگ عوض می کنند. با این حال نمی توان به طور مطلق پس شان زد و از شمایل شان منفور شد.
سیدی در «آفریقا» سراغ چند جوان با دنیای کاملا ناشناخته می رود که ما فقط ظاهرشان را می بینیم. یکی کاملا ساکت، یکی پرحرف و یکی عصبی مزاج. این سه به دستور رئیسی مرموز دختری (آزاده صمدی) را گروگان گرفته اند. طبیعتا گروگان گرفتن یک دختر، ناخوشایند است به ویژه آن که بدانیم خانواده ای دارد که نگرانش هستند. در این تلخی اما رفتار کاراکترها خنده ایجاد می کند و زهر ماجرا را می گیرد. در «سیزده» موضوع تلخ فیلم خیی زود رخ نمایی می کند.
چند جوان بی خانه و کاشانه هستند و روزشان را بی هدف شب می کنند. اعتیاد دارند و برای رفع گرسنگی دست شان کج است. در این جمع یک پسرنوجوان هم هست که اسیر اختلاف پدر و مادر شده و بی خبر از آن ها وارد فضاهایی وحشتناک می شود. شخصیت ها اما در عین تلخی و سیاهی همراهی برانگیزند و مخاطب را پس نمی زنند.
استراحت مطلق/ عبدالرضا کاهانی
شرح سکانس: حامد (بابک حمیدیان) جوانی خوش خیال است که سودای جهش یک شبه در زندگی دارد اما حالا زن و بچه اش را جداشده می بیند و باز هم دست از این خوش خیالی بر نمی دارد. تنها پناه گاه او اتاقک مهجور دوستش صابر (مجید صالحی) در یک کارگاه پرورش کرم است. سکانس مشهور «استراحت مطلق» در همین فضاشکل گرفته. حامد که نشئه شده در حال کشیدن، شروع به رویاپردازی می کند.
این که اگر شماره کاندا روی گوشی ات افتاد تعجب نکن؛ منم که زنگ می زنم. این حرف را در حین پایین دادن دود، با صدایی گرفته و توام با خنده شدید می گوید. صابر اما که از دست او دلخور است، واکنشی نشان نمی دهد تا این که جو او را هم می گیرد و با خوش خیالی دوستش همراه می شود. حتی کسانی که فیلم را دوست ندارند از این سکانس به عنوان یکی از بهترین نمونه های خوب آدم های حقیر خوش خیال یاد می کنند که اتفاقا در عین تلخی از مخاطب هم خنده می گیرد.
بازیگران سکانس: بابک حمیدیان (حامد)، مجید صالحی (صابر)
کارگردان دراماتیک سکانس: این سکانس به لحاظ بهترینِ معرف شخصیت حامد است. از این جا به بعد مخاطب به جای تنفر نسبت به این آدم احساس ترحم می کند و دلش به حال او می سوزد. کاهانی از این سکانس استفاده ای بجا و قاعده مند برای اثرگذاری آن چه در طول فیلم پی اش بوده کرده است.
بوتیک/ حمید نعمت الله
شرح سکانس: یکی از چرک ترین و در عین حال دوست داشتنی ترین سکانس های بوتیک ملاقات و رودررویی جهان با بازی محمدرضا گلزار با دوستش حامد بهداد است. اصلا لوکیشن و خانه بهداد خودش برای خودش یک اتمسفر خاصی داشت، خانه ریخت و پاشی که او روی یکی از مبل ها نشسته و در حال تخمه شکستن و تلویزیون هم در حال پخش فوتبال و روی میز شلوغ و پلوغ و پر از آت و آشغال.
حال در این اتمسفر قرار است هم بگو بخند ببینیم، هم بغض و گریه و هم دعوا و درگیری و میز شکستن. بهداد سلطان این سکانس است و اصلا بازی اش در همین سکانس است که او را در کانون توجه قرار می دهد. یک نشئه باز حرفه ای که به زنش شک دارد و همین خود عاملی است برای راه انداختن یک دعوای درست و حسابی. صحنه رو کردن دست زنش برای جهان و اینکه او به شکل رمزی قرارمدارهایش را می گذارد اوج این سکانس است.
رمزگشایی حرف های زنش برای جهان در اوج آن عصبیت مفری می شود برای تنفس مخاطب تا با یک خنده آنی آن اتمسفر عجیب خانه بهداد را تحمل کند.
بازیگران سکانس: محمدرضا گلزار، حامد بهداد و افسانه چهره آزاد
کارگردان دراماتیک سکانس: فضایی دیگر از دنیای پیرامون جهان (محمدرضا گلزار) را به تصویر می کشد، اینکه در دنیای پیرامون او هیچ نشانی از آسایش و آرامش نیست و تمام این اتفاقات او را به عصیان آخر فیلم هدایت می کند.
مهمان مامان/ داریوش مهرجویی
شرح سکانس: کلا مهمان مامان فیلم سرخوشی است، همه حالشان خوب است حتی یوسف. بچه مایه داری که معتادشده و از خانواده اش بریده تا در کنار همسرش باشد. آن هم در وضعیتی نه چندان خوب و در خانه ای در جنوب شهر. مهرجویی با اینکه یوسف آدم مفلوکی است اما در همه سکانس ها برای او اتمسفری خلق می کند، که مخاطب با وجود معتادبودنش و بدخلقی هایی که با زنش دارد بازهم دوستش دارد.
سکانس زغال بادزدن یوسف برای آماده کردن منقل برای جوجه کباب و یا صحنه خماری او در بیمارستان که به بهانه حال بد طوبی خانم زیر گریه می زند از لحظات به یادماندنی فیلم است. اوج این لحظات هم زمانی است که یوسف در بیمارستان مورفین تزریق می کند و های می شود. ورجه ورجه او در راهروهای بیمارستان از لحظات به یادماندنی مهمان مامان است. لحظات چرکی که اتفاقا به تردستی یک مهرجویی سرحال تبدیل به لحظات مفرحی شده است.
بازیگران سکانس: پارسا پیروزفر و امین حیایی
کارگردان دراماتیک سکانس: کمکی است برای بیشتر سرخوش نشان دادن حل خود فیلم و آدم هایش. در سکانس هایی دیگر از فیلم مهمان مامان می توان از این لحظات سرخوش زیاد پیدا کرد.
آرایش غلیظ/ حمید نعمت الله
شرح سکانس: مسعود (حامد بهداد) آدم کلاشی است که قصد دارد یک بار قاچاق فشفشه را بفروشد. برای این منظور از موقعیت یک دختر (طناز طباطبایی) سوءاستفاده می کند و همراه او و همکارانش به یک ماموریت می رود. مسعود معتاد هم هست و به طور اتفاقی به پیرمردی به نام منصور (جمال اجلالی) بر می خورد که قصد نشئگی دارد.
آشنایی این دو منجر به اشتراک در یک چیز می شود؛ لذت بیشتر از نشئگی یا به تعبیر خودشان رفتن به قلعه پرتغالی ها! یکی از مواد اولیه معجون پیرمرد پوست پرتقال است و همین مورد استفاده نویسنده و کارگردان در اطلاق به موادکشیدن قرار گرفته. سکانس آشنایی این دو و رفتن به قلعه پرتغالی ها! خیلی زود مورد ارجاع برخی منتقدان، رسانه ها و کاربران فضای مجازی قرار گرفت. نکته بامزه این که از سکانس های مختلف فیلم، این اصطلاح گل کرد و بیش از مابقی مورد توجه قرار گرفت.
بازیگران سکانس: حامد بهداد و جمال اجلالی
کارگردان دراماتیک سکانس: در طول فیلم تقابل کاراکتر یک جوان و یک پیرمرد (به عنوان نماینده دو نسل مختلف) ظاهرا باید لحظات تراژیکی ایجاد کند؛ این که هر دونسل معتادند، هر دو بی هویت اند و نسل جدید حرمت موی سفید را ندارد اما هادی مقدم دوست و حمید نعمت الله به عنوان نویسنده و کارگردان با تزریق مواد زیادی از یلخی و بی قیدی به کاراکترها، زهر ماجرا را که گرفتند هیچ، موجب ایجاد لحظات شادی هم شدند.
هیچ/ عبدالرضا کاهانی
شرح سکانس: شبی که اهالی خانه متوجه می شوند بدن نادر کلیه ساز است و می تواند آنها را یک شبه پولدار کند یک مرتبه ورق بر می گردد و توجه ها به او چندین و چندبرابر می شود. یکی از چرک ترین سکانس های فیلم دقیقا همینجا شکل می گیرد. مردهای خانه برای نشان دادن توجه ویژه شان به نادر، روی تحت های وسط حیاط را پر می کنند. از خوراکی های رنگ به رنگ. بعد هم تلویزیونی می آورند تا به اصطلاح خودشان به نادر فیلم نرم نشان دهند.
با همان عرقگیر و پیژامه ولو می شوند جلوی تلویزیون و فیلم می بینند تا وقتی که لیلا، دختر خانواده سر می رسد. آنها هم برای اینکه او متوجه محتویات فیلم نشود، سریع کانال را عوض می کنند. اما کانالی که وانمود می کنند مشغول تماشای آن هستند، برنامه هایش تمام شده و فقط راه های رنگی نشان می دهد.
بازیگران سکانس: مهران احمدی، احمد مهرانفر، مهدی هاشمی، نگار جواهریان
کارگردان دراماتیک سکانس: کل فیلم در فضای چرک خانواده ای فقیر و بی فرهنگ اتفاق می افتد و این سکانس نمایش اوج بی قیدی چند آدم لاابالی و لمپون است که برای عزت گذاشتن سر یک نفر کنار او ولو می شوند و فیلم غیراخلاقی تماشا می کنند. کاهانی در فیلم هیج از این لحظات کم خلق نکرده که اتفاقا مخاطبان به آن روی خوش نشان دادند و همین باعث شد کاهانی دنیای دیگر فیلم هایش را در همین مبنا بسازد.
بی پولی/ حمید نعمت الله
شرح سکانس: داستان «بی پولی» خاطرتان هست. این که مردی ورشکست می شود اما غرورش اجازه نمی دهد زن و فامیلش خبردار شوند. او هر روز به جای رفتن سر کار به دفتری می رود که پاتوق چند آدم علاف شده. در این دفتر سکاسن های بامزه فیلم شکل می گیرند و برای همین نمی توان به یکی از آن ها به طور مشخص اشاره کرد.
یکی از آن ها جایی است که به کاراکتر امیر جعفری هندوانه تعارف می شود اما او که معتاد است با حالتی جالب می گوید: من با این حالم هندوونه بخورم؟! آیا جایی دیگر اصطلاح «چرت مرغوب» را به کار می برد. وقتی می خواهند کاراکتر رادان را به دوست جدید معرفی کنند از صفت «قهقهرا» استفاده می کنند و او با حالتی نیمه عصبی و ترحم برانگیز می گوید: «حالا قهقهرا هم اغراقِ...»
در جایی دیگر کاراکتر سیامک انصاری مشخصات زن مطلوبش را ردیف می کند و بعد از زن چینی حرف می زند، با حالتی که نمی توان جلوی خنده آن را بگیری. همه این اصطلاحات مورد توجه منتقدان قرار گرفت و در نوشته های شان به آن اشاره کردند.
بازیگران سکانس: بهرام رادان، امیر جعفری، سیامک انصاری، بابک حمیدیان
کارگردان دراماتیک سکانس: سکانس های دفتر «بی پولی» نه تنها جذابند بلکه شمایی از وضع برخی آدم های جامعه را تصویر می کند. چرکی وضعیت آن ها اما سیاه نشان داده نمی شود و حتی جایی آدم ها سمپات می شوند.
بزنگاه/ رضا عطاران
شرح سکانس: چرک ترین سکانس «بزنگاه» که بیشترین انتقادها را از سوی مقامات مختلف کشور به همراه داشت زمانی بود که خود عطاران مشغول هم زدن تریاک داخل لیوان آب جوش بود. او طوری این محلول را هم می زد که انگار دارد نبات را داخل چای اش هم می زند.
جالب اینجاست که همان زمان داماد خانواده با بازی محمود نیکخواه آزاد به همراه پسر بزرگ خانواده با بازی حمید لولایی سر می رسند و داماد بدون اینکه حرفی به میان بیاورد، لیوان را از دست عطاران می گیرد و قلپ قلپ آن را سر می کشد. بعد در حالی که انگار حالش خیلی بهتر از قبل شده آخیشی می گوید و حرفش را ادامه می دهد. بعدها در اعتراض ها آمده بود که تا به حال تلویزیون آموزش مصرف تریاک را نداده بود که به لطف این سریال این کار هم انجام شد.
بازیگران سکانس: رضا عطاران، وحید نیکخواه آزاد و حمید لولایی
کارگردان دراماتیک سکانس: داماد خانواده در کل سریال مدام به صورت مخفیانه مواد مصرف می کرد اما تمام تلاشش این بود که کسی متوجه این امر نشود. درواقع موقعیت های رفتن او سراغ مواد مخدر، از جمله موقعیت های خنده دار سریال بود و این سکانس هم در ادامه همین موقعیت ها جذابیت داشت.
سیزده/ هومن سیدی
شرح سکانس: فیلم «سیزده» دومین تلاش هومن سیدی برای خلق فضاهای خوشحال از دل موقعیت تلخ و پلشت است. این فیلم چند سکانس تلخ اما خنده دار دارد که نشان می دهد سیدی می تواند بخوبی از پس آنها بربیاید. یکی از آن ها در سکانس های واپسین فیلم شکل گرفته جایی که به ناگهان تیر از تفنگ خارج می شود و پای کاراکتر آسیب می بیند.
اوج قدرت نمایی هومن سیدی به سکانسی بر می گردد که شخصیت های رها و بی هدف فیلم در جمع یک عده آدم بیکار و خوش خیال جمع شده اند. نکته جالب این که علی ملاقلی پور در معدود حضور سینمایی اش صحنه را مال خود می کند. او در نقش فردی است که خود را جای رپر معروف- سروش لشگری یا هیچکس- جا زده.
بازیگران سکانس: علی ملاقلی پور، آزاده صمدی، امیر جدید، نوید محمدزاده، یسنا میرطهماسب.
کارگردان دراماتیک سکانس: در این سکانس نوعی ترحم نسبت به شخصیت های اصلی داستان نفهته شده که کارگردان با قراردادن شخصیت های فرعی در بک گراند خواسته این ترحم را تعمیم دهد. در این سکانس است که مخاطب برای سرنوشت نوجوان فیلم که به خاطر اهمال پدر و مادرش گرفتار این جمع شده، نگران می شود.
ارسال نظر